نازعات313

آخرین نظرات
نویسندگان

۱۷ مطلب با موضوع «نخبگان» ثبت شده است


به گزارش جهان به نقل از جوان، سخنان هاشمی رفسنجانی در زمینه بازگشایی سفارت (لانه جاسوسی) آمریکا در تهران در گفت‌وگو با نشریه گاردین آن هم در شرایطی که آمریکایی‌ها فشار حداکثری خود را در تحمیل شرایط بر ایران در روند مذاکرات هسته‌ای و تحمیل یک «توافق بد» بر ایران به کار گرفته‌اند، موج جدیدی از استقبال و وادادگی نشریات زرد، در غش کردن به دامن نظام سلطه را به دنبال داشته، به‌گونه‌ای که یکی از این روزنامه‌ها با تجلیل از این سخنان می‌نویسد، در وین می‌توانیم شاهد زدوده شدن کینه‌های ایران و آمریکا از سینه‌ها باشیم!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۳
امیر مهدوی

حسین قدیانی : نوزدهم رمضان است که دارم این متن را می‌نویسم. روز ضربت خوردن مولای متقیان. غم و عزا جای خود، پند و اندرز گرفتن از «امیر بیان» نیز جای خود. سخن‌ها دارد نهج‌البلاغه با ما، از قضا درباره همین مقوله «سخن». اگر مکتب ما «مکتب ابوتراب» است، باید سعی کنیم «سخن» را «درست»، «سخن درست» را «زیبا» و «سخن درست و زیبا» را در «جای مناسب» و «زمان مناسب» بیان کنیم. گمانم آنجا که به «گفتار» مربوط است، «بصیرت» یعنی مداقه روی همین «رفتار».با این مقدمه کوتاه، بروم سر اصل مطلب.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۱
امیر مهدوی

احسان آیتی : کاش برخی مسئولین و فعالین سیاسی 26 خرداد امسال در میان مردم در میدان بهارستان بودند و واقعاً مردم را از «کف خیابان» رصد می‌کردند!

کاش بودند شعارها و دست نوشته‌هایی که سر دست داشتند و یا بر تابوت شهدای غواص می‌نوشتند را با چشم «خودشان» می‌دیدند.

کاش از همان روزی که شهدای غواص بازگشتند بیانیه می‌دادند و برای شهدا ابراز ارادت می‌کردند نه اینکه با موج مردم همراه شوند و از سر اجبار دست به قلم شوند!

بعد از تشییع پیکر شهدای غواص و پیام مردم به دولتمردان و مسئولین عده ای به جای آنکه پیام شهدا و مردم را درک کنند شروع به نق زدن کرده‌اند! اگر این جماعت بین مردم بودند می‌دیدند شعار قاطبه مردم چه بود و فریادهای مردم را می‌شنیدند. این جماعت از قضا در نه دی هم حضور نداشتند!

هنوز از یاد مردم نرفته است که همین جماعت سالهای قبل از دفن شهدا در دانشگاه‌ها و بوستان‌ها علیرغم خواسته مردم مخالفت می‌کردند و حتی در همین دولت ماجرای دفن شهدا در میدان امیرچخماق یزد که با تهددید و سنگ اندازی دولتمردان مواجه شد هنوز به یادها مانده است! در این ماجرا نیز مردم یزد خواهان دفن شهدا به شکل آبرومند در میدان امیرچخماق بودند اما همین جماعت علیرغم مطالبه مردم ساز مخالف زدند و با دلایل واهی با این خواست مردم مخالفت می‌کردند!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۵
امیر مهدوی

مروری بر روند زندگی بعضی ازشخصیت های تراز اول نظام وفراز وفرود های که درطول فعالیت سیاسیشان داشته اند نا خود آگاه انسان را به صدر اسلام وحال وهوای آن دوران می کشاند و دچار حیرت می نماید

مگر می شود کسانی که روزگاری درصف اول مجاهدان بوده اند وبرای اعتلای دین مقدس اسلام ویاری پیامبر(ص) از هر آنچه داشته اند حتی جانشان می گذشتند واگر مالی داشتند با برادران دینی خود تقسیم می نمودند که مبادا درحکومت اسلامی که مظهر عدالت است کسی احساس کمبود نماید به یکباره با فاصله نه چندان زیاد ازرحلت پیامبر(ص) درچنان اشرافی گری غرق شوند که گویی اطرافیان کسری وقیصرند نه امت پیامبر خاتم(ص) ؟

و دراین مسیر به اندازه ای پیش روند که درمقابل خلیفه ای که خود آنان در بیعت با او از همدیگرسبقت می گرفتند و او را مجبور به قبول خلافت کردند شمشیر کشیده و فتنه ای بنا نهند که بعد از صدها سال همچنان ادامه دارد... فتنه ای که از جمل شروع سپس صفین و نهروان تا عاشورا وکشتن فرزندرسول خدا واسارت اهل بیت او و.. همه این وقایع تلخ توسط خواص ونخبگان آن زمان اتفاق بیفتد.

مگر می شود کسی که به فرموده امیرالمومنین(ع)شمشیرش غبار غم را ازچهره پیامبر پاک می کرد با اینکه می دانست حق کجاست اما درمقابل امام زمانش همان شمشیر را بکشد وخود به امام کفر تبدیل شود و صدها مطلب دیگر که دراین نوشته نمی گنجد. آری!قبول این ماجرای غم انگیز سخت است ولی واقعیت دارد، همین سئوالات و مگرمیشودها در ارتباط باشخصیتهای امروزی که به همان سرنوشت دچار شده اند صادق و دارای مصداق است. باورش شاید قدری مشکل باشد ولی در حال حاضر هستند نخبگانی که جزء یاران امام (ره)بوده سالها رنج زندان وتبعید کشیده ومرارتها دیده اندولی متاسفانه بعضی در زمان امام(ره)وبعضی هم پس از رحلت آن عزیز، راهشان ازانقلاب ومردم جداشد وبه قهقرا رفتند هرچند برخی خود راپیرو خط امام می دانند ولی عملکرد آنها با خط امام منافات داردچرا که نحوه زندگی کردن امام بازندگی این آقایان ازآسمان تازمین تفاوت دارد. امام(ره) تاآخرین لحظه عمر مبارکشان دربرابر جهان خواران ازخدا بی خبر ایستادوفرمود:

قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه و تنها هم بماند، به راه خودکه راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می‌دهد،
و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه‌های مغضوب دیکتاتورها؛ خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که بر ستم و ظلم خویش اصرار می‌نمایند سلب خواهد کرد.

 آن حضرت می فرمود یک موی کوخ نشینان رابا همه کاخ نشینان عوض نمی کنم... آن حضرت فرمود پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسدو...آیا به این سفارش امام عمل شده است؟یا ادعای پیروی از خط امام برای منافع شخصی وحزبی است؟ ...امامی که بعلت تقوا و خداترسی درعین سادگی وخضوع درمقابل مستضعفین وپابرهنگان دربرابر مستکبرین باقاطعیت مثال زدنی عمل کرده ویک ذره از اصول، کوتاه نیامد، با اینکه رهبر جهان اسلام وحاکم مطلق ایران اسلامی بود ذره ای مقام دنیا در او تاثیر نکرد و او بود که دنیا رابا همه ظواهر فریبنده اش تحت تاثیر قرارداد درحالی که حضرات در زرق و بر دنیا غرق شده وهمه افتخارات گذشته رابرای حفظ موقعیت فراموش کرده و راهشان را از راه ولایت جدا نموده اند دراینجا همان سئوال های صدر مطلب و مگرمگرها تکرار می شوندکه مگر می شود ایناینان همان کسانی باشند که دردوران مبارزه پشت سر امام بودند وتا پای جان مقاومت می کردند؟با کمال تاسف باید گفت آری!اینان هم آنها هستندکه حب جاه و مقام آنها را به این روز انداخته وبه جای رسانده که یا فتنه گرند یا از فتنه حمایت کردند و یا در برابر فتنه ساکت شدند... که باید به آنان گفته شود "أین تذهبون؟"

البته در برابر این قلیل نخبگان دنیا پرست، بحمداله اکثریت قاطع علمای مبارز و شخصیتها برجسته به همراه امت شهید داده ایران اسلامی همچنان پشت سر ولایت ایستاده و از کیان اسلام و دستاوردهای انقلاب خمینی (ره) دفاع می نمایند و امید جهان خواران را برای شکست انقلاب تبدیل به یأس و نا امیدی می نمایند. ان شاء اله.

هنوز هم دیر نشده کسانی که فتنه گرنبوده وفقط دراین راه دچار اشتباه شده برای خاطر خودشان به دامن ولایت ومردم برگردند وبیشتر ازاین خود رادربحر هلاکت غرق ننمایند که خدا ارحم راحمین وتوبه پذیراست.


نویسنده : حسین پاک نهاد

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۰
امیر مهدوی
محمد ایمانی به  مقایسه دونامه از دوشخصیت انقلابی آن روز که به فاصله سه روز ازهمدیگر به حضرت آمام نوشته شده می پردازد ومی می نویسد:

1- میان نامه 22 اسفند شهید بهشتی و 25 بهمن آقای هاشمی به امام در سال 1359 کمتر از یک ماه فاصله است. در نامه هاشمی «سلام» از صدر و «احترام» از مضمون جا افتاده است تا آنجا که حضرت روح‌الله(ره) را متهم به بی‌خط بودن، آسایش طلبی، تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتن و قاطعیت نداشتن می‌کند! و نظرات امام از جمله درباره «مخالفت با ورود افراد متظاهر به فسق و تارک الصلوهًْ در کارهای مهم را «نظرات نسبتاً سخت مکتبی» که «با تعدیل‌هایی اجرا می‌کردیم» می‌خواند. اما نامه آیت‌الله بهشتی که آن نیز از سر دلواپسی است، مالامال از ادب و احترام و حوصله است. این نامه پس از 35 سال همچنان تازه است. شهید بهشتی از دو جریان عمده در کشور سخن می‌گوید؛ دو جریانی که پس از 35 سال همچنان وجود دارد اما گویا برخی از همراهان جریان حزب‌اللهی و انقلابی آن روز اکنون در طیف مقابل ایستاده‌اند.


2- بهشتی خطاب به «استاد و رهبر بزرگوار» می‌نویسد: «السلام علیکم و رحمهًْ‌الله و برکاته. سنگینی وظیفه،‌فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایقی را به عرضتان برساند. دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‌شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده و پویا بودن باید سخت ملتزم به وحی و تعبد در برابر کتاب و سنت باشد؛ بینش دیگر در پی اندیشه‌ها و برداشت‌های بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آن چنان که باید و شاید در برابر آن متعبد و پایبند، و گفته‌ها و نوشته‌ها و کرده‌ها بر این موضع بینابین گواه است. بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی و نظامی آنها سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان امت اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوری‌ها یا دلسوزی بیگانگان معتقد و ملتزم؛ بینش دیگر هر چند دلش همین را می‌خواهد و زبانش همین را می‌گوید و قلمش همین را می‌نویسد اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان. بینش اول به نظام و شیوه‌ای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفت‌ها و ترقی، مانع حل شدن مسلمان‌ها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را به فرهنگ و نظام ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد؛ بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزش‌های آن، جامعه را به راهی می‌کشاند که خود به خود درها را به روی ارزش‌های بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام می‌گشاید. بینش اول روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه می‌کند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همه سطوح راه می‌برد بینش دیگر، بیشتر روی شرایطی تکیه می‌کند که خود به خود راه را برای نفوذ بی‌مبالات‌ها یا کم مبالات‌ها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار می‌سازد...».

3- 35 سال بعد از این نامه، همچنان می‌توان 2 جریان را رصد کرد. دو جریانی که رهبر معظم انقلاب اول فروردین امسال در حرم مطهر رضوی، به شکلی دیگر مورد اشاره قرار دادند. «در نگاه کلان به اقتصاد کشور و رونق و پیشرفت اقتصادی دو جور نگاه وجود دارد. یک نگاه می‌گوید که ما پیشرفت اقتصاد را باید از ظرفیت‌های درون کشور و درون مردم تأمین کنیم. ظرفیت‌های بسیار زیادی در کشور وجود دارد که از این ظرفیت‌ها استفاده نشده است یا درست استفاده نشده است؛ از این ظرفیت‌ها استفاده کنیم؛ یعنی اقتصاد درون‌زا... نگاه دوم به اقتصاد کشور، نگاه به پیشرفت اقتصاد با استفاده از کمک بیرون مرزهاست. می‌گوید سیاست خارجی‌مان را تغییر دهیم تا اقتصاد ما درست بشود، با فلان مستکبر کنار بیاییم تا اقتصاد رونق پیدا کند، تحمیل قدرت‌های مستکبر را در بخش‌های گوناگون و مسائل گوناگون بپذیریم تا اقتصادمان رونق پیدا کند. امروز شرایط کشور به ما نشان داده که این نگاه دوم، یک نگاه کاملاً غلط و عقیم و بی‌فایده است. همین تحریم‌هایی که امروز علیه ملت ایران اعمال می‌شود دلیل محکم و متقنی است برغلط بودن این نگاه؛ یعنی وقتی شما به امید قدرت‌های خارجی نشستید تا آنها بیایند اقتصاد شما را رونق بدهند و یا زیربار آنها رفتن، اقتصاد را رونق بدهند، آنها به حد کم قانع نیستند. وقتی شما نگاه می‌کنید به بیرون، مواجه می‌شوید با یک مسئله‌ای مثل کاهش قیمت نفت... امروز خارجی‌ها و رؤسای قدرت‌های مستکبر می‌خواهند همین نگاه دوم را در مردم ما تقویت کنند».
4- خیلی تفاوت دارد که مسئولان ناظر به عرصه، ماهیت جنگ‌طلب و متعدّی و متخاصم آمریکا و دیگر مستکبران عالم را ببینند یا درست در بحبوحه فزونی خصومت‌ها و تهدیدها و گستاخی‌ها، خیال‌ کنند شرایط موجود شرایط صلح و مسالمت و مدارا و آشتی‌کنان با دشمن است. 35 سال پیش آن رجل سیاسی به قدری دلواپس بازیگری مهره‌های دشمن بود که حتی سلام و احترام را در نامه به امام جا انداخت اما  امروز چه؟! آیا آن دلواپسی درست جای خود را به دل آرامی و راحت‌باشی و بالش نرم زیر افکارعمومی گذاشتن نداده است؟ بدترین وضعیت در هنگامه کمین و دست درازی خصم آن است که به جای آرایش رزم، احساس بزم و آسوده خیالی و خواب را پیدا کنید یا به دیگران القا نمایید. «انّ أخا الحرب الأرق و من نام لم ینم عنه. مرد جنگی بیدار است و هر کس به خواب رفت، دشمن او نمی‌خوابد». (نامه 62 نهج‌البلاغه به مالک اشتر). مؤدب پنداشتن امثال دولتمردان جنایتکار آمریکا و بی‌هیچ ضمانتی به آنها اعتماد کردن - در حالی که به صراحت می‌گویند ایران متهم است و باید تضمین‌ها و امتیازهای سخت بدهد و آنگاه مطالبات باید به حوزه‌های غیرهسته‌ای تسرّی پیدا کند- نشانه روشنی از غفلت و سُر خوردن در تله دشمن است. چالش و مذاکرات هسته‌ای در این میان، تنها بخش کوچکی از جنگ بزرگ است. به تعبیر رهبر انقلاب «امروز خوشبختانه کشور درگیر جنگ نظامی نیست اما درگیر جنگ سیاسی است، درگیر جنگ اقتصادی است، درگیر جنگ امنیتی است و بالاتر از همه درگیر جنگ فرهنگی است؛ یعنی این را اگر کسی نداند، آن وقت خواب خواهد ماند. همین‌قدر که ندانید دشمن درصدد حمله است و این حمله از کجاست و چگونه است، باید مطمئن باشید که شکست می‌خورید... اینکه ما می‌گوییم جنگ فرهنگی، جنگ اقتصادی هیچ منافاتی ندارد با اینکه احساس آرامش هم در کشور بشود. ما طرفدار احساس امنیتیم ... این منافات ندارد. با آن حرفی که گفتیم دشمن دارد به شکل ویژه با ما مبارزه می‌کند... منتها حالا بعضی‌ها نمی‌خواهند این را بفهمند، نمی‌خواهند باور کنند چون اگر چنانچه باور کنند تکلیف به گردنشان می‌گذارد؛ بعضی‌ها هم کشش آن را ندارند».

5- برخی اجزای مهم دولت، امروز به نحوی رفتار می‌کنند یا سخن می‌گویند که نگرانی بزرگ شهید بهشتی درباره دینداری بینابینی، لرزانی و لغزندگی، بی‌ثباتی در برابر فشار بیگانگان، گشودن راه ارزش‌های ضداسلامی و هموار کردن راه نفوذ عناصر بی‌مبالات را تداعی می‌کند.

مشی بخش‌هایی از برخی وزارت خانه‌های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، حاکی از بی‌مبالاتی در برابر شبیخون دشمن با بی‌تدبیری و رهاشدگی مسئولیت‌هاست.  در این میان می‌توان پرسید اگر قرار باشد مذاکرات هسته‌ای- آن هم غالبا با آمریکا- را از سبد وزارت خارجه برداریم، چه چیز  دیگری در این سبد برای ارزیابی باقی می‌ماند؟ یا اگر همین موضوع را از سبد دولت و سیاستگذاری آن بگیریم، آیا چیز دیگری به عنوان کارنامه و وجهه همت دولت محترم - جز یکی دو مورد در حوزه مثلا سلامت و بهداشت- باقی خواهد ماند؟ امروز تنها منتقدان نیستند که نسبت به این بی‌برنامگی کاریکاتوری نگرانند بلکه احساس و ابراز دلواپسی در میان حامیان دولت نیز رو به گسترش است. اکنون کمتر کسی توافق ژنو را «فتح‌الفتوح بزرگ»  و بیانیه لوزان را «پیروزی مشعشع تاریخی» می‌خواند. اکنون از سیروس ناصری عضو تیم اسبق مذاکرات گرفته تا مسعود نیلی دبیر ستاد اقتصادی دولت و بیژن زنگنه وزیرنفت و غلامحسین کرباسچی دبیرکل کارگزاران و طیفی از  اقتصاددانان و روزنامه‌های اصلاح‌طلب، نسبت به مسائلی نظیر سوءاستفاده‌های آمریکا از توافق مبهم و پر ایراد ژنو، عملی نشدن برخی تعهدات در زمینه لغو تحریم‌ها، ایجاد توقعات بی‌جا نسبت به مذاکرات، و از دست رفتن بسیاری از فرصت‌های 2 ساله دولت به امید توافق ابراز نگرانی می‌کنند.
آقای زنگنه بود که گفت «بند مربوط به وصول درآمد نفتی و بیمه نفت‌کش‌ها عملیاتی نشد» و آقای کرباسچی بود که در مصاحبه با روزنامه شرق گفت «در شرایط تحریم نباید این‌گونه باشد که مسئولیت‌ها را از دوش خودمان برداریم و تا بگویند چرا فلان کار را نکردید، بگوییم تحریم هستیم! این تجربه در دنیا وجود دارد. کشورهایی که در بدترین شرایط رکود و اقتصاد ضعیف و تنگناهای مختلف مثلا بعد از جنگ جهانی دوم قرار داشته‌اند، راه‌‌حل‌هایی پیدا کرده‌اند... مثلا اگر عملکرد وزارت راه را بخواهیم بررسی کنیم، بعضی از بخش‌ها را نباید به تحریم گره زد... دلمان باید برای اداره کشور شور بزند. نمی‌شود فلان وزیر یا مسئول فلان بخش باشیم اما استدلال ما این باشد که اگر بودجه دادند کار می‌کنیم و اگر ندادند کار نمی‌کنیم! من البته وزارت راه را مثال زدم اما بقیه وزارتخانه‌ها هم همین‌گونه است... بالاخره بعد از 60 سالگی سن بازنشستگی مدیران است... اینکه یک تعدادی آدم خسته و سالخورده بنشینیم و بلند شویم که نمی‌شود! اصلا فرض کنید مناقشه هسته‌ای هم حل شد. بعد از آن چه؟ این بی‌تحرکی‌ها آدم‌ را برای دولت نگران می‌کند. چشم بر هم گذاشتیم نصف مهلت این دولت گذشت. وزرا و شخص رئیس‌جمهور باید فکر کنند... بالاخره هر وزیر و مدیری باید فکر کند اگر او نبود چه اتفاقی می‌افتاد، نباید که بی‌خاصیت باشد»؟! بر همین سیاق رسانه‌های اصلاح‌طلب به تواتر از قول اقتصاددانان حامی دولت (نظیر آقایان مومنی و راغفر و مظاهری و دیگران) نوشتند «روحانی با وجود خطا‌های بزرگ به تذکرات دلسوزان توجه نمی‌کند» (جمهوری‌اسلامی)، «در ارکستر دولت، هر کس ساز خود را می‌زند» (تعادل)، «هیجان خام فروشی مدیران نفتی نگران‌کننده است» و «بیشتر مشکل اقتصادی داخلی است اما دولت اراده جدی ندارد» (خبر آن‌لاین)، «هزینه اقتصادی بی‌برنامگی دولت، هنگفت و نگران کننده است» (شرق)، «فعالیت تجاری برخی مدیران دولتی، تهدید سلامت نظام اقتصادی است» (آرمان) و «چرا دولت از ابتدا تا به امروز همه مشکلات را به تحریم گره زده است؟ گویا قرار نیست در دولت کسی برای اقتصاد کاری بکند در حالی که برخی مشکلات ناشی از سوءمدیریت است»(شرق).
آیا به جای زمزمه جا به جایی وزرا- که در جای خود امر لازمی است- نباید فکری به حال راهبرد کلان دولت در نسبت با ملت و نظام و دوستان و دشمنان آن کرد؟!



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۳۲
امیر مهدوی


همسر شهید مدافع حرم درگفت‌و گوی با کیهان: شهید کجباف گفت: پیکرم بازنمی‌گردد منتظر نباشید

وقتی به محل مصاحبه- منزل شهید- رسیدیم، صدای سخنرانی زینب‌گونه‌ای ما را از حیاط به درون خانه کشاند، ناخودآگاه در طنین کلام باصلابت همسر شهید به جمع بغض‌آلود حاضرین پیوستیم.

فاطمه زورمندهمسر شهید:« مگر نه اینکه اسلام بر حرمت جنازه تاکید دارد، پس این اعمال شنیعی که داعش انجام می‌دهد چه نشانی از اسلام دارد؟ شهید قبل از رفتنش تاکید کرده بود که شاید پیکرم بازنگردد و به دستتان نرسد، اما بدانید این اتفاق به سود مردم ایران است، دیشب با خودم فکر می‌کردم امروز 11 روز است که این اتفاق افتاده، داعش ابتدا با انتخاب نام «دوله الاسلامیه فی عراق و شام» قصد داشت چهره‌ای موجه از خودش بسازد و متاسفانه بسیاری از عوام نیز باورشان کردند، کمک‌های نقدی و غیرنقدی به آنها گسیل داشتند.
دخترم خیلی از بابت رفتارهای مذبوحانه داعش با پیکر پدرش متالم بود. به او گفتم مادر، داعش با این کار کوس رسوایی خود را خواهد نواخت. در کدام آیه و حدیث در اسلام مجوز چنین رفتارهایی با پیکر یک کشته، نه شهید داده شده است؟ هر چند روح و جان ما آزرده می‌شود اما ایمان داریم که این حرکات وحشیانه زمینه‌ساز نابودی و رسوایی آنان در دنیا و برای فریب‌خوردگان آنان خواهد بود، و این اهانت‌ها نه تنها از ارزش‌های شهید نمی‌کاهد بلکه بر مقام و جایگاه او می‌افزاید و روزی فرا می‌رسد که عکس پدرت در جهان منتشر خواهد شد. عزت دست خداوند است و ان‌شاءالله که پیکر این شهید، چهره واقعی آنها را نمایان خواهد کرد و به زودی مردم تمام کشورها از آنان بیزاری خواهند جست و پیروزی از آن ماست. خداوند را شاکریم بابت صبری که عطا فرموده است. اگر نداده بود که همان روز اول از این مصیبت عظمی جان داده بودیم. برای دیگر رزمندگان اسلام و حفظ حریم ناموس خدا دعا کنید، زیرا حرم حضرت زینب در خطر است که اگر خدای ناکرده دستشان به حرم برسد چه جنایت‌ها که انجام نخواهند داد، بهترین جوانان ما آنجا در حال پیکارند.
ما برای اسلام شهیدان بسیاری داده‌ایم ولی به یاد ندارم شهیدی تا این حد در رسانه‌های جهان مطرح شده باشد. این را به خاطر این می‌دانم که او همیشه درپی مخفی کردن خود و اعمالش بود و هیچ‌گاه نمی‌خواست کسی از کارهایش مطلع شود و از ریا بیزار بود و چون نخواست در زمان حیاتش شناخته شود این گونه بعد از شهادتش نامش همه‌گیر شد.
امیدوارم همه آنها که قصد تخریب اماکن متبرکه مسلمین را دارند به آرزوهایشان نرسند.»
بی‌درنگ سخنان رهبر معظم انقلاب به ذهن متبادر می‌شد که فرمودند: «اینکه در کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد، عامل این پیروزی حضرت زینب بود و الا خون در کربلا تمام شد؛ آنچه که موجب شد این شکست نظامی ظاهری، تبدیل به پیروزی قطعی شود؛ منش زینب کبری بود.»
صحبت‌هایشان که تمام شد، گونه‌ها اشکبار بود زیرا حاضرین که از خانواده‌های شهدا بودند روزگاری نه چندان دور این بار را بر دوش کشیده بودند. منتظر ماندیم تا مهمانان پس از همدردی با صاحبخانه  منزل شهید را ترک کنند تا با خانم «شاهزاده احمدی‌زاده» همسر  شهید «سرتیپ دوم هادی کجباف» به گفت‌وگویی رو در رو و عمیق در باب همسر شهیدش بپردازیم.
در ابتدا شمه‌ای از زندگی‌نامه شهید کجباف را برای آشنایی مخاطبین بیان بفرمایید.
ایشان متولد تیر1340 در شهرستان شوشتر بود و دوران تحصیلات خود تا دیپلم را نیز در همین شهرستان گذراند. تیر سال 59 برای خدمت سربازی اعزام شد. بعد از اینکه دو ماه آموزشی را در آبادان پشت سر گذاشت به سوسنگرد اعزام شد. در زمان محاصره سوسنگرد آنجا بود و با بالا گرفتن درگیری‌ها به همراه یکی از دوستانش با لباس عربی از طریق رودخانه و کانال‌های اطراف شهر از مهلکه خارج می‌شوند و پیاده خود را به اهواز می‌رسانند. مدتی بعد مجددا اعزام می‌شوند.

تا چه سالی جبهه بودند؟
تا تیر 60 که در جبهه بستان مجروح شد. ظاهرا با دو نفر دیگر پشت خاکریز بودند. یکی از آنها عینک بر چشم داشت.  آقا هادی به او می‌گوید عینکت را در بیاور؛ انعکاس نور باعث می‌شود شناسایی شویم. همین طور هم می‌شود و به سمت آنها شلیک می‌کنند. آن دو نفر شهید و آقای کجباف به شدت مجروح می‌شود. یک ترکش به شکم، یک ترکش به بازو و یک ترکش به لگن و یکی به ساق پا و یک ترکش به اندازه انگشت اشاره  هم به کمر اصابت می‌کند که نوک آن به نخاعش نزدیک می‌شود. درآوردنش هم بسیار دشوار بود، زیرا احتمال فلج شدن و قطع نخاع می‌رفت. به همین خاطر این ترکش تا پایان عمر در بدنش به یادگار ماند.
روند مداوای ایشان در منزل شما چقدر طول کشید؟
تقریبا دو ماه منزل ما بود، با این اوضاع و احوالی که داشت با مینی‌بوس نماز جمعه و بهشت زهرا می‌بردیمش. عاشق شهدا بود. تا همین روزهای آخر هم به فکر برگزاری یادواره برای شهدا و مراسم و زیارت شهدا بود. ما بیش از 500 جلد کتاب در باره شهدا در منزل داریم. خلاصه مقداری که حالش بهتر شد برادر بزرگش که شوهر خواهر من بود آمد دنبالش و او را به شوشتر برد. البته تهران که بود به من گفت دوست دارم مثل شما در آموزش و پرورش مشغول به کار شوم اگر می‌شود پرس و جویی کنید،  ببینید امکانش هست. من هم رفتم امور تربیتی شهریار صحبت کردم و آنها هم موافقت کردند. ذهن خیلی فعالی داشت و باهوش و حافظه‌اش قوی بود. در آزمون گزینش کتبی قبول شد و به مرحله مصاحبه رسید و آنجا هم قبول شد چون آن زمان اوایل انقلاب بود و زمان پاکسازی نیروهایی بود که افکار شاهنشاهی داشتند و امور تربیتی هم جایگاه خاصی داشت و مربی پرورشی از مدیر هم بالاتر بود زیرا می‌رفت تا تفکر طاغوتی حاکم بر فرهنگ مدارس را تغییر بدهد و پایه‌گذار این طرح شهید رجایی بود. یکی از مدارس شهریار را به عنوان محل خدمت هادی انتخاب کردند اما چون هنوز کارت پایان خدمتش را ارائه نکرده بود، شروع به کارش منوط به ارائه کارت پایان خدمت شد به همین خاطر گفت می‌روم شوشتر هم سری به خانواده بزنم و هم کارتم را بگیرم. آذر سال 60 بود که رفت شوشتر. دو، سه روز گذشت و خبری از او نشد، یک هفته، ده روز گذشت باز هم خبری نشد. لاجرم تماس گرفتم منزلشان در شوشتر مادرش گفت هادی خانه نیست. فردا دوباره تماس گرفتم و با او صحبت کردم و گفتم من واسطه کار شما شدم و به آنها قول دادم شما رفتید و خبری نشد. هادی گفت راستش می‌خواستم بیایم ولی خوزستان درگیر جنگ است و باید بروم جبهه. گفتم شما با آن وضعیت؟ گفت فعلا می‌روم بخش فرهنگی سپاه تا بهتر بشوم.
شما تا چه مقطعی ساکن تهران بودید؟
تا بهمن 60 که پدرم فوت کرد، دیگر نمی‌توانستیم تهران بمانیم و  برگشتیم اهواز.  سراغش را که گرفتم دیدم یک نمایشگاه بزرگ برای شهدا برپا کرده، هنوز هم پایش می‌لنگید. سال 60 و 61 تعداد شهدا زیاد بود به طوری که بسیاری از بچه‌های گردان مالک اشتر شوشتر به فیض شهادت نائل شدند، اکثرا دوستان و همشهریان بودند. هادی بیشتر درگیرمباحث و برنامه‌های بزرگداشت شهدا و رسیدگی به مجروحین و دیدار با خانواده‌های شهدا و جانبازان بود. تا سال 61 با سپاه به صورت افتخاری همکاری فرهنگی داشت. اردیبهشت 61  برای ورود به سپاه درخواست رسمی داد. من نیز پس از بازگشت به اهواز در دو مدرسه تدریس عربی داشتم. چون در تهران دوره‌اش را گذرانده بودم.
مقدمات ازدواج شما چگونه شکل گرفت؟
شهریور ماه سال 61 بود خواهر ایشان که زن برادر من بود موضوع خواستگاری را مطرح کرد، چون واقعا همفکر و هم‌عقیده بودیم موافق بودم. ولی خانواده‌ام گفتند این جانباز است و بدنش معلول است تو چطور می‌خواهی با او ازدواج کنی؟ مخصوصا ترکشی که درون کمرش بود خیلی خطرناک بود و هر آن احتمال داشت که فلج شود. برخی دیگر هم از این بایت که پس از ازدواج باید بروم شوشتر زندگی کنم نگران بودند، زیرا با شناختی که از روحیات من داشتند فکر می‌کردند زندگی در شهرستان برایم سخت خواهد بود. شوهرخواهرم که هر دوی ما را می‌شناخت می‌گفت تو نمی‌توانی با این موضوع کنار بیایی مخصوصا که در تهران تحصیل و کار کرده‌ای، اما من به او علاقه‌مند شده بودم و علی‌رغم مخالفت خانواده اعلام کردم افتخار می‌کنم که با یک جانباز ازدواج کنم. اگر در جبهه حضور ندارم دینم را این گونه به اسلام ادا کنم و به خاطر هادی حاضر بودم هر شهری بروم.
درخواست ازدواج از طرف آقای کجباف به خانواده منتقل
شده بود؟
بله، خانواده‌اش فکر نمی‌کردند که من قبول کنم. چون در آن مقطع بین فرهنگ شهرهای مختلف تفاوت وجود داشت و من هم شاغل بودم. خلاصه خواستگاری جمع و جوری برگزار شد و مهریه‌ام را هم سفر به خانه خدا تعیین کردند. با اینکه خانواده‌ام مخالف بودند و می‌گفتند پول و طلا باید باشد اما من زیر بار نرفتم. آقا هادی تازه وارد سپاه شده بود. هنوز حقوق نگرفته بود و برادرانش به او کمک می‌کردند به همین خاطر برای خرید بله‌برون چون می‌دانستم پولی ندارد یک انگشتر خیلی ظریف و دو تا النگوی سبک و  یک روسری و پیراهن خریدم. خوشبختانه به خاطر وضعیت معیشتی مناسبی که در خانواده داشتم از همه لحاظ تامین بودم و نیازی از این بابت احساس نمی‌کردم و دنبال تجملات هم نبودم. هادی نیت کرده بود برای عقد لباس سبز سپاه را بر تن کند. همه با او شوخی می‌کردند که این چه تیپیه و لباس دامادیت کو؟ مراسم عقد بسیار ساده برگزار شد و حتی آرایشگاه هم نرفتم و با یک لباس ساده که لباس عروس جاری‌ام بود، در منزل برای عقد مهیا شدم. خطبه عقد ما را نیز علامه شیخ محمدتقی شوشتری(ره) جاری کرد.
خانه ما اهواز و خانه آقا هادی شوشتر بود. به همین خاطر معمولا پنج‌شنبه و جمعه‌ها به منزل ما می‌آمد.
از ویژگی‌های اخلاقی ایشان بگویید.
کم‌رو و کم‌حرف بود. بسیار سنجیده سخن می‌گفت. شوخی بی‌مورد نمی‌کرد.  وقار و صلابتی که داشت باعث می‌شد همه در حضور او به خود اجازه ندهند کار سبک و سخیفی انجام دهند.
مراسم ازدواجتان چه وقت و چگونه برگزارشد؟
دو بار مراسم عروسیمان به دلیل فوت دو تن از اقوام عقب افتاد. تا اینکه اسفند سال 61 عملیات شد و هادی بارش را بست و رفت جبهه. فرودین 62 وقتی از جبهه برگشت یک جشن ساده را ترتیب دادیم و به خانه هادی رفتم؛ حقوقش آن موقع دو هزار و 500 تومان بود. به رسم قدیمی‌ترها مادرم کلی ظرف و ظروف برایم جمع‌آوری کرده بود، هادی گفت: من کت و شلوار نمی‌پوشم ولی مادرم برایش تهیه کرد چون پدرم تازه فوت کرده بود مادرم خیلی دستش باز نبود؛ اما در حد توان و حتی بیشتر تامین کرد. آقا هادی هم یک پنکه دستی و موکت نمدی تهیه کرد و یکی از اتاق‌های منزل پدرش را سفیدکاری کردند و زندگیمان را آنجا شروع کردیم. مثل الان نبود که حتما فلان قالی و فلان یخچال و ... باشد. زمان جنگ بود. برادرم که شوهرخواهر آقا هادی بود وقتی اتاقمان را دید که خیلی خالی است ناراحت شد و یک دست سرویس خواب از اهواز برایمان خرید و اتاقمان را پرکرد. سه سال از ازدواجمان گذشته بود ولی ما کولر گازی نداشتیم، اوایل یخچال هم نداشتیم و از وسایل مادر شوهرم استفاده می‌کردیم. اما زندگی با سه برادر شوهر آن هم برای من که معتقد به حجاب کامل و چادر و روسری بودم در گرمای طاقت فرسای خوزستان بسیار سخت بود. پانزده روز بعد از عروسی به جبهه برگشت. و من با آن همه فعالیت اجتماعی در شهری دیگر دور از همسر بسیار تنها شده بودم، مدتی که گذشت به او گفتم: مگر قول نداده بودی مرا به تعاون سپاه ببری؟ هادی گفت: کار واسه چیته! و به طرق مختلف رد می‌کرد تا اینکه 12 بهمن 1362 خداوند فاطمه را به ما عطا کرد. فاطمه به لحاظ قوای بدنی بسیار ضعیف بود. زیرا در دوران بارداری هم دور از خانواده‌ام بود و هم همسرم حضور نداشت که نیازهای تغذیه‌ای و روحی من را تامین نماید. زایمان بسیار سختی داشتم و دوماه زمین‌گیر شدم.
عکس العمل آقای کجباف از دیدن فرزند اولش چه بود؟
فاطمه یک ماهه بود که هادی آمد، آن هم به خاطر اینکه دچار موج گرفتگی شده بود. حالت روحی و روانیش بسیار آشفته بود و لذت پدر بودن و نوزادی فاطمه را درک نکرد. به خاطر موج انفجار به شدت عصبی شده بود. ایشان 9 بار در جنگ مجروح شد ولی بدتر از همه موج گرفتگی بود که دو بار برایش اتفاق افتاد. دیگر به من و فرزندش ابراز احساسات نمی‌کرد و این برایم بسیار زجر آور بود، با کلی قرص و دارو بهبود پیدا کرد ولی بازهم دنبال برگشتن به جبهه بود و دست‌بردار نبود. 18 بهمن 63 سجاد هم به دنیا آمد و دو بچه در یک اتاق کوچک  و با آن شرایطی که توضیح دادم و کار در منزل را هم اضافه کنید. اما با این وجود 10 درصد فکر خودم و بچه‌ها بودم 90 درصد فکر هادی، خیلی دوستش داشتم و طاقت دوریش را نداشتم و زجر می‌کشیدم و چشم انتظار خبر سلامتیش بودم. بعضی وقت‌ها با خودم می‌گفتم نکند این علاقه شرک باشد.
هر 10-12 روز که یکی از بچه‌های جبهه بر می‌گشت یک کاغذ کوچک می‌نوشت و به آنها می‌داد که رویش نوشته بود «سلام، حالم خوب است، سلام برسان، هادی کجباف».  همان کاغذ را می‌بوسیدم و می‌گذاشتم روی چشمانم و با همین تکه کاغذ زندگی می‌کردم. (و اینجاست که گویی تمام خاطرات برایش زنده می‌شود و سیل اشک امانش نمی‌دهد، لیلای قصه ما امروز طعم فراق همیشگی مجنونش را می‌چشد ...) در همه دورانی که بچه‌ها شب نمی‌خوابیدند. مریض می‌شدند. تب می‌کردند. دندان در می‌آوردند،  دست تنها بودم. فاطمه تقریبا بدون پدر بزرگ شد، اما با این وجود بسیار پدرش را دوست دارد، هادی وقتی به منزل می‌آمد به خاطر موج گرفتگی و شهادت همرزمانش همیشه غمگین بود و من به جای انتظار محبت باید او را رو به راه می‌کردم و به او روحیه می‌دادم و دیگر مجالی برای طرح شکایت و گزارش احوالی که بر ما می‌گذشت نبود به همین خاطر او از اوضاع خانه بی‌خبر می‌ماند. نه در این سال‌ها بازار رفتیم، نه پارک، نه مسافرت.
درطی این سال‌ها هیچ تغییری در وضعیت معیشتی شما رخ نداد؟
سجاد شش ماهه بود که محمد را باردار شدم، چرا یک جابجایی صورت گرفت یکی از برادر شوهرهایم منزل خرید و از خانه پدرشوهرم رفت و ما در نیم پلاکی مجزا که در آن سوی حیاط بود ساکن شدیم و کولری خریدیم و شرایط اندکی بهبود یافت. باورتان نمی‌شود  گاهی اوقات که خسته می‌شدم فاطمه را دریک دست و سجاد را در دست دیگر ساک بردوش و چادر به دندان با وجود بارداری به منزل خواهرم می‌رفتم، هشت ماهه باردار بودم که هادی یک سر آمد منزل، گفتم: اگر اجازه بدهید برای وضع حمل بروم اهواز پیش خانواده‌ام و ایشان هم موافقت کردند. فروردین 65 محمد به دنیا آمد و تا چهار روز بعد از زایمان هیچ کس خبری از ما نداشت. تا اینکه مادر شوهرم آمد اهواز. گفت: «قدم نو رسیده و قدم باباش مبارک!» این را که گفت مادرم با تعجب پرسید: «برای هادی اتفاقی افتاده؟» گفت: «خدا رحم کرد، ترکش به سرش خورده الان هم بیمارستان است» داشتم از حال می‌رفتم فقط پرسیدم زنده است.
کجا مجروح شده بودند؟
ظاهرا عملیاتی انجام می‌دهند و 50-60 نفر از بچه‌های ما را عراقی‌ها اسیر می‌کنند و می‌برند جلو و بعد هادی را اسیر می‌کنند. این روایتی است که از زبان دیگران نقل می‌کنم و از زبان خودش نشنیدم. وقتی عراقی‌ها دارند او را می‌برند گودالی جلویشان پدیدار می‌شود. ایشان هم با سرعت نارنجکی را از کمر یکی از عراقی‌ها باز می‌کند و ضامنش را کشیده و خودش را درون گودال می‌اندازد و عراقی‌ها کشته می‌شوند. ولی خودش دچار موج گرفتگی می‌شود و پرده گوشش پاره می‌شود. با این وجود اسلحه و خشاب‌ها را بر می‌دارد و می‌رود به سمت بچه‌هایی که اسیر کرده‌اند پشت خاکریز کمین می‌کند و نگهبان اسرا را می‌کشد و رزمنده‌ها را آزاد می‌کند و آنها متوجه می‌شوند که از گوشش خون می‌آید واعزامش می‌کنند تهران و رزمنده‌هایی که بر می‌گردند به شوشتر ماجرا را تعریف می‌کنند و این اتفاق دقیقا روزی رخ می‌دهد که محمد به دنیا آمد، از راه بینی مغزش را عمل می‌کنند و وقتی حالش بهتر می‌شود با خانواده‌اش تماس می‌گیرد که به خانواده‌ام در اهواز سرکشی کنید.
دیدار پدر و محمد کی میسر شد؟
وقتی محمد 45 روزش بود هادی برگشت. البته در فاصله عمل دومی که داشت از دکترش اجازه گرفته بود. به اندازه یک ساعت ما را دید و دوباره رفت تهران برای عمل تا دو سه هفته بعد که ما را برد شوشتر، دیگر اجازه نداشت به جبهه برگردد. زیرا مغزش تحت عمل قرار گرفته بود. در شوشتر در کارهای شهری سپاه مشغول شد.در همان سال یک تکه زمین به پاسدارها فروختند و ما هم خریدیم و هادی مشغول ساختن خانه شد و با کارگرها کار می‌کرد. بهش می‌گفتم آفتاب داغ خوزستان برایت مضر است اما او کار خودش را می‌کرد. حتی بعد از کارگرها هم می‌رفت ادامه کارها را انجام می‌داد. سال 65 جنگ به اوج خودش رسیده بود. ساختن خانه را نیمه تمام گذاشت و رفت جبهه. دوست بزرگواری دارد به نام «حسین ارجمند» که ایشان ادامه کار را انجام داد و بر کارها نظارت کرد. تابستان 66 بود که خانه تکمیل شد و ما را به آنجا منتقل کرد و مجدد رفت جبهه. به خاطر هزینه‌های خانه و حقوق پایین و قسط کولر و یخچال و قالی از لحاظ مالی خیلی شرایط بدی داشتیم. محمد شش ماهه بود که آقا هادی مجددا به جبهه رفته و در منطقه حلبچه شیمیایی شد، اخیرا که مجروح شد و از ریه‌اش نمونه‌برداری کردند جواب پاتولوژی گفت هنوز آثار شیمیایی در بدنش وجود دارد و زخم‌هایی خود به خود در صورتش پدیدار می‌شد، یک بار هم تیر به قوزک پایش اصابت کرد و مجروح شد. گاهی اوقات هم به ما نمی‌گفت و این اوضاع تا پایان جنگ ادامه داشت...          
ادامه دارد



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۴۹
امیر مهدوی




سرلشکر محمدعلی جعفری دقایقی پیش در اجلاسیه کنگره ۳هزار شهید استان سمنان در سالن غدیر شهر سمنان، اظهار داشت: اقتدار امروز نظام جمهوری اسلامی ایران وعده نصرت الهی و به‌برکت خون شهداست.
فرمانده کل سپاه پاسداران تصریح کرد: اگر از صمیم قلب می‌خواهیم که مولا و مقتدای ما امام زمان(عج) بیایند باید برای زمینه‌سازی ظهور ایشان تلاش شود و زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان(عج) همین اتفاقی است که در حال رخ دادن است.

سرلشکر جعفری با اشاره به اینکه هلال شیعی با حوادث اخیر در حال شکل‌گیری است، بیان کرد:‌ وقتی صحبتی از توسعه هلال شیعی‌ می‌شود؛ مانند شمشیری است که به قلب اسرائیل غاصب می‌خورد. هلال شیعی به‌معنی همدل شدن و وحدت مسلمانان منطقه مانند کشورهای ایران، سوریه، یمن، عراق، لبنان و دیگر کشورهای مقاوم منطقه است.

وی با اشاره به امنیت موجود در کشور افزود: در حالی که وضعیت امنیتی در منطقه به‌شدت بحرانی است و این موضوع به دیگر نقاط دنیا مانند آمریکا و اروپا نیز کشیده شده است، شاهد آن هستیم امنیتی که امروز در کشور ما حاکم بوده امنیتی بی‌نظیر است.

فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با بیان اینکه جمهوری اسلامی ایران محل ثبات و آرامش در منطقه است، خاطرنشان کرد: این در حالی است که هدف اصلی دشمنان ناامن کردن کشورهاست.

سرلشکر جعفری با اشاره به تلاش‌های آمریکا در یک دهه گذشته برای تهدید ایران با به وجود آمدن حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله به عراق و افغانستان گفت: آمریکایی‌ها به‌خیال خودشان می‌خواستند ما را از مسیر خود منحرف و رفتار ملت بزرگ ایران را در مسیر شهدا محدود کنند اما امروز شاهد آن هستیم که در حین حضور دشمنان اطراف ایران اسلامی، مردم ما بالاترین و بزرگترین شعارهای انقلابی خود را چه در موضوعات داخلی و چه در وقایع خارجی سر می‌دهند.

وی با اشاره به اینکه امنیت شرط اصلی و نیاز اولیه هر جامعه‌ای است، گفت: به‌برکت خون شهدا امروز امنیت موجود در کشور و قدرت عظمت و عزت جمهوری اسلامی ایران در اوج قرار دارد.

فرمانده کل سپاه پاسداران افزود: حمایت از مردم لبنان، غزه، یمن و دیگر کشورهای مظلوم جهان شعارهایی است که ملت بزرگ ایران در مسیر راه شهدا و حمایت از انقلاب اسلامی ایران سر می‌دهند و دشمن هم هیچ غلطی نتوانست کند.
سرلشکر جعفری افزود: آمریکا عراق را اشغال کرد تا در آن رژیمی به‌وجود بیاورد که مقابل ایران بایستد ولی امروز شاهد آن هستیم که نظامیان آمریکایی، عراق را تخلیه کرده‌اند و در حال تخلیه افغانستان نیز هستند؛ حرکت انقلابی مردم عراق سبب شده که امروز در این کشور یک حکومت با اکثریت شیعه که اهل تسنن نیز در آن سهم دارند، تشکیل شود.

فرمانده کل سپاه پاسداران افزود: آمریکا صدام را از بین برد و برای آن هزینه هنگفتی صرف کرد تا دستاوردی برای این کشور داشته باشد اما امروز این اقدام آنان نتیجه عکس داده است.

سرلشکر جعفری با بیان "امروز هر اقدامی که دشمنان جمهوری اسلامی ایران در منطقه و دیگر دشمنان انقلاب اسلامی ما انجام داده‌اند نتیجه معکوس داده است" خاطرنشان کرد: بسیاری از کشورهای عربی علیه انقلاب اسلامی ایران اقدامات دشمنانه‌ای انجام دادند اما همه آن‌ها نتیجه عکس داشته است.

وی با اشاره به اقدامات استکبار برای تحت فشار قرار دادن نیروهای انقلابی در منطقه اظهار داشت: معارضان را در سوریه مسلح کردند تا نظام حاکم بر سوریه را که در مسیر انقلاب اسلامی و در خط مقدم جبهه اسلامی بود ساقط کنند، اما نتیجه آن تشکیل نیروی مردمی مسلح ۱۰۰هزار نفره طرفدار جمهوری اسلامی ایران بود که در این کشور ساماندهی شده‌اند. مهمتر از آن دل‌های مردم سوریه بود که امروز با ایران و جمهوری اسلامی یکی شده است.
سرلشکر جعفری با اشاره به اینکه کشورهای استکباری در عراق نیز داعش را بسیج کرده‌اند تا مقابل جمهوری اسلامی ایران بایستند، اظهار داشت: آمریکا به‌دلیل آنکه شکست مفتضحانه‌ای در عراق خورده دریافته است که نمی‌تواند علیه ایران اقدامی نظامی انجام دهد و با حضور نظامی خود در عراق نیز قادر به فشار بر جمهوری اسلامی ایران نیست داعش را تشکیل داد اما نتیجه آن این بود که یکصد هزار نیروی جوان، انقلابی و مؤمن در عراق در قالب یگان‌های مختلف مسلح شده و با حضور در نبردهای مستقیم با داعش تجربه پیدا کرده‌اند و این نیروها سرمایه‌ای عظیم در کشور عراق برای حمایت از نظام اسلامی است.

وی اختلاف قومی و قبیله‌ای را توطئه دیگر دشمنان برای اختلاف‌افکنی در کشورهای منطقه عنوان و خاطرنشان کرد: دشمنان نظام اسلامی به‌ویژه رژیم غاصب صهیونیستی همواره توطئه‌هایی در راستای اختلاف‌افکنی بین اقوام مختلف در کشورهای منطقه انجام داده‌ و رابطه صمیمی بین مردم ایران و عراق را مورد هدف قرار داده بودند، این موضوع برنامه‌ریزی طولانی‌مدت استکبارگران برای رسیدن به اهداف شوم آنها بود؛ اما دیدیم که ظهور همین داعش که به‌ظاهر تهدیدی برای مسلمانان عراق است سبب خیر شده و این توطئه دشمن را بر هم زد.

فرمانده کل سپاه پاسداران تصریح کرد: خدعه‌های دشمنان به‌برکت خون شهدا با نصرت خداوند و خدعه الهی خنثی شده و نتیجه آن یکی شدن دل‌های مردم عراق و ایران شده است. وحدت و همدلی بین ملت‌های عراق، سوریه، یمن و دیگر کشورهای منطقه با ایران محقق شده است و این مهم را تنها ادامه حرکت در راه خدا محقق کرده است.

وی با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی ایران امروز در اوج عظمت، اقتدار و افتخار ملی قرار دارد، اظهار داشت: ایران هیچ‌گاه و در هیچ شرایطی این عظمت و اقتدار امروز را نداشته است. قدرت و اقتدار تنها به‌معنای قدرت مادی و تسلیحاتی نیست و دیدیم که در ۸ سال دفاع مقدس همه امکانات دنیا پشت سر صدام بسیج شد ولی مقابل جمهوری اسلامی ایران موفق نشده‌اند.
سرلشکر جعفری با اشاره به پیروزی مردم مقاوم لبنان و فلسطین در جنگ‌های ۳۳، ۲۲، ۸ و ۵۱روزه با تبعیت از آرمان‌های اسلامی و انقلابی در برابر ارتش تا بُن‌دندان مسلح رژیم غاصب صهیونیستی، تصریح کرد:‌ همه جنگ‌های اخیر در منطقه به‌نفع مردان مسلمان انقلابی پیرو انقلاب اسلامی رقم خورده است.

سرلشکر جعفری با اشاره به اینکه یکی از کارهای سخت و هنرهای بزرگی که امروز کمتر از آن سخن گفته می‌‌شود موضوع آینده‌پژوهی و آینده‌سازی است، بیان کرد: باید نقاط مختلف انقلاب اسلامی را که از نزدیک به ۵۰ سال قبل آغاز شده و در ۷ تا ۸ سال پیش اوج پیدا کرده است به هم وصل کرده تا شاید بتوانیم آینده را حدس بزنیم.

فرمانده کل سپاه پاسداران تصریح کرد: اگر از صمیم قلب می‌خواهیم که مولا و مقتدای ما امام زمان(عج) بیایند باید برای زمینه‌سازی ظهور ایشان تلاش شود و زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان(عج) همین اتفاقی است که در حال رخ دادن است.

سرلشکر جعفری با اشاره به اینکه هلال شیعی با حوادث اخیر در حال شکل‌گیری است، بیان کرد:‌ وقتی صحبتی از توسعه هلال شیعی‌ می‌شود؛ مانند شمشیری است که به قلب اسرائیل غاصب می‌خورد. هلال شیعی به‌معنی همدل شدن و وحدت مسلمانان منطقه مانند کشورهای ایران، سوریه، یمن، عراق، لبنان و دیگر کشورهای مقاوم منطقه است.

فرمانده کل سپاه پاسداران با اشاره به تحلیل کارشناسان صهیونیستی مبنی بر هدف قرار دادن شهادت و مهدویت به‌عنوان ۲ بال انقلاب اسلامی و نیز ولایت فقیه به‌عنوان رأس و رکن انقلاب اسلامی ما، خاطرنشان کرد: آنها نیز می‌دانند دل‌های شیعه به‌امید ظهور حضرت مهدی(عج) می‌تپد.
وی با اشاره به نفوذ روزافزون انقلاب اسلامی ایران در منطقه و دنیا، تصریح کرد:‌ پس از صدر اسلام نفوذ انقلاب اسلامی ایران در دل‌های مردم جهان، مستضعفان، محرومان و آزادگان جهان، چه مسلمان و چه غیرمسلمان بی‌نظیر بوده و فوج فوج از این مردم از ادیان دیگر به‌سمت اسلام گرایش پیدا می‌کنند و این موضوع استکبار را به وحشت انداخته و طبیعی است که هر اقدامی که از دست آن بر بیاید برای پیشگیری از آن انجام می‌دهند.

فرمانده کل سپاه پاسداران با اشاره به اینکه اگر دشمن امیدی به گزینه نظامی علیه انقلاب اسلامی داشت نسبت به آن اقدام می‌کرد، تصریح کرد:‌ آنها نیز می‌دانند‌ که گزینه نظامی مسخره است و نتیجه عکس می‌دهد و به همین سبب به‌سمت تهدیدات دیگر مانند تهدیدات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آمده‌اند که این جبهه، جبهه جنگ نرم با دشمن است.

سرلشکر جعفری با بیان اینکه امروز دشمن به‌شدت به تقلا افتاده و همه امکانات خود را برای جنگ نرم با ملت ایران به‌کار گرفته است، گفت: امروز بر همه ما واجب است تا راه شهدا را ادامه دهیم.

فرمانده کل سپاه پاسداران تصریح کرد: همه قدرت‌ لایزال الهی پشت اراده شهدا است اما تا زمانی که جامعه در مسیر شهدا حرکت کند.

جعفری افزود: استمرار راه شهدا که امروز در نظام جمهوری اسلامی این راه ادامه دارد، ضمانت‌کننده این مسیر در رسیدن به اهداف والای انقلاب اسلامی بوده و در همین مسیر بوده که ظهور امام زمان(عج) رخ می‌دهد.

سرلشکر جعفری با اشاره به اینکه امید دل‌های همه مستضعفان جهان به جمهوری اسلامی ایران است، اظهار داشت: بنا به فرمایش مقام معظم رهبری تضعیف جمهوری اسلامی بزرگترین منکر است.

وی با بیان اینکه برخی افراد به‌علت‌های مختلف مانند خصومت‌های شخصی، تحلیل‌های غلط سیاسی و کینه‌توزی از برخوردهایی که با آنها شده حرف‌هایی در راستای تضعیف نظام جمهوری اسلامی می‌زنند، خاطرنشان کرد: با این‌همه دشمنی دشمنان و کینه‌توزی آنان باید بدانیم که در برابر این تحمل و مقاومت و ایستادگی که در برابر دشمنان انجام می‌دهیم انقلاب اسلامی چه دستاوردهای بزرگی را به دست آورده است.

سرلشکر جعفری با اشاره به حضور باشکوه مردم ایران در حمایت از انقلاب اسلامی بیان کرد:‌ ملت بزرگ ایران هرسال با شکوه و عظمت بیشتری در صحنه حمایت از انقلاب حضور داشته و باید مراقب باشیم که هدف دشمنان خاموش کردن نگاه مردم به انقلاب اسلامی و باور آنان به این راه و آرمان‌های آن به‌عنوان موتور حرکت انقلاب اسلامی است.

فرمانده کل سپاه پاسداران با اشاره به استقامت و پایداری ملت بزرگ ایران در ۸ سال دفاع مقدس این استقامت و پایداری را از برکت خون شهدا دانست و گفت: این موضوع مبنایی برای صدور انقلاب و بیداری اسلامی در دنیا شد و روزبه‌روز شاهد افزایش عظمت، عزت و اقتدار ایران و ایرانی در دنیا هستیم به‌طوری که اقتدار ایران اسلامی امروز بزرگترین دشمنان اسلام و قدرت‌های مادی و تسلیحاتی جهان را به زانو در آورده است.

سرلشکر جعفری با اشاره به تهدیدات اخیر آمریکا در مذاکرات هسته‌ای، این تهدیدات را کُری‌خوانی در مذاکرات خواند و افزود: اگر عمیق شده و با دقت نگاه کنیم می‌بینیم که این کشورها تسلیم اقتدار و عظمت نظام اسلامی ایران شده و امروز از قدرت جمهوری اسلامی ایران هراسان شده‌اند.
وی گفت: دشمنان جمهوری اسلامی ایران امروز از توسعه بیداری اسلامی در منطقه می‌ترسند و وقتی می‌بینند که بدون اقدام مستقیم جمهوری اسلامی ایران یک ملت آزاده مانند ملت یمن به پا خاسته و همان راه انقلاب اسلامی و شهدای آن را ادامه داده و از آن الگوگیری می‌کنند از این موضوع به‌شدت در هراسند.

فرمانده کل سپاه پاسداران با اشاره به اینکه حزب‌الله لبنان بر اساس درس‌های انقلاب اسلامی حرکت می‌کند، خاطرنشان کرد: این کشورها بر اساس حرکت در مسیر انقلاب اسلامی دست نشانده‌های استکباری را از کشورشان بیرون رانده و در برابر دشمنان داخلی، منطقه‌ای و مزدوران منطقه‌ای آنان بسیج شده‌اند.

سرلشکر جعفری با بیان اینکه امروز همه کشورهای دنیا بسیج شده‌اند تا جلوی پیروزی ملت بزرگ یمن را بگیرند، از پیروزی ملت شیعه یمن خبر داد و گفت: قدرت اسلام و انقلاب اسلامی که به‌برکت خون شهدا حاصل شده است دستاوردی بسیار بزرگ است.

وی با اشاره به مقاومت و پایداری ملت بزرگ و انقلابی ایران در مسیر شهدا و مقابل فشارها و تهدیدات دشمن و محاصره‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنان، خاطرنشان کرد: همه این مقاومت و پایداری مردم ایران برای رسیدن به اهداف والای انقلاب اسلامی است.

فرمانده کل سپاه پاسداران بیان کرد: دشمن جنگ تحمیلی را به کشور تحمیل کرد تا ملت بزرگ ایران دست از ادامه این راه و انقلاب اسلامی بردارند اما نتیجه این شد که دشمن را پس از یک سال و هشت ماه از آغاز جنگ تحمیلی از خاک خود بیرون کرده و امروز در اوج عظمت و اقتدار قرار داریم.

منبع : یاد یاران
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۴۸
امیر مهدوی

یک دانشمند هسته‌ای کشورمان با اشاره به محدودسازی بخش اعظمی از فعالیت‌های هسته‌ای ایران، نسبت به تاثیرات این موضوع بر روحیه و انگیزه متخصصان صنعت هسته‌ای کشور هشدار داد. به گزارش «وطن امروز»، پیشنهادهای نسبتا کلان مالی از سوی برخی کشورهای عربی به دانشمندان ایرانی و در نتیجه از کار افتادن مهم‌ترین سرمایه صنعت هسته‌ای کشور از جمله مهم‌ترین موضوعاتی بود که این دانشمند هسته‌ای نسبت به آن ابراز نگرانی کرد. این دانشمند کشورمان که به دلیل مسائل امنیتی خواست نامش فاش نشود، در گفت‌وگو با «نسیم» اظهار داشت: «مهم‌ترین دستاورد بیانیه لوزان دستیابی به وجهه‌ای بین‌المللی برای فعالیت‌های هسته‌ای ایران بوده و تقریبا هیچ دستاورد قابل توجه دیگری در آن مشاهده نمی‌شود». وی همچنین درباره «هزار سانتریفیوژ فعال در فردو» افزود: موضوع چرخیدن و فعال بودن این سانتریفیوژها در فردو غیر از شانتاژ سیاسی هیچ دستاوردی برای ایران ندارد. وی در ادامه درباره مهم‌ترین خطری که برنامه هسته‌ای ایران را براساس بیانیه لوزان تهدید می‌کند، گفت: فاجعه زمانی رخ می‌دهد که محدودیت‌های جدی برای صنعتی مانند صنعت هسته‌ای به وجود‌ آید و دایره فعالیت در این زمینه با شدت بالایی محدود شود که این عملا سرخوردگی بسیاری از فعالان این حوزه بویژه دانشمندان و دانشجویان صنعت هسته‌ای را در پی خواهد داشت. وی با خاطرنشان کردن این نکته که اکنون در صنعت هسته‌ای قریب به 14000 نفر مشغول به کار هستند، گفت: از این تعداد 8000 نفر افراد فنی و متخصصی هستند که در صورت بیکاری ممکن است بر حسب ضرورت، پیشنهادهای کشورهای غربی و عربی را از بورس تحصیلی تا استخدام قبول کنند و حتی در کشورهایی مانند قطر و عربستان که اکنون به دنبال ایجاد تاسیسات هسته‌ای هستند مشغول کار شوند یا توسط کشورهای غربی به بهانه ادامه تحصیل به شکل بورسیه جذب شوند. این دانشمند هسته‌ای اظهار داشت: پس از توافقات اخیر بسیاری از دانشجویان این رشته از سر یأس و ناامیدی برای تغییر رشته درخواست داده‌اند و این در حالی است که کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس حاضر به پرداخت حقوق 6 تا 7 هزار دلار در ماه به دانشمندان هسته‌ای ایران هستند. وی در ادامه با بیان اینکه این همان موضوعی است که سال 82 ما را با آن مواجه کرد، گفت: آنها به دنبال این هستند که در 15-10 سال آینده با این روش برنامه هسته‌ای ایران را به شکل کلی از بین ببرند که پس از دوره محدودیت نه‌تنها امید بلکه عملا توان تخصصی نیز از ما گرفته شود. وی با تاکید به اینکه در بیانیه لوزان خطر بزرگ امنیتی برای کشور متصور هستیم، گفت: خطرناک‌ترین موضوع امنیتی که در این بیانیه وجود دارد موضوع اجرای پروتکل الحاقی است که اجرای آن به معنای شناسایی کل توان کشور توسط قدرت‌های خارجی است همچنین براساس این پروتکل زمانی که بازرسان آژانس از شما بخواهند مثلا پارچین را به آنها نشان دهید شما طبق برنامه‌ای که در خود پروتکل وجود دارد در یک بازه زمانی 2 ساعته تا یک روزه باید شرایط بازرسی آنها را فراهم کنید و نمی‌توانید به آنها نه بگویید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۵۳
امیر مهدوی


به یاد شهید محمد قاسم پرنده


در تیر ماه ۱۳۳۹، محمد قاسم در روستای برف انبار به دنیا آمد. تلاش و مبارزه با مظاهر دنیا را از همان کودکی آغاز کرد و با آغاز عبادت عاشقانه اش در همان سنین، گام هایش را یکی پس دیگری و آن قدر استوار برداشت که همه را مبهوت خودش کرد. او پس اتمام تحصیلات اپتدایی، و هم زمان با تحصیل در روره ی راهنمایی، به کار در یک کارگاه کابینت سازی مشغول شد و در کنار آن، لحظه ای از انجام فعالیت های مبارزاتی و انقلابی غافل نشد. پس از پیروزی انقلاب، به خیل بسیجی ها پیوست و با رها کردن کار، به خیل پاسداران انقلاب پیوست. حضور محمد قاسم در پادگان شهید بهشتی و فعالیتش به عنوان مربی آموزشی نظامی، و نیز تلاش وصف ناپذیرش در ما موریت های امنیتی در استان سیستان و بلوچستان، از او رزمنده ای خستگی ناپذیر و شجاع ساخت.


محمد قاسم در دفعات متعدد که به جبهه اعزام شد، کوله باری از تجربه را کسب کرد و در کنار آن پله های معنویت را یکی یکی پشت سر گذاشت تا اینکه سرانجام، در سال ۱۳۶۲، در حالی که معاونت یک گردان را بر عهده داشت، در ارتفاعات پنجوین عراق توسط نیروهای کماندوی گاردریاست جمهوری عراق که برای جلوگیری از سقوط شهر پنجوین وارد منطقه شده بودند، به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید محمد قاسم پرنده پس از این که چند روز در ارتفاعات مشرف بر شهر پنجوین ماند، به عقب منتقل شد و سپس در روستای زادگاهش به خاک سپرده شد.

وصیت نامه

                                                                                   بسم الله الرحمن الرحیم


ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا با احیاء عند ربهم یرزقون

  البته مپندارید شهیدان راه خدا مرده اند، بلکه زنده اند و به حیات ابدی مشغول اند و در نزد خدای متنعم خواهند بود. و در جای دیگر از قرآن می فرمایند: ((ان الله اشتری من الومنین انفسهم…)) خدا جان مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنان که در راه خدا جهاد می کنند تا دشمنان دین را به قتل برسانند و یا خود کشته شوند. این وعده ی قطعی خداوند است که در تورات و انجیل و قرآن آمده و از خدا با وفاتر کیست؟ ای اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معاهده با خدا حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است.

ای جوانان، نکند در رخت خواب ذلت بمیرید که حسین(علیه السلام) در میدان نبر شهید شد. ای جوانان، مبادا در غفلت بمیرید که علی( علیه السلام) در محراب عبادت شهید شد. مبادا در راه بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین( علیه السلام)، با هدف شهید شد.

 ای مادران، مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا جواب زینب را بدهید که داغ ۷۲ شهید را تحمل نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را راهی جبهه نبرد  کنید. و اگر جسد فزندتان پیدا نشد ناراحت نشوید؛ زیرا مادر وهب فرمود: سری را که در راه خدا داده ام، پس می گیرم و…

  برادران، استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او خدا قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما از روحانیت متعهد جدا نکنند. اگر چنین کرید، روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابر قدرت هاست. حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگه دارید.                                         

    و اما شما ای پدر عزیز و مهربانم شما برای من خیلی زحمت کشیده اید و من برای شما کاری انجام ندادم. امیدوارم با رفتن به جبهه توانسته باشم کاری انجام داده باشم. پدر جان، برای شهادت من ناراحت نباشید؛ زیرا ضد انقلاب شاد می شود. پدر جان، باید افتخار کنید که فرزندتان توانسته در جبهه های حق علیه باطل شرکت کند و در راه خدا این سعادت را پیدا کرده و شهید شده است                                                    

ای مادر اگر شهید شدم، برایم گریه نکنید. می دانم که برای من خیلی زحمت کشیده ایدو بیدار خوابی های فراوانی متحمل شده اید ومن نتوانستم محبت های شما را جبران کنم، اما امیدوارم در جبهه بتوانم کار مفیدی انجام دهم. مادر مهربانم برای من گریه نکن و افتخار کنید که توانسته اید فرزندتان را به اسلام هدیه دهید.

  و اما شما برادران، از شما می خواهم همیشه در صحه یاشید، گوش به فرمان رهبر انقلاب باشید و سخنان رهبر عزیز را به خاطر بسپارید و به آن ها عمل کنید.

 از تفرقه بپرهیزید و با مردم باشید. برخوردتان با یکدیگر و با مردم خوب باشد. سعی کنید حسین وار زندگی کنید و حسین گونه باشید. جز حق چیز دیگری نگویید و برای پیروزی اسلام دعا کنید. برای نابودی تمام جهان کفر دعا کنید. برای باز شدن راه کربلا و پیروزی رزمندگان نیز دعا کنید.                                                        

سخنی با خواهران، شما ای خواهران عزیز حجاب اسلامی را رعایت کنید. زینب وار زندگی کنید برای امام امت، برای پیروزی رزمندگان اسلام و برای برافراشته شدن پرچم اسلام بر تمام کاخ های ستم دعا کنید


منبع : پایگاه ایثار وشهادت



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۳
امیر مهدوی



حکایت اول:

سید مهدی قوام از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران بود . هر کس که میشناختش می گفت مرد خدا بود . همه به ایشان ارادت داشتند . یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند، به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند که باور کردنی نبود. زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…

خدایش بیامرزاد


حکایت دوم:

خانم عفت قوام زاده همشیره آسید مهدی قوام نقل میکند:
آقای هاشمی نژاد تعریف کرد: از یک میوه فروش که روی چرخ میوه ریخته بود برای دیدن سید میوه خریدیم. وقتی خواستیم پول بدهیم، پول را قبول نکرد. گفتم اگر مبلغ را نگیری میوه را نمی‌برم. میوه فروش گفت آقا سید دست من را گرفت و از جهنم به بهشت برد چگونه پول بگیرم؟
بعد تعریف کرد یک روز سید با عیالش از خانه بیرون رفتند من هم که در محل به دزدی شهرت داشتم به خانه‌ی سید رفتم مقداری اسباب جمع کردم و خواستم از خانه بیرون بروم که در خانه باز شد و سید با عیالش وارد شد.
نگاهی به من کرد و سلام گرمی کرد و گفت «حالا که تا اینجا آمده‌ای بیا برویم یک چایی بخوریم»
داخل خانه برگشتیم. سید برایم میوه و چای آورد. بهم گفت:«اهل کجایی؟» گفتم خاکسفید. گفت:«این فرش دستی ها مال تو. یک چرخ دستی و میوه بخر و داخل آن بگذار. هرچه هم که از بارت ماند و نخریدند شب خودم از تو می خرم.»


حکایت سوم:

آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:

آقا سید مهدی قوام رضوان الله تعالی علیه مرد بسیار یزرگ و با سعه صدری بود، اعجوبه ای بود! شبی دزدی وارد منزلش می شود همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود آقا سید مهدی بیدار می شود، با کمال خونسردی به او می گوید:

می خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می گوید: می خواهم آن را بفروشم.

آقا سید مهدی می گوید: اگر بفروشی آن را از تو خوب نمی خرند، من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد. برو آخر بازار عباس آباد، بگو سید مهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو!

بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.


حکایت چهارم:

سید مهدی قوام یه روز از مجلس روضه داشته برمیگشته خونش که یهو یه چیزی توجهش رو جلب میکنه. می شنوه که یه شخص داره های های داد میزنه و گریه میکنه…..

میره جلو تر و میبینه که تو میدون شهر هیچ کاسبی نمونده به جز یه یخ فروش که داره داد میزنه: که آهای مردم بیایید یخ های منو بخرین،این همه سرمایه ی منه، سرمایه ام داره آب میشه و از بین میره…

وقتی سید اون صحنه رو میبینه همه یخ های اون مرد رو میخره و خودش هم میشینه کنار دست اون مرد یخ فروش شروع میکنه به گریه کردن…

مرد یخ فروش میپرسه شما چرا گریه میکنی؟

سید میگه تو با این کارت چه درسی به من سید مهدی دادی….. تو یخ هات داشت آب میشد این همه داد زدی گریه کردی…..

من چیکار کنم که عمرم آب شد….

تو گناه آب شد….

حکایت پنجم:

ایام فاطمیه بود . من در شمیران پای منبر سید می رفتم، به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ده شب مراسم عزاداری بود، منبرش که تمام شد، برگشت به من گفت که فلانی! گفتم : بله، گفت: حالش را داری امشب برویم با همدیگر الواطی کنیم؟ من اول تعجب
کردم،
گفتم: آقا شوخی تان گرفته؟ گفت : نه، امشب می خواهیم برویم الواطی، پول منبر را گرفتیم پولدار شدیم، حالش را داری بیا تا برویم؟ گفتم : آقا اگر شما بروید الواطی ،ما هم هستیم، چون شما اگر الواطی هم بروید، معصیت خدا نیست، ثواب و حسنات است.گفت: پس ماشینت را روشن کن برویم ، ماشین را روشن کردیم و نشست بغل دست ما و گفت: راست برو میدان بهارستان. با هم آمدیم میدان بهارستان سابق،

دیدم چند تا زن فاحشه گوشه و کنار میدان ایستاده بودند. یکی جوان تر بود، سید گفت : برو آن جوان تر را صدا بزن بیاد، ما رفتیم و دیدیم دختر جوانی است اشاره کردم: بیا، خوب ماشین هم داشتیم و فکر کرد ما هم اهل معصیت هستیم و راه افتاد امد دم در ماشین، همین که خواست در را باز کند و بنشیند، سید شیشه ماشین را پایین داد و دست کرد تو جیبش و پاکت پولش را در آورد و گفت: دخترم ! من ده شب برای مادرم زهرا علیها السلام منبر رفتم، این پول را امشب به عنوان پول منبر و روضه به من دادند،آدرسم را هم پشتش نوشتم، این پول را بگیر و به خانه ات برو و تا تمام نشده از خانه بیرون نیا، پولت هم که تمام شد، آدرس و تلفنم را هم نوشته ام . بیا من پول بهت می دهم، خرجی ات را می دهم، شوهرت می دهم، جهیزیه برایت تهیه می کنم، تو جوانی ، دخترم حیف است دامنت را از الان به معصیت آلوده کنی.

هر سخن از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند

من دیدم که این دختر منقلب شد،یک مرتبه اشک بر صورتش نشست و پاکت پول را گرفت: و گفت:

آقا به مادرتان زهرا علیها السلام دیگر گناه نمی کنم.


سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران ـ یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.

زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۳۹
امیر مهدوی