چرا حذف کردی، چرا من بیقرارم؟!
سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۳۶ ب.ظ
محمدرضا کردلو: خیلیها ساعت 00:00 روز جمعه را بیدار نشسته بودند. چون از قبل اعلام شده بود قرار است یارانهها در این ساعت واریز شود. این یارانه ریختن با یارانه ریختنهای قبلی فرق میکرد چرا که قرار بود تعدادی از یارانهبگیران حذف شوند. ساعت00:01 یا 00:02 بود که نزدیک به 4 میلیون نفر متوجه شدند خبری از یارانه واریزی اردیبهشت نیست.
چند روزی است این یارانه نریختن نقل جمع چند نفره تاکسیهایی است که سوار
میشوم. رانندههای تاکسی شاکیاند، حتی اگر یارانهشان حذف نشده باشد.
امروز صبح بود که مسافری با تلخی توی ماشین نشست. ابروهایش را درهم کشیده و
صورتش را پف داده بود به نشانه اعتراض. مسیر کوتاهی را سوار تاکسی شد.
پیاده که شد با عصبانیت کرایهاش را داد. راننده با خونسردی کرایهاش را
گرفت. مسافرهای دیگر به هم نگاه کردند و گفتند: «چش بود؟» راننده گفت:
«هیچی! یارانهاش حذف شده».
داشتم خودم را آماده میکردم برای حالتهای عصبانیت دیگری که در این چند روز خواهم دید. توی فکرم بود اگر کسی در خیابان هُلم داد باید نتیجه بگیرم که «هیچی نیست، یارانهاش حذف شده» یا اگر کسی با موتور با سرعت از کنارم رد شد باید نتیجه بگیرم «هیچی نیست، یارانهاش حذف شده» یا اگر در بانک کارمند جواب سربالا داد میتوان این نتیجه را گرفت که «هیچی نیست، یارانهاش حذف شده» و هزار احتمال دیگر. چون واقعا معلوم نیست چه کسی و چرا یارانهاش حذف شده است!
در همین فکرها غوطهور بودم که مسافری گفت: «آقا شنیدید کسایی که خارج رفتن هم یارانهشون رو حذف میکنن؟!» ما که نشنیده بودیم، گفتیم: «نه». در توضیح گفت: «غیر از سفر زیارتی هرکس سفر خارج رفته باشد، امکان دارد یارانهاش را حذف کنند.»
خب! اینجا سوالهای زیادی مطرح میشد. نمونهاش همین سوالی که آقای راننده رند پرسید. گفت: «اگر برای درمان یا کار یا هر ضرورتی غیر از تفریح به خارج رفتیم چه؟!» بغل دستی من که توضیحش تمام نشده بود، گفت: «ها! نکته همین جاست.» البته ادامه نداد تا بفهمیم نکته کجاست. مثل همه بحثهای نیمهکاره تاکسی.
راننده گفت: «آخر عاقبت مارو باش. به خاطر 45000 تومان منتهیالیه زندگی آدم هم سرک میکشند». آقایی که کنار راننده نشسته بود، خواست مزاحی کند، گفت: مثلا اگر گفته باشی به نیت زیارت سفرخارج میروی ولی بروی دنبال خرید، در خیابان شهر خارج، اینترپل دستت را میگیرد و میگوید: «آقا شما باید با ما تشریف بیاورید برای پارهای توضیحات».
بحث یارانه داغ بود. کرایه را که 20 درصد گران شده بود، حساب کردم، پیاده شدم و باقی مسیر پیادهروی هر روزه را طی کردم. مغازهداری را دیدم روی شیشهاش زده بود، به خاطر اینکه یارانهام حذف شده همه اجناس با 10 درصد افزایش قیمت فروخته میشود. من با خودم گفتم اینکه یک ضدتبلیغ است، چرا این کار را کرده. سراغش رفتم و گفتم: «خب! این کار رو کردی، هیچکس ازت خرید نمیکنه». با همان چهره ابرو به هم گره زده (شبیه مسافر عصبانی) گفت: «مهم نیست، 10 درصد که گرون بفروشم 10 تا یکی جایگزین میشه». با علامت تعجب از مغازه بیرون آمدم. گفتم خب! اینجوری که سنگ روی سنگ بند نمیشود، چرا اینقدر یارانه روی همهچیز تاثیر گذاشته؟!
یاد کلام پرمغز راننده افتادم که گفت: وقتی یه پولی نیست، میدونی که نیست اما وقتی هست و یه دفعه میشه نیست، یعنی تو روش برنامهریزی کردی چون بوده، اما حالا که نیست، یعنی برنامههات به هم خورده. خب! برنامهها که به هم بخوره، همه چیز به هم میخوره.
منبع : وطن امروز
داشتم خودم را آماده میکردم برای حالتهای عصبانیت دیگری که در این چند روز خواهم دید. توی فکرم بود اگر کسی در خیابان هُلم داد باید نتیجه بگیرم که «هیچی نیست، یارانهاش حذف شده» یا اگر کسی با موتور با سرعت از کنارم رد شد باید نتیجه بگیرم «هیچی نیست، یارانهاش حذف شده» یا اگر در بانک کارمند جواب سربالا داد میتوان این نتیجه را گرفت که «هیچی نیست، یارانهاش حذف شده» و هزار احتمال دیگر. چون واقعا معلوم نیست چه کسی و چرا یارانهاش حذف شده است!
در همین فکرها غوطهور بودم که مسافری گفت: «آقا شنیدید کسایی که خارج رفتن هم یارانهشون رو حذف میکنن؟!» ما که نشنیده بودیم، گفتیم: «نه». در توضیح گفت: «غیر از سفر زیارتی هرکس سفر خارج رفته باشد، امکان دارد یارانهاش را حذف کنند.»
خب! اینجا سوالهای زیادی مطرح میشد. نمونهاش همین سوالی که آقای راننده رند پرسید. گفت: «اگر برای درمان یا کار یا هر ضرورتی غیر از تفریح به خارج رفتیم چه؟!» بغل دستی من که توضیحش تمام نشده بود، گفت: «ها! نکته همین جاست.» البته ادامه نداد تا بفهمیم نکته کجاست. مثل همه بحثهای نیمهکاره تاکسی.
راننده گفت: «آخر عاقبت مارو باش. به خاطر 45000 تومان منتهیالیه زندگی آدم هم سرک میکشند». آقایی که کنار راننده نشسته بود، خواست مزاحی کند، گفت: مثلا اگر گفته باشی به نیت زیارت سفرخارج میروی ولی بروی دنبال خرید، در خیابان شهر خارج، اینترپل دستت را میگیرد و میگوید: «آقا شما باید با ما تشریف بیاورید برای پارهای توضیحات».
بحث یارانه داغ بود. کرایه را که 20 درصد گران شده بود، حساب کردم، پیاده شدم و باقی مسیر پیادهروی هر روزه را طی کردم. مغازهداری را دیدم روی شیشهاش زده بود، به خاطر اینکه یارانهام حذف شده همه اجناس با 10 درصد افزایش قیمت فروخته میشود. من با خودم گفتم اینکه یک ضدتبلیغ است، چرا این کار را کرده. سراغش رفتم و گفتم: «خب! این کار رو کردی، هیچکس ازت خرید نمیکنه». با همان چهره ابرو به هم گره زده (شبیه مسافر عصبانی) گفت: «مهم نیست، 10 درصد که گرون بفروشم 10 تا یکی جایگزین میشه». با علامت تعجب از مغازه بیرون آمدم. گفتم خب! اینجوری که سنگ روی سنگ بند نمیشود، چرا اینقدر یارانه روی همهچیز تاثیر گذاشته؟!
یاد کلام پرمغز راننده افتادم که گفت: وقتی یه پولی نیست، میدونی که نیست اما وقتی هست و یه دفعه میشه نیست، یعنی تو روش برنامهریزی کردی چون بوده، اما حالا که نیست، یعنی برنامههات به هم خورده. خب! برنامهها که به هم بخوره، همه چیز به هم میخوره.
منبع : وطن امروز
۹۴/۰۲/۲۹