نازعات313

آخرین نظرات
نویسندگان

۶۴۴ مطلب توسط «امیر مهدوی» ثبت شده است

رئیس بسیج مردمی عراق در گفت و گو با خبرنگار اعزامی کیهان به عراق:


هیچ نیروی مردمی در جهان به پای بسیجیان ایران نمی‌رسد
 

بارها تجربه ثابت کرده است که دشمنان انسانیت و بشریت در اشغالگری یا تجاوزوغصب حقوق ملت‌ها به ویژه مسلمانان، همیشه سه نکته مهم و اساسی را نادیده می‌گیرند؛ اول، هوشیاری وایمان مردم، دوم، قدرت بالا وخلق الساعه برای بسیج فوری برای دفاع از آرمان ‌های خود، و سوم، قدرت بسیار بالا وغیر قابل تصور رهبران دینی به ویژه مرجعیت در مذهب شیعه.

«ابو فرقد» رئیس ستاد نیروهای مردمی سپاه بدر( بسیج) معتقد است، اگر نبود هوشیاری وغیرت جوانان ما در دفاع از سرزمین و ارزش‌های مقدس و اگر نبود فتوای جهاد مرجعیت و خروش به موقع جوانان به سوی جبهه‌ها، داعش با سرعتی که پیش می‌رفت ودر مسیر خود  به کبیر و صغیر  رحم نمی‌کرد و امروز بغداد را نیز اشغال کرده بود اگر نبود همت بزرگ در جسم‌های کوچک این جوانان، اکنون ملت عراق باید رژیمی بدتر از صدام به نام «داعش» را تجربه می‌کرد.

ابو فرقد با سن بالای 50 سالش با حفظ سمت در ستاد جذب نیروهای مردمی، مسئولیت فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی استان آزاد شده صلاح الدین در کنار نیروهای مردمی موسوم به «حشد الشعبی» را در جریان آزاد‌سازی تکریت  بر عهده داشت و اکنون با «هادی عامری» فرمانده کل سپاه بدر در حال بررسی عملیات آزاد‌سازی کرکوک و موصل   است.

او با اشاره به از خود گذشتگی جوانان عراقی در این عملیات بزرگ می‌گوید، باید به تاسی از فرمایش امام خمینی(ره) دست و بازوی این جوانان را بوسید، چرا که ما را در محضر بقیه الله الاعظم و مردم مظلوم و خسارت دیده عراق روسفید کردند.

در آخرین روزهای فروردین پای صحبت این فرمانده شجاع که از او به عنوان "پدر جبهه‌ها” یاد می‌شود و ساعتی است که از عملیات موفقیت آمیز ارتفاعات "حمیران” بازگشته، می‌نشستیم و از او می‌خواستیم که درباره بسیج، فرهنگ بسیجی و همچنین چگونگی تشکیل بسیج دائمی در عراق و مشکلات در پیش رو به سوالات خبرنگار اعزامی کیهان به استان صلاح‌الدین پاسخ دهد.

* همه فرماندهان عملیات چند روز گذشته «حمرین»  را سخت‌ترین عملیات می‌دانند، شما هم  همین را می‌گویید، در حالی که به اذعان خودتان، تعداد دشمن داعشی در این ارتفاعات به 150 هم نمی‌رسید.چرا با این همه تجهیزات و نیرو نمی‌توانستید این تروریست‌ها را از بین ببرید؟

- ارتفاعات حمرین از موقعیت استراتژیک بسیار بالایی  برخوردار است و داعش تا این اواخر به اهمیت آن واقف نبود. حمرین اولا در ارتفاع قرار دارد و از آن بالا می‌توان هر جنبنده‌ای را زیر نظر داشت ودوم اینکه با یک حرکت نظامی کوچک مثلا با یک قناسه زن حرفه‌ای یا با یک عملیات انتحاری می‌توان کلیه تجهیزات نظامی را کنترل یا بطور کلی متوقف کرد. تا همین ایام عید این ارتفاعات دست ما بود، خیلی راحت به دست آورده بودیم اما متاسفانه وقتی دشمن به اهمیت آن پی برد، به همان راحتی  از دستمان گرفت.

* یعنی چه؟ راحت از دست دادید؟!
- ما راحت از دست ندادیم،  آنها راحت از دست ما گرفتند. داعش وقتی به اهمیت منطقه پی برد بایک تک قوی، اما غیرکلاسیک و در نهایت با به حرکت در آوردن چند ماشین انتحاری، به طرف خطوطمان نزدیک شد و ما مجبور به عقب نشینی شدیم. نه تنها ارتفاعات بلکه  بخشی از منطقه را هم واگذار کردیم. حالا که می‌خواستیم دوباره پس بگیریم، با مشکلات بسیار عدیده‌ای مواجه شدیم. علت اصلی هم استقرار استحکامات قوی و علت دیگر، تغییر رویکرد جنگی  داعش از جنگ کلاسیک به جنگ نامنظم و استفاده از قناسه زن‌های حرفه‌ای بود.
* چطور دوباره پس گرفتید؟

همانطور که در نقشه می‌بینید، منطقه کاملا کوهستانی و با شیارهای عمیق و فراوان  است، با صدها تپه بلند و کوتاه، که هر کدام 25 تا 100 متر از یکدیگر فاصله دارند. این یعنی اینکه هر داعشی می‌تواند از داخل این شیارها و بالای این تپه‌ها ده‌ها نفر از نیرو‌های مارا بدون آنکه متوجه شویم از چه سمتی مورد هدف قرار می‌گیریم شهید و یا حتی اسیر کنند. در تعاریف نظامی هم آمده است در جنگ‌های کوهستانی ارتفاعات دست هر طرف باشد برگ برنده هم در اختیار اوست، ولی بالاخره همانطور که 21 فروردین پس از چند روز کار شناسایی و مشورت‌های نطامی و با پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، دوباره ارتفاعات حمیران به دستمان افتاد که امیدواریم هر چه زودتر تثبیت شود، چون داعش دست‌بردار نیست و با وارد کردن نیروهای جدید قصد پس گرفتن چند باره مناطق  از دست داده  را دارد. مثلا همین امروز شنیدم که  داعش 300 تروریست فقط از سوریه وارد منطقه کرده و 70 نفر را هم ازمیان سنی‌های افراطی و حزب بعث همین منطقه تامین کرده است و قصد دارد به هر قیمتی شده مواضع از دست داده را پس بگیرد.

* مگر دشمن تمام راه‌ها را مین گذاری نکرده بود، پس چطور خودتان را به آن بالا رساندید؟
از جلو با تحرکات نظامی اعم از توپخانه و نیروهای زمینی سرگرمشان کردیم و ازپشت ارتفاعات، با باز کردن معبر در چندین محور به بالای سرشان رسیدیم. پیشروی‌ها از دو طرف انجام شد تا اینکه به هم رسیدیم، البته با وارد کردن خسارات فراوان به طوری که عده زیادی از آنها کشته شدند و عده‌ای هم فرار کردند. اگر بتوانیم دو کیلو متر دیگر پیش برویم و چهار راه منتهی به کرکوک را آزاد کنیم دشمن دیگر توان بالا آمدن از ارتفاعات را نخواهد داشت. در واقع، از 150 کیلومترطول ارتفاعات حمیران، فقط 20 کیلومتر از بخش مهم و استراتژیک آن را در اختیار داریم.

* به نظر می‌رسد باتغییرو رویکرد نظامی  دشمن از کلاسیک به پارتیزانی وجنگ نامنظم، شما هم باید با به کار گرفتن نیروهای زبده چریکی، به دنبال شکار  یک به یک داعشی‌ها در داخل شیارها و بالای تپه باشید. فکر نمی‌کنید در این شرایط،  پیشروی به صورت کلاسیک را باید تعطیل کرد؟.

-  در این عملیات تقریبا همین کار را کردیم. در چند روز گذشته دو بار به صورت کلاسیک والبته آزمایشی عمل کردیم اما دیدیم جواب نمی‌دهد. لذا این بار از پشت ارتفاعات و از چند جا معبر باز کردیم و از داخل شیارها خودمان را بالا کشیدیم تا توانستیم بدون تلفات‌خودمان را به 100 متری نیروهای داعش برسانیم، امیدواریم به رغم تلاش‌های جدی دشمن برای بازسازی و سازماندهی مجدد خود، بتوانیم فتوحات خود را تثبیت کنیم.

* شرایط فعلی نشان می‌دهد که جنگ با داعش در کشورهای منطقه و به ویژه  عراق، طولانی‌تر از انتظار خواهد بود و هدف اصلی آمریکا از تاسیس داعش و دیگر گروه‌های تروریستی سرگرم کردن ملت‌های منطقه به جنگ و خون ریزی است. فقط این نام  گروه‌ها ست که تغییر می‌کند والا ماهیت قضیه یکی و هدف هم یکی است، یک روز با نام طالبان، روز دیگر با نام القاعده و امروز با نام داعش ولی همه یک نقش را دارند شما بالاخره تا کی می‌خواهید بجنگید؟

بله، انتهای این جنگ قطعا پیروزی حق علیه باطل است. اینکه باید از خودمان، ناموسمان واعتقاداتمان دفاع کنیم شکی در آن نیست و طبیعی است که حداقل کاری که باید بکنیم بیرون راندن دشمن از کشورمان و باز‌سازی مجدد آن است. اینکه جنگ چقدر طول خواهد کشید بستگی به شرایط دارد که امیدواریم به نفع ما باشد.

* هرچه جنگ طولانی شود، تقلیل نیرو را به همراه دارد و شاید شرایط به جایی برسد که پرداخت حقوق به نیروها هم پاسخگو نباشد، مگر آنکه فرهنگ بسیجی را در میان نیروها وجوانان جامعه تان جاری کنید،  برای این منظورچه کرده اید؟.
- ولی ما در حال حاضرمشکل نیرو نداریم، حتی بیشتر از نیاز، نیروهای داوطلب وجود دارد و اتفاقا مشکل ما کمبود بودجه برای پرداخت حقوق داوطلبان است .والا با فتوایی که آیت لله سیستانی صادر کردند و حقوقی که به داوطلبان داده می‌شود مشکلی در خصوص جذب نیرو نداریم.
* ولی بالاخره باید به فکر آینده هم بود، به فکر زمانی که بودجه برای پرداخت حقوق کافی به نیروها نداشته باشید یا نیرو انگیزه‌ای برای جنگیدن فی سبیل الله نداشته باشد، فکر می‌کنید آن موقع هم فتوا مثل الآن موثر خواهد بود؟ نمی‌شود که جنگ را ادامه نداد یا به وقفه انداخت، سوال مشخص من این است که در مورد ترویج فرهنگ بسیجی درمیان نیروهای سپاه «بدر» به ویژه نیروهای مردمی  چه کرده اید یا چه می‌خواهید بکنید؟

- زمینه چنین فرهنگی قطعا تا حدودی  در میان بسیجیان ما وجود دارد که آنها را با یک فتوا به اینجا کشانده و نمی‌توان گفت، اصلا وجود ندارد، مثلا خیلی از مدیران ادارات دولتی هم خودشان را به جبهه‌ها رسانده و داوطلبانه می‌جنگند. خیلی از افسران هم اینگونه عمل می‌کنند. اما این را هم اذعان می‌کنم که به پای بسیجیان شما نمی‌رسند وما باید بیشتر تلاش کنیم. اگرچه شاهد گسترش و توسعه تدریجی این فرهنگ  در میان مردم به ویژه جوانان هستیم.

* از چه طریقی؟
- توسط مبلغین،  محور اصلی ما فتوای مرجعیت یعنی حضرت آیت‌الله سیستانی در جهت ایجاد انگیزه برای ادامه مبارزه با باطل  در میان مردم است.

* جنگ را تا چه زمانی می‌خواهید ادامه بدهید؟
-تا زمانی که داعش از بین برود.

* داعشی که سرزمین هایتان را اشغال کرده است ؟
- داعشی که کل جهان اسلام را به چالش کشانده و مسلمین را به زحمت انداخته است.

*یعنی می‌توان داعش را از بین برد؟
- بله
* فکر می‌کنید آمریکا با توجه به شعار‌هایی که در مخالفت با تروریسم می‌دهد، موافق از بین رفتن داعش است؟.
- اگر همه مسلمین با هم باشند، می‌توان داعش وحتی ایجاد کنندگان و حامیان آن را هم از بین برد.

* اگر آمریکا با حدف داعش مخالفت کند، می‌خواهید تجربه حضور منافقین در کشورتان را دوباره تکرار کنید وتداوم حضور داعش در کشورتان  را با آن همه جنایت‌ها وخیانت‌ها  تحمل کنید؟
-مشکل عراق در رابطه بامنافقین خیلی پیچیده‌تر از داعش بود؛ بنده هم مثل شیخ المجاهدین «هادی عامری» معتقدم که آمریکا عزم جدی برای از بین بردن داعش ندارد و در واقع با این نوع ادعا‌ها و رجزخوانی‌ها علیه داعش، برای ما وکل جهان فیلم بازی می‌کند. حتی کشور‌های عربی هم نمی‌خواهند شیعیان بر سرنوشت خودشان مسلط شوند. همه باید دست به دست هم بدهیم و کار را یک سره کنیم. ما در عراق و مدافعین حرم حضرت زینب هم در سوریه و ایران و حزب الله لبنان هم پشتیبانی همه جانبه بکنند.

* چرا بسیج مردمی را در عراق دائمی نمی‌کنید؟
- این یکی از همان پیچیدگی هاست. کشورهای مرتجع عربی و متاسفانه  (برخی از)سنی‌های افراطی وطنی خودمان  همین نیروهای مردمی را که با داعش در حال جنگ هستند، به عنوان بسیج ایران اسلامی معرفی می‌کنند واینگونه تبلیغ می‌کنند که سپاه بدر می‌خواهد کل کشور عراق را تحت کنترل ایران در آورد. به همین خاطر، سنی‌هایی که تحت تاثیر این تبلیغات  مسموم قرار گرفته‌اند  برخی عناصر جاهل یا خود فروخته در منطقه می‌گویند؛ نمی‌خواهیم تحت کنترل نیروهایی باشیم که پشت سرش جمهوری اسلامی است.

درهمین آزاد‌سازی تکریت که کلا سنی نشین است با همین مشکل رو به رو بودیم. تکریتی‌ها در ابتدا  اصرار داشتند که خودشان باید استانشان را آزاد کنند، ولی چون از ارتباطات برخی از تکریتی‌ها با داعش اطلاع کامل داشتیم و می‌دانستیم امکان پذیر نیست، به شدت مخالفت کردیم. ما با این اوصاف وارد عمل شدیم وتکریت را آزاد کردیم. بسیاری از سنی‌ها خوشحال شدند و الان برخی از آنها در سپاه بدر در کنارنیروهای شیعی برای آزاد‌سازی بقیه استان‌های سنی نشین می‌جنگند.

-  من‌قبول دارم که شرایط عراق برای ایجاد فرهنگ بسیجی به آن معنایی که ما در ایران اجرا کرده ایم ودر طول هشت سال دفاع مقدس به آن مقید بودیم، بسیار سخت‌تر و مشکل‌تر است ولی ...
- شاهد هستید که در میان رزمنده‌ها تعداد زیادی سنی وجود دارند و شیعه و سنی در کنار هم با دشمن داعشی می‌جنگند. البته شما این موضوع را فقط در» سپاه بدر» می‌بینید.  ولی فرهنگ مدیریتی بدر که نشات گرفته از اعتقادات اسلام ناب محمدی و منویات حضرت امام خمینی و امام خامنه‌ای که سرشار از رافت اسلامی است باعث شده تا سنی‌ها هم جذب سپاه بدر شوند، برخی از اهالی استان‌های سنی‌نشین آزاد شده از جمله تکریت به جای اینکه از سپاه بدر قدردانی کنند، ما را به خاطر این آزاد سازی، اشغالگر  هم می‌دانستند، البته برخی از اینها با مشاهده مستندات متوجه بسیاری از واقعیت‌ها شده اند و همان‌طور که می‌بینید در حال باز گشت به خانه و زمین‌های زراعی‌شان هستند .

* به نظر می‌رسد دولت هم می تواند در رسمیت دادن به تشکیلات بسیج و ترویج فرهنگ بسیجی در میان مردم به ویژه جوانان پیشقدم شود آیا در این رابطه کار پژوهشی  صورت گرفته است؟.

- پیشنهادها وطرح‌هایی را در دست بررسی داریم و دولت را هم در مورد ضرورت آن در جریان گذاشته ایم. پیشنهاد ما به دولت تشکیل یک بسیج دائمی ورسمی با وظیفه برقراری امنیت در محلات است تا شیعه و سنی با حفظ اعتقاداتشان در کنار هم در امنیت کامل زندگی کنند. البته در این رابطه صحبت‌های اولیه‌ای با سران و معتمدین استان‌های سنی‌نشین صورت گرفته و نتایج مثبتی هم حاصل شده که اولین نشانه آن بازگشت تدریجی خانواده‌ها به خانه‌ها و زمین‌های کشاورزی شان است.

نخست وزیر هم به این موضوع توجه جدی دارد و بارها در دولت و مجلس تاکید کرده که اگر نبود بسیج مردمی وفتوای ایت الله سیستانی، داعش قطعا تا بغداد آمده بود، اما از آن طرف هم فشارهای جدی بر نخست وزیر هستیم، به ویژه از سوی آمریکا وبرخی از داخلی‌‌ها تا از حمایت‌های خود از تشکیل بسیج مردمی با وجود ارتش کوتاه بیاید. در حالی که با تشکیل بسیج در همین حد، همه چیز عوض شده و پشت سرهم پیروزی به دست آورده ایم. این حرکت حتی تاثیرات بیرونی داشته است به طوری که تا پیش از این قرار بود «بشار اسد» برود ولی با فتوای آیت‌الله سیستانی همه ورق‌ها برگشت.یا مثلا  قبل از این فتوا و به حرکت در آمدن نیرو‌های مردمی به سوی جبهه‌ها جنگ ما با  داعش در داخل شهرها بود ولی امروز می‌بینید که با همین جوانان از جان گذشته جنگ را به بالای کوه‌ها و ارتفاعات کشانده ایم، بنابراین در مورد تشکیل بسیج دائمی هم ورود مرجعیت ضرورت دارد ونباید گذاشت تمامی فشارها بر روی نخست وزیر باشد.

جمهوری اسلامی ایران هم که پرچمداری این نهضت را بر عهده دارد از منظر بین‌المللی در تشکیل بسیج کمک کند حتی با اهدای امکانات،  نخست وزیر مارا تنها نگذارد. ایران باید این را به قطع و یقین بداند که وجود بسیج موثرترین نیرو در منطقه است.

* در خصوص امور فرهنگی و تقویت پایه‌های دینی جوانان به خصوص رزمندگان چطور؟
بدیهی است که فتوای مرجعیت شامل همه اقشار جامعه می‌شود و البته برای خواص در مرتبه اولی باید مهم باشد که طلاب علوم دینی یکی از آنهاست.برای طلاب علوم دینی  چه جایی بهتر از جبهه‌ها  برای نشر اعتقادات اصیل وصحیح اسلامی. اینجا بهترین  فضاست. در این فضای  کاملا خلوت و به دور از آلودگی‌های ضد ارزشی شهرها می‌توان  به ساختن و رشد اعتقادی جوانان و نجات آنها از مهلکه‌های ضد اخلاقی وهجمه‌های فرهنگی پرداخت. اگر ما این کار را امروزنکنیم، قطعا دشمن  با پول و تبلیغات رسانه‌ای که در اختیار دارد خیلی راحت  تبدیلشان می‌کند به داعش!.  انصافا این فرمایش امام خمینی که می‌فرمودند ؛ دفاع مقدس در کنار خسارت‌های جانی و مالی فراوان برکات فراوانی هم داشته که یکی از آنها ساخته شدن جوانانمان بود وصف حال فعلی ماست. باید پذیرفت که در خیابان‌های بغداد و درکنار شبکه‌های ماهواره‌ای در شرایط فعلی نمی‌توانیم جوانانمان را بسازیم، بنابراین حضورجدی روحانیت در این جهاد با توجه به فتوای آیت‌الله سیستانی نقش بزرگی را می‌تواند در پیروزی‌های آینده داشته   باشد.

مصاحبه کننده: رحیم چوخاچی زاده مقدم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۹
امیر مهدوی

شباهت های عجیب جنایت های سعودی ها و صهیونیست ها


محمدرضا مرادی:


 اشاره‌
تجاوز وحشیانه عربستان به یمن که از روز ششم فروردین ماه شروع شد در دهه های اخیر در نوع خود مثال زدنی است. سعودی‌ها در این حملات از هیچ وسیله و ابزاری برای سرکوب مردم یمن دریغ نکرده اند. بیش از سه هزار نفر از مردم یمن قربانی این حملات شده‌اند و آثار و پیامدهای زیان بار این جنگ مطمئنا تا سال ها بعد در یمن با‌قی خواهد ماند. شدت وحشی گری سعودی ها در یمن به حدی است که این رژیم تحت فشار افکار عمومی و برخی دیگر از عوامل سه شنبه شب یکم اردیبهشت به صورت یکجانبه اعلام آتش بس کرد. البته این آتش بس چند ساعت بیشتر دوام نیاورد و حملات سعودی‌ها مجددا به یمن از سرگرفته شد که تاکنون نیز ادامه دارد. این تجاوز را می توان از ابعاد مختلفی بررسی کرد اما در این نوشتار تطبیق جنایت های سعودی‌ها در یمن با جنایت های رژیم صهیونیستی در غزه خواهیم پرداخت.


رهبر معظم انقلاب نیز در دیداری که اخیرا با جمعی از مداحان سراسر کشور داشتند به مشابهت های گسترده حمله سعودی ها به یمن و تجاوز صهیونیست ها به غزه اشاره کرده و فرمودند: «سعودی‌ها بدعت بدی گذاشتند در این منطقه و البتّه خطا کردند، اشتباه کردند. کاری که امروز دولت سعودی در یمن دارد انجام می دهد، عیناً همان کاری است که صهیونیست‌ها در غزّه انجام دادند.» (20 فروردین)
 در اینجا برخی از شباهت های سعودی ها و صهیونیست ها در ارتکاب جنایت هایشان ذکر می شود.

نسل کشی و کودک کشی


رژیم سعودی در بیست و هفتمین روز ازتجاوز به یمن مرتکب جنایت‌های زیادی شده است. در این حملات تعداد شهدای یمن از مرز دو هزار و ۶۰۰ نفر نیز گذشته و ۱۵۰ هزار نفر هم بی خانمان شده اند و بیش از 5 میلیون نفر نیازمند کمک های فوری و اولیه هستند. علاوه بر این بیش از چهار هزار نفر هم تا کنون زخمی شده اند. بر اساس آخرین آمارها که توسط رئیس مرکز ملی نظارت و شفاف سازی یمن  منتشر شده است بیشتر از 400 تن از این قربانیان کودک و ۲۵۵ نفر دیگر زن هستند که این امر دلیل آشکاری بر این مسئله است که عربستان همانند رژیم صهیونیستی یک نسل کشی و کودک کشی تمام عیار را آغاز نموده است. رژیم صهیونیستی نیز، در جنگ 51 روزه غزه 2230 فلسطینی را شهید کرد، که 578 نفر از آنها کودک بودند. با توجه به مدت زمانی که دو طرف در آن مرتکب جنایت شده اند(عربستان27 روز- رژیم صهیونیستی51 روز) می توان به این نتیجه رسید که رژیم آل سعود در نسل کشی و کودک کشی از صهیونیست ها سبقت گرفته و می تازد...
پیش بینی می شود اگر این  تناسب به همین صورت حفظ شود و جنگ عربستان علیه یمن نیز 51 روز ادامه یابد، آل‌سعود تقریبا دو برابر صهیونیست‌ها، غیرنظامیان و کودکان و زنان بی‌گناه را به شهادت برساند. این حملات علاوه بر این که شهروندان غیر نظامی یمن را نشانه رفته است آشکارا قواعد حقوق بین الملل را زیر پا گذاشته است. در این راستا دیده بان جهانی حقوق بشر با صدور بیانیه ای از به کارگیری بمب‌های خوشه ای توسط جنگنده های سعودی در یمن پرده برداشت و آن را جنایت خواند. رژیم اشغالگر قدس نیز بارها از بمب خوشه ای و سلاح‌ها و بمب های فسفری به غزه حمله کرده است. استفاده از این بمب ها بیشترین زیان را به کودکان این مناطف رسانده است.


نابودی زیر ساخت ها
علاوه بر نسل کشی و کشتار کودکان بی گناه، هدف قرار دادن زیرساخت ها نیز یکی از وجوه تشابه حمله عربستان به یمن با تجاوز‌های اسرائیل به غزه است. حمله سعودی ها به یمن تنها به مراکز نظامی و یا نقاطی که انصار الله بر آن ها مسلط است محدود نشده است. سعودی ها به صورت آشکارا و هدفمند برخی از زیر ساخت های یمن را تاکنون هدف قرار داده اند. رئیس مرکز ملی نظارت و شفاف سازی یمن  «فتحی السقاف» درباره حمله به تاسیسات زیربنایی و اماکن دولتی اعلام کرد:»حداقل یک هزار و ۲۰۰ ساختمان و مرکز دولتی هدف حملات هوایی ائتلاف سعودی قرار گرفته و ۱۵۱ مرکز تجاری نیز به طور کامل ویران شده است. «تحلیلگران معتقدند که عربستان این اقدام را برای شکستن مقاومت انصارالله و مردم یمن انجام داده است. عربستان مناطق مسکونی ، اردوگاه ها ، ساختمان ها ، بیمارستان ها، تاسیسات عمومی و خصوصی شامل بنادر ، فرودگاه ها و انبارهای اسلحه را نیز مورد هدف قرار می دهد.
رژیم صهیونیستی نیز در برابر مردم غزه درست به همین شیوه متوسل شد. اسرائیل در حملات اخیرش به غزه، تنها نیروگاه تولید برق این منطقه را هدف حملات خود قرار داد، نتیجه این اقدام، آسیب دیدن شبکه انتقال برق در غزه شد و ساعات دسترسی مردم غزه به برق را در روز به شدت کاهش داد. در زمان این جنگ  و حتی مدت‌ها بعد از آن 80 درصد مردم این منطقه با جمعیت یک میلیون و 800 هزار نفری، روزانه فقط چهار ساعت برق داشتند. مقامات فلسطینی می‌گویند بازسازی زیرساخت های ویران شده غزه و خانه های تخریب شده این منطقه حدود شش میلیارد دلار هزینه نیاز دارد .بنابراین نابودی زیر ساخت ها نیز یکی از وجوه تشابه جنایت های سعودی ها با صهیونیست‌ها است.


مقاومت
جدای از وجه اقدامات وحشیانه، مقاومت های مردمی در برابر تجاوز‌ها نیز می تواند ملاکی برای مقایسه تطبیقی رفتار بازیگران باشد. مقاومت بی نظیر مردم غزه و مردم یمن نیز یکی دیگر از شباهت های «توفان قساوتی» است که علیه آنها انجام گرفته است. یمنی ها در برابر تجاوز عربستان نه تنها تسلیم نشده اند بلکه با تشکیل «نیروهای مردمی» علیه این تجاوز ایستادگی کرده اند. یمنی‌ها از نظر سابقه تاریخی و مدنیت، خودشان را برتر از عربستان می‌دانند و معتقدند اساساً ریشه عربیت از یمن بوده و اگر قرار است ملتی تابع ملتی دیگر باشد شایسته است ملت عربستان تابع یمن شود نه اینکه یمن تابع عربستان باشد، این مسئله به ‌شدت فضای داخل یمن را علیه عربستان تحریک کرده و به جنبش‌های اعتراضی علیه عربستان شکل داده و به‌ موازات آن گروه‌ های وابسته به عربستان نظیر جریان «اصلاح» و همین ‌طور«خاندان الاحمر» را به‌شدت تضعیف کرده است تا جایی که طی ماه‌های گذشته انصارالله و گروه‌های هم‌پیمان آن بر بیشتر مناطق یمن حاکمیت پیدا کردند و آخرین ریشه‌ها و رگه‌های ارتباطی عربستان با یمن قطع شد. مردم غزه نیز در تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی نه تنها در برابر موشک‌های این رژیم تسلیم نشدند بلکه به صورت قهرمانانه ایستادگی کردند و در نهایت متجاوز را مجبور به آتش بس و اعتراف به شکست کردند.


محاصره شدید
یکی دیگر از اشتراکات یمن و غزه عدم اجازه ورود کمک های بشر دوستانه به این دو در خلال جنگ است. هم عربستان و هم رژیم صهیونیستی مانع از ورود کمک های بشر دوستانه به یمن و غزه می‌شوند. این کمک ها شده اند. حال آن که بر اساس قوانین حقوق بین‌الملل و حقوق مخاصمات مسلحانه، تمامی نهادهای کمک رسان باید اجازه ورود به منطقه جنگی و رساندن کمک های اولیه را داشته باشند. در این راستا حدود 20 تن از محموله های غذایی و دارویی ایران به علت حمله جنگنده های سعودی اجازه ورود به یمن را نیافت. این در حالی است که وزارت بهداشت یمن اعلام کرده بود بیش از 5 میلیون نفر از مردم این کشور در اثر این جنگ نیازمند فوری کمک های اولیه بهداشتی و غذایی هستند.. در واقع اسرائیل و عربستان با تحت فشار قرار دادن مردم غزه و یمن سعی در تسلیم آنها را داشته و دارند.


نتیجه
تجاوز عربستان به یمن از آنجا که منافع اسرائیل را تامین می کند، از همان ابتدا به طرق مختلف از جانب صهیونیست ها مورد حمایت قرار گرفت. روزنامه صهیونیستی «یدیعوت آحارونت» در این خصوص اعلام کرد که دخالت عربستان در یمن «خبر شادی بخش» برای این رژیم است. این روزنامه همچنین نوشت: «مسئولان سعودی درمصاحبه هایی که با آنان انجام شده است، تاکید کرده اند که با تل آویو ضد محور مقاومت، سرنوشت مشترک دارند.» همچنین دیپلمات‌های آگاه به پایگاه خبری «المنار» فلسطین خبر دادند که «آل سعود از آغاز تجاوزش علیه یمن بر منابع اطلاعاتی گسترده‌ای تکیه کرده که از مهم‌ترین آنها مراکز اطلاعاتی رژیم صهیونیستی بوده است به نحوی که این جنگ حجم هم‌پیمانی ریاض و تل‌آویو را بیشتر روشن کرد.» المنار به نقل از منابع ذکر شده نوشت: «زیردریایی‌های اتمی تل‌آویو به حراست از سواحل سرزمین‌های اشغالی مشغولند همان‌گونه که جنگنده‌های جاسوسی ویژه جمع‌آوری اطلاعات و تجهیزات هشدار سریع صهیونیستی از زمان آغاز حمله به یمن سواحل عربستان را ترک نکردند.» این منابع مطلع افزودند: «چندین دهه است که توافقی محرمانه میان اسرائیل و آل سعود در این باره وجود دارد و براساس این توافق سواحل عربستان برای اسرائیل باز است و جنگنده‌های اسرائیلی هر وقت می خواهند می‌توانند در آن به پرواز درآیند.» با توجه به این اطلاعات به خوبی می توان دلایل مشابهت زیاد بین جنایت های سعودی ها و صهیونیست ها را درک کرد.
در پایان باید بار دیگر به سخنان رهبر معظم انقلاب اشاره داشته باشیم که در همان آغاز حملات، شکست سعودی ها را پیش بینی نمودند. ایشان فرمودند: «سعودی‌ها در این مسئله خسارت خواهند کرد، ضرر خواهند کرد و به‌هیچ ‌وجه پیروز نخواهند شد. دلیل خیلی واضحی دارد؛ دلیلش این است که توانایی ‌های نظامی صهیونیست‌ها چندین برابر توانایی نظامی این سعودی‌های کذا و کذا [است]؛ چندین و چند برابر این ها، آن ها توانایی نظامی داشتند؛ طرف مقابل آنها هم غزّه‌ی یک وجبی بود. اینجا طرف مقابل یک کشور است، یک کشور ده‌ها میلیونی؛ یک ملّت، کشور پهناور و وسیع. اگر آنها توانستند در غزّه پیروز بشوند، اینها هم خواهند توانست در اینجا پیروز بشوند؛ البتّه اگر آن ها هم پیروز می شدند، باز پیروزی این ها احتمالش صفر بود؛ الان احتمالش زیر صفر است. این ها قطعاً ضربه خواهند خورد؛ قطعاً بینی سعودی‌ها به خاک مالیده خواهد شد.»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۲
امیر مهدوی

جایگاه مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین امام علی‌بن ابی‌طالب(ع) در میان امت اسلام جایگاهی بس رفیع و والاست. برای آن حضرت(ع) از سوی خداوند و پیامبر مکرم اسلام (ص) القاب بسیاری مطرح شده که هر یک بیانگر ابعاد شخصیتی اوست. یکی از القاب آن حضرت(ع) پدر امت است که پیامبر(ص) ایشان را بدان مفتخر کرده است. نویسنده در این مطلب به این جنبه از ابعاد شخصیتی آن حضرت(ع) پرداخته است.


صابر محمدی‌نیا:

 دلالت‌های واژه «پدر»
پدر در زبان فارسی به مردی گفته می‌شود که از او فرزندی به وجود آمده باشد. (فرهنگ فارسی، ج 1، ص 706، «پدر») پدر در زبان فارسی افزون بر اطلاق بر پدر حقیقی انسان، به کسی که موجب اصلاح و ظهور چیزی باشد نیز گفته می‌شود. چنان‌که راغب اصفهانی در فرهنگ‌نامه قرآنی خویش می‌نویسد: الاب الوالد، و یسمی کل من کان سببا فی ایجاد شیء او اصلاحه او ظهوره ابا... و روی انه(ص) قال لعلی(ع) انا و انت ابوا هذه الامه؛ از همین رو به پیامبر(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) پدران امت اطلاق شده است و پیامبر(ص) می‌فرماید:‌انا و علی ابوا هذه الامه؛ من و علی پدران این امت هستیم. (عیون اخبار‌الرضا(ع)، ج 2، ص 86؛‌ علل‌الشرائع، ج 1، ص 128)
بر همین اساس به عمو و جد پدری نیز پدر اطلاق می‌شود. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 57، ذیل وا‌ژه «ابا»)
از آیه 78 سوره حج به دست می‌آید که اب به عنوان پدر معنوی نیز مطرح است. خداوند می‌فرماید: مله ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل؛ آیین پدرتان ابراهیم نیز چنین بوده است. او بود که قبلا شما را مسلمان نامید. پس اب به معنای پدر معنوی نیز به کار می‌رود؛ چنان‌که کاتولیک‌ها نیز پاپ که مقام ارشد کلیسا را پاپا و بابا و پدرمقدس می‌دانند؛ زیرا پاپ همان پاپا و بابا و پدر است.
البته در ادبیات و فرهنگ عربی، با استفاده از واژه‌های «والد» و «اب» فرق میان پدر حقیقی از پدر معنوی در لفظ نیز مراعات شده است. در کاربردهای قرآنی همواره سعی شده تا این فرق دیده شود. از همین رو در بیان احکام والد و مولود (پدر و فرزندی) واژه والد و والدین و مولودله به کار گرفته شود تا معلوم شود این احکام اختصاص به پدر حقیقی (والد) دارد. به عنوان نمونه درباره وجوب نفقه و شیردهی و ارث، واژه والد و مولود به کار می‌رود. (بقره، آیات 215، 233؛ لقمان، آیه 33)
همچنین در بیان احکام و حقوق پدر و فرزندی نیز واژگان والد و والدین به کار گرفته شده است و خداوند احکامی چون احسان و اکرام و مانند آن را به والدین اختصاص می‌دهد. (بقره، آیات 83 و 233؛‌نساء، آیات 7 و 33 و 36و 135؛‌ انعام، آیه 151؛‌ اسراء، آیه 23)
از آیات قرآن به دست می‌آید که «آزر» پدر حضرت ابراهیم(ع) نیست. بلکه عمو یا جد اوست و طبق گفته روایات امامیه، «آزر» جد مادری یا عموی ابراهیم(ع) است. (مجمع‌البیان، ج 4-3، ص 497) از همین رو واژه «اب» نسبت به او به کار رفته است. علت اطلاق ابوت به آزر برای آن است که «آزر» سرپرستی و تربیت‌ او را در کودکی پس از وفات «تارخ» پدر حضرت ابراهیم(ع) به عهده گرفته بود.
دلیل قرآنی این که آزر، پدر حقیقی حضرت ابراهیم(ع) نیست؛ دعای حضرت ابراهیم(ع) نسبت به والد خویش در هنگام پیری است؛ قرآن نقل می‌کند که آن حضرت(ع) از خداوند چنین درخواست می‌کند: ربنا اغفر لی ولوالدی وللمومنین یوم یقوم الحساب؛ پروردگارا، روزی که حساب برپا می‌شود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشای.» (ابراهیم، آیه 41)
در حالی که خداوند به سبب بت‌پرستی آزر، آن حضرت را نهی کرده از اینکه نسبت به او دعای استغفار کند و آن حضرت(ع) به سبب وعده‌ای که در آغاز به آزر داده بود، برایش استغفار می‌کند، ولی سپس از آن تبری می‌جوید؛ زیرا کافر بوده و کافر از دنیا رفته است. (انعام، آیه 74؛‌ توبه، آیه 114؛‌ مریم، آیات 42 تا 45)
علامه طبرسی می‌نویسد: علمای ما با استدلال به این آیه شریفه بر آنند که پدر و مادر حضرت ابراهیم توحیدگرا بودند؛ چرا که آن پیامبر بزرگ، از آفریدگار هستی برای آنان بخشایش و آمرزش می‌خواهد.
 و اگر آنان کفرگرا و ستم‌پیشه بودند، آن حضرت این‌گونه برایشان دعا نمی‌کرد. مگر نه اینکه قرآن نشانگر اعلان بیزاری او از عمویش «آزر» است. (مجمع‌البیان، ذیل آیه 41 سوره ابراهیم)
علامه طباطبایی نیز در المیزان می‌نویسد: این آیه دلالت دارد بر اینکه ابراهیم فرزند آزر مشرک نبوده، زیرا در این آیه برای پدرش طلب مغفرت کرده است، در حالی که خودش سنین آخر عمر را می‌گذرانده و در اوائل عمر بعد از وعده‌ای که به آزر داده از وی بیزاری جسته است. در اول به وی گفته است: سلام علیک ساستغفر لک ربی: سلام بر تو به زودی برایت طلب مغفرت می‌کنم. (مریم، آیه 47) و نیز گفته است:‌ و اغفر لأبی انه کان من الضالین؛‌و از پدرم به لطف خود درگذر و هدایت فرما که وی سخت از گمراهان است. (شعراء، آیه 86) و سپس از او بیزاری جسته است، که قرآن کریم چنین حکایت می‌کند: و ما کان استغفار ابراهیم لأبیه الا عن موعده وعدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرا منه استغفار ابراهیم برای پدرش بعد از وعده‌ای بود که به وی داده بود و پس از آن که معلومش شد که او دشمن خداست از او بیزاری جست. (توبه، آیه 114)
خداوند در آیات 4 و 5 سوره احزاب از مردم می‌خواهد تا فرزندان را به نام آباء بخوانند و نسبت دهند. این بدان معناست که لفظ اب برای والد نیز به کار می‌رود؛ چنانکه در آیات دیگر از جمله آیات 101 و 102 سوره صافات این معنا به دست می‌آید.
براساس روایات از جمله روایتی که در صدر مطلب آمده، امیرمومنان علی(ع) در کنار پیامبر(ص) اب و پدر معنوی امت است و مسئولیت سرپرستی و قیمومیت امت را به عهده دارد. بر این اساس حقوق و تکالیفی برای آن حضرت(ع) مطرح است که باید امت به آن توجه یابد.
حقوق پدران
چنانکه بیان شد، ابوت هرچند در سطح والد و پدر حقیقی انسان قرار نمی‌گیرد، ولی به سبب آنکه در جایگاه سرپرستی و ولایت و قیمومیت است، حقوق و تکالیفی برایش است؛ زیرا هر تکلیفی حقی را اثبات می‌کند و هر حقی تکلیفی را موجب می‌شود.
هر چند در قرآن واژه «اب» برای والد نیز به کار رفته است؛ زیرا از مهمترین مسئولیت‌های والد و پدر حقیقی، ابوت و اصلاح و تربیت و مانند آنهاست؛‌ ولی می‌توان احکامی که برای «اب» مطرح شده را، عام تلقی کرده و نسبت به غیر والد نیز تعمیم داد؛ بویژه آنکه در آیات قرآنی احکام اختصاصی پدر حقیقی چون وجوب نفقه، ارث، احسان و ترک اف گفتن، با واژه والد و والدین بیان شده است.
بر این اساس می‌توان گفت که ابوت افراد موجب تکالیفی چون قیمومیت و ولایت می‌شود. از سوی دیگر، بر کسانی که تحت ابوت قرار می‌گیرند تکالیفی بیان شده که از جمله آنها می‌توان به امور مهم زیر اشاره کرد:
1. ادب و احترام: خداوند در آیاتی از جمله 99 و 100 سوره یوسف با کاربرد واژه «اب» به مسئله ادب و احترام نسبت به پدر توجه می‌دهد؛ زیرا حضرت یوسف(ع) برای احترام از تخت به زیر آمده و پدرش را بر تخت نشاند. این مطلب را نیز از آیات 46 و 47 سوره مریم نیز می‌توان به دست آورد؛ زیرا حضرت ابراهیم (ع) با همه تندی و برخورد زننده آزر که در مقام ابوت بود، برخوردی همراه با نرمی و ادب داشته و به او سلام می‌فرستد و وعده استغفار از پیشگاه خداوند می‌دهد.
2. اطاعت: یکی از حقوق ابوت، اطاعت از اب است که در آیات 63 و 68 سوره یوسف بیان شده است. گوش‌سپاری به فرمان‌ها و خواسته‌های پدران، از وظایف فرزندی حتی نسبت به کسی است  که در مقام ابوت است. البته همین معنا از آیات 101 و 102 سوره صافات نیز به دست می‌آید که حضرت اسماعیل(ع) با تعبیر اب، اطاعت از فرمان حضرت ابراهیم(ع) را اعلام می‌کند.
3. کمک و همکاری: از دیگر حقوق اب آن است که فرزندان کمک و یار او باشند؛ چنانکه دختران شعیب به سبب کهولت سن پدرشان به دامداری می‌پرداختند. (قصص، آیه 23)
4. دعا و نیایش در حق آنان: از آیه 8 سوره غافر به دست می‌آید که باید در حق پدران دعا کرد تا آنان نیز سرنوشتی خوب داشته و اهل بهشت و خوشبخت شوند.
امیر مومنان(ع)، پدر معنوی امت
خداوند در آیاتی از قرآن خواسته تا مسلمانان از پدر معنوی خویش، حضرت ابراهیم(ع) پیروی کرده و شیعه او باشند. بنابراین، بر امت اسلام است که نه تنها پیرو ابراهیم(ع) و پیامبر(ص) باشند، بلکه باید پیرو امیر مومنان علی(ع) باشند و ضمن ابراز مودت باطنی و ظاهری (شوری، آیه 23) به اطاعت و پیروی از فرمان‌های اصلاحی ایشان بپردازند؛ زیرا ولایت علی(ع) همانند ولایت نبوی(ص) برخاسته از ولایت محبت و مودت پدرانه است و اگر سخت‌گیری می‌کند برای تربیت و اصلاح افراد و امور جامعه است؛ زیرا خداوند مسئولیت امور جامعه را پس از پیامبر(ص) به ایشان سپرده است. (نساء آیه 59؛ مائده، آیات 3 و 55)
جایگاه پدری امیر مومنان علی(ع) مقتضی این معناست که آن حضرت(ع) تمام تلاش خود را به عنوان قیم، ولی و سرپرست به کار گیرد تا امت در مسیر اصلاح و تربیت صحیح اسلامی قرار گیرند. مقام ابوت ایشان فراتر از مقام راعی و سرپرستی است که یک چوپان به عهده می‌گیرد؛ زیرا تعبیر به ابوت بیانگر این معناست که آن حضرت(ص) از جنس امت است و پدرانه بر آن است تا مردم در مسیر رشد و اصلاح قرار گیرند.
همین نگرش ابوتی ایشان است که در بحران‌های پس از سقیفه سکوت می‌کند و از حقوق مسلم خود درمی‌گذرد تا فرزند عاصی و خلافکار (یعنی امت پس از پیامبر) در دام توطئه بیشتر نیفتد و نیست و نابود نشود. آن حضرت(ع)  به حکم ابوت و مقام پدرانه‌اش با امت اسلام برخورد می‌کند و حتی در شرایط سخت برای حفظ امت از نابودی، مشاوره داده و فرزندان خویش را برای حفظ امت به میدان نبرد می‌فرستد تا مرزهای اسلام حفظ شود.
امیرمومنان به حکم پدر معنوی امت، همواره مقدم بر همگان بوده است. ایشان هم در ایمان مقدم است و هم در روحانیت معنوی و روحی که خداوند ایشان را نفس و جان پیامبر(ص) معرفی می‌کند. (آل عمران، آیه 61) آن حضرت(ع) خود در این باره می‌فرماید: کسی از من پیشتر و متقدم‌ نیست مگر احمد. (کافی، تهران، اسلامیه، ج1، ص 198)
پیامبر(ص) با دادن لقب پدر امت به امیرمومنان علی(ع) بر نقش عاطفی آن حضرت(ع) تاکید می‌کند؛ زیرا نفس و جان پیامبر(ص) همانند پیامبر(ص) مهربان و دلسوز امت است و همان طوری که پیامبر(ص) خود را به رنج می‌افکند تا مردم ایمان آورده و از عذاب دوزخ و آتش آن در امان مانند (کهف، آیه 6؛ شعراء، آیه3) آن حضرت(ع) سختی‌‌های بسیار را متحمل شد تا امت، باقی و برقرار بماند. همان طوری که پیامبر(ص) بر تنزیل، رنج برد و دشنام شنید و آسیب جسمی دید، حضرت علی(ع) نیز برای تاویل چنین رنجی را متحمل شد تا جایی که گفته شد: ما منا الا مقتول او مسموم؛ از اهل بیت(ع) کسی جز به سم و زهر و تیغ شمشیر نمرد. این گونه است که خود و همسرش فاطمه(س) و حسنین(ع) در راه تاویل به شهادت رسیدند و رنج بسیار بردند.
اگر جانفشانی این پدر امت یعنی علی(ع) در طول تاریخ زندگی‌اش از کودکی تا در لیله‌المبیت و جنگ احزاب، شهادت صدیقه زهرا(س)، جنگ احد و خیبر و احزاب نبود، این امت واحده شکل نمی‌گرفت و از همین‌رو پیامبر او را در مقام ابوتی همانند خود مطرح و معرفی می‌کند تا بیانگر جایگاه ایجادی آن حضرت(ع) همانند خود و حضرت ابراهیم(ع) باشد؛ چرا که امت با پدری چون اینان شکل گرفته و ایجاد شده است. نقش پدری ایشان، هم در ایجاد است و هم در اصلاح امت.
اینکه پیامبر(ص) امیرمومنان علی(ع) را در مقام ابوت و پدری امت قرار می‌دهد، نکات دیگری را نیز به ما گوشزد می‌کند که از جمله آن انتساب امت به ایشان است؛ زیرا پدر یکی از راه‌های انتساب است. پس وقتی ما خود را منسوب به پدری چون مولی امیرمومنان علی(ع) می‌دانیم از سایر امت‌ها بازشناخته می‌شویم. این گونه است که بر اساس آیات قرآن راه شناسایی امت حق از باطل در دنیا و آخرت انتساب به امیر مومنان علی(ع) است که پیامبر(ص) ایشان را فاروق اعظم دانسته است؛ زیرا حق و باطل و مومن و منافق را از هم جدا می‌کند (اعراف، آیه 46 و روایات
تفسیری).
نکته دیگر آنکه امت با پدر معنوی خود ارتباط فطری برقرار می‌کند و چنانکه اسلام با فطرت ارتباط مستقیم دارد (روم، آیه 30) امت با پدر معنوی خویش این گونه ارتباط فطری خواهد داشت. اگر ارتباط خود را با امیرمومنان علی(ع) از مصادیق ارتباط پدر و فرزندی قرار دهیم، بهتر و آسان‌تر می‌توانیم با او ارتباط برقرار کرده و از عنایات و توجهات آن حضرت(ع) بهره‌مند شویم و اطاعت از فرمان‌ها و گفته‌هایش برای ما آسان‌تر و ساده‌تر و دلپذیرتر شود.
البته سخن در این لقب حضرت علی بن ابی‌طالب(ع) بیشتر از آن است که در حوصله این مقال بگنجد.  از همین رو به همین مقدار بسنده می‌شود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۳۹
امیر مهدوی

سال ۱۲۷۹ در خانواده مذهبی و روحانی در تهران به دنیا آمد. چند برادر داشت که همگی در بلای وبا و طاعون آن سال‌ها از دنیا رفتند و او به عنوان یگانه پسر خانواده در کنار خواهرانش بزرگ شد. پدرش روحانی و از علمای روزگار بود. سیدمهدی هم مانند پدر، کسوت روحانیت را برگزید و به حوزه علمیه اراک رفت؛ همان جا که مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مشغول تدریس و سرگرم پرورش عالمانی بزرگ بود.   تا زمانی که مرحوم حائری تصمیم گرفت حوزه علمیه را به یک شهر مذهبی منتقل کند و حوزه علمیه قم را تاسیس کرد. سیدمهدی هم تا جایی ادامه داد که به گفته خواهرش دو درجه اجتهاد از صاحبان کرامت و مقام در آن زمان، یعنی شیخ عبدالکریم حائری و سیدابوالحسن اصفهانی گرفت. سوم شوال ۱۳۸۴ قمری مطابق با سال ۴۲ شمسی بود که در سن ۶۳ سالگی از دنیا رفت. با این همه برایم جای تعجب بود که چرا با این درجه و مقام و پوشیدن لباس پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم کسی او را آیت‌الله نخوانده و تنها به او «آقا سیدمهدی قوام» می‌گویند. بیشتر که شناختمش فهمیدم عارفی که خدا را شناخته بود، نه به دنبال نام و نشان بود، نه لقب و سمت و نه قید و بند؛ سیدمهدی فقط خدا را می‌دید.  

روحانی روشنفکر  

دخترش می‌گوید «ما سه خواهر و چهار برادر بودیم که یکی از برادرانم در جوانی فوت کرد. پدرم از خوبی و اخلاق چیزی کم نداشت. او مدرسه‌ساز نبود، «دل ساز» بود. ممکن است کسی مدرسه بسازد، اما دل نسازد. پدرم با کسانی که از مذهب‌های مختلف بودند، صحبت می‌کرد و هیچ گاه خودش را بالاتر از کسی حساب نمی‌کرد و هیچ کس را نمی‌رنجاند.»   مریم خانم که الان حدود ۷۵ سال دارد و بزرگ‌ترین دختر سیدمهدی است، خیلی از پدر تعریف می‌کند و مداوم می‌گوید که پدرم با همه فرق داشت. او می‌گوید: «پدرم آنقدر خوب بود و مردم دوستش داشتند که تا ۴۰ روز افراد مختلف برایش ختم می‌گرفتند. پدربزرگم هم عالم بزرگی بود، اما پس از فوتش، تشییع جنازه‌ای که برای پدرم بود، برای او انجام نشد. پدرم با همه فرق داشت. نه پول زیادی داشت و نه به دنبال پول و مال دنیا بود. هر مجلسی می‌رفت و وعظ می‌کرد، نمی‌گفت به من پول بدهید. حتی برخی مجالس سالانه می‌رفت که پول نمی‌گرفت. هر وقت هم که به او پول می‌دادند، در پاکت را باز نمی‌کرد و نمی‌شمرد.»   او از روشنفکر بودن پدرش در دوره‌ای که چنین الفاظی به کار نمی‌رفته است، سخن می‌گوید و ادامه می‌دهد که: «آن زمان کمتر خانواده‌ای بود که به دختران اجازه درس خواندن بدهند. پدرم در آن زمان روشنفکر بود و به ما می‌گفت پوشش داشته باشید و درس بخوانید، اما رنگ معین نمی‌کرد. پدرم بسیار خانواده‌دوست و با مادرم خوشرفتار بود؛ طوری که همه می‌دانستند او را چقدر دوست دارد. پس از فوتش خواب‌های بسیاری دیده‌ام که اکنون در ذهنم نیست، اما بارها او را در باغ‌های سبز و زیبا، با ظاهری آراسته و خوب در کنار مادرم دیده ام. آنها در آن دنیا هم از هم جدا نشده‌اند.»  

 

کسی که قطب دراویش نشد

  به شهرری رفتیم. با سرنخ‌های که پیدا کردیم، برادرزن آقاسید را یافتیم. خانه‌اش کنار همان بیمارستانی که میراث پدر بود، قرار داشت. سیدجعفر فیروزآبادی می‌گوید: «آقا سید، داماد آیت‌الله فیروزآبادی بود. زینت السادات فیروزآبادی یعنی خواهرم که دختر آن خیر بزرگ بود، همسر سیدمهدی بود. آقاسیدمهدی سرآمد روزگار بود. تنها واعظی بود که صحبت از عرفان می‌کردند. ایشان اصلا اهل مادیان نبود. یادم می‌آید زمانی برای منبر در دهه عاشورا، ایشان را به کرمان دعوت کرده بودند. معمولا یک نفر همراه ایشان می‌رفت. وقتی که تمام شده بود به ایشان پاکت داده بودند. وقتی برمی‌گشتند، کسی که همراه آقا بود، در اتوبوس به او سفارش و اصرار می‌کرد که: ببینید چقدر به شما داده‌اند. آقا گفته بود: چه کار داری؟ هیچ گاه پولی که به او می‌دادند را نمی‌شمرد؛ خرج می‌کرد تا تمام می‌شد. بعد هم که به تهران رسیدند، به گاراژ شمس‌العماره ـ که نزدیک منزلش بود ـ رسید و پول را جایی که باید می‌داد، داد و دست خالی به خانه رفت. آقاسید چنین اخلاقیاتی داشت. وقتی از ایشان دعوت می‌کنند که رییس قطب دراویش شود، نامه را پاره می‌کند و دور می‌ریزد. مرد خدا بود. دنبال مادیات و مقام نبود. برای همین نامه را پاره کرد و دور ریخت و گفت: من دنبال این چیزها نیستم. آقا سیدمهدی نصف مثنوی را حفظ بود. پدر مرحومش هم که مومن به تمام معنا بود، کل مثنوی را حفظ بود.»  

چگونه آل‌آقا قوام شد  

خواهرش از نسب پدری و مادری و شجره‌نامه مبارکشان می‌گوید. گفت که علامه مجلسی صاحب کتاب شریف بحارالانوار پدر بزرگ مادرش است؛ همان تباری که تبار بزرگان است و همسر آیت‌الله بروجردی نیز از همین خانواده بزرگ است. نسب پدری‌شان هم به امام محمدتقی علیه‌السلام می‌رسد. امامزاده موسی مبرقع که در قم است، جد سیدمهدی قوام است. خواهرش می‌گوید: «شهرت ما «برقعی» بود. زمانی که به تهران آمدیم، شهرت ما تغییر کرد و «آل آقا» شد و بعدها نیز از طرف حکومت آن زمان به برادرم شهرت «قوام» دادند؛ شهرتی که مخصوص بزرگان بود. از طرف دیگر ۳۱ پشت پدری آنها به شیخ مفید رحمه‌الله علیه می‌رسد.»   عفت خانم می‌گوید که پدرشان متولد کرمانشاه بوده و در خانواده‌ای از ایل عشایر کرمانشاه بزرگ شده است. مقبره آل آقا اکنون در کرمانشاه است. زمانی که در اراک، وبا و طاعون آمده و علما پراکنده شده‌اند و هرکس به شهری رفته، پدر من به تهران آمده است.  

خودت بهایی هستی، کسی را بهایی نکن

  او از عزیز بودنش در بین اقشار مختلف مردم نقلی می‌کند و می‌گوید: «یک تیمسار بهایی در آن زمان بود که به واسطه شخصیت برادرم بسیار به او علاقه‌مند بود و برای دیدن اون بارها به منزل رفته بود. هرگاه که برادرم را می‌دید، از علاقه زیاد به او در مقابلش تعظیم می‌کرد. برادرم به او گفته بود: «خودت بهایی هستی، اما دیگران را بهایی نکن.» برادرم صفات مخصوص به خودش را داشت که من نشنیده و ندیده‌ام. پول می‌گرفت، طلبه‌ها را در مسجد شام می‌داد.»   خانه سیدمهدی سه راه مروی، کوچه حاجی‌ها بوده و خانه ابدی‌اش هم در یک از صحن‌های حضرت معصومه سلام‌الله علیه در قم در کنار پدر بزرگوارش که هر دو به ظاهر خراب شده است، اما سیدمهدی سال‌هاست که در دل‌های بسیاری خانه دارد؛ خانه‌ای که هیچ گاه خراب نمی‌شود.

  پول‌ها را دید و قضاوت نکرد  

سیدِ قوام به گفته خواهرش هیچ پولی نداشت و حتی خانه‌ای که در تهران در آن سکونت داشت، ارثیه پدری‌اش بود. او از مال دنیا دوری می‌کرد. عفت خانم که حالا ۹۰ سال سن دارد و روی تخت خوابیده است، از شیرین دهنی برادرش هم می‌گوید و اینکه برادرش بسیار بچه‌ها را دوست می‌داشت. او می‌گوید: «برادرم آدم دنیا نبود. این حرف را چون برادر من است، نمی‌گویم اما واقعا آدم دنیایی نبود تا این حد که گاهی فکر می‌کنم او چگونه تشکیل خانواده داد. او اهل هیچ حزب و گروهی هم نبود و هیچ تیمی نداشت. مردمی بود و مردم، خودشان از هر صنفی به اون علاقه داشتند. زمانی که برای او نامه فرستاده بودند که ریاست شیخ الشیوخ را به او بدهند، نامه را پاره کرد. از طرف دستگاه حکومت می‌خواستند او را قاضی کنند، اما قبول نکرد. یادم می‌آید یک روز دو خانم از خانم‌های فرمان‌فرما برای قضاوت نزد برادرم آمدند. یکی از آنها یک چمدان پر از پول را به او نشان داد و گفت که شما بگویید این بچه‌ای که می‌آورند، بچه من است. پول هنگفتی بود، اما سیدمهدی گفت من نمی‌دانم و ندانسته قضاوت نمی‌کنم.»  

هذیان نمی‌گفت، راست می‌گفت

  عفت خانم با لحن شیرین و صدای دلچسبی که دارد، خاطرات را خیلی دقیق برایمان تعریف می‌کند و می‌گوید: «چرا دروغ بگویم؟ ما هم بعد از فوت سیدمهدی فهمیدیم او چه کسی بوده است و قبل از آن او را نمی‌شناختیم.» او می‌گوید: «مثلا یک روز امام جمعه همدان که برای ختم برادرم آمده بود، تعریف کرد که ما در همدان یک حسینیه ساخته بودیم و آقاسید را راضی کردیم که برای افتتاح حسینیه بیاید، اما سرما خورد. ایشان زیر کرسی در حال استراحت بود و همین طور که دراز کشیده بود، سرش را بیرون آورد و گفت: «آقای فلانی! (منظورش به من بود که نشسته بودم) بروید دم فلان مطب، آنجا یک خانم با بچه ایستاده. بروید و او را کمک کنید.» هوا بسیار سرد بود و برف شدیدی می‌بارید. دیگران گفتند سیدمهدی هذیان می‌گوید. از تب زیاد است. آنقدر ناراحت شد که با لحن عصبانی گفت: «به جدم اگر نروید از شما راضی نمی‌شوم.» آنها هم که این‌طور سیدمهدی را جدی می‌بینند، می‌روند و می‌بینند که خانمی با کودکی در بغل در آن هوای سرد، آنجا ایستاده و کسی نبوده که کمکش کند.»  

عقربی که به حرف آمد

  آقاسیدمهدی منبرهای زیادی ‌رفته است. خواهرش این گونه تعریف می‌کند که: «وقتی یک بار در هیأت کاشانی‌ها در تهران یک دهه سخنرانی کرده بود، شب آخر از او دعوت کردند که در کاشان هم برای آنها منبر رود. ضمن اینکه آنقدر سخنرانی آقا طرفدار داشت که منبر او را پایان برنامه قرار می‌دادند تا جمعیت به خاطر سخنرانی او بماند. سیدمهدی خودش می‌گوید که «آن لحظه که خواستم به آنها جواب دهم، اصلا فکر نکردم و همین طوری یک چیزی گفتم» او به شوخی می‌گوید «کاشان شما عقرب دارد، من نمی‌آیم!» و می‌رود. شب با خانواده روی پشت بامی که کف‌اش از سیمان بوده، خوابیده بودند که سیدمهدی به یک‌باره می‌شنود یک نفر با تحکم او را صدا می‌زند و می‌گوید: «بزنم؟ بزنم؟» وقتی چشمانش را باز می‌کند می‌بیند که یک عقرب روی سینه‌اش است. از جا بلند می‌شود. زن و بچه‌اش هم بلند می‌شوند که عقرب را پیدا کنند که سیدمهدی می‌گوید: «بخوابید، عقربی در کار نیست. این تلنگری به من بود.» فردای آن روز هم می‌رود و خبر می‌دهد که برای سخنرانی به هیأت کاشانی‌ها می‌رود و به جای ۱۰ روز، ۱۲ روز در آنجا منبر می‌رود و پولی هم نمی‌گیرد.»

  کار کم زحمت و پرمنفعت  

او می‌گوید: «زمانی که از مکه آمده بودم، بستگان و همسایگان برای دیدارم به خانه‌مان می‌آمدند. روزی یکی از همسایگان ما آمد و عکس سیدمهدی را که در اتاق من دید، گفت: عکس این آقا اینجا چه کار می‌کند؟ گفتم شما او را از کجا می‌شناسید؟ او نمی‌دانست که سیدمهدی برادر من است. وقتی فهمید گفت: «او قسم داده بود که نگویم، الان چون از دنیا رفته است، برای شما می‌گویم. شوهر من نوکر امام حسین علیه‌السلام است. یک آقایی به هیأتشان می‌رود و می‌گوید: در منزل من مستاجر خانمی به نام «فاطمه بگم» به شدت محتاج است. از فردای آن روز هر کسی می‌آمد از چادرنماز گرفته تا مایحتاج منزل، کمکی می‌کرد. آقا سیدمهدی شب آخر که از منبر پایین آمد، موقع رفتن به شوهرم می‌گوید: «می‌خواهی یک کار پرمنفعت کم زحمت انجام دهی؟ اما قسم بخور این مطلب را تا زنده‌ام به کسی نگویی.» شوهرم قبول می‌کند. باهم به بازار آهنگرها سرکوچه غریبان پلاک ۱۶ می‌روند. به او می‌گوید، این پاکت را به «فاطمه خانم» بده و بیا. از آن زمان به بعد شوهرم از مریدان آقا شد.  

۵ تومان می‌دهم پنج سال دیگر پس می‌گیرم  

عفت خانم می‌گوید: «برادرم نمی‌گذاشت سخنرانی‌هایش را ضبط کنند. اصلاً اهل خودنمایی نبود. به همین دلیل شاگردان و پامنبری‌هایش گاهی اوقات یواشکی نوار ضبطی را پشت منبر قایم و صدایش را ضبط می‌کردند. اصلا این آدم بشر عادی نبود. اشتباهی آمده بود زمین!» او به این نکته هم اشاره می‌کند که «وقتی پسر جوان برادرم فوت کرد، حال و روزش معلوم بود، اما وقتی صدا از خانه بلند می‌شد و همه شلوغ می‌کردند، داخل خانه می‌آمد و گفت: «من امروز ۵ تومان به شما می‌دهم، پنج سال دیگر پس می‌گیرم. شما می‌توانید به من حرفی بزنید؟ این هم امانت خدا بوده است. خودش داده، خودش هم پس گرفته است.»    

  داستان عبای طلبه شهرستانی  

خواهرش عفت خانم می‌گوید که داستانی از یکی از علمای عصر حاضر دارد که درست نیست نامش را بیاورد، اما آن را تعریف می‌کند. او از قول آن عالم این چنین می‌گوید: «ما طلبه بودیم، اما در طلبه‌ها اشخاص نادری مانند سیدمهدی قوام کم پیدا می‌شوند. سیدمهدی دو عبا داشت که از جنس پشم شتر به عنوان مرغوب‌ترین نوع پشم آن زمان بود. سیدمهدی یک روز در مسجد محمود آل آقا متوجه می‌شود که عبای یک طلبه شهرستانی مندرس است. به همین دلیل می‌گوید من که دو تا عبا دارم، یکی از آنها برای من حرام است. برای همین یک روز بیرون خانه منتظر می‌نشیند تا من از مسجد بیایم. همین طور که راه می‌رفتم، متوجه شدم که یک نفر پشت سرم راه می‌آید، اما گفتم شاید خانمی باشد و برای همین برنگشتم. وقتی به بازار رسیدم، برگشتم و آقاسید که کنارم ایستاده بود، دیدم. گفتم امری دارید؟ گفت: «نه. نذری داشتم و می‌خواستم این عبا را به شما بدهم» یعنی وقتی می‌خواست کار خیری کند هم این گونه بود.

  دزدی عقل و هوش از یک دزد!  

این خواهر برادردوست که تمام مطالب و خاطرات و نوارهای مربوط به برادرش را جمع‌آوری کرده است، می‌گوید که یک روز آقای‌هاشمی‌نژاد این خاطره را تعریف می‌کرد که «در ما طلبه‌ها عتیقه هم پیدا می‌شود. یکی از طلبه‌ها مریض شده بود. برای عیادتش به کوچه حاجی‌ها رفتیم. وقتی از کسی که میوه روی چرخ ریخته بود، برای آقاسید میوه خریدیم، پولش را قبول نکرد. گفتم: اگر پول را نگیری، میوه را نمی‌برم. گفت: چرا؟ آقا سیدمهدی دست من را از جهنم گرفته و به بهشت برده است. یک روز آقاسید با عیال از خانه بیرون رفتند. من هم که در محل به دست کج بودن معروف بودم، به خانه آنها رفتم. یک سری اسباب جمع کردم و خواستم از در بیرون بروم. همین که دم در رسیدم، در باز شد و آقاسید با خانمش وارد شد. نگاهی به من کرد و یک سلام گرمی عرضه داشت. من که نمی‌فهمیدم چه شده است. گفت: «حالا که زحمت کشیده‌ای و تا اینجا آمده‌ای، بیا برویم و یک چایی بخوریم.» داخل خانه بازگشتیم. برایم چای و میوه آورد. بعد گفت: «اهل کجایی؟» گفتم خاک سفید. گفت: «این فرش دستی‌ها مال تو. یک چرخ دستی بخر و میوه بخر و داخل آن بگذار. هرچه هم از بارت ماند و از تو نخریدند، شب خودم از تو می‌خرم.»

  آنچه استاد مطهری درباره سیدمهدی گفت

  عفت خانم خاطره‌ای را هم از قول یکی از بستگانشان نقل کرده و می‌گوید که او به مشهد رفته بوده و می‌بیند که روی این چرخ دستی‌ها نوار گذاشته‌اند. نوار صدای آقای مطهری بوده است که این چنین تعریف می‌کند: «من و آقای قوام میدان تجریش ایستاده بودیم و منتظر تاکسی بودیم. یک سواری آمد و به اصرار ما را سوار کرد. سیدمهدی وسط راه پیاده شد، چون در محلی دیگر سخنرانی داشت، اما راننده از او پول نگرفت. وقتی پیاده شد به راننده گفتم برادر چرا پولت را نگرفتی؟ گفت این آقا مرا آدم کرد. گفتم یعنی چی؟ مگر آدم نبودی که تو را آدم کرد؟ گفت: نه این آقا من را از راه ضلالت و جهالت و دشمنی بیرون کرد. گفتم: چطور؟ گفت: من پدر ثروتمندی داشتم. مغازه و کار و درآمد خوبی داشت، اما من وضع خوبی نداشتم. اجاره خانه و بچه و اینها. مغازه‌ام هم خوب نمی‌چرخید. هرچه از پدرم پول خواستم کمکم نکرد و گفت: برو خودت بار خودت را از زمین بردار. من تصمیم گرفتم گروهی از دوستانم را جمع کنند که بروند و پدرم را به قصد کشت بزنند. اگر هم مُرد، مُرد. بالاخره من یک دانه پسرش بودم. مشکلاتم حل می‌شود. قرض‌ها و اجاره خانه‌ام را می‌دهم و از این حرف‌ها. گفت: روزی برای کاری بازار رفته بودم. صدای واعظی از مسجد جمعه آمد. نمی‌دانم چه شد. انگار یک نفر مرا هل داد. من اهل منبر و روضه و اینها نبودم. رفتم مسجد جمعه در حالی که اصلا جا نبود و من چمباتمه نشستم. این آقا تا من برسم پای منبر صحبتش را عوض کرد. اصلاً موضوع صحبتش چیز دیگری بود، اما چشمش که به من افتاد قرآن خواند و مطلب منبر را عوض کرد که اولادی که این طور کند و آن طور کند، هم عاق والدین و هم عاقبت بخیری را در هر دو صورت در پی دارد. آنقدر این منبر در من اثر کرد که وقتی تمام شد، بلند شدم رفتم شیرینی خریدم و با اینکه سال‌ها بود خانه پدرم نرفته بودم، به آنجا رفتم. خلاصه من از آن راه برگشتم. رفتم دست پدرم را بوسیدم و از خطاهایم عذرخواهی کردم. مدت طولانی نگذشت که پدر با من بر سر مهر آمد و به من کمک کرد و مشکلاتم حل شد و وقتی اجاره خانه مرا داد، من سر راحت زمین نگذاشتم. یعنی سیدمهدی قوام فردی بود که این گونه انسان‌ها را می‌ساخت.»

  صاحب اصلی محفل!  

خواهرش می‌گوید: «از مرحوم کافی شنیدم که از قول یکی از فرش‌فروش‌های بازار نقل می‌کرد: «۱۰ شب آقای قوام را دعوت کردیم، چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن شد. الحمدلله، ۱۰ شب مجلس با آبروداری برگزار شد. آقا سیدمهدی که از پله‌های منبر پایین ‌آمد، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم‌کم از میان جمعیت راه باز کرد تا به او برسد. جمعیت هم همین طور که سلام می‌کردند، راه باز می‌کردند تا دم در مسجد. وقت خداحافظی، حاجی دست می‌کند جیب کتش و می‌گوید آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل. سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، پر قبایش می‌گذارد. مدت‌ها بود که دخل را دست دیگری سپرده بود! بعد حاج شمس‌الدین گفت: آقا سید! حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنند.   حاج مرشد، پیرمرد ۵۰  ـ ۶۰ ساله لبخندزنان نزدیک می‌شود. حاجی شمس التماس دعا می‌گوید و آن دو راهی می‌شوند. در راه که می‌آمدند، زیر تیر چراغ برق خیابان لاله‌زار، زنی را می‌بینند که خیلی جوان نبود، اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد. جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان … رنگ دیگری به خود گرفته بود. سیدمهدی، حاج مرشد را صدا می‌زند و می‌گوید: آنجا را می‌بینی؟ آن خانم. حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: استغفرالله ربی و اتوب ‌الیه. آقای قوام می‌گوید: حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا. حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند و می‌گوید: حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب …. یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این زن بدکاره چه کار دارند؟ سید مکثی می‌کند و دوباره می‌گوید: بزرگواری کنید و ایشان را صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟! حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. این بار او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.   زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده بود، کمی خودش را جمع و جور می‌کند و پیش خودش فکر می‌کند به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استغفرالله می‌گوید و سمت آن زن می‌رود و به او می‌گوید: خانم بروید آنجا پیش آن آقاسید. با شما کاری دارند. زن با تردید راه می‌افتد. حاج مرشد، همانجا می‌ایستد و از مشایعت آن زن می‌ترسد.   آقاسید به آن زن می‌گوید: دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟ شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل داشته است. گریه می‌کند و می‌گوید که حاج آقا به خدا مجبورم، احتیاج دارم. سید، ولی مشتری بود! پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد و می‌گوید: این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین علیه‌السلام است تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست. شماره‌اش را هم به آن زن می‌دهد. می‌گوید هر وقت تمام شد به من زنگ بزن، اما این کار را نکن. تو جوانی و حیفی. سید به حاجی ملحق می‌شود و دور می‌شوند اما انگار باران چشم‌های زن تمامی ندارد.   چند سال از این ماجرا می‌گذرد. این بار حرم صاحب اصلی محفل! سید دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همین طور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد، نگاهش به نگاه مردی گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده است. مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی می‌کند و می‌گوید زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند. مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله‌زار است و همان بغض: آقا سید من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یک بار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت! آقا سید! من دیگر خوب شده‌ام! و این بار، نوبت باران چشمان سید است.

  زکی! من دانشمند نیستم  

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیدابوالقاسم شجاعی از خطیبان برجسته امروز که با آقاسید مرادواتی داشته است، برایمان از مقام و منزلت آقای قوام می‌گوید: «سیدمهدی قوام از نبوغ منبر و شخصیت‌های برجسته عرفانی در منبر بودند. ایشان فرزند مرحوم حاج قوام، پیرمرد سالخورده‌ای که با محاسن سفیدش چهره پرجاذبه‌ای داشت و در منبر اهل بیت علیهم‌السلام مردم را به معارف و مراتب عالی اسلامی و معنوی دعوت می‌کرد، بود. او از این پدر بزرگوار به وجود آمد. من اساتید ایشان را از قول دیگران می‌گویم، چون خودم نمی‌دانستم. یک بخش تربیتی آقا سیدمهدی پدرش بود که در این خصوص ید طولایی داشت. آقا سیدمهدی قوام از نظر سبک منبر، ادیب و اهل عرفان بود و گاهی هم می‌دیدم این شعر را می‌خواند: باید که سر زلف تو را شانه ببندند/ یا مشک فروشان در کاشانه ببندند.   قید و بندی که به عنوان لباس روحانیت و تشریفات و این مسائلی که ما برای رضایت خاطر مردم داریم، نداشت. من یک بار در خیابان پامنار دیدم بچه‌اش را روی دوشش سوار کرده بود. یک پای بچه روی سینه پدر بود و یک پا پشت پدر. من رسیدم گفتم: حاج آقا! آخه این وضعیت … گفت: «برو بابا، قبل از اینکه این مردم مرا طلاق دهند، من طلاقشان داده‌ام.» اصلا به حرف مردم و این خصوصیات و جهات مربوط به اساس زندگی توجه نداشت. در یک سطح والایی بود. منبرش نه مانند منبر ما که نیم ساعت، سه ربع منبر رویم و منبر پنجم و ششم تکرار شود. ایشان سال‌ها در شبستان آیت‌الله شاه آبادی مسجد جمعه، در محلی که آیت‌الله شاه‌آبادی نماز می‌خواندند، یک ظهر منبر می‌رفت، ساعت چهار پایین می‌آمد. اما مردم پای منبر فکر می‌کردند یک ربع پای سخنرانی نشسته‌اند.   افرادی که پای منبرش بودند هم کسانی بودند که دارای درجات علمی بالا بودند. افراد عادی هم پای صحبتش می‌رفتند، اما چیزی نمی‌فهمیدند. سطح سخنرانی‌هایش بسیار بالا بود. خاطرم هست در خصوص «من وجدنی طلبنی من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی وجدنی اشقنی و من اشقنی اشقته» تقریبا حدود یک ماه رمضان صحبت کرد. آن هم روزی دو ـ سه ساعت بحثی که انجام می‌داد.   علاوه بر این دارای عرفانی وسیع و به برنامه‌های جاذبه مردم بی‌توجه بود. در مسجد هندی دوزانو پای منبر من نشسته بود. من در آنجا گفتم دیگر ادامه ندهم، دانشمند محترم … تا گفتم دانشمند، یک مرتبه حاج مهدی گفت: «زکی!» که یعنی چرا به من می‌گوید دانشمند. مردم هم خندیدند. به هر حال او فقط خدا را می‌دید و بس.   ما یک منزل کوچکی در خیابان مولوی داشتیم. آن زمان اداره گذرنامه ۱۵ تومان می‌گرفت و برای کربلا ویزا می‌داد. من رفتم برای مادرم گرفتم، چون مادرم مربی ما بود. یک مردی در محل ما می‌خواست به کربلا برود، رفتم گفتم مادر مرا هم ببر. پولی به او دادم رفت. سحر در منزلم را زدند، دیدم آقا سیدمهدی قوام است. دست کرد در جیبش و یک مشت شکلات برای من ریخت و گفت که «خدا می‌خواهد تو را عاقبت بخیر کند که تو دیشب مادرت را به کربلا فرستادی.» این در حالی بود که احدی از این مسئله خبر نداشت و ایشان آمد و این را به من گفت که من هم در ختمش این مسئله را در مسجد اعلام کردم. روزگار، دیگر رادمردی، بزرگواری، سخنگویی، شخصیت وارسته‌ و به مقام عالی رسیده‌ای مانند آقا سیدمهدی قوام نخواهد دید.»

  باز هم حکایت دزد و قالیچه  

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعبدالله فاطمی‌نیا از خطبا و علمای خبره هم خاطره‌ای از آقا سیدمهدی قوام نقل می‌کند و می‌گوید: «آقا سیدمهدی قوام رضوان‌الله تعالی علیه، مرد بسیار بزرگ و با سعه صدری بود؛ اعجوبه‌ای! شبی دزدی وارد منزلش می‌شود؛ همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود، آقا سیدمهدی بیدار می‌شود، با کمال خونسردی به او می‌گوید: می‌خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می‌گوید: می‌خواهم آن را بفروشم. آقا سیدمهدی میگوید: اگر بفروشی، آن را از تو خوب نمی‌خرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس‌آباد، بگو: سیدمهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو! بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده و از همان فرش، کاسبی و مغازه راه انداخته است.» آن دزد بعدها به آقای گل محمدی، خواهرزاده آقا سید می‌گوید که دایی تو یک دزد را کاسب کرد و آبروی مرا مقابل همسرش حفظ کرد و پرده مرا ندرید.  

یک سیخ کباب برای گربه‌ای که ۶ تا بچه زاییده بود

  آقامحسن که حالا دیگر ۶۰ سال سن دارد و در جمع‌آوری مطالب کمک بسیاری به ما کرده است، از خوش‌اخلاقی‌های دایی‌اش داستان‌های جالبی نقل کرد. او می‌گوید: «یادم می‌آید بچه‌ها که نماز می‌خواندند، دایی مهدی که همیشه در یک جیب قبایش نخودچی کشمش و در جیب دیگرش پول خرد بود، می‌آمد و به بچه‌ها از هر دو جیب می‌داد.» آقا محسن از این هم می‌گوید که دایی‌اش حتی با حیوانات رفتاری محبت‌آمیز داشته و این همه اخلاق نمونه‌اش فقط به آدم‌ها منحصر نبود. تعریف می‌کند که «یک گربه داشتند که در خانه آنها بود و پنج ـ شش تا بچه زاییده بود. یک روز که کباب داشتند، یک سیخ کباب هم برای او انداخت و گفت که تو هم در این خانه حق داری و بعد با آن شوخ‌طبعی همیشگی‌اش گفت: خانم من که یک بچه زاییده این همه ناز می‌کند تو که شش تا زاییده‌ای!»   او خاطره‌ای نقل می‌کند که عفت خانم هم از گفتن آن طفره رفته بود. می‌گوید: «مادرم وقتی جوان بود و سرپا، به بیمارستان بوعلی و نجمیه می‌رفت و برای بیماران مسلول و ریوی که از شهرستان منتقل شده بودند، کمپوت و … می‌برد و از طرف آنها برای خانواده‌هایشان نامه می‌نوشت. یک روز که به خانه برمی‌گردد، می‌بیند که دایی مهدی هم همراه پدرم در خانه هستند. آنها از او می‌پرسیدند: کجا بودی؟ مادرم هم توضیح می‌دهد که برای چه کاری رفته بوده است. دایی مهدی به او می‌گوید: «از مال چه کسی؟ می‌دانی اگر شوهرت راضی نباشد، اجازه نداری از پول او این مخارج را صرف کنی؟» مادرم چهره‌ای ناراحت به خود می‌گیرد. دایی مهدی به او می‌گوید «من ماهی ۱۰۰ تومان به تو می‌دهم. تو به این کارت ادامه بده» از آن به بعد هم مادرم به کارش ادامه می‌دهد. دایی من آدمی نبود که اگر کاری می‌کند، سر و صدا کند و به همه خبر دهد که فلان کار خیر را کرده است.  

یک دزد دیگر هم آدم شد  

یکی دیگر از دختران آقا سیدمهدی خاطره‌ای قشنگ که باز هم گویای بزرگ منشی پدرش است، برایمان تعریف می‌کند و می‌گوید: «بنایی داشتیم و مقدار زیادی لوله در خانه ما بود. دزدی آمد و یکی از لوله‌ها را برداشت و برد. مردم دزد را گرفتند و آوردند و گفتند که این آدم مال شما را دزدیده است، اما پدرم گفت: «نه، خودم گفتم ببرد. یک چادر هم بیاورید، این لوله جنسش سخت است، آن را داخل چادر بپیچد و ببرد که اذیت نشود.» این گونه سیدمهدی آبروی ریخته دیگران را حتی از کف زمین جمع می‌کرد و به او بازمی‌گرداند.  

احمقی که دنبالش می‌گردی من هستم!  

عشرت خانم از دست و دلبازی‌های دایی مهدی‌اش تعریف می‌کند. او خاطره‌ای از دوران بچگی‌اش به یاد دارد و می‌گوید: «یک روز منزل مرحوم دایی بودم. ساعت ۱۱:۳۰ شب بود که با پاکت میوه آمد. همه بچه‌ها ذوق کردند که میوه آورده است، اما وقتی ریختند، دیدند که همه میوه‌ها خراب است. دایی گفت: «من از زیر پل می‌آمدم. دیدم یک نفر داد می‌زند خدایا یک احمق برسان این میوه‌ها را از من بخرد، من پیش زن و بچه‌ام بروم. من هم از پشت سرش دست به شانه‌اش گذاشتم و گفتم تو آدم خوبی هستی، خدا دعایت را مستجاب کرد و آن کسی که می‌خواستی آمد. همه میوه‌ها را می‌برم.» عفت خانم هم در تکمیل این خاطره می‌گوید: «وقتی سیدمهدی به خانه آمده بود، می‌خندید و با خودش می‌گفت «امشب خودم را شناختم!» یعنی من احمق هستم!  

حکایت مردی که یخ می‌فروخت  

در نقلی دیگر آمده است: سیدمهدی قوام یک روز از مجلس روضه به خانه برمی‌گشته است. یکباره چیزی توجهش را جلب می‌کند. می‌شنود که یک شخص ‌های‌های گریه می‌کند. جلوتر می‌رود و می‌بیند که در میدان شهر هیچ کاسبی نمانده به جز یک یخ فروش که داد می‌زند «آهای مردم! بیایید یخ‌های من را بخرید، این همه سرمایه من است، سرمایه‌ام دارد آب می‌شود و از بین می‌رود». وقتی سید آن صحنه را می‌بیند، همه یخ‌های آن مرد را می‌خرد و خودش هم می‌نشیند کنار دست آن مرد یخ فروش و شروع به گریه کردن می‌کند. مرد یخ فروش می‌پرسد: شما چرا گریه می‌کنی؟ سید می‌گوید: «تو با این کارت چه درسی به من دادی. تو یخ‌هایت داشت آب می‌شد این همه داد زدی و گریه کردی، من چه کار کنم که عمرم در گناه آب شد؟»

  گذر دهم کوچه نقاش‌ها  

در گذر دهم کتاب «کوچه نقاش‌ها» هم قصه دیگری با این مضمون آمده است: یک نفر از گردن کلفت‌ها و پهلوان‌های تهران به نام مصطفی بوده که چون دیوانه اهل بیت علیهم‌السلام بوده به او «مصطفی دیوونه» می‌گفتند. این آقا مصطفی در عالم جوانی با تیم «داش‌ها» یک شب جمعه به باغ خاله در فرحزاد می‌روند. از آن طرف هم آقا سیدمهدی به باغ خاله می‌رود. شاگردان آقاسید که مصطفی را می‌بینند، به او می‌گویند امشب یک مقدار رعایت کن. یکی از داش‌ها جلو می‌رود و می‌پرسد که مگر امشب چه خبر است؟ تا می‌گویند آقا سیدمهدی قوام آمده، آقا مصطفی از جا بلند می‌شود و خدمت آقا می‌رود و پیشانی آقا را می‌بوسد و می‌گوید: ما نوکر سیدها هستیم. آقا سیدمهدی می‌گوید «ما می‌خواهیم مثل شما «داش» بشویم. قانونش را برای ما بگو.» مصطفی می‌گوید: قانونش این است که هر جا نمک خوردی، نمکدان نشکنی. آقا سیدمهدی می‌گوید: «خب اینکه در قانون ما هم هست، اما شما حرف می‌زنی یا عمل می‌کنی؟» مصطی سکوت می‌کند. آقا سیدمهدی می‌گوید: «شما این همه نمک خدا را خورده‌ای، چرا نمکدان می‌شکنی؟»   نقل کرده‌اند این حرف، آقامصطفی را زیر و رو می‌کند و نقطه آغاز زندگی جدیدی برای او می‌شود. از آن به بعد مصطفی با آقا سیدمهدی صمیمی و عاقبت بخیر می‌شود. هیأت محبان‌الزهرا سلام‌الله علیها در محله پاچنار تهران یادگار آقامصطفی (دیوانه اهل بیت علیهم‌السلام) است.  

برداشت آخر ـ دیگر به خانه برنمی‌گردم

  پدرش هم بر اثر سرماخوردگی و ذات الریه در سن ۱۱۲ سالگی از دنیا رفته بود و سرانجام سیدمهدی هم همین شد، اما با این تفاوت که او در سن ۶۳ سالگی ذات‌الریه گرفت. او را به بیمارستان مفرح بردند و به گفته عفت خانم، خواهرش ۱۸، ۱۹ روز در آنجا بستری بود تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. مریم خانم، دخترش می‌گوید: «وقتی پدرم را به بیمارستان می‌بردند، گفت این بار که بروم، دیگر برنمی‌گردم، اما من آن زمان سنم کم بود و نفهمیدم پدرم چه گفت.» عفت خانم، خواهرش هم می‌گوید: «در دورانی که برادرم در بیمارستان بستری بود، برادران خانمش که پسران مرحوم فیروزآبادی بزرگ بودند، بارها می‌خواستند برای تجهیزات بهتر، سیدمهدی را به بیمارستان پدر منتقل کنند، اما پزشکان بیمارستان مفرح هم اجازه نمی‌دادند و حتی خودشان به جای پرستار بالای سر او می‌چرخیدند و می‌گفتند انجام کارهای آقاسید و عیادت از او عبادت است. ما نمی‌گذاریم او را از اینجا ببرید. پس از فوتش هم یکی از پزشکان همان بیمارستان به همراه خانمش به منزل ما آمد و بسیار گریه می‌کرد که من به او گفتم: شما وظیفه خود را انجام دادید. پیکر برادرم در قم در صحن حضرت معصومه سلام‌الله علیه دفن است.»   یکی دیگر تعریف می‌کند: روزی که پیکر سیدمهدی قوام را برای دفن به قم آوردند، به اندازه دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند. زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت.   حاج آقا کنعانیان از مریدان آقا سید بود. روزی این خاطره را برای آقامحسن، خواهرزاده آقای قوام تعریف می‌کند که: «بعد از اینکه حدود ۳۰ سال از فوت آقاسید می‌گذشت، یک شب خواب دیدم که در مشهد هستم و عده‌ای به کندن در صحن حرم امام رضا علیه‌السلام مشغول هستند. در خواب شاکی شدم که چرا دیگر به حرم هم رحم نمی‌کنند. جلو رفتم و از آن افراد پرسیدم چرا در صحن امام رضا علیه‌السلام چنین می‌کنید؟ گفتند: مگر خبر نداری، مرحوم قوام را می‌خواهند به اینجا انتقال دهند.»

 

منبع: نشریه خیمه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۱۴
امیر مهدوی

حجت‌الاسلام علی یونسی دستیار ویژه رئیس‌جمهور به نمایندگی دولت در جمع مردم شهرستان گراش با اشاره به ماموریت خود از سوی رئیس‌جمهور گفت: «من هم وظیفه‌ام این است که فرمایش شما را بشنوم و منتقل کنم و بخواهم که ان‌شا‌ءالله عملی شود. هدف اصلی حضور من در اینجا انتقال فرمایش شما به دولت است.
در ادامه مشاور روحانی در مورد جمله «پلیس مجری قانون است، نه مجری اسلام» که روحانی در دیدار با فرماندهان نیروی انتظامی گفته بود، توضیح داد: «این عبارت در ابتدا ممکن است برای بعضی‌ها سنگین باشد و سوتفاهم ایجاد کند.
توضیح آقای رئیس‌جمهور این است که وظایف در این کشور تقسیم شده است؛ خود آقای رئیس‌جمهور، نه به عنوان روحانی، به عنوان رئیس‌جمهور، مجری اسلام نیست، مجری قانون اساسی است؛ یعنی  باید  به  قانون اساسی پایبند باشد و اجرا کند.»
در پی این سخنان دستیار ویژه رئیس‌جمهور یکی از حضار درخواست طرح سوالی در مورد صحبت‌های یونسی را داشت که اجازه سوال به وی داده نشد. و مراسم به تشنج کشیده و ناتمام ماند.
گفتنی است رئیس‌جمهور طی چند روز گذشته در مورد وظیفه نیروی انتظامی اظهار داشت: پلیس موظف به اجرای اسلام نیست، که واکنش برخی از آیات عظام و مراجع تقلید در این خصوص را به همراه داشت.
این نخستین حاشیه سازی یونسی نبوده و سخنان وی تاکنون بارها جنجالی شده و مورد استفاده دشمنان قرار گرفته است. از جمله می‌توان به سخنان وی درباره امپراتوری ایران به پایتختی بغداد اشاره کرد که واکنش‌های منفی داخلی و خارجی بسیاری را در پی داشت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۴
امیر مهدوی



حکایت اول:

سید مهدی قوام از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران بود . هر کس که میشناختش می گفت مرد خدا بود . همه به ایشان ارادت داشتند . یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند، به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند که باور کردنی نبود. زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…

خدایش بیامرزاد


حکایت دوم:

خانم عفت قوام زاده همشیره آسید مهدی قوام نقل میکند:
آقای هاشمی نژاد تعریف کرد: از یک میوه فروش که روی چرخ میوه ریخته بود برای دیدن سید میوه خریدیم. وقتی خواستیم پول بدهیم، پول را قبول نکرد. گفتم اگر مبلغ را نگیری میوه را نمی‌برم. میوه فروش گفت آقا سید دست من را گرفت و از جهنم به بهشت برد چگونه پول بگیرم؟
بعد تعریف کرد یک روز سید با عیالش از خانه بیرون رفتند من هم که در محل به دزدی شهرت داشتم به خانه‌ی سید رفتم مقداری اسباب جمع کردم و خواستم از خانه بیرون بروم که در خانه باز شد و سید با عیالش وارد شد.
نگاهی به من کرد و سلام گرمی کرد و گفت «حالا که تا اینجا آمده‌ای بیا برویم یک چایی بخوریم»
داخل خانه برگشتیم. سید برایم میوه و چای آورد. بهم گفت:«اهل کجایی؟» گفتم خاکسفید. گفت:«این فرش دستی ها مال تو. یک چرخ دستی و میوه بخر و داخل آن بگذار. هرچه هم که از بارت ماند و نخریدند شب خودم از تو می خرم.»


حکایت سوم:

آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:

آقا سید مهدی قوام رضوان الله تعالی علیه مرد بسیار یزرگ و با سعه صدری بود، اعجوبه ای بود! شبی دزدی وارد منزلش می شود همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود آقا سید مهدی بیدار می شود، با کمال خونسردی به او می گوید:

می خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می گوید: می خواهم آن را بفروشم.

آقا سید مهدی می گوید: اگر بفروشی آن را از تو خوب نمی خرند، من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد. برو آخر بازار عباس آباد، بگو سید مهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو!

بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.


حکایت چهارم:

سید مهدی قوام یه روز از مجلس روضه داشته برمیگشته خونش که یهو یه چیزی توجهش رو جلب میکنه. می شنوه که یه شخص داره های های داد میزنه و گریه میکنه…..

میره جلو تر و میبینه که تو میدون شهر هیچ کاسبی نمونده به جز یه یخ فروش که داره داد میزنه: که آهای مردم بیایید یخ های منو بخرین،این همه سرمایه ی منه، سرمایه ام داره آب میشه و از بین میره…

وقتی سید اون صحنه رو میبینه همه یخ های اون مرد رو میخره و خودش هم میشینه کنار دست اون مرد یخ فروش شروع میکنه به گریه کردن…

مرد یخ فروش میپرسه شما چرا گریه میکنی؟

سید میگه تو با این کارت چه درسی به من سید مهدی دادی….. تو یخ هات داشت آب میشد این همه داد زدی گریه کردی…..

من چیکار کنم که عمرم آب شد….

تو گناه آب شد….

حکایت پنجم:

ایام فاطمیه بود . من در شمیران پای منبر سید می رفتم، به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ده شب مراسم عزاداری بود، منبرش که تمام شد، برگشت به من گفت که فلانی! گفتم : بله، گفت: حالش را داری امشب برویم با همدیگر الواطی کنیم؟ من اول تعجب
کردم،
گفتم: آقا شوخی تان گرفته؟ گفت : نه، امشب می خواهیم برویم الواطی، پول منبر را گرفتیم پولدار شدیم، حالش را داری بیا تا برویم؟ گفتم : آقا اگر شما بروید الواطی ،ما هم هستیم، چون شما اگر الواطی هم بروید، معصیت خدا نیست، ثواب و حسنات است.گفت: پس ماشینت را روشن کن برویم ، ماشین را روشن کردیم و نشست بغل دست ما و گفت: راست برو میدان بهارستان. با هم آمدیم میدان بهارستان سابق،

دیدم چند تا زن فاحشه گوشه و کنار میدان ایستاده بودند. یکی جوان تر بود، سید گفت : برو آن جوان تر را صدا بزن بیاد، ما رفتیم و دیدیم دختر جوانی است اشاره کردم: بیا، خوب ماشین هم داشتیم و فکر کرد ما هم اهل معصیت هستیم و راه افتاد امد دم در ماشین، همین که خواست در را باز کند و بنشیند، سید شیشه ماشین را پایین داد و دست کرد تو جیبش و پاکت پولش را در آورد و گفت: دخترم ! من ده شب برای مادرم زهرا علیها السلام منبر رفتم، این پول را امشب به عنوان پول منبر و روضه به من دادند،آدرسم را هم پشتش نوشتم، این پول را بگیر و به خانه ات برو و تا تمام نشده از خانه بیرون نیا، پولت هم که تمام شد، آدرس و تلفنم را هم نوشته ام . بیا من پول بهت می دهم، خرجی ات را می دهم، شوهرت می دهم، جهیزیه برایت تهیه می کنم، تو جوانی ، دخترم حیف است دامنت را از الان به معصیت آلوده کنی.

هر سخن از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند

من دیدم که این دختر منقلب شد،یک مرتبه اشک بر صورتش نشست و پاکت پول را گرفت: و گفت:

آقا به مادرتان زهرا علیها السلام دیگر گناه نمی کنم.


سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران ـ یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.

زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۳۹
امیر مهدوی

 آیت‌الله امامیکاشانی:  ملت عراق به سیاست تجزیه‌طلبانه آمریکا در این کشور تو دهنی خواهند زد


خطیب نماز جمعه تهران با تأکید بر اهمیت وفای به عهد برای نظام جمهوری اسلامی درعرصه بین‌الملل، درباره توطئه اخیر کنگره آمریکا برای تجزیه عراق گفت: ملت عراق هوشیار است و در دهان کنگره آمریکا می‌زند.
ملت عربستان در برابر جنایت‌های آل سعود سکوت نکند/ ملت عراق به سیاست تجزیه‌طلبانه آمریکا در این کشور تو دهنی خواهند زدخطیب نماز جمعه تهران با تأکید بر اهمیت وفای به عهد برای نظام جمهوری اسلامی درعرصه بین‌الملل، درباره توطئه اخیر کنگره آمریکا برای تجزیه عراق گفت: ملت عراق هوشیار است و در دهان کنگره آمریکا می‌زند.
آیت‌الله محمد امامی کاشانی امروز در خطبه‌های نماز جمعه تهران با اشاره به مناسبت میلاد حضرت امیرالمومنین (ع) و تبریک این مناسبت گفت: امیرالمومنین (ع) تابلویی از پیامبر اکرم(ص) بود؛ یعنی آنچه نبی اکرم (ص) داشت از جمله «ولایت» و نه نبوت، به طور کامل در علی (ع) منعکس بود.

وی اظهار داشت: یکی از نویسندگان بزرگ اهل سنت که اهل مصر است، از این جهت دینداری علی (ع) را متمایز از دیگران می‌شمرد که علاوه بر عبادت و اجرای احکام، اهل تأمل و تفکر بود و نشان داد جهان به سمت علم و تفکر پیش می‌رود. او می‌گوید فقه امیرالمومنین (ع) فقه عدالت و انسانیت است و این بر تارک علی (ع) می‌درخشد و این درخشش در طول تاریخ معروف و محشور است.

آیت‌الله امامی کاشانی با اشاره به موضوع «وفای به عهد» در اسلام گفت: بر اساس قرآن کریم، «وفای به عهد» جهان را بر مدار عدالت قرار می‌دهد و اجازه نمی‌دهد جامعه به سراغ ظلم برود که اگر برود، همه ضرر می‌کنند.

خطیب جمعه تهران تصریح کرد: اگر در عرصه اجرایی و کاری نیز عهد بسته‌ایم که فلان وظایف را انجام دهیم، پس رشوه و دریافت برخی پول‌ها چه معنایی دارد؟! چرا باید اجازه دهیم برخی پول‌ها به زندگی زن و بچه‌مان وارد شود؟! به گفته قرآن کریم، در روز قیامت از وفای به عهد سؤال می‌شود.

وی با اشاره به موضوع «وفای به عهد» در سیره امیرالمومنین (ع) گفت: ایشان در نامه ۵۳ نهج‌البلاغه (عهدنامه مالک اشتر) تأکید می‌کند که اگر با دشمنت نیز عهد بستی، به عهد خود عمل کن و ذمه خود را رعایت کن و جان خود را در برابر عهدی که بسته‌ای، سپر کن! این روزها نیز ایام «اعتکاف» است و مساجد مملو از حضور جوان‌هاست، در این ایام از خدا بخواهیم که اگر عهدها را شکسته‌ایم، دیگر این کار را نکنیم.

آیت‌الله امامی کاشانی اظهار داشت: امیرالمومنین (ع) می‌گوید که اگر با دشمن نیز عهد بستی، عهد خود را رعایت کن؛ این نکته را جهان بشریت ببیند. آنهایی که به دنبال تحقیر اسلام و مسلمانان هستند، ببینند. حقوقدانان دنیا نیز بدانند که به گفته علی (ع)، اگر ما با دشمن نیز عهد ببندیم، جان خود را سر وفای به عهد می‌گذاریم.

وی در عین حال تصریح کرد: علی (ع) در ادامه تأکید می‌کند که اگر با دشمن عهد بستی، مواظب باش در غفلت نیفتی و با احتیاط صحبت کن و قدم بردار و با صبر و آرامش و استحکام و تدبیر قرار بگذار و قرار را بنویس و حسن ظن به دشمن نداشته باش.

خطیب جمعه تهران در همین رابطه به مذاکرات هسته‌ای اشاره کرد و گفت: الحمدلله تیم مذاکره کننده ما نیز اینچنین هستند و امیدواریم خداوند متعال مددهای خود را بر این مملکتِ امام زمان (عج) جاری کند. امیرالمومنین(ع) همچنین تأکید می‌کند که پیمانی بسته نشود که با عبارات چندپهلو همراه باشد که اگر لازم باشد، روزی فرار کنی، با تکیه به آن عبارات چندپهلو فرار کنی! حقوقدانان جهان کجا چنین حرف‌هایی را درباره وفای به عهد پیدا می‌کنند؟!

آیت‌الله امامی کاشانی ادامه داد: امیرالمومنین (ع) خطاب به مالک تأکید می‌کند که اگر بعهدها فهمیدی که این قرارداد به ضررت هست، عهد خود را نشکن؛ چون اگر به عهد خود وفا کنی بهتر از این است که عهد خود را بشکنی و بساط آرامش را بر روی زمین برهم بزنی! ای کسانی که با تیم مذاکره کننده ما مذاکره می‌کیند و می‌گویید به شما اعتماد نداریم؛ بدانید که منادی «رهبری علوی»، جمهوری اسلامی و رهبری عدل است؛ پایه این تیم مذاکره کننده نیز همین است، بنابراین بی اعتمادی به خود شماست و روش شما معلوم است که چگونه جهان را به هم می‌ریزید.

خطیب جمعه تهران ادامه داد: اگر جمهوری اسلامی گفت که ما بر اساس ان پی تی، رفتار صلح آمیز داریم و سلاح هسته‌ای نداریم، این تفکر جمهوری اسلامی و دین آن است و سیاست علوی آن است؛ اما شماها سیاست مسیحی که ندارید، سیاست انسانی هم ندارید!

وی همچنین به طرح اخیر کنگره آمریکا برای تجزیه عراق اشاره کرد و اظهار داشت: این جای تاسف است که کنگره آمریکا تصویب می‌کند که عراق تجزیه شود؛ البته ملت عراق هشیار و منسجم و بیدار هستند و فتوای مرجعیت را دارند؛ ملت عراق در دهان کنگره آمریکا می‌زند و استکبار به حول و قوه خداوند، این آرزوهایی را که برای کشورهای اسلامی دارد، به گور خواهد برد.

اقتصاد کشور محکم باشد، مذاکره‌کنندگان نیز بهتر عمل می‌کنند

خطیب نماز جمعه تهران در خطبه دوم با اشاره به روز کارگر و با بیان اینکه کسی که کار و سرمایه‌گذاری می‌کند، عبادت می‌کند، اظهار داشت: به فرمایش رهبر انقلاب، کلید حل مشکلات در کار و تولید است، نه در لوزان و نیویورک و مذاکرات؛ اما نکته مهم این است که حرکت ملت ایران بر اساس «اقتصاد سالم و نجات مشکلات به دست خودمان» است؛ این، پشتوانه‌ای برای تیم مذاکره‌کننده می‌شود که کسانی که در مقابل ما هستند، به یاوه‌گویی نیفتند.

آیت‌الله امامی کاشانی تصریح کرد: وقتی اقتصاد کشور محکم باشد، تیم مذاکره‌کننده بهتر عمل خواهد کرد و با شعور و درکی که ملت ما دارند و نور معنویتی که در کشور ما هست، نخواهند گذاشت که دشمن بر کشور ما مسلط و چیره شود.

وی افزود: مسئله اصلی این است که کشور بر روی پای خودش بایستد و با استحکام، فقر و بیکاری از بین برود و نکته مهم در این زمینه، استفاده از تولیدات داخلی مخصوصاً در دولت است که خودش یکی از مصرف‌کنندگان است.

امام جمعه موقت تهران خاطرنشان کرد: اعتقاد به خوب بودن تولید و غلط بودن مصرف خارجی، همه به «ایمان و باور» برمی‌گردد که باید تقویت شود.

آیت‌الله امامی کاشانی همچنین به سالروز شهادت استاد مطهری (ره) اشاره کرد و گفت: یکی از ویژگی‌های بارز استاد مطهری، «باور» او بود که به علم، باور داشت؛ معلمان و اساتید ما نیز باید چنین باشند که به کلاس و کتاب و شاگردان ایمان داشته باشند و برای خدا و رشد شاگردان عمل کنند و اینگونه، بالا می‌روند.

ملت عربستان در برابر جنایت‌های آل سعود سکوت نکند

خطیب جمعه تهران با اشاره به حوادث اخیر یمن اظهار داشت: من به دولت عربستان و جهان کاری ندارم و چیزی نمی‌گویم، چون فایده ای ندارد؛ به مردم عربستان می‌گویم که مگر شما مسلمان نیستید؟! وقتی دولت شما اینگونه یمن را می‌کوبد و جلوی هواپیمای امدادرسان را نیز می‌گیرد، این در کجای جهانِ انسانیت قابل پذیرش است.

وی ادامه داد: به ملت عربستان و دیگر ملت‌های جهان می‌گویم، چرا سکوت می‌کنید؟! این سکوت شما شریک شدن در جنایات دولت‌هایتان است؛ اگر شما باور به قرآن داشته باشید، دولت‌هایتان نمی‌توانند اینطور در دنیا جنایات کنند و در عراق، سوریه، یمن و فلسطین، اینطور ملت‌ها را به خاک و خون بکشند.


آیت‌الله امامی کاشانی در پایان گفت: از خداوند می‌خواهیم که مظلومان جهان، به ویژه ملت مظلوم یمن را هرچه سریع‌تر نجات دهد.

منبع : جوان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۷
امیر مهدوی

 هادی محمدی : ابتدایی‌ترین مؤلفه و اساسی‌ترین عنصر برای طراحی سناریوهای مذاکراتی در هر زمینه این است که ما از شرایط خود و به ویژه حریف چه تحلیلی داریم و با چه رویکردی وارد آن می‌شویم. بر همین اساس نیز هدف‌گذاری‌های مذاکراتی و سطح و گستره آن مشخص می‌شود و دستور کارهای رسانه‌ای و عملیات روانی تدارک دیده می‌شود. اگر دیدگاه ما در مذاکرات با امریکا و 1+5 چنان باشد که ما به مذاکره و توافق به عنوان مشکل‌گشا نگاه کنیم و راه‌حل همه چیز را به نتایج مذاکره گره بزنیم و در مواضع اعلامی هم این دیدگاه را رواج دهیم، در توافق در زمین حریف بازی کرده‌ایم و به حریف آدرس داده‌ایم که ما محتاج مذاکره و نتایج آن هستیم. بدیهی است با این‌کار بزرگ‌ترین خدمت به دشمن و بالاترین صدمه به منافع ملی را مهیا کرده‌ایم. 

در حالی که شرمن و کری تأکید می‌کنند که با تحریم‌ها نتوانسته‌ایم برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کنیم ولی با توافق ژنو موفق به این کار شده‌ایم و مونیز امید زیادی به نتایج حداکثری برای امریکا در توافق نهایی با ایران بسته است و آمانو در آژانس و مقامات کنگره و کاخ سفید روی مسئله PMD و بازرسی از مراکز نظامی اصرار می‌ورزند و صراحتاً اصرار می‌کنند که تحریم‌ها را یک جا و فوری برنمی‌دارند و اجازه نمی‌دهند 150 میلیارد دلار پول بلوکه شده ایران، یک باره وارد ایران شود، ما از زبان مسئولان عالی رتبه خود چه تصویری باید ارائه دهیم تا منافع حداکثری و حقوق هسته‌ای خود را تأمین کنیم؟ وقتی کنگره با تصویب لایحه نظارت بر توافق یا لوایح جدید برای تحریم جدید و پس از توافق آماده می‌شود، ‌اطمینان خاطری که شرمن و کری به عراقچی و ظریف داده‌اند،‌نه تنها بی‌ارزش است بلکه نشان می‌دهد آنها با آدرس‌هایی که از درون ایران دریافت می‌کنند یا احتمالاً از مسیر‌های دوم مذاکراتی (Trak2)، مصمم هستند که با چماق تحریم و حفظ آن در میان مدت، بیشترین امتیاز و اهرم فشار را کسب و کمترین امتیاز تدریجی و نسیه را به تیم مذاکره‌کننده ایرانی بدهند. دلیل این است که مقامات محترم ایرانی علناً، حیات و ممات و رونق اقتصادی را به توافق با امریکا گره زده‌اند در حالی که کاخ سفید بسیار بیشتر از ایران نیازمند کسب توافق با ایران است و نیاز خود را به ما می‌فروشند. این رویکرد مذاکراتی و رفتار اعلانی اگر دارای ابعاد ویژه‌ای نباشد که با عزم راسخ توسط فتنه‌گران و تجدیدنظرطلبان و خودباخته‌ها دنبال می‌شود، حتماً رویکردی معیوب در سیر مذاکره است که نتایج آن برای منافع ملی و حتی حزبی، شرافتمندانه و قابل قبول نخواهد بود. 
اگر دشمن احساس کند که با عدم توافق قابل قبول با ایران با هزینه بیشتر و وسیع‌تری روبه‌رو می‌شود، مطالبات منطقی و ملی ایران در مباحث حقوق کامل هسته‌ای،‌برداشتن تحریم‌ها و مسئله پروتکل‌های الحاقی و بازرسی‌های مورد نظر را خواهند پذیرفت.  در حالی که طرف‌های امریکایی، لیست جدیدی از مطالبات غیرمرتبط با موضوع هسته‌ای مانند یمن، ‌عراق، سوریه و حزب‌الله لبنان و رژیم صهیونیستی را مطرح می‌کنند،‌بیان این موضوع که در مذاکرات جاری فقط به مسئله هسته‌ای متمرکز و محصور نیست،‌چه پیام و مفهومی دارد؟ اگر منظور این نباشد که در مسائل منطقه‌ای هم ورود صورت پذیرد که چنین اجازه‌ای ندارند، معنای آن این است که ما تولید و رونق اقتصادی را به مذاکره گره زده‌ایم و آدرس شفافی به حریف می‌دهیم تا با دست برتر در مقابل تیم مذاکره‌کننده ایرانی ظاهر شود. این رویکرد نه تنها به منافع ملی و حقوق هسته‌ای بلکه به اقتصاد و حل معضل اقتصادی کشور هم جفا خواهد کرد و شرایط نامطلوب‌تری پیش رو قرار خواهد داد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۶:۵۵
امیر مهدوی
سپاه ایران به فرماندهی امام قلی‌خان در روز دهم اردیبهشت‌ماه نیروی دریایی پرتغال را در جزیره هرمز شکست داد و با این شکست دوره استعماری پرتغال بر جزایر جنوب کشور به پایان رسید، این اتفاق مهم تاریخی حدود 400‌سال پیش رخ داد، زمانی که بسیاری از کشور‌های آفریقایی هنوز یا کشف نشده بودند یا توسط دولت‌های اروپایی چپاول می‌شدند. این اتفاق تاریخی مهم که پیروی دولت آسیایی را بر کشوری
غربی و استعماری رقم زد، چند سال پیش و در پی تحریف نام خلیج فارس از سوی اداره ملی جغرافیای امریکا (نشنال جئوگرافی) دوباره بر سر زبان‌ها افتاد. 
زمانی که نشنال جئوگرافی با حمایت مالی عرب‌ها نقشه‌ای را عرضه کرد که در آن نامی مجعول «خلیج ع ر ب ی» دیده می‌شد، اعتراض سراسری در ایران و اقدامات مسئولان کشورمان، مؤسسه امریکایی را وادار به عقب‌نشینی و عذرخواهی کرد اما کار به همین‌جا ختم نشد و طرح تصویب روزی در تقویم ملی کشورمان به نام خلیج فارس مطرح شد که در نهایت روز پیروزی ایران بر پرتغال را برای این روز انتخاب کردند. از آن سال به بعد و به خصوص در دوران دولت‌های نهم و دهم وزارت ارشاد برنامه‌های مفصلی را برای این روز در نظر می‌گرفت؛ از اعزام هنرمندان به جزایر خلیج فارس گرفته تا برگزاری جشنواره‌های مختلف با نام خلیج فارس؛ اقداماتی ملی برای بالابردن انسجام درونی و یادآوری جایگاه خلیج فارس نزد ایرانیان برای هوشیاری کسانی که قصد تعدی به این نام را دارند. هر سال دهم اردیبهشت یادآور یک غرور ملی و حس همدلی در میان ایرانیان بود زیرا دولت تلاش می‌کرد تا نگذارد اتفاقات مشابه تحریف نام خلیج فارس باز هم رخ دهد. اما این رخداد قابل تقدیر با تغییر دولت به یکباره به فراموشی سپرده شد. برنامه‌های مفصلی که وزارت ارشاد برگزار می‌کرد به تعطیلی انجامید و دولت یازدهم هیچ اقدامی برای ادامه آن پاسداشت‌ها انجام نداد. هم‌اکنون نیز نام خلیج فارس بر تقویم رسمی کشور نقش برجسته است اما در تقویم کاری دولت چه جایی برای آن در نظر گرفته شده است؟ برای وزارت ارشاد که باید پاسدار فرهنگ کشور باشد نگهبانی از نامی ملی باید جایگاه ویژه‌ای داشته باشد و باید بر شور و حرارت بزرگداشت روز خلیج فارس بیفزاید نه اینکه آن را به فراموشی بسپارد.

نویسنده : هادی عسگری
منبع :جوان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۶:۴۶
امیر مهدوی



دکتر صباح زنگنه کارشنا س مسائل بین‌الملل: تغییرات روز گذشته عربستان نشانه آغاز شمارش معکوس برای سقوط در داخل بافت حکومت آل‌سعود بود؛ بافتی که در بردارنده عوامل انحطاط و اضمحلال این خاندان است. البته برای فرار موقت از نتیجه محتوم روند اضمحلال، سعودی‌ها به سیاست‌های تاخیری نظیر راه ‌انداختن جنگ در یمن یا شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی در سطح بین‌المللی روی آورده‌اند. بهانه‌کردن قدرت‌گیری ایران در منطقه یا آتش‌افروزی در یمن، حربه‌ای است که خاندان حاکم در عربستان، عوامل و عناصر خود را از تفرق و اختلاف بازدارند اما شاهدیم با اقدامات و تغییرات اخیر نتیجه‌ای کاملا عکس رقم می‌خورد. گویی این بافت فرسوده حکومت سلطنتی ـ خاندانی را علاجی نیست. در حال حاضر 2 نفر زمام قدرت عربستان را به طور کامل در اختیار دارند؛ یکی محمدبن‌نایف با عقلانیت بیشتر که حالا ولیعهد لقب گرفته و دیگری محمدبن‌سلمان، جوان ناپخته با قدرت‌خواهی و جاه‌طلبی فوق‌العاده که جانشین ولیعهد شده است. هر دوی آنها مورد تایید آمریکا و مورد حمایت طایفه سدیری در داخل آل‌سعود هستند. البته احتمال اینکه سرنوشت مقرن بن‌عبدالعزیز به‌عنوان ولیعهد برکنار شده برای محمد بن‌ نایف تکرار شود ضعیف است چون عمده توانایی محمد بن سلمان، پسر جاه‌طلب پادشاه در جنگ‌افروزی‌های برون‌مرزی است و قدرت چالش داخلی او در مقابل ولیعهد جدید چندان بالا نیست. بعید است محمد بن ‌سلمان مثلا شبیه صدام در عراق، یک‌شبه ره صدساله برود و محمد بن‌نایف را هم دور بزند، چون این باعث فروپاشی نظام عرفی آل‌سعود می‌شود اما او می‌تواند عربستان را به ورطه جنگ‌های نابودکننده خارجی سوق دهد، ضمن اینکه در داخل هم جنگ فرسایشی میان این دو با مابقی شاهزادگان سعودی و همین‌طور طیف جدید تحصیلکردگان خواهان دموکراسی آغاز شده است. دست ‌آخر قوت گرفتن بحث تجزیه عربستان بر اثر تغییرات اخیر را ضعیف می‌دانم، چون اگر درگیری‌های داخلی آل‌سعود از حد بگذرد، دخالت آمریکا و غرب را به‌عنوان بزرگ‌تر آنها در پی خواهد داشت.


منبع : وطن امروز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۶:۳۶
امیر مهدوی