منبع : وطن امروز
رهبرمعظم انقلاب اسلامی با اشاره به جنایات صورتگرفته در یمن تبیین کردند
اندیشکده امریکن اینترپرایز در مقالهای تحلیلی به بررسی الگوی تصمیم سازی در حاکمیت ایران و ماهیت استراتژی امنیتی و نظامی کشورمان از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون پرداخته است. این مقاله برای ارائه به سرویس های امنیتی، اطلاعاتی، نظامی و در مجموع دولت آمریکا تهیه شده است.
به گزارش خبرگزاری فارس، اندیشکده «امریکن اینترپرایز» در گزارشی 30 صفحهای تحت عنوان «تفکر راهبردی ایران: ریشهها و تکامل» به قلم «متیو مکینیس» به بررسی ریشهها و ماهیت استراتژی امنیتی و نظامی ایران از زمان انقلاب اسلامی در سال 1357 تا کنون پرداخته است. نویسنده این مقاله سعی کرده تا عوامل موثر بر فرهنگ استراتژیک و راهبردی ایران و نیز ماهیت اصلی فرایند تصمیم سازی حاکمیت ایران را مورد بررسی قرار دهد.
«متیو مکینیس» که در حال حاضر از اعضای مقیم اندیشکده «امریکن اینترپرایز» با تمرکز بر مسائل مربوط به ایران است و به طور خاص روی فرهنگ استراتژیک ایران و قدرت نظامی و ارتش این کشور پژوهش میکند، پیش از این از سال های 1998 تا 2013 میلادی به عنوان تحلیلگر ارشد وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) فعالیت داشته است. مکینیس در سال 2010، در فرماندهی نیروهای مرکزی آمریکا به عنوان تحلیلگر ارشد مسائل ایران مشغول به فعالیت شد و در تمام سال های پیش از آن نیز مسئول برنامه ریزیهای راهبردی و جایگاههای رهبری با محوریت ایران، عراق و خاورمیانه بوده است. وی به طور همزمان بر روی موضوع اثرگذاری فعالیتهای جامعه اطلاعاتی آمریکا در ارتباط با حوزههای تخصصی خود به ویژه ایران تحقیق و پژوهش کرده است.
این مقاله که با هدف ارائه به نهادهای دولتی آمریکا برای لحاظ در تصمیم سازیهای خارجی واشنگتن تهیه شده، با بررسی برداشتهای دولت و حاکمیت ایران از تهدیدات داخلی، خارجی و بین المللی، به ارائه تصویری از محاسبات راهبردی ایران طی سه دوره تاریخی می پردازد: جنگ نفتکشها، جنگ آمریکا در عراق و بحران اخیر سوریه. نویسنده این مقاله مدعی است که رهبران ایران طی این سه دوره به این نتیجه رسیده اند که تحولات منطقهای، تهدیدی واقعی برای امنیت و ثبات ایران بوجود آورده است و سبب شده تا تحولاتی عملیاتی در داخل ارتش این کشور رخ دهد و تکاملی راهبردی در میان رهبران ایران حاصل شود.
این پژوهشگر اندیشکده امریکن اینترپرایز در تحلیل خود نوشت: ایران به هیچ عنوان کشوری غیرقابل پیش بینی، غیرمنطقی و آنچنان که ادعا شده است، کشوری سرکش نیست. تنها مسئلهای که وجود دارد این است که این کشور به درستی شناخته نشده است. ما میتوانیم با تحلیل فرهنگ راهبردی ایران، به درک درستی از محاسبات راهبردی و نیز برداشت های این کشور از تهدیدات پیرامون این رژیم برسیم.
بنا بر این گزارش، انعطاف پذیری و قدمت ایران به عنوان یک ملت و یک تمدن، در کنار عدم توانایی ایران مدرن برای دستیابی مجدد به قدرتی که این کشور در قرن های اولیه امپراطوری پارس در اختیار داشت، همگی در کنار یکدیگر، هویت ملی ایران را شکل می دهد و تعریف دقیقی از آن ارائه می کند. جایگاه جغرافیایی و استراتژیک ایران در منطقه خاورمیانه، یک پدافند طبیعی در برابر حملات خارجی برای این کشور به ارمغان آورده است اما در عین حال نوعی حس انزوا برای ایران ایجاد کرده و باعث شده تا به لحاظ تاریخی نیز این کشور متحدان طبیعی اندکی داشته باشد. سیاست خارجی ایران نیز تحت تأثیر هویتهای بعضا متناقضی که این کشور در طول تاریخ برای خود برگزیده، اغلب پیچیدهاند؛ هویتهایی نظیر هویت پارسی، هویت اسلامی، هویتی شیعی و نیز هویت انقلابی. اصول انقلابی ایران اساس مشروعیت رژیم حاکم در این کشور و البته مبنای سیاست خارجی آن را شکل می دهد و در عین حال پارامترهای مهمی را برای تصمیم سازی توسط رهبری ایران مشخص می سازد. حتی در برخی مواقع منافع ملی میتواند از ایدئولوژی مهمتر بوده و گوی سبقت را برباید.
تصمیم سازی در ایران، روندی توافقی میان رهبران ارشد نظامی و سیاسی است
ساختار ترکیبی نظامی ایران شامل ارتش و سپاه در کنار یکدیگر، درک این کشور را دشوار کرده است
مکینیس در ادامه مقاله خود تأکید کرد: بهترین روش برای توصیف تصمیم سازیهای ایران در زمینه مسائل استراتژیک و امنیتی، توصیف آن به صورت یک روند توافقی میان رهبران ارشد نظامی و سیاسی در این کشور است. تصمیمات برای استفاده از نیروی متعارف، تغییر سیاستهای مهم خارجی و یا هدایت اقدامات نیروهای شبه نظامی جمهوری اسلامی و سازمان های مختلف در این کشور، همگی از طریق کانال های مستقیم و یا غیرمستقیم، زیر نظر هدایت رهبر عالی ایران اتخاذ و اجرا میشود. در حال حاضر بیش از پیش شاهد ادغام ارتش ایران با نیروهای سپاه انقلاب اسلامی هستیم اگرچه همین ساختار منحصر به فرد نظامی ایران، درک راهبردها، تصمیم سازیها و کنترل و فرماندهی این کشور را دشوارتر و پیچیده تر میسازد.
بنا به نوشته این تحلیلگر آمریکایی، ایران اساسا کشوری تدافعی است و براساس نگرانیهایی که درباره حفظ ثبات خود و نیز حفظ رژیم حاکم دارد، اهداف خود را تبیین می کند. اهداف اصلی راهبردی این کشور عبارتند از کاهش انزوای نسبی در جامعه بین المللی و در عین حال ممانعت از هرگونه حمله احتمالی از جانب دشمنان مختلف منطقهای خود. همین نگرانیهای ایران نیز باعث شده تا این کشور به دنبال افزایش نفوذ راهبردی خود در منطقه باشد و تمایل و گرایش بیشتری به خودکفایی نظامی پیدا کند.
تحلیلگر سابق پنتاگون میافزاید: از سوی دیگر، منافع ملی (مصالح ملی) و ایدئولوژی ایران دو عامل مهمی است که سیاست خارجی و امنیتی این کشور را شکل میدهد. کشمکش میان این دو قطب فکری، مباحثات مربوط به امنیت ملی را در داخل رژیم حاکم در ایران شکل می دهد، اگرچه هرزمان که رهبران ایران اعتقاد به وجود یک درگیری واقعی داشته باشند، منافع و مصالح ملی از نگرانیهای ایدئولوژیکی پیشی میگیرد و ارجحیت می یابد. فعالیتهای نظامی و نیز فعالیتهای مرتبط با اعمال قدرت نرم توسط شبکه مقاومت یاران ایران همچون حزب الله لبنان و نیز نیروهای شیعه در عراق، مظهر هر دو عامل منافع ملی و ایدئولوژی این کشور در راهبرد ایرانی است.
این مقاله همچنین مدعی است: ایران نگرانی های مربوط به امنیت داخلی را فراتر از امنیت خارجی اولویت بندی کرده است. هوشیاری در قبال فعالیتهای خرابکارانه و براندازانه و نیز حفظ ثبات داخلی در رأس سیاست گذاریهای امنیتی و نظامی این کشور قرار دارد. هرچقدر که حاکمیت ایران نفوذناپذیرتر میشود و از طرفی سازمانهای امنیتی در این کشور تخصصی تر عمل میکنند، سبک تصمیم سازی توافقی ایران (تصمیم سازی مبتنی بر توافق تمام طرفین و احزاب) نیز منسجم تر میشود.
شناخت منافع ملی و اصول ایدئولوژیک ایران به درک الگوی تصمیم سازی ایران کمک می کند
این تحلیلگر ایرانشناس آمریکایی معتقد است: رفتار و برخورد ایران در شرایط گوناگون ناشی از درک و برداشت این کشور از تهدیدات منافع ملی و اصول پایهای ایدئولوژیکی این کشور است. تشخیص اینکه چه زمانی کشور و حاکمیت ایران، تداوم انقلاب این کشور، رشد اقتصادی آن و یا رهبری ایران در میان مسلمانان، مسلمانان شیعه و یا همسایگان منطقهای در خطر می افتد، برای انجام تحلیلها و سیاست گذاریها در رمزگشایی و پیش بینی تصمیم سازیهای امنیتی ایران نقش به سزایی ایفا میکند.
وی ادامه میدهد: تاریخ نشان داده که تمایل ایران بیش از هرچیز به سمت جنگهای نامتقارن، جنگهای نیابتی و نیز نبردهایی با شدت اندک و به صورت پراکنده میباشد. استفاده از دیگران در درگیریها و برپایی جنگهای نیابتی و مشغول نگاه داشتن دشمنان فراسوی مرزها، واکنشی منطقی به جایگاه دشوار استراتژیک ایران است و به محدود ساختن درگیری ها کمک می ند. در حقیقت، دکترین و راهبردهای نظامی ایران، واکنشی به سلطه منطقهای آمریکا و متحدان این کشور است. ایران روی قابلیتهای نظامی خود سرمایهگذاری کرده و تلاش میکند تا با انجام عملیاتی خاص، برتری آمریکا در قدرت متعارف را کاهش دهد.
نتایج عنوان شده در این پژوهش به شرح ذیل است.
تعیین چهارچوبی برای تفکر راهبردی ایران
هیچ الگوریتم حاضر و آمادهای برای نحوه تصمیمسازی هر کشوری- شامل ایران- در حوزه امنیت ملی، سیاست خارجی و استفاده از نیروی نظامی، وجود ندارد. اما این امر بدان معنا نیست که چنین تصمیماتی غیر قابل درک و یا ذاتاً غیر قابل پیش بینی هستند. تحلیل الگوهای رفتاری تاریخی، نحوه ایجاد جهانبینی و درک تهدیدات، و نیز شخصیتها و فرایندهای کلیدی که شکل دهنده تصمیمسازی هر کشوری هستند، میتوانند در جهت پیشبینی رفتارها و سیاستهای یک کشور، پارامترهای مشخص و عقلانی را به ما ارائه کنند. نویسنده، طی این نوشتار این استدلال را مطرح کردهاست که میراث تاریخی ایران، واقعیتهای جغرافیایی، اصول مذهبی و ایدئولوژیک، و نیز منافع ملی ایران، شکل دهنده درک جمهوری اسلامی از مسئله تهدید و نیز جهانبینی رهبر این کشور هستند. شناخت و فهم این مؤلفههای فرهنگ راهبردی ایران، به سیاستمداران آمریکایی کمک میکند تا سیاستها، رفتارها و نیز نگرش ایران نسبت به امنیت را بفهمند.
بادر نظر داشتن فرهنگ راهبردی ایران، ویژگیهای اصلی تفکر نظامی و راهبردی ایران چه هستند؟ اول اینکه، ایران اساساً یک کشور دفاعی است [تسلیحاتش فقط به منظور دفاع از مرزها و منافع ملیاش است نه حمله و اشعال خاک یک کشور]. اصولاً، ایران نگران ثبات و بقای رژیم خودش است، و از همین رو، کاستن از انزوی نسبی و توان بازدارندگی در مقابل تهاجم بالقوه از سوی چند کشور ستیزهجوی همسایه، از اهداف راهبردی ایران میباشند. در بیشتر رفتارهای تهران، نوعی نگرانی نسبی، قابل مشاهده است، برای نمونه، میتوان به تلاش این کشور برای جستوجو و یافتن عمق استراتژیک بزرگتر در منطقه، و تمایل به خودکفایی در امور نظامی اشاره کرد.
دوم اینکه، خطمشی امنیتی و سیاست خارجی ایران، به وسیله عوامل دوگانۀ منافع ملی (مصلحت) و ایدئولوژی این کشور تدوین میشود و شکل میگیرد. تضاد میان این دو قطب فکری، تعیین کننده مسئله امنیت ملی در داخل رژیم است، هر چند هنگامی که ساختار حاکم، کشمکش و تعارضی جدی را احساس کند، نقش مصلحت در زمینه تصمیم سازی، پررنگتر از نگرانیهای ایدئولوژیک میشود. به منظور حفظ ارزشها و اصول انقلاب اسلامی، باید از حکومت، پاسداری شود. هرچند که، نمیتوان ارزشهای ایدئولوژیک را نیز نادیده گرفت و به کناری گذاشت.
متحدان و شبکه مقاومت نیابتی، مهمترین وجه تمایز سیاست نظامی و خارجی ایران است و همین امر بیانگر دوگانۀ ایدئولوژی و منافع ملی است. ایران ترجیح می دهد که در این تلاشها، از اِعمال قدرت نرم و نه قدرت سخت بهره ببرد اما از هر دوی آنها با شدت و قدرت استفاده میکند. این شبکه در ضمن اینکه مجهز کننده حکومت تهران به وسایل و ابزارهای مرگبار و سرّی برای بسط و بازتاب قدرت، بازداشتن دشمنان و معرضان این کشور، و رقابت با رقبای منطقهایاش هست، منعکس کننده نفوذ و آرمانهای ایران نیزمیباشد. در حالیکه ایران یک کشور دفاعی است، کارزار و تلاشهای نامتقارن منطقهای و جهانی آن و شبکه مقاومت، میتواند ستیزهجویانه باشد.
سوم اینکه، برای ایران نگرانیهای امنیتی داخلی پر رنگتر و مهمتر از نگرانیهای امنیتی خارجی است. به عنوان یک کشور انقلابی، بزرگترین تهدید برای (جایگاه) حکومت، ناشی از شکاف میان نخبگان رژیم و یا از سوی مردم ایران خواهد بود. هوشیاری در برابر تخریبها و حفظ ثبات داخلی، برنامه ریزی نظامی و سیاستگذاریهای امنیتی را تحت الشعاع خود قرار داده است. این نگرانیها محدود به زمان بحرانها نیست، چرا که دفاع در برابر فتنههای ناشی از اقدامات کشورها و قدرتهای خارجی به طور اخص، مهم است. در تعارض، ایران احتمالاً به این درک خواهد رسید که خطوط مقدم نبرد، هم در داخل مرزهایش است و هم در بیرون مرزهایش.
نکته چهارم اینکه به موازات تنگتر شدن حلقه رده بالای حاکمیت و نیز تکامل و حرفهای تر شدن سازمانهای امنیتی، شیوه توافقی تصمیمسازی ایران، منسجمتر و هماهنگتر میشود. این روند به طور اجتناب ناپذیری بر سرعت و ویژگیهای تصمیم سازی ایران اثر خواهد گذاشت، اما اینکه دقیقاً چطور، نامعلوم و نامشخص است. در بحرانها و درگیریهای آینده، آیا تصمیم بر استفاده از قوه قهریه، سریعتر خواهد بود؟ آیا آنها نسبت به گروهاندیشی، پذیراتر خواهند بود؟ آیا تلاشهای نظامی منسجمتر خواهد بود، یا فرماندهی و کنترل دوشعبهای ایران، با موانع عملیاتی روبرو خواهد شد؟ اینها سؤالات مهمی برای برنامهریزان نظامی ایالات متحده آمریکا هستند.
پنجم اینکه، برداشت رژیم ایران از تهدیدات منافع ملی و نیز اصول بنیادین ایدئولوژیک، منشأ رفتار بینالمللی و داخلی ایران است. تشخیص اینکه چه زمانی حکومت، ارزشها و اصول انقلاب؛ رهبری امت مسلمان و به خصوص شیعیان و یا مسلمانان کشورهای همسایه؛ با خطر مواجهاند برای تحلیلگران و سیاستگذاران، برای کشف و پیشبینی تصمیمهای امنیتی ایران، حیاتی و مهم هستند. برای نمونه، اگر که از تهدید خطر حمله نظامی آمریکا به ایران کاسته شود، واشنگتن تغییرات جدیدی را در موضعگیریهای دیپلماتیک و نظامی ایران مشاهده خواهد کرد. اگر تهدید عمده برای ایران، مبارزه با گروههای شبهنظامی و نامتعارف چون داعش باشد این کشور ممکن است موضع گیری نظامی خودش را تغییر دهد و بر روی جنگی چند وجهی در منطقه متمرکز شود و توانایی خودش در استفاده از نیروی زمینی و هوایی را همراستا با نیروهای نیابتی منطقهایاش افزایش دهد. همچنین، اگر که تلاش ایران برای ساخت بمب هستهای منوط به توان بازدارندگی در برابر تهاجمات نظامی متعارف بالقوه می بود این دو روند مختلف در درک تهدید، ممکن است ارزش نسبی دستیابی به بمب هستهای را کاهش دهد.
ششم اینکه، ایران به صورت تاریخی به پیشبرد جنگهای نامتقارن، نیابتی، و پراکنده تمایل دارد. بهرهگیری از دیگران برای جنگیدن برای شما و دور نگهداشتن کشورهای متخاصم از مرزهایتان، واکنشی منطقی به موقعیت دشوار راهبردی ایران در منطقه است. همانگونه که در عملیات نیروهای ارتش و سپاه در جریان جنگ نفتکشها و نیز جنگ عراق پس از سال 2003، مشاهده شد، داشتن دلایلی عقلانی و منطقی برای انکار و نیز محدود نگه داشتن درگیریها، امکان این را برای تهران فراهم کرد تا تنشهای روبه افزایش با قدرت متخاصمی چون ایالات متحده آمریکا را مدیریت کند.
در نهایت اینکه، راهبردها و دکترینهای نظامی ایران واکنشی به سلطه نظامی متعارف منطقهای آمریکا و متحدانش میباشد. تهران نیازمند به بازدارندگی در برابر آمریکا و متحدان منطقهایاش است و موضع دفاعی خودش- موشکهای بالسیتک، موشکهای کروز ضد ناو، مینها، و ظرفیتهای سایبریاش- را در واکنش به این تهدیدات شکل داده است. دفاع منفعلانه و دکترین موزاییک برای راهبرد دفاعی ایران اساسی و مهم هستند و در اصل برای مقابله با شیوه جنگ آمریکا از سال 1991 به بعد، تدارک و تدوین شدهاند. علاوه بر این، ایران در تدوین راهبردهای نظامیاش، کارکشتگی روزافزونی را از خود بروز داده است.
همه این عوامل، ویژگیها و اصول، باید به تحلیلگران، سیاستگذاران، در فهم و شناخت بهتر رفتار و تفکر راهبردی ایران، کمک کند. هر چند که این موارد، تنها چهارچوبهای نظری هستند و نیاز به مطالعه و بررسیهای تجربی عمیقتر دارند.
جنایت ها و خیانت هاى آل سعود با تشکیل گروه هاى تروریستى براى مقابله با الگوى انقلاب اسلامى و جلوگیرى از نفوذ آن و هم چنین جلوگیرى از رشد بیدارى اسلامى در منطقه انجام شده ولى براى این رژیم نتیجه عکس داشته است .
تاریخچه سعودیها
آل سعود به روش داعش بر حجاز حاکم شد
در زمان عبدالعزیز، آلسعود به رهبری سعود بارها به عراق حمله کردند و حتی پیش از فتح مکه، کربلا و نجف به کرات مورد تجاوز وهابیون قرار گرفت.
به
گزارش شیعه آنلاین، «محمدصادق حاجصمدی» در گزارشی که در روزنامه "وطن
امروز" منتشر شد، نوشت: حکومت سعودی را میتوان از وجوه گوناگون مورد بررسی
قرار داد. از نحوه تعاملشان با اسرائیل و آمریکا و روابط خانوادگی با
بوشها گرفته تا اشاعه وهابیت و ایجاد داعش و جنایت در یمن و بحرین و قطیف.
یا بررسی وهابیت که هیچگاه از این خانواده جدا نبوده و ثمرات ناپاک آن از
مالزی تا مراکش و از چچن تا سومالی قابل مشاهده است. اما از جمله مواردی
که در باب این به قول امام(ره) وارثان ابیسفیان کمتر مورد توجه قرار گرفته
رفتارشان در بدو پیدایش با شیعه و سنی است.
در واقع همانطور که آمریکا خود را پشت حقوقبشر پنهان میکند اما کوچکترین اعتقادی به آن ندارد آلسعود نیز مدام سعی کرده با ادعای رهبری جهان اسلام، مذاهب چهارگانه را علیه شیعیان بشوراند در حالی که نه اهل سنت، وهابیت را به رسمیت شناختهاند و نه همچون داعش، آلسعود تفاوتی بین سنت و تشیع قائل شد. آلسعود مصرانه اهتمام میورزد تا خود را در جبهه اهل سنت نشان دهد و جنایاتش را علیه مذاهب اسلامی از اذهان پاک کند در حالی که حتی اعترافات مورخان وهابی موید این است که این خاندان نه با شیعیان که با هر اسلامی جز قرائت انگلیسی محمد عبدالوهاب عناد دارند و حتی برای آن هم اعتباری واقعی قائل نیستند و از آن تنها برای پوششی برای رفتار خود استفاده میکنند. حکومت اول آلسعود آنچه در ادامه میآید توصیف بخشی از جنایات خاندان سعود در بدو امارت و در دوره اول حاکمیتشان بر حجاز است که در آن از هیچ جنایتی فروگذار نکردند و هیچ تفاوتی نیز بین شیعه و سنی لحاظ نمیکردند. مورخان، تاریخ آلسعود را به 3 دوره (حاکمیت اول، دوم و حکومت کنونی) تقسیم میکنند که دورههای اول و دوم بهدست عثمانیها پایان مییابد و هماکنون در دوره سوم به سر میبرند. در دوره اول آلسعود به دستاندازی و تجاوز و غارت مناطق مختلف عربستان و تحمیل وهابیت پرداختند که حمله به مکه و مدینه در عربستان و کربلا و نجف در عراق از آن جمله است به این شکل که آلسعود که به راهزنی در نجد مشغول بودند آلیزید را از بین بردند و محمد بنسعود با نابودی آلمعمر در سال 1160 هجری قمری به امارت درعیه دست یافت. در همان شهر بود که محمد بنعبدالوهاب که از همه جا رانده شده بود وارد شد و با محمد بنسعود همراه شد و این دو که پیمانی برای حمایت متقابل بسته بودند لشکری از خونریزان عرب تدارک دیدند و شروع به تجاوز به قبایل و دهات نجد کردند. عُرَیْعر امیر احساء و حسن بنهبهالله امیر نجران، برای رفع غائله وهابیان بر درعیه تاختند. لیکن محمد بنسعود به تدبیر شیخ این خطر را دفع کرد. امیر احساء عقب نشست و امیر نجران پیمان صلح منعقد کرد. سپس دهام بندَواس، امیر ریاض حملات خود را به درعیه آغاز کرد که سالها ادامه داشت و موجب کشتار بسیار از طرفین شد. امیران حُرَیْمِلاء و ضَریه نیز هر وقت فرصت مییافتند بر درعیه حمله میبردند اما محمد بنسعود مقاومت میکرد و ابن عبدالوهاب نیز در میدان جنگ حاضر میشد و روحیه سربازان را تقویت میکرد. سرانجام محمد بنسعود بعد از 20 سال حکمرانی و جنگ در سال 1179 درگذشت و جای خود را به پسرش عبدالعزیز سپرد. در واقع این عبدالعزیز بود که فتوحات آلسعود را انجام داد و به قساوت در میان این خاندان معروف شد و قتلعام وی پس از چیرگی بر امیر ریاض و قبایل نجد باعث شد تا دیگران در شبه جزیره مرعوب وی شده و بسیاری از قبایل کوچنشین به فرقه وهابیت بپیوندند. اگرچه در زمان وی نیز این فرزندش بود که ابتکار عمل را در دست داشت و عملا دوره اول حاکمیت آلسعود را میتوان دوره حاکمیت سعود نامید. کشتار مردم بیگناه به اتهام شرک ابن بشر عثمان بنعبدالله، مورخ آلسعود، درباره آغاز دعوت وهابیت در منطقه نجد و کشتار مردم بیگناه به اتهام شرک مىنویسد: عبدالعزیز همراه با عدهاى به قصد جهاد با اهل سرزمین ثادق حرکت کرد و با محاصره آن منطقه، بخشى از نخلستانهاى آنان را قطع کرد و تعدادى از مردانشان را به قتل رساند. سپس عبدالعزیز به قصد جهاد به سمت خُرج حرکت کرد و در منطقه دُلَم 8 نفر از مردان را بکشت و مغازهها را که مملو از اموال بود، غارت کرد و آنگاه به سرزمین نَعْجان، ثَرْمَدا، دُلَم و خُرْج رفت و عدهاى را کشت و شتران بسیارى به غنیمت گرفت. سپس به قصد جهاد وارد منفوحه شد و محصولات زراعى آنان را به آتش کشید و بخش عظیمى از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنیمت گرفت و دهها نفر را کشت. بعد از آن لشکر عبدالعزیز شبانگاه وارد منطقه حَرْمه شد و پس از طلوع فجر به دستور عبدالله، پسر عبدالعزیز، تیراندازان به صورت دسته جمعى به طرف شهر تیراندازى کردند و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند. حمله به ریاض و کشتار مردم ابنبشر نیز حمله به ریاض را چنین توصیف میکند: «اهل ریاض، همه مردان، زنان و کودکان با شنیدن حمله لشکر وهابیت، از ترس و وحشت پا به فرار گذاشتند؛ از آنجایى که این حمله در فصل تابستان بود، جمعیت زیادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند و وقتى عبدالعزیز وارد ریاض شد، جز اندکى از مردم، کسى در شهر نمانده بود. فراریان را دنبال کرده عدهاى را کشت و اموالى را که با خود داشتند به غنیمت گرفت. آنگاه تمام اموال، اسلحهها، مواد غذایى و وسایل خانهها را به غنیمت گرفت و غالب خانهها و نخلستانها را به تصرف خود درآورد. هر که در طائف ماند را سربریدند سپس نوبت به طائف میرسد. الزهاوی نقل میکند که «چون خبر حمله به شهر رسید بسیاری از مردم از طائف گریختند و آنها که در شهر مانده بودند پذیرفتند که داوطلبانه تسلیم بشوند به شرطی که جان و ناموسشان در امان بماند و حتی از اموالشان نیز گذشتند و پرچم سفید را بالا بردند و آلسعود به آنها امان داد. لکن وقتی شهر تسلیم شد هر زن و مرد و کودکی که دیدند به قتل رساندند و با خنجرهای خود شکم نوزادان را پاره کردند. خیابانهای طائف در خون مسلمین اهل سنت غرق شد. شهروندانی که خود را تسلیم کردند را در خانههای خود سر بریدند. بدنهایشان را بیرون کشیدند و زیر سم اسبان له کردند و جنازهها را در کوچهها و خانهها بدون خاکسپاری رها کردند. خانههای همه مسلمین اهل سنت را غارت کردند. هرچه توانستند با خود بردند و آنچه نتوانستند ببرند آتش زدند که بعد باران و سیل آنها را با خود برد. سپس وهابیها مزار مقدس و اماکن مقدس شهر طائف را یک به یک تخریب کردند و سوزاندند. از جمله مقبره اصحاب رسولالله را. سپس سراغ مساجد و مدارس اسلامی رفتند. وقتی یکی از علمای حنبلی اهل سنت التماس کرد که مسجد را ویران نکنید گفتند نه. هر چیز مشکوکی احتیاطا باید تخریب شود. از مردم اهل سنت هر کس را که دیدند به قتل رساندند. کودکان را جلوی بزرگسالان و بزرگسالان را جلوی کودکان سر بریدند. به صاحب منصب و زیر دست رحم نکردند. از نوزاد شیرخوار بر سینه مادر گرفته تا جمعی از مومنین را که در مسجد مشغول قرائت قرآن بودند، همه را قطعهقطعه کردند. هنگامی که کسانی را در منازل یافتند به قتل رساندند، آنگاه به کشتار کسانی پرداختند که در خیابان و دکان و مسجد بودند. نمازگزارانی را در حال سجده سر بریدند. اکثر ساکنان طائف را (که در شهر مانده بودند) کشتند و تنها جمع کوچکی زنده ماندند. آنان در محلی به نام بیتالفتن پنهان شدند. وهابیها به آنجا دست نیافتند. آنها 270 نفر بودند. 3 روز مقاومت کردند تا آنکه آلسعود به آنها پیغام داد به شما امان میدهیم به شرطی که تسلیم شوید. وقتی آنان تسلیم شدند تا نفر آخر سرشان را بریدند. هر کسی را با ارائه تضمین جان دعوت به تسلیم میکردند، آنها را به دره وجد برده و عریان و به صورت شرمآوری به زنانشان تجاوز میکردند و سپس آنها را برهنه در سرمای بیابان رها میکردند. سپس اموال آنان را به غارت بردند. وهابیها هرچه کتاب یافتند به خیابان و کوچه بردند و طعمه آتش کردند و آنچه ماند طعمه باد شد. از جمله این کتابها هزاران نسخه قرآن کریم، صحیح بخاری، صحیح مسلم و کتابهای معتبر حدیث و فقه حنبلی، شافعی و حنفی بود که به آتش کشیدند. این کتابها چند هفته زیر پای آنها بود و حتی یکی از آلسعود تلاش نکرد یک صفحه از قرآن را از زمین کوچههای طائف بردارد تا مانع بیحرمتی به قرآن کریم شود. وقتی از طائف رفتند از شهر جز خرابهای نمانده بود. چرم و نخهای طلایی کتب مقدس اسلامی را کندند و برای خود پاپوش درست کردند و حتی از جلد چرمی قرآن، کفش درست کردند و گفتند اینها شرک است. حمله به مکه و تخریب بارگاه صالحان الزهاوی در تاریخ خود مینویسد: سپس وارد مکه شدند و آنقدر حملاتشان بر مکه ادامه یافت تا شریف مکه تسلیم شد. بسیاری را در خیابانهای مکه به اسارت گرفته و در حاشیه مکه سر بریدند. گنبدهای زیادی را که در گورستان مقلی بود با خاک یکسان کردند آنگاه گنبد زادگاه حضرت رسول و فاطمه زهرا و گنبد و بارگاه حضرت خدیجه امالمؤمنین و عبدالمطلب و حضرت ابوطالب را خراب کردند. در تاریخ حیرتی آمده: «وهابیان گنبد روی زمزم و نیز گنبدهایی را که در اطراف کعبه قرار داشت ویران کردند. وهابیان تمام مکانهایی را که مزار صالحان در آنها قرار داشت جستوجو کردند و آنها را خراب کردند. آنان موقع خراب کردن سرود میخواندند و طبل میزدند و آواز میخواندند و در دشنام به صاحبان قبرها ره افراط میسپردند و میگفتند: «ان هی الا اسماء سمیتموها» یعنی اینها نامهایی است که شما از پیش خود در آوردید. 3 روز نگذشت که تمام آثار و اماکن تاریخی اسلام که بیانگر فرهنگ و تمدن درخشان اسلامی بود ویران شد و از برگزاری نمازهای متعدد در مسجدالحرام جلوگیری به عمل آمد و از ذکر صلوات بر پیامبر و ذکر یا ارحمالراحمین پس از اذان جلوگیری کردند و به علمای مکه دستور دادند عقاید و کتابهای محمد بنعبدالوهاب را بر مردم تشریع کرده و کتاب کشفالشبهات او را تدریس کنند. مقاومت مردم در برابر تخریب حرم پیغمبر سپس به سراغ مدینه رفتند. سپاهیان وهابی مدینه را محاصره و راههای ورودی مواد غذایی و سرچشمه زرقا را ویران و بدین ترتیب اهالی مدینه را دچار قحطی، گرانی و بیآبی کردند و پس از ماهها اهالی مدینه مجبور به تسلیم و قبول شرایط آلسعود شدند. سعود بنعبدالعزیز خطاب به مردم گفت هیچ چارهای جز تسلیم شدن ندارید. شما را وادار به گریه و زاری خواهم کرد و مثل مردم طائف شما را نابود میکنم... لکن وقتی برای تخریب حرم پیغمبر با مقاومت مردم و علمای شهر مواجه شدند به غارت آن بسنده کردند. فاتحان همه جواهرات و اشیای گرانبهای حرم مطهر پیامبر و حرم مطهر ائمه بقیع علیهمالسلام را به غارت بردند. آنان سه عدد قرآن نفیس، 4 صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و یاقوت گرانبها را به غارت بردند. از جمله اشیای غارت شده عبارت بود از 4 عدد شمعدان زمردین که به جای شمع در آنها یک قطعه الماس بود، 300 دانه مروارید بزرگ، یک پارچه سنگ زمرد بزرگ، یک ظرف طلا و حدود 100 قبضه شمشیر با غلافهای مطلا به طلای خالص و مرصع به الماس و یاقوت با دستههایی از زمرد و پشم و با آهنی از «موصوف»که نام خلفا و شاهان گذشته روی آنها کندهکاری شده بود که ابدا نمیشد آنها را قیمتگذاری کرد. هرچه کتاب مقدس، آثار هنری، هدیههای گرانقیمت و نذوراتی که طی هزار سال به حرم رسولالله آمده بود، همه را غارت کردند. پس از این عمل قبیح مردم را از زیارت قبر پیامبر منع و جلوگیری کردند و بسیاری از گنبدها و بارگاههایی را که در شهر مدینه و بقیع بود ویران و آن سال از برگزاری مراسم حج توسط زائران ممانعت کردند. ناصر السعید از قول یکى از مورخان نقل مىکند که آلسعود کتابخانه بزرگ المکتبهالعربیه را که بیش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و کمنظیر و بیش از 40 هزار نسخه خطى منحصر به فرد داشت که در میان آنها برخى از آثار خطى دوران جاهلیت، یهودیان، کفار قریش و همچنین آثار خطى على(ع)، ابوبکر، عمر، خالدبن ولید، طارق بنزیاد و برخى از صحابه پیامبر گرامى(ص) و قرآن مجید به خط عبدالله بنمسعود وجود داشت و همینطور در این کتابخانه سلاحهاى منتسب به رسولاکرم(ص) و بتهایى که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزی»، «مَناه» و «هُبَل» موجود بود؛ به آتش کشیده و به خاکستر تبدیل کردند. غارت و تجاوز در قطیف مورخ انگلیسی درباره فتح شیعهنشین قطیف مینویسد: «قطیف را غارت کردند. کشتند و تجاوز کردند و بعد از مردم قطیف تعهدی 4 مادهای گرفتند که شیعیان قطیف باید کتبا تصدیق کنند که قطیف متعلق به خاندان ابنسعود است و 14 نفر از بزرگان قطیف باید در دورههای منظم به پابوس ابنسعود بروند و هدیههای کلان را عرضه و مراتب وفاداری خود را اعلام کنند. همه روستاها و محلات قطیف باید در زمانی که حکومت احتیاج داشته باشد بخشی از مردان خود را بهعنوان نیروی مسلح در اختیار آلسعود قرار دهند برای هر کاری حتی حمله به قطیف. و در آخر اینکه صادرات سبزیجات و هر نوع ارتباط اقتصادی با بحرین ممنوع است. رافضیها باید خود را تسلیم کنند. همه مناسک و شعائر مذهبی خود را نیز تعطیل کنند. تعدادی از روحانیون وهابی را برای تعلیم اهالی قطیف به این منطقه میفرستند. همه مردم قطیف باید اصول سهگانه وهابیت را مطالعه کرده و حفظ کنند. زیارتگاهها تخریب و همه مخالفان اعدام خواهند شد». کشتار و جنایاتی که در قطیف روی داد باعث شد شیعیان عربستان که دومین جمعیت شیعیان کشورهای عرب حوزه خلیجفارس را بعد از عراق تشکیل میدهند تا به امروز از هرگونه تحرکی باز بمانند و توان سربرافراشتن نداشته باشند. حملات مکرر و غارت کربلا و نجف در زمان عبدالعزیز، آلسعود به رهبری سعود بارها به عراق حمله کردند و حتی پیش از فتح مکه، کربلا و نجف به کرات مورد تجاوز وهابیون قرار گرفت. اولین بار در سال 1214 وهابىها به نجف اشرف حمله کردند، ولى بنی خزعل جلوی آنها را گرفتند و 300 نفر از آنها را کشتند. در سال 1215 نیز گروهى براى انهدام مرقد مطهر امیرالمومنین (ع) عازم نجف اشرف شدند که در مسیر با عدهاى از اعراب درگیر شدند و شکست خوردند. در مدت نزدیک به 10 سال چندین بار حملات شدیدى به شهر کربلا و نجف انجام دادند. سعود بنعبدالعزیز در سال 1216 با سپاهی به کربلا حملهور و پس از محاصره شهر سرانجام وارد آن شد و کشتار سختی از مدافعان و ساکنان و زنان و کودکان آن کرد. برخی عدد کشتهشدگان را یکصد و 50 هزار تن نوشتهاند و میگویند جوی خون در کوچههای کربلا به راه افتاد. الزهاوی مینویسد: «وقتی که به کربلا آمدند از دیوارهای شهر بالا رفتند. اکثر ساکنان کربلا را که در شهر مانده بودند در بازارها و خانهها کشتند. گنبدی که میگویند روی مقبره حسین فرزند پیغمبر بنا شده تخریب کردند. همه ثروت ساکنان شهر، پول، لباس، سلاح و وسایل منزل و... و هر چه بود، مصادره کرده و میان سپاهیان خود تقسیم کردند. مساجد و حسینیهها را آتش زدند. هر آرامگاه گنبددار را که اینان میگویند شرک است تخریب کردند. محمد قارى غروى، در تاریخ نجف، از مجموعه شیخ خضر، نقل مىکند: وهابیان صندوق قبر حبیب بنمظاهر را که از چوب بود شکسته و سوزاندند و با آن در ایوان طرف قبله حرم، قهوه درست کردند. آنها مىخواستند صندوق قبر شریف حسین را هم بشکنند اما چون داراى شبکههاى آهنین بود، توفیق نیافتند. شیخ عثمان بنبشر، مورخ دیگر وهابى که خود اهل نجد بود، مىنویسد: گنبد روى قبر [سیدالشهدا] را ویران ساختند و صندوق روى قبر را که زمرد، یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال، سلاح، لباس، فرش، طلا، نقره و قرآنهاى نفیس یافتند، غارت کردند و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند. در حالی که به نقل از عجلانی 200 شتر بار سنگین به یغما بردند. حمله به کربلا و نجف بارها روی داد و هربار قتلعام مردم و غارت اموال اماکن مقدسه انگشت حیرت مورخان به دندان برده است. صلاحالدین مختار که خود وهابى است، مىنویسد: در سال 1216 امیر سعود با لشکر انبوهى از مردم نجد، عشایر جنوب حجاز و دیگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد. در ماه ذیقعده به کربلا رسید. او تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، کُشت و نزدیک ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیه را به نسبت هر پیاده، یک سهم و هر سواره، 2 سهم، بین لشکریان تقسیم کرد. برخى مىنویسند: وهابیان در یک شب در کربلا 20 هزار نفر را به قتل رساندند. میرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مىنویسد: هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف، دیدم که قریب 25 هزار نفر وهابى وارد کربلا شدند و شعار «مشرکان را بکشید و کافران را سر ببُرید» سر مىدادند. آنان بیش از 5 هزار نفر را کشتند و زخمىها حساب نداشت؛ صحن مقدس امامحسین(ع) از لاشه کشتگان پر و خون از بدنهاى سر بریده شده، روان بود. او مىافزاید: پس از 11 ماه، بار دیگر به کربلا رفتم. دیدم که مردم، آن حادثه دلخراش را نقل مىکنند و گریه سرمىدهند، به گونهاى که از شنیدن آن، موها بر اندام راست مىشد. آلسعود پس از آن با همان لشکر راهی نجف شد ولى مردم نجف به سبب آگاهى از ماجراى کشتار و غارت کربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخاستند؛ حتى زنها از منزلها بیرون آمدند و مردان خود را تشجیع و تحریک به دفاع کردند تا اسیر کشتار و چپاول وهابیان نشوند. در نتیجه، سپاه وهابىها نتوانستند به شهر نجف وارد شوند. در سال 1221 سعود مجددا به نجفاشرف حمله برد ولى چون شهر داراى برج و بارو بود و در بیرون نیز خندقى شهر را حفاظت مىکرد؛ به علاوه جمعى از مردم و طلاب علوم دینى در حدود 200 نفر، تحت رهبرى شیخجعفر نجفى (کاشف الغطا) از مراجع اعلم عصر که خود مردى دلیر بود، شبانهروز مشغول دفاع از شهر بودند، کارى از پیش نبردند. انبار اسلحه، خانه شیخجعفر کاشفالغطا بود. او بر هر 12 برج نجف و در هر برجى جمعى از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود. شیخحسین نجف، شیخخضر شلال و سیدجواد عاملى (صاحب مفتاح الکرامه) و شیخمهدى ملاکتاب از جمله علماى مدافع شهر بودند که از مردان بلندآوازه مىباشند. قواى سعود در این حمله، 15 هزار وهابى جسور و جنگجو بود. وهابىها چندان که سعى کردند، نتوانستند وارد شهر شوند و مدافعان نجف با سرسختى دفاع مىکردند. در یکى از روزها برخى از وهابىها از دیوار شهر بالا آمدند و نزدیک بود شهر را اشغال کنند ولى با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف، چون مدافعان از درون شهر و برج و باروها وهابىها را زیر آتش داشتند، توانستند 700 نفر از آنها را به قتل رسانند. سرانجام سعود با بقیه نفراتش ناامید از نجف اشرف بازگشت. اهالى نجف قبل از رسیدن قواى سعود، خزانه حضرت امیرالمؤمنین (ع) را به بغداد و از آنجا به حرم کاظمین منتقل ساختند و در مخزن آنجا به ودیعت نهادند و بدین گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشى مصون ماند. ابنبشر، مورخ نجدى درباره حمله سعود به نجف در تاریخ نجد مىنویسد: در سال 1220 سعود با سپاه انبوهى از نجد و نواحى آن در بیرون شهر معروف در عراق (نجف اشرف) فرود آمد و سپاه مسلمین (وهابىها) را در اطراف شهر پراکنده ساخت و دستور داد باروى شهر را خراب کنند. چون یاران او به شهر نزدیک شدند، به خندقى عریض و عمیق برخورد کردند و نتوانستند از آن عبور کنند. در جنگى که میان طرفین روى داد در اثر تیراندازى از روى باروها و برجهاى شهر، جمعى از مسلمین (وهابىها) کشته شدند. آنها نیز از شهر عقب نشستند و به غارت نواحى اطراف پرداختند. سعود در سال بعد، یعنى 1222 نیز بار دیگر با 20 هزار جنگجوى وهابى به نجفاشرف حمله برد ولى چون مدافعان شهر به رهبرى کاشفالغطا با توپ و تفنگ آماده دفاع بودند، نجف را رها ساخت و به شهر حله روى آورد. در سال 1218 عبدالعزیز به ضرب کسی که احتمالا از شیعیان کربلا بود کشته شد و امارت رسما به سعود رسید. وی که از سال 1203 ولیعهد بود از زمان مرگ عبدالعزیز تا 1229 امارت کرد و شاید بتوان عمده جنایات آلسعود را در حکومت اول به او نسبت داد. بدین شکل روال قتل و غارت در حجاز و عراق همچنان ادامه پیدا میکند تا زمانیکه دوره اول حکومت آلسعود بهدست لشکر عثمانی که از مصر رسیده بود پایان مییابد. پایان حکومت اول آلسعود به دست عثمانی اشراف حجاز و امرای عرب طی نامههایی باب عالی را متوجه خطر روزافزون خاندان سعود ساختند و به آنان فهماندند که این طایفه به عربستان بسنده نمیکنند و هدفشان تسلط بر سراسر متصرفات عثمانی و همه مسلمانان است. سرانجام دربار اسلامبول تصمیم به رفع غائله وهابی گرفت و سلطان سلیمان، محمدعلیپاشا حکمران مصر را مأمور کرد لشکری مجهز به عربستان اعزام کند و سعودیان و وهابیان را از بیخ و بن براندازد. در نتیجه ارتشی مخلوط از سربازان ترک و آلبانی و عرب به فرماندهی پسرش طوسون پاشا به حجاز اعزام داشت. طوسون از بندر یَنْبُع وارد مدینه شد و آن شهر را گشوده، به سوی مکه شتافت. اگرچه مقاومت وهابیان شدید بود اما در برابر آتش توپخانه مصریان کاری از پیش نبردند و شکست خوردند. طوسون وارد مکه و بعد از چند روز محمدعلی پاشا نیز وارد مکه شد. او شریف غالب را به جرم اهمال و سازشکاری معزول و زندانی کرد و برادرش سرور غالب را به مقام شریف مکه منصوب کرد. بعد از سعود بنعبدالعزیز پسرش ابراهیم به امارت درعیه رسید ولی از سویی بین او و عمویش عبدالله بنعبدالعزیز بر سر جانشینی اختلاف افتاده بود و در نتیجه جنگ خانگی سعودیان را ناتوان میکرد و از سوی دیگر ارتش مصر به سوی نجد در حال پیشروی بود. محمدعلی پاشا که از پیروزی ارتش خود اطمینان حاصل کرده بود به قاهره بازگشت و طوسون را با عده کافی و توپخانه قوی روانه نجد ساخت. طوسون بدون هیچ مانعی تا قلعه رس در 270 کیلومتری شمال شرقی مدینه پیش رفت ولی در آنجا با مقاومت شدید وهابیان برخورد کرد و با دادن تلفات بسیار نتوانست به پیشروی ادامه دهد. ناچار به پیشنهاد وهابیان تن به ترک مخاصمه داد و به قاهره بازگشت. محمدعلی پاشا از طوسون به سبب ضعفی که نشان داده بود خشمگین شد و او را توبیخ و از امارت معزول کرد و پسر دیگرش ابراهیم پاشا را مأمور تسخیر نجد ساخت. ابراهیم با لشکری تازه نفس به نجد رفت و خود را به درعیه رساند و پایتخت آلسعود را محاصره کرد و آنان را ناگزیر به تسلیم بلاشرط ساخت. عبدالله بنسعود ـ که برادر را برکنار کرده و خود به جای او نشسته بودـ بعد از 6 ماه مقاومت قلعه و پادگان درعیه را تحویل مصریان داد و هیأتی را به ریاست عمویش عبدالله بنعبدالعزیز که شیخ آلسعود بود همراه شیخعلی بنمحمد بنعبدالوهاب نزد ابراهیم پاشا فرستاد. به دستور ابراهیم اموال و املاک خاندان سعودی و ابنعبدالوهاب ضبط شد و عبدالله بنسعود را به اسلامبول بردند و سر از تنش جدا کردند و به این شکل اولین دوره حاکمیت آلسعود بر عربستان پایان یافت. منابع: ـ تاریخ العربیه السعودیه ـ نزهه الغرى فى تاریخ النجف الغرى السرى ـ تاریخ مملکه السعودیه ـ عنوان المجد فى تاریخ نجد ـ مسیر طالبى ـ عنوان المجد فى تاریخ نجد ـ «الفجر الصادق فی الرد علی منکری المتوسل و الکرامات و الخوارق» ـ تاریخچه و نقد و بررسی عقاید و اعمال وهابیها، کشف الارتیاب ـ صقرالجزیره. |
فیلم جنجالی «ملک الرمال» به فارسی پادشاه شن ها، که درباره زندگی ملک عبدالعزیز مؤسس و بنیانگذار خاندان آل سعود و غلبه گفتمان شوم وهابیت و سلفی گرایی بر دیدگاه ها و اندیشه های فکری و عملکردهای رفتاری این خاندان ساخته شده، به نوعی خاص افشاگر جنایات و توطئه ها و دسیسه افکنی های آل سعود در جهان اسلام بویژه سوریه و فلسطین می باشد و همینطور داستان زندگی ملک عبدالعزیز بنیانگذار عربستان سعودی و نحوه تسلط وی بر حجاز و نجد را با کمک انگلیسیها به تصویر میکشد، در حالی طی روزهای اخیر در سوریه مورد اکران قرار گرفت که نمایش آن در دمشق با واکنش شدیدی از سوی مقامات سعودی همراه شده است.
نخستین اکران افتتاحیه فیلم سینمایی پادشاه شن ها که ساخت آن قبل از بحران سوریه آغاز شد، در 11 سپتامبر ۲۰۱۳ در منطقه «های مارکت» واقع در مرکز لندن بوده که پس از اکران آن، سعودی ها تلاش های زیادی داشته اند تا از اکران مجدد فیلم جلوگیری به عمل آورند اما این فیلم در نخستین اکران خود در دمشق با وجود تمهیدات شدید امنیتی در محل سالن اپرای این شهر با استقبال خیل عظیمی از هنرمندان، اهالی رسانه، خبرنگاران و چهره های سیاسی سوری و غیر سوری مواجه شد.
پیش از اکران فیلم مذکور و در حین پخش آن چهار گلوله خمپاره به اطراف سالن اپرا شلیک شد اما همه تماشاچیان بی توجه به این شلیک ها تا پایان در سالن نمایش حاضر بودند، چنانکه حتی آتش خمپاره ها هم نتوانست از اکران این فیلم سینمایی در مرکز دمشق جلوگیری کند.فیلم پادشاه شن ها بر اساس خاطرات «جان فیلیبی»، جاسوس انگلیسی با نام مستعار عبدالله المهتدی و همچنین، توجه به 32 منبع تاریخی دیگر تهیه شده است. در این فیلم که برای پخش گسترده تر در جهان به زبان انگلیسی ساخته شده، علاوه بر بازیگران سوری، بازیگرانی از ایتالیا، انگلیس، ترکیه و لبنان ایفای نقش داشته اند. بازیگران این فیلم که به گفته انزور، مستقل از دولت سوریه و با هزینه 13 میلیون دلاری ساخته شده، «مارکو فوشی» در نقش دوران جوانی ملک عبدالعزیز و «فابیو تستی» هنرپیشه ایتالیایی در نقش سالمندی ملک عبدالعزیز هستند و در کنار آن ها بازیگرانی از انگلیس، ترکیه، سوریه و لبنان نیز حضور دارند. بخش خصوصی برای ساخت این فیلم که در سه کشور کار فیلم برداری آن انجام شده 13 میلیون دلار هزینه داشته است. گفته می شود، مراحل ساخت این فیلم از سال ۲۰۱۰ آغاز شد و دو سال به طول انجامیده است.
چکیده فیلم
داستان پادشاه شنها که برملاکننده جنایتهای بنیانگذار عربستان سعودی و افشاگر سیاستهای امپریالیسم غربی است، در مورد «عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن آل سعود» بنیانگذار آل سعود و سفر او بعد از تبعید در کویت و سپس تسلط وی بر ریاض و پایان دادن به سلطنت آل رشید و انتقال او به نجد، حائل و سپس حسا در سال ۱۹۲۱ و همچنین سرکوب خاندان شریف هاشمی با همکاری جاسوس مشهور انگلیسی «جان فیلبی» ملقب به شیخ عبدالله المهتدی است. پادشاه شنها که فیلمی «تابو شکن» است، علاوه بر افشای جنایتهای بنیانگذار عربستان سعودی، امپریالیسم غربی را نیز به عنوان عاملی که پادشاه را برده خود ساخته، به نمایش میگذارد.
این فیلم در واقع به گونهای ساخته شده است که ضمن به تصویر کشیدن سیره زندگی «عبد العزیز آل سعود»، بنیانگذار پادشاهی عربستان سعودی، جزئیات توجه وی به اعمال حکم حد یا شمشیر و سوء استفاده از قرآن کریم و سخن خدا در راه تحقق خواستههایش برای دستیابی به ثروتهای کشور عربستان و نفت آن را ترسیم میکند.همچنین بخشهایی از این فیلم توافق دو جانبه انگلیس و عربستان را به تصویر میکشد که بر مبنای آن انگلیس از آل سعود به منظور تشکیل کشور عربستان سعودی حمایت کرده و در قبال آن آل سعود نیز از اشغال سرزمین فلسطین توسط جنبش صهیونیسم حمایت کرده است. همچنین این فیلم صحنههایی مهمی از خیانت، ثروت، قدرت و فساد سعودیها را به تصویر کشیده و افشا میکند.اما در تشریح محتوای پادشاه شن ها باید گفت، این فیلم از دو جانب به تاریخ پادشاهی آل سعود میپردازد؛ از یک سو زندگی شاهزادهای محروم در سرزمین نجد در شبه جزیره عربستان را روایت میکند و از سوی دیگر خونخواری و قساوت قلب این شاهزاده را به نمایش در می آورد.
در این فیلم که انزور آن را از ترس کارشکنی سعودیها و حامیان خارجی آن ها در وضعیت محرمانگی ساخته است، ابن سعود با تمام توان و با کمک الاخوان (گروهی از پیروان عبدالوهاب بودند و نباید با الاخوان المسلمون مصر اشتباه شود) در پی برپایی پادشاهی از راه خونریزی و تخریب شهرها و روستاها و حتی قبرستان ها بر می آید و پس از هماهنگی با جاسوس انگلیسی مستر همفر و با مساعدت های حکومت انگیس به آل رشید که حاکمان حجاز و مکه و همپیمانان انگلیس بودند حمله نموده و در مکه و مدینه حمامی از خون جاری میسازد و پس یکپارچه کردن نجد و حجاز این سرزمین را بنام خود نامگذاری مینماید.
در ادامه ابن سعود پس از پیروزی آشکارا به تحریف دین، ندادن سهم وهابیون و پیروی از سیاست های حکومت انگلیس میپردازد بگونهای که همپیمانان وهابی او یعنی گروه الاخوان با او به مخالفت بر می خیزند و او با آن ها در یک جنگ به مبارزه بر میخیزد و سربازان و کسانی را که در پیروزی او در فتح سرزمین های نجد و حجاز سهم اصلی را داشتند میکشد. پس از آنکه اخوانیها در اواخر دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰ توانایی خود را نشان می دهد، پادشاه از ترس شورش آن ها علیه خود، دست به قتل و عام آن ها می زند. از سوی دیگر امیران رقیب خود را که عمدتاً از خاندان الرشید بودند، تبعید می نماید.
البته ابن سعود پس از جنگ با اخوان، بر سر قراردادی برای تقسیم قدرت با وهابیون به توافق میرسد و آن ها را تحت عنوان نگهبانان دینی سازماندهی میکند. پس از ائتلاف وهابیت و آل سعود جنایتهای آنان پایان نمی پذیرد بلکه در سال ۱۹۵۲ کشتار طائف رخ می دهد که طی آن نیروهای ابن سعود به مساجد حمله کرده و با وحشیگری تمام مردمی را که در مساجد حضور داشتند، سر می برند.
از سوی دیگر، این فیلم در واقع بخشی از توافقی که میان انگلیس و سلطان عبدالعزیز صورت گرفت و چگونگی حمایت مالی و تسلیحاتی انگلیس از وی برای پایان دادن به قدرت آل رشید و رهایی از حکومت عثمانیها به منظور اشغال منطقه و بسط نفوذ غرب در آن را به نمایش میگذارد و این چیزی است که بعدها در توافقنامه سایس- پیکو میان انگلیس و فرانسه عملی گردید و به موجب آن کشورهای منطقه میان این دو قدرت استعماری تقسیم شدند.علاوه بر این، پادشاه شنها برخی حقایق و جزئیات ارتباط تنگاتنگ میان انگلیس و مهره آن در منطقه یعنی عبدالعزیز آل سعود و اینکه چگونه وی پروژه انگلیسیها را پیش برد و انگلیس نیز مقام پادشاهی عربستان سعودی را به وی پاداش داد، بر ملا میسازد.
همچنین بخشی از توافق و سوگند و پیمانی که میان وهابیها و آل سعود برای تقسیم قدرت و حکومت مانند قوه مجریه و قوه قانونگذاری منعقد گردید و یا توافق بر سر حکمرانی به وسیله شمشیر (آل سعود) و قرآن (وهابیت) را به تصویر میکشد. ائتلافی که تا به امروز تداوم یافته و نتایج منفی آن بر منطقه نمایان گردیده است؛ که تفکرات سلفی تکفیری و افراطی و گروههای جهادی مهمترین نمودهای آن هستند.
در حقیقت به این فیلم به عنوان فیلمی نگاه میشود که توانسته است از زاویه جدیدی به زندگی اولین پادشاه عربستان بپردازد و نقاط تاریک زندگی وی و همچنین وهابیت و سلفی گری حاکم در خاندان آل سعود و نقش مخرب سعودی ها در جهان اسلام و بویژه فلسطین و سوریه و اینکه عربستان یکی از کانون های عمده پرورش و صدور تروریسم در دنیای اسلام است را نمایان و برملا سازد.
چرایی ساخت پادشاه شن ها توسط نجدت انزور
اسماعیل نجدت انزور کارگردان پادشاه شن ها درباره انگیزههای خود برای انتخاب موضوع فیلم میگوید: متأسفانه برخی دولتهای منطقه از جمله عربستان خطوط قرمزی را ساخته و پرداختهاند که کسی نتواند به آن ها نزدیک شده و در صفحات تاریخ آن ها عبور کند و این چیزی است که من را به این کار ترغیب کرد. وی همچنین درباره چرایی ساخت چنین پروژهای معتقد است: رفتار آل سعود با فرقههای صوفی در حجاز که آن ها به دست وهابیون تکفیر شده و خانههایشان سوزانده شد و مردان و کودکانشان کشته شدند و به زنانشان تجاوز شد یکی از دلایلی بود که این فیلم را ساختم و شما همین امر را امروز در سوریه میتوانید ببینید که گروههای تروریستی حمایت شده توسط عربستان در حال از بین بردن هزاران سال تمدن هستند.
تلاش آل سعود برای جلوگیری از اکران گسترده پادشاه شن ها
هرچند که مقامات سعودی توانستند با استفاده از نفوذ خود در کشورهای جهان اکران این فیلم را برای مدتی به تعویق بیاندازند، اما هرگز موفق نشدند مانع از اکران دائمی این فیلم گردند. قرار بود این فیلم در بهار ۲۰۱۲ به نمایش درآید، اما اکران آن با کارشکنی برخی مهرههای سعودی به تعویق افتاد. تا اینکه بالاخره در ۱۱ سپتامبر 2013 در لندن به روی پرده نمایش رفت.
جالب است که در مراسم نمایش این فیلم که در سال ۲۰۱۲ برگزار شد، نوادگان خاندان سعودی و خاندان الرشید حضور داشتند: یکی پروفسور مضاوی الرشید استاد تمام انسان شناسی اجتماعی در کالج پادشاهی لندن بود که عمده تحقیقات خود را معطوف به تاریخ عربستان سعودی و مباحث مربوط به توسعه در این کشور ساخته است.وی همچنین به دلیل انتقاد از رژیم سعودی به شهرت فراوانی دست یافته است. دیگری بسامه بنت سعود آخرین بازمانده از فرزندان ابن سعود و مهمترین شخصیت بازمانده از پادشاه شنهاست. شاهزاده بسامه اخیرا به «اکتون» واقع در اطراف لندن نقل مکان کرده و وی به طرز غیرمنتظرهای به یکی از منتقدان نظام سعودی و طرفداران انجام اصلاحات در این کشور تبدیل شده است.
این فیلم در حقیقت فیلمی جنجالبرانگیز است که بنیانگذار پادشاهی عربستان سعودی را به زیر تیغ انتقاد میکشد و این چیزی نبود که مورد رضایت آل سعود و حامیان غربی این خاندان باشد لذا خاندان سعودی تمام تلاش خود را به کار بسته است تا مانع از پخش بیش از پیش این کار سینمایی فاخر گردد.اما اکران پادشاه شن ها که پنجشنبه گذشته در سالن «دارالاپرا» دمشق پایتخت سوریه آغاز شد، قرار است به زودی در شهرهای لاذقیه و طرطوس دیگر شهرهای این کشور نیز اکران شود. این در حالیست که با اعلام خبر اکران این فیلم در سوریه یکی از شاهزادگان سعودی به نام «طلال بن عبدالعزیز» که پدر «ولید بن طلال» رئیس مجموعه شبکههای تلویزیونی «روتانا» است در پیامی توئیتری از بشار اسد که او را دوست خود میخواند! خواسته تا جلوی اکران آن را بگیرد.
فیلم سینمایی پادشاه شن ها ساخته نجدت اسماعیل انزور، کارگردان با تجربه و شناخته شده سوری است. وی در این فیلم نود دقیقه ای که تاریخ رژیم آلسعود و همچنین تاریخ تروریسم، ریشه ها و مبانی آن و مشخصاً رابطه آن با آنچه که امروز در تمام جهان و بویژه سوریه اتفاق می افتد را مورد بررسی قرار داده است که این مسئله خشم بسیاری از حکام عربستان را نیز در پی داشته است، در پی افشای ماهیت آل سعود، زمینه های شکل گیری آن و تشکیل عربستان سعودی و جنایات انجام شده توسط خاندان عبدالعزیز آل سعود و نقشه و همکاری آن ها با انگلیسی ها است. سناریوی فیلم را اما یک جوان عربستانی به نام «کریم الشمری» نوشته و با صراحت کامل در آن جنایات ملک عبدالعزیز در عربستان نشان داده است.
کوتاه آنکه نجدت انزور در این فیلم که مقابله هنری با تروریسم بوده و در حقیقت خطابی به عقلای عربستان در جهت مهار تروریسم و اراذل و اوباش و قاتلانی است که به منطقه گسیل داشتهاند و نه تنها علیه مردم سوریه بلکه علیه همه مردم منطقه عمل میکنند، به طور غیرمستقیم ریشههای تروریسم جاری در منطقه را نیز که آن را به وضوح میتوان در حوادث سوریه مشاهده نمود، به قدرتیابی خاندان سعودی در شبه جزیره عربستان و ائتلاف آن با وهابیت مرتبط میسازد که طی آن سعودیها اقدام به قلع و قمع مخالفان خود نمودند و این شیوه را تاکنون نه تنها در قبال مخالفان داخلی بلکه در قبال مخالفان خارجی خود در پیش گرفته و برای این کار اقدام به صدور ترویستها به کشورهایی چون عراق و سوریه که مخالف سیاستهای سعودیها هستند، نمودهاند.
تامین امنیت اجتماعی قبل از آنکه به تمهیدات سختافزاری مانند قاضی، ماموران پلیس، حفاظت شهری و... نیاز داشته باشد، بیشتر بر وجوه نرمافزاری برقراری امنیت مانند کاهش شکاف طبقاتی تکیه دارد.
این روزها صحبت از امنیت روانی در جامعه بیشتر به گوش میرسد، و هریک از اصحاب رسانه نیز سعی کرده نگاه خاصی با توجه به مصادیق اخیر مانند تصادفات ماشینهای گران قیمت در تهران به موضوع داشته باشد. فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با فرماندهان نیروی انتظامی که آنها را ملزم به داشتن برنامه برای ابعاد مختلف ناامنی در جامعه و مقابله با آنها میکرد، شاید این تصور را بوجود میآورد که تنها مسئول فراهم آوردن امنیت روانی در جامعه نیروی انتظامی است؛ اما در واقع تامین امنیت روانی در جامعه محصول وجود همزمان موئلفههای ایجابی و سلبی است که فقط در حوزه سلبی مسئولیت با نیروی انتظامی است و در حوزههای ایجابی، حاکمیت به همراه رسانه مسئول بسترسازی امنیت روانی در جامعه هستند.
تصادفات اخیر ماشینهای گران قیمت
در تهران بار دیگر باب مباحث اخلال در برقراری امنیت روانی در کشور را باز کرد
البته رهبر معظم انقلاب اسلامی در باب شکاف طبقاتی و دامن نزدن به تجملگرایی که از مصادیق موئلفههای ایجابی این موضوع هستند، فرمایشاتی زیادی داشتهاند که کمتر به آن پرداخته شده است. این یادداشت که از صحبتهای کارشناسان این امر بهره برده است، نگاهی اجمالی به این موضوع انداخته تا کمک راهگشایی برای مسئولین کشور در تصمیمسازی و عمل برای تامین امنیت روانی جامعه باشد.
امنیت اجتماعی، مفهومی با پیچیدگیهای خاص
کلمه امنیت، از واژه «أمن» به معنی "ضدترس" گرفته شده است. بنابر این امنیت به معنای آرامش و نبود ترس و وحشت میباشد. امنیت شقوق مختلفی دارد که یکی از آنها "امنیت اجتماعی" است. از آنجا که زنجیره مولفههای تولید امنیت درهم تنیده است، امنیت اجتماعی نیز با امنیت روانی و فردی، امنیت ملی و بین المللی، امنیت اقتصادی و سیاسی و.... در ارتباط است. بر این اساس نمیتوان امنیت اجتماعی را در محدوده امنیت اقتصادی و یا نظامی و یا روانی و مانند آن خلاصه کرد.
به سخن دیگر، همان گونه که انسان موجود پیچیده و شگرفی است، امنیت وی نیز از پیچیدگی خاص وشگرفی برخوردار میباشد. این مساله بویژه در بخش امنیت روانی، خود را بیش از پیش نشان میدهد؛ زیرا روان آدمی تحت تاثیر همه علل و عوامل درونی و بیرونی واکنش نشان میدهد، از این رو در بهداشت و سلامت روانی شخص و یا اجتماع باید به همه علل و عوامل توجه خاص شود.
تامین احساس امنیت برای مردم، به علل و عوامل پیچیدهای نیاز دارد که از وظایف دولت و نیروهای امنیتی و انتظامی است
امنیت اجتماعی در واقع توانایی جامعه برای حفظ هویت و منافع خود در برابر تغییرات و اقداماتی است که ارزشها و آرمانهای زندگی کردن در آن جامعه را تهدید میکند. همچنین ارتقای وضعیت اجتماعی هرجامعه نیازمند آرامشی است که از امنیت اجتماعی حاصل میشود.
عوامل تهدید امنیت روانی اجتماعی
تامین امنیت اجتماعی قبل از آنکه به تمهیدات سختافزاری مانند قاضی، ماموران پلیس، حفاظت شهری و... نیاز داشته باشد، بیشتر بر وجوه نرمافزاری برقراری امنیت تکیه دارد؛ از این رو عواملی مانند مشروعیت نظام سیاسی، یکپارچگی اجتماعی، مدیریت قوی اقتصادی برای جلوگیری از ایجاد شکاف طبقاتی، عدم وجود تبعیض و بیعدالتی اجتماعی با اداره صحیح جامعه و.... از مولفههای اصلی برقراری امنیت اجتماعی بر اساس نرمافزار اداره جامعه است.
امروزه تامین امنیت اجتماعی بیشتر بر وجوه نرم افزاری مانند مدیریت قوی اقتصادی
برای جلوگیری از ایجاد شکاف طبقاتی و... نیاز دارد تا تمهیدات سختافزاری مانند قاضی، ماموران پلیس و...
همان
طور که در ابتدای مطلب اشاره شد، بهداشت و سلامت روانی شخص از ارکان امنیت اجتماعی
است که با مصادیق جزئیتری در نسبت با مولفههای نرم افزاری تامین بنیادین امنیت
اجتماعی سر و کار دارد. البته این نکته نیز حائز اهمیت است که مؤلفههای امنیت
روانی در جوامع مختلف با توجه تفاوتهای ارزشگذاری جامعه، ماهیت فرهنگی و مقتضیات
زمانی و مکانی آنان، اولویتبندی یکسانی ندارد.
به هر روی مصادیقی مانند بیکاری، افزایش جرائم جنسی و روسپیگری، کودکان خیابانی، فساد مالی و اداری، خشونت و پرخاشگری، طلاق، اعتیاد و... تعادل روانی جامعه را به هم میزنند. بعضی از این موارد یاد شده ارتباط مستقیمی با شکاف طبقاتی و نابرابری در جامعه دارد و مانند پدیدهای به نام نوکیسهگی، از جمله مواردی است که بیشترین ضربه را به امنیت روانی جامعه میزند.
مصادیقی مانند بیکاری، کودکان خیابانی، فساد مالی
و اداری، خشونت و پرخاشگری، طلاق، و... تعادل روانی جامعه را به هم میزند
پدیده نوکیسهگی، کمک به مصرفیتر شدن جامعه، خطری برای امنیت روانی مردم
یکی از عوامل مصرفیشدن جامعه، پدیدهی نوکیسهگی است. طبقه نوکیسه، طبقهای است که بدون اینکه فرآیند منطقی پولدار شدن را طی کرده باشند، از مناسبات دلالی، رانتخواری و.. یکشبه پولدار شدهاند، و از فرهنگ طبقه پولدار که مثل بقیه طبقات اجتماعی اصالت خانوادگی دارند، به دور هستند.
در ایران این انسانهای تازه پولدار شده خودشان را با کالاهای بسیار لوکس و گرانقیمت خارجی به بقیه طبقات اجتماعی جامعه عرضه میکنند تا بتوانند با این فخر فروشی و خودنمایی، کمی از کمبودها و حقارتهای گذشته خود را بپوشانند. بعضی از این رفتارهای افراطی را میتوان در جولان ماشینهای گرانقیمت خارجی در خیابانها یا در فضای مجازی مانند صفحه «بچهپولدارهای....» مشاهده کرد.
فخرفروشیهای افراطی نوکیسهگان، نشان از نبود ظرفیت فرهنگی در پدر و مادر و اطرافیان آنها دارد
رفتارهای
طبقه نوکیسه از دو جنبه امنیت روانی جامعه را تهدید میکند؛ یکم آنکه در پی رواج
این تجملگرایی، قشر متوسط و محروم جامعه احساس خود کمبینی و احساس فقر
و عقب ماندگی میکنند و دچار تشویش خاطر و افسردگی میشوند. به طور قطع بذر حسد و کینهتوزی از این نمایشهای تجملگرایانه در میان مردم
پاشیده میشود که کینه و نفرت به این قشر از جامه حداقل تبعاتی است که در جامعه
نمود پیدا میکند.
برنامه یکصد و سی و پنجم «پایش» نظرسنجی مردمی درباره خودنمایی بعضی افراد ثروتمند برگزار کرد
خطر دوم این رفتارهای حسرت برانگیز آن است که بعضی از افراد جامعه از طبقه محروم تا طبقه متوسط که بیشترین تعداد افراد یک جامعه را تشکیل میدهند، تشویق شوند تا ادای این ثروتمندان جدید را دربیاورند و از این رو حتی اگر لازم باشد برای این مصرفی شدن و بدست آوردن کالاهای تجملی، پول قرض وگاه حتی دزدی کنند؛ این اتفاقات به طور یقین سرمایه اجتماعی را کاهش و امنیت روانی جامعه را مختل میکند.
معرفی افرادی با ثروت میلیاردی در برنامه «پایش» که زندگی تجملی ندارند
امنیت روانی اجتماعی محقق خواهد شد؟
جامعه سالم پیش از آن که به آسایش نیاز داشته باشد، به امنیت روانی نیازمند است، زیرا در سایه امنیت و آرامش است که هر کار خرد و کلان، شدنی و دست یافتنی است. از این رو دغدغه امنیت در همه شاخه های آن بویژه امنیت روانی و آرامش جمعی، مهمترین مسئولیت دولت و خواسته ملت به شمار میرود. احساس ناامنی اجتماعی و روانی در محیط جامعه باعث ناتوانی شهروندان برای استفاده مناسب از حقوق و آزادیهای اولیه قانونی میشود. به عنوان مثال حق رفت و آمد آزادانه، حق ارتباط با دیگران، حق اشتغال، آموزش، تفریح ، حضور در جامعه و… از جمله حقوق اولیه شهروندان می باشد که در سایه خدشه وارد شدن به امنیت اجتماعی دچار تزلزل میشود.
تغییر
رفتار صاحبان قدرت با مردم و جلوگیری از بوجود آمدن تضاد طبقاتی از وظایف دولت است
که با اصلاح ساختار اقتصادی و اداری و همچنین مشارکت دادن عموم مردم در زمینه
تولید، میتواند شرایط ایجابی تامین امنیت روانی اجتماعی را ایجاد کند. نیروی
انتظامی نیز در حوزه سلبی میتواند با برنامهریزی کارشناسی شده، با مظاهر برهم
زننده روان جامعه برخورد کند تا مردم با آرامش خاطر بیشتری در کشوری که به دنبال
تحقق تمدن ایرانی اسلامی است، زندگی کنند.
منبع : مشرق