هاشمی و آغاز موج جدید انفعال و وادادگی مقابل نظام سلطه
به گزارش جهان به نقل از جوان، سخنان هاشمی رفسنجانی در زمینه بازگشایی
سفارت (لانه جاسوسی) آمریکا در تهران در گفتوگو با نشریه گاردین آن هم در
شرایطی که آمریکاییها فشار حداکثری خود را در تحمیل شرایط بر ایران در
روند مذاکرات هستهای و تحمیل یک «توافق بد» بر ایران به کار گرفتهاند،
موج جدیدی از استقبال و وادادگی نشریات زرد، در غش کردن به دامن نظام سلطه
را به دنبال داشته، بهگونهای که یکی از این روزنامهها با تجلیل از این
سخنان مینویسد، در وین میتوانیم شاهد زدوده شدن کینههای ایران و آمریکا
از سینهها باشیم!!!
انفعال و وادادگی در برابر نظام سلطه و بعضاً محق
دانستن آنها، اگر چه از مدتها قبل به محور این نوع موضعگیریها تبدیل
شده است اما بیان آن و آن هم در اوج مذاکرات هستهای و در آستانه روز قدس
معنایی جز تضعیف و تخریب جبهه خودی و فرو ریختن آتش تهیه به سنگر نیروهای
خط مقدم نمیتواند داشته باشد.
تجربه گذشته تاریخ روابط پرفراز و نشیب آمریکا و ایران طی سالهای بعد از انقلاب اسلامی نشان میدهد که هیچگاه مواضع منفعلانه در برابر شیطان بزرگ تقویت موضع ایران را به دنبال نداشته، بلکه دشمن را در تشدید فشارها و تهدیدهای خود جریتر کرده است؛ نکتهای که در ماههای اخیر و در جریان مذاکرات هستهای به کرات تکرار شده است و نهایتاً آقای ظریف را به این موضعگیری کشانده که صراحتاً خطاب به طرف آمریکایی بگوید که هیچگاه ایران را تهدید نکنید.
آقای هاشمی از انجام مذاکرات هستهای گفتوگوی رودرروی ایران و آمریکا به عنوان «شکست یک تابو» نام میبرد و درعین حال مشکل اصلی را خصومت آمریکا با ایران میداند و حال سؤال این است که از شکست این تابو کدام طرف ماجرا تاکنون بیشتر سود برده است و خدشه بر روحیه استکبارستیزی انقلاب اسلامی در ماههای اخیر تاکنون چه نفعی برای ایران داشته است. آیا از تهدیدات نظامی آنها علیه ما کاسته شده یا اینکه مانند یک طرف منطقی حاضر به پذیرش استدلالهای ما شدهاند.
خاطره تلخ هاشمی از وعده سرخرمن آمریکاییها
وعده هم دادند که اگر این کار انجام شود آمریکا اقدامات بزرگی به نفع ایران خواهد کرد. ما خیلی زحمت کشیدیم تا توانستیم گروگانگیرها را قانع و این مسئله را حل کنیم. ولی به محض اینکه قضیه تمام شد، آمریکا به جای اینکه به آن وعدههایی که داده بود عمل کند، طلبکار هم شد.
به گزارش جهان به نقل از تاریخ انقلاب، در شرایطی که ایران درگیر جنگ با
عراق بود و در بحرانی تسلیحاتی به سر میبرد، هفت مأمور امنیتی و سیاسی
غربی از جمله چند آمریکایی طی هفت حادثه بین مارس ۱۹۸۴(۱۳۶۲) تا ژوئن
۱۹۸۵(۱۳۶۴) در بیروت به گروگان گرفته شدند. یکی از ربودهشدگان «ویلیام
باکلی» رئیس سازمان در بیروت بود.
تلاشهای سیا برای یافتن باکلی
که اطلاعات بسیار ارزشمند و محرمانهای از فعالیتهای سازمان CAI داشت،
بینتیجه ماند. با این شکست، سازمان CIA دستبهدامن موساد، سازمان جاسوسی
اسرائیل شد؛ اما موساد هم نتوانست در این راستا کاری از پیش ببرد.
در خردادماه ۱۳۶۴ نیز دو لبنانی، هواپیمای شرکت TWA را با ۱۴۵ مسافر و ۸
خدمه در مسیر آتن-رم ربوده و خلبان را مجبور کردند تا در فرودگاه بیروت بر
زمین بنشیند. در این جریان پس از شکست سوریه در حل بحران، ایران وارد عمل
شده و هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی به سوریه و لبنان رفته و
برای حل این مشکل گامهای اساسی برداشت. همین امر سبب شد تا آمریکاییها
به این نتیجه برسند که برای رهایی گروگانهایشان میتوانند روی ایران حساب
ویژه باز کنند. اما این فکر با پیشآمدن مسئله مک فارلین و رسوایی
آمریکاییها به مرحله اجرا درنیامد و ناکام ماند. هاشمی نیز نتوانست از این
طریق سلاحهای مورد نیاز جنگ را تامین کند.
چند سال از این ماجرا گذشت. جنگ تمام شد. ایران به ایستگاه سازندگی رسید.
این بار هاشمی رفسنجانی در راستای شعارهای خود مبنی بر سازندگی و آبادانی
نیازمند پولهای هنگفتی بود که بخشی از آن را میتوانست از محل غرامت جنگ
عراق علیه ایران کسب کند. در این راه آمریکا مانع جدی بود. از سوی دیگر، با
انتشار فیلم به دارآویختن یکی از گروگانها، بوشِ پدر مجبور شد بار دیگر
برای آرامکردن اوضاع سیاسی کشورش و نیز کسب وجهه، دستبهدامن ایران شود.
او برای اینکار «خاویر پرز دکوئیار» دبیرکل سازمان ملل متحد را واسطه کرد.
وی نیز مشاور خود «جیانی پیکو» را به ایران فرستاد تا به صورت محرمانه و
پنهانی با رفسنجانی دیدار کند. پیکو ابتدا با «محمدجواد ظریف» دیدار کرد و
سپس بههمراه ظریف نزد هاشمی رفسنجانی رفت. پیکو در این جلسه از سوی
آمریکاییها به هاشمی وعده داد در صورت همکاری ایران، این همکاری بیاجر و
مزد نخواهد ماند. هاشمی نیز با پذیرش این درخواست، گفت آمریکا باید در
مسئله جنگ ایران و عراق در تعیین متجاوز و خسارتها، بیطرفانه عمل کند.
بدینترتیب ایران علیرغم مخالفت حزبالله لبنان، بالأخره توانست طی کمتر
از سهماه گروگانها را یکبهیک از اسارت برهاند. اینبار نوبت تحقّق
وعدههای آمریکا بود، اما با گذشت زمان هیچ نشانهای مبنی بر آن دیده نشد؛
تا جایی که هاشمی از طریق دبیر کل سازمان ملل این گلایه با طرفهای
آمریکایی مطرح کرد. این در حالی بود که هاشمی از دریافت مزد صرف نظر کرده و
تنها به یک پیام تشکر نیز اکتفا کرده بود؛ اما آمریکاییها حتی حاضر به
این کار هم نشدند. آمریکا با بهانه عدم رعایت حقوق بشر در ایران و همچنین
فتوای امام مبنی بر ارتداد سلمان رشدی، بهبود روابط را بسیار سخت دانسته و
مدعی شد که تهران عملاً به وعدههایی که برای حسن نیت داده بود، عمل
نکرده است. این خیانت آمریکاییها آن همه بود که «برنت اسکوکرافت» مشاور
امنیت ملی وقت آمریکا در کتابی با عنوان «دنیای دگرگون شده» که با همکاری
«جورج اچ دبلیو بوش» نوشته شده است، مینویسد: «زمانی که رفسنجانی در پایان
سال ۱۹۹۱ شخصا آزادی گروگانها را تسهیل کرد، دولت بوش هیچ کاری نکرد!»
هاشمی
رفسنجانی چندسال پس از این تجربه تلخ، در اواخر سال ۱۳۷۸ طی گفتوگویی که
در کتابی تحت عنوان «حقیقت و مصلحتها» منتشر شد، از این موضوع چنین یاد
میکند:
در مورد گروگانهای آمریکایی در لبنان «تورگوت اوزال» از ترکیه، دبیرکل سازمان ملل متحد آقای خاویر پرز دکوئیار و نخستوزیر ژاپن با ما صحبت کردند که شما از نفوذ خودتان در لبنان استفاده کنید و مشکل گروگانهای آمریکا را حل کنید، وعده هم دادند که اگر این کار انجام شود آمریکا اقدامات بزرگی به نفع ایران خواهد کرد. ما خیلی زحمت کشیدیم تا توانستیم گروگانگیرها را قانع و این مسئله را حل کنیم. این کار آسانی نبود پیداکردن گروگانگیرها و یافتن راهی برای مذاکره با آنان طولانی و سخت بود، حزبالله لبنان در این راه به ما کمک کرد. ولی به محض اینکه قضیه تمام شد، آمریکا به جای اینکه به آن وعدههایی که داده بود عمل کند، طلبکار هم شد.» (حقیقتها و مصلحتها؛ گفتوگو با هاشمی رفسنجانی، نشر نی، ۱۳۷۸، ص۶۱)