نازعات313

آخرین نظرات
نویسندگان

۶۴۴ مطلب توسط «امیر مهدوی» ثبت شده است

برخی معتقدند که وهابیت که منسوب به محمد عبدالوهاب است، در پاسخ به امپراطوری عثمانی شکل گرفت و از آن هنگام مکتب‌های صوفیه، نقشبندیه، قادریه و دیگر مکتب‌ها گسترش پیدا کرد.


سایت شبکه المنار در تحلیلی با عنوان «داعش از کجا و تا به کجا؟» به بررسی گذشته، حال و آینده این گروه پرداخته که ما در زیر بخش اول این مطلب را می‌خوانیم: مکتب محمد بن عبدالوهاب در عصر جدید نقطه آغازی برای تشکیل تعدادی از مکاتب دینی در دو جهان عربی و اسلامی شد.

برخی معتقدند که وهابیت که منسوب به محمد عبدالوهاب است، در پاسخ به امپراطوری عثمانی شکل گرفت و از آن هنگام مکتب‌های صوفیه، نقشبندیه، قادریه و دیگر مکتب‌ها گسترش پیدا کرد. برخی از محققان تاکید دارند که وهابت دنباله‌رو اندیشه ابن تیمیه و شاگردش ابن القیم الجوزیه و پیش از آن احمد بن حنبل است و این علی‌رغم آن است که چندین مکتب دینی می‌گویند که وهابیت مکتبی جدای از مذهب حنبلی بوده و مستقل است.

در سال 1744 م ائتلاف محمد بن عبدالوهاب با محمد بن سعود(بنیانگذار عربستان) روی کار آمد که مبتنی بر تقسیم قدرت میان این شیخ و بن سعود بود. این ائتلاف برای تشکیل "مملکت عربی عربستان سعودی" در سال 1932 تاسیس شد و پس از آن محقق شد که عبدالعزیز آل سعود در سال 1921 توانست مناطق مختلف شبه جزیره عربستان را تحت کنترل خود درآورد و نظام آل رشید و حکومت‌های محلی در شهرهای حجاز (طائف و مدینه) و شهرهای تهامه (مکة وجدة) را سرنگون کند.

چند سال قبل از تاسیس عربستان و دقیقا در سال 1929 م، درگیری‌های شدیدی میان سربازان آل سعود و هواداران اخوان المسلمین بنا به چندین دلیل به وقوع پیوست. برجسته‌ترین این دلایل، روابط مستحکم آل سعود با انگلیس (که در اندیشه اخوانی‌ها کافر به شمار می‌آمد) و استفاده از تکنولوژی‌های جدید (که در آن هنگام و بدعت‌ به حساب می‌آمد) بود. در این جنگ عربستانی‌ها توانستند با کمک انگلیس به فعالیت‌های اخوان المسلمین پایان دهند و جنگنده‌های انگلیسی مواضع اخوان را بمباران کردند که در درگیری‌های «السبله» شکست بزرگی را به آنها تحمیل کردند.

پس از درگیری السبله، اندیشه‌ انتقام‌جویی اخوان بر تعدادی از پیروان مکتب وهابی تاثیر گذاشت تا اینکه در سال 1966 م گروه سلفی المحتسب شکل گرفت که از برجسته‌ترین شخصیت‌های آن جهیمان العتیبی (1936- 1980) بود. العتیبی علیه حاکمان مملکت سعودی سلاح به دست گرفت و در اول محرم سال 1400 هجری قمری (20 نوامبر 1979) از مکه حمله خود را آغاز کرد و خانه خدا را اشغال و ده‌ها زائر را در کعبه به گروگان گرفت.

بعد از اقدام العتیبی دستور سرکوب جنبش از سوی آل سعود صادر شد و عملیات نظامی گسترده‌ای در داخل کعبه با کمک نیروهای ویژه فرانسوی صورت گرفت که در این عملیات از تانک نیز استفاده شد. این حمله به کشته شدن بیش از 250 تن و اسارت ده‌ها تن دیگر شد که تمامی آنها نیزاعدام شدند و بدین ترتیب جنبش العتیبی از بین رفت و سرکرده آن نیز اعدام شد.

خروج العتیبی علیه "والیان امر" (همان‌طور که در نام‌گذاری‌هایشان آمده است) آغازگر یک مرحله جدیدی شد و دعوت از یک «جنبش» به مفهوم «جهاد» انتقال یافت. در اینجا نباید گفت جهیمان که خود پیرو مکتب وهابیت بود مکتب رادیکالی به اصطلاح جهاد را تاسیس کرد بلکه اولین گام‌های آن را برای اجرای این امر برداشت.

جنبش جهیمان تاثیر بسیاری بر پیرون اندیشه وهابی به ویژه بر اسامه بن لادن، رهبر القاعده و مؤسس آن داشت که با جهیمان و پیروانش ابراز همدردی و از نحوه تعامل مقامات عربستان با وی اظهار ناخرسندی کرد. وی نیز بعدها روشی رادیکالی علیه دولت ریاض در پیش گرفت و حاکمان سعودی را «صاحبان اندیشه گمراه و گروه‌های فاسد» توصیف کرد.

با گذشت حدود یک ماه از رخداد مکه، نیروهای شوروی سابق در 27 دسامبر وارد افغانستان شدند و "جهاد" علیه نیروهای مهاجم در آن سرزمینی که هیچ قداستی برای مسلمانان نداشت و در آن آثار و بناهای اسلامی چندانی وجود ندارد، اعلام شد و جوانان عرب با تحریک و حمایت‌های کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و بالأخص عربستان وارد این درگیری شدند. آنها از سوی عربستان به جلو فرستاده شدند تا پیامدهای سرکوب جنبش العتیبی را مهار کنند.

طبقه حاکم در عربستان این جنگ را بهترین راه برای باز گرداندن رنگ و بوی دینی به حکمرانی خود می‌دانست و علمای دینی عرب را در اشاعه اندیشه‌های «جهادی» که مبتنی بر اصول وهابیت بالأخص تکفیری آن بود، به کار گرفتند. آنها همچنین اندیشه‌های سید قطب را که صاحب نظریه «تکفیر جوامع» بود، به کار گرفتند.

تحولات و تغییرات اساسی در افغانستان آغاز شد که با هجرت "مجاهدان عرب" به آنجا رخ داد. دور بعد این روند با جنگ داخلی افغانستان آغاز شد که طی آن طالبان روی کارآمد و آمریکا در سال 2001 پس از حملات 11 سپتامبر به افغانستان حمله کرد که این امور پیامدهایی بر اوضاع فکری و سیاسی کشورهای عربی و اسلامی بر جای گذاشت.

اما آنچه که در این مقاله مهم است تحولات بعد از 2003 و حمله آمریکا به عراق است که نسل جدیدی از افراط‌گری را پرورش داد. نسلی که بر شانه‌های مکتب وهابیت و سلفیگری ایستاد و تعریفی جدید از مفاهیم آن ارائه داد.

بعد از حمله آمریکا ابومصعب زرقاوی (1960- 2006) که حلقه آغازین زنجیر درهم تنیده داعش محسوب می‌شود، به جهان معرفی شد. جوانی که به گفته نزدیکانش فردی آرام بود و برای جنگ از اردن به افغانستان رفت و اردوگاه ویژه خود را برای آموزش جوانان عرب ایجاد کرد. از اینجا بود که حکایت "دولت اسلامی در عراق و شام" (داعش) آغاز شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۵۵
امیر مهدوی


در حالی که دولت عراق تلاش می‌کند تروریست‌های گروه تکفیری-بعثی "داعش" را از شهر "تکریت" عقب براند و در این راه به موفقیت‌هایی چشمگیر نیز دست یافته است، نقش پررنگ کشورمان در هدایت و مدیریت این عملیات آمریکایی‌ها را شگفت‌زده کرده است.

دولت عراق هم ترجیح میدهد بدون دخالت آمریکایی‌ها به جنگ "داعش" برود، وبسایت "آتلانتیک کنسول" در این باره می‌نویسد: "آمریکا ظاهراً در عملیات "تکریت" نقشی ایفا نمی‌کند، ممکن است دلیلش نگرانی از نقش پررنگ ایران و گروهی شیعه باشد.

 
 همچنین ممکن است آمریکا اینطور محاسبه کرده باشد که عملیات "تکریت" به پشتیبانی حملات هوایی نیازی ندارد، اما متحدان عراقی آمریکا هم ظاهراً نگران غیبت این کشور در عملیات "تکریت" نیستند.
 
 این بدان معناست که ممکن است آنها در ظاهر به دریافت پشتیبانی از آمریکا علاقه نشان دهند؛ ولی از طرح‌ریزی عملیات مستقل نظامی و دریافت همکاری انحصاری ایران هم استقبال میکنند."

شبکه خبری "سیبیاس نیوز" هم در وبسایت خود به نقش انکارناپذیر ایران در نبرد با تروریست‌های "داعش" پرداخته است، "هالی ویلیامز،" خبرنگار این شبکه درباره رخدادهای چند روز اخیر عراق و تکریت مینویسد: " رخدادهای اخیر، آمریکا را نسبت به افزایش نفوذ ایران نگران کرده است؛ اما در شرایطی که حدود یک‌سوم از خاک عراق به دست "داعش" افتاده است، بسیاری از عراقی‌ها از حضور ایران استقبال میکنند.
 
 دکتر "نجم‌الدین کریم،" فرماندار استان جنگ‌زده "کرکوک معتقد است نیروهای عراقی نمیتوانند به تنهایی چنین عملیاتی را به سرانجام رسانند و کسی نمیتواند در این گفته تردید کند، پس اگر ایرانی‌ها از طرق مختلف به این فرایند کمک کنند، نمیفهمم چطور کسی میتواند به آنها پاسخ منفی دهد."
 
 "استراتژی آمریکا در عراق به گونه‌ای روزافزون به ایران وابسته می‌شود،" این عنوان مقاله‌ایست که "نیویورک تایمز" در وبسایت خود منتشر کرده است.
 
"هلین کوپر،" خبرنگار و ستوننویس "نیویورک تایمز" در این باره مینویسد: "در زمانی که جمهوری‌خواهان کنگره فشارهای سیاسی را بر پرزیدنت اوباما درباره مذاکرات هسته‌ای با ایران و بلندپروازی‌های این کشور افزایش داده‌اند، تناقضی آشکار نمایان شده است: اوباما که تلاش می‌کند بدون دخالت نیروهای زمینی آمریکا ستیزه‌جویان "داعش" را در عراق و سوریه مهار کند، به شکل روزافزونی به نیروهای ایرانی وابسته میشود.
 
 مراکز فرماندهی آمریکا و ایران در عراق تلاش میکنند با واسطه قرار دادن مراکز فرماندهی متعلق به عراقی‌ها با یکدیگر درگیر نشوند، اگر استراتژی آمریکا در عراق تا به حال با موفقیت قرین بوده، بیشتر آن را باید به ایران نسبت داد، این ایران بود که 7 ماه پیش نیروهای شیعه را برای شکستن حصر یک هفته‌ای "آمرلی" سازماندهی کرد.
 
همینطور باز هم این ایران بود که 4 ماه پیش به ارتش عراق و نیروهای شیعه برای آزادسازی شهر مرکزی "بیجی" و شکسته شدن محاصره یک پالایشگاه نفت در مجاورت آن کمک کرد و تابستان گذشته هم وقتی ستیزه‌جویان "داعش" موصل را تصرف کردند و خود را به نزدیک اربیل – پایتخت کردها – رساندند، ژنرال "قاسم سلیمانی" با 2 هواپیمای پر از تجهیزات نظامی به اربیل پرواز کرد‌ به گفته مقامات آمریکایی، اقدام ایران به تقویت استحکامات دفاعی کردها اطراف اربیل کمک کرد.
 
 نقش پررنگ نیروهای شیعه تحت لوای ایران در عملیات آزادسازی "تکریت،" به نوشته وبسایت "آیبی تایمز: "گزارش شده سه‌شنبه هفته گذشته ژنرال "قاسم سلیمانی" برای نظارت بر عملیات "تکریت" در عراق حضور داشت
 
 در عراق دستکم 37 (سی و هفت) گروه شیعه فعالیت میکنند که به نوعی با ایران در ارتباط هستند، دستکم 6 گروه شیعه عراقی با گروه "حزب‌ا... لبنان" ارتباط تنگاتنگی دارند و دستکم 9 گروه شیعه عراقی با "سازمان بدر" پیوندهای مستحکمی دارند، "بدر" حزبی سیاسی در عراق است که آموزش شاخه نظامی آن را ایران بر عهده دارد.
 
رادیوی ملی آمریکا، "ان پی آر" نیز در این باره در سایت خود مینویسد: "آمریکایی‌ها با پهپادهایشان این عملیات را تماشا میکنند، مقامات آمریکایی بر این نکته اصرار دارند که فعالیت‌های نظامی آنها با برنامه‌های نظامی ایران هماهنگ نمیشود، ایرانی‌ها در این عملیات هم به ارتش عراق و هم به گروه‌های شیعه مشاوره میدهند.
 
به هر حال، دیر یا زود دولت عراق برای آزادسازی "موصل" و پاکسازی "دومین شهر بزرگ خود" از وجود تروریست‌های "داعش" دست به کار میشود، باید دید آمریکایی‌ها به حضور احتمالی پررنگ کشورمان در سازماندهی عملیات "موصل" چه واکنشی نشان میدهند.

منبع : باشگاه خبر نگاران جوان
 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۳۲
امیر مهدوی

  بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر سبک‌مغز رژیم صهیونیستی در سخنرانی سه‌شنبه گذشته خود در کنگره آمریکا حقایق بسیاری را وارونه جلوه داد تا شاید بتواند نقش خود را در ایجاد فشار سنگین‌تر بر ایران در جریان مذاکرات هسته‌ای کامل کند.
در این میان او اشاره‌ای نیز به برهه‌ای از تاریخ ایران داشت و از آن جمله از شخصیتی با نام «هامان» یاد کرد و در ادامه تلاش کرد تلویحا رهبر انقلاب را از نقطه نظر تقابل با یهودیان صهیونیست با او قیاس کند. ابتدا بخشی از سخنرانی نتانیاهو، این جنایتکار بدسابقه را با هم می‌خوانیم: «ما ملت کهنی هستیم. طی تاریخ 4000 ساله‌مان، بسیاری همواره سعی کرده‌اند مردم یهودی را از بین ببرند. فردا شب، ما به مناسبت تعطیلات یهودی پوریم، کتاب استر را خواهیم خواند. ما درباره یک نایب‌السلطنه قدرتمند پارسی به نام هامان می‌خوانیم که دسیسه‌چینی کرده بود تا ملت یهود را حدود 2500 سال پیش نابود کند اما یک زن شجاع یهودی، ملکه استر، این دسیسه را فاش کرد و به یهودیان این فرصت را داد تا آنها بتوانند از خودشان در مقابل دشمنانشان دفاع کنند. این دسیسه خنثی شد. مردم ما نجات یافتند... امروز یک فرمانروای مقتدر دیگر و باز هم از ایران، قصد نابودی ما یهودیان را دارد. رهبر عالی ایران، آیت‌الله خامنه‌ای سرچشمه دیرینه‌ترین نفرت، دیرینه‌ترین نفرت یهود‌ستیزی با جدیدترین فناوری است».
هرچند آگاهان مسائل تاریخی دقیقا می‌دانند نتانیاهو از چه واقعه‌ای سخن می‌گوید اما بسیاری از شنوندگان و خوانندگان این جملات احتمالا طالب دانستن تفصیل این ارجاع تاریخی نامربوط و احمقانه نخست‌وزیر صهیونیست‌ها هستند. این نوشته کوششی در بررسی اجمالی آن برهه تاریخی خواهد بود که به درستی به هولوکاست ایرانیان شهرت یافته است.
هامان که بود؟

بنابر اسناد تاریخی، هامان وزیر اعظم خشایارشاه و صاحب نفوذ بسیاری در دربار بوده است. برخی مورخان معتقدند نام وزیر اعظم خشایارشاه «هامان» نبوده بلکه الیگارشی یهود در نقل تحریف‌گونه تاریخ آن دوره به جهت مشابهت‌سازی با «هامان» وزیر فرعون از او با این نام در متون خود یاد کرده‌اند. در کتاب «استر» عهد قدیم او شخصیتی بسیار منفی و شرور نمایانده شده است که قصد داشته یهودیان ایران را قتل‌عام کند. اما این روایت از کجا نشأت گرفته است؟ در دوران مورد اشاره که با سده پنجم پیش از میلاد انطباق دارد، گروهی از اشراف یهود تکاپوی شگفت‌آوری در ایران داشته‌اند. چنانکه در دربار خشایارشاه نیز توطئه‌ای را رقم زدند که در نهایت به کشتار ده‌ها هزار ایرانی به همراه هامان و 10 پسرش انجامید. در جریان جشنی طولانی چند تن از یهودیان که در دربار نفوذ داده شده بودند، از خشایارشاه که در حال مستی بود خواستند تا دستور دهد همسرش، ملکه «وشتی» عریان در مقابل درباریان و سربازان ظاهر شود و این طرح‌ریزی با آگاهی از روحیات ملکه ایران که زنی اصیل بود صورت گرفت.
خشایارشاه در همان حال به این توصیه کینه‌توزانه پیرامون خود تن داد و دستوری احمقانه صادر کرد که ملکه از اجرای آن سر باز زد و بدین شکل خشایار، «وشتی» را به تیغ جلاد سپرد.
در آن برهه «مردخای» که پیشوای الیگارشی یهود در ایران بوده است، در دربار خشایارشاه سمتی دیوانی و مهم داشت و عوامل او در سراسر ایران تحرکات مخرب بسیاری داشتند. از جمله اینکه از دادن مالیات استنکاف می‌ورزیدند و در هر منطقه‌ای مخالفان خود را به شیوه‌های گوناگون از میدان به در می‌کردند.

چنین رفتارهای جامعه‌ستیزانه‌ای «هامان» وزیر خشایارشاه را به ستوه آورده بود.
این رفتار توطئه‌آمیز هامان را به مقابله با مردخای و تلاش برای کاهش نفوذ او در دربار مصمم کرده بود.
استر، همسر خشایار می‌شود
پس از کشته شدن ملکه با توطئه «مردخای»، او برادرزاده خود استر را به دربار آورد و بی‌آنکه کسی از نسبت این دو آگاه باشد، استر در میان زنان دربار جای گرفت و با دلربایی از شاه توانست به سرعت به ملکه ایران تبدیل شود. این همه در حالی بود که کسی از یهودی بودن او آگاهی نداشت. بدین ترتیب توطئه‌ای مهیب که در حال شکل‌گیری بود، در قدم نخست با مهارت تمام به اجرا درآمد.
نخبگان و پارسایان ایران علیه کانون توطئه
چنانچه گفته شد افکار عمومی ایرانیان به سبب رفتارهای قدرت‌طلبانه باند مردخای موضعی بشدت منفی علیه آنان داشت و مطالبه‌ای عمومی برای محدود کردن مجازات آنان شکل گرفته بود. براساس روایات تاریخی، بزرگان، نخبگان و سرداران مناطق مختلف ایران مصرانه از دولت مرکزی توقع داشتند تا برخوردی قاطع با توطئه‌گران انجام دهد. بدین ترتیب رشته‌ای محکم از دل کوچک‌ترین شهرها تا وزیر خشایارشاه شکل می‌گیرد و هامان مصمم می‌شود که محافل و گروه‌های توطئه‌گر یهود را از دربار اخراج کند و مجرمان آنان را به مجازات برساند. بزرگان و سرداران ایرانی در این زمان در انتظار رسیدن دستور برای اجرای عدالت هستند.
آغاز مأموریت استر
استر که با حیله ملکه ایران شده بود، از قصد هامان برای برخورد با کانون‌های توطئه‌گر آگاه می‌شود و با همکاری عموی خود، مردخای، با توطئه‌چینی و بدگویی از هامان نزد خشایارشاه او را از سمت خود برکنار می‌کند. با اصرار استر، مردخای وزیر می‌شود. دیگر کسی مانع اجرای توطئه اصلی الیگارشی یهود در ایران نیست. فاجعه آغاز می‌شود.
قتل هامان و سرداران ایران
هامان، وزیر دشمن‌ستیز خشایار برکنار شده است اما همچنان برنامه‌ای عمومی برای مقابله با کانون‌های توطئه‌گر یهود در سراسر ایران در انتظار اجراست. در فاصله چند روز مانده به عملی شدن طرح سرداران و بزرگان ایرانی، استر و مردخای که اکنون بسیار به خشایار نزدیک شده بودند، در محفلی خصوصی با خوراندن شراب بسیار به شاه، حکم قتل هامان و دیگر سرداران ایران را در حال مستی به امضای او می‌رسانند.
هامان به همراه 10 پسرش بدون درنگ در شوش به دار آویخته شدند و یهودیان کینه‌توز دربار که میدان تاختن را بسیار فراخ یافته بودند، از شاه برای کشتن همه مخالفان خود در سراسر ایران 3روز مهلت می‌گیرند.
هولوکاست ایرانی
قتل‌عام بزرگان و سرداران ایرانی آغاز می‌شود و توطئه‌گران در هر شهر مخالفان خود را از دم تیغ می‌گذرانند. توصیف قساوت‌آمیز «کتاب استر» عهد عتیق از کشتار نخبگان و پارسایان ایرانی به دست این میهمانان نورسیده حیرت‌انگیز است: «و یهودیان بر دشمنان خویش استیلا یافتند... ترس ایشان بر همه قوم‌ها مستولی شده بود و جمیع رؤسای ولایت‌ها و امیران و والیان و عاملان پادشاه، یهودیان را اعانت کردند، زیرا ترس مردخای بر ایشان مستولی شده بود... پس یهودیان جمیع دشمنان خود را به دم شمشیر زده، کشتند و هلاک کردند و با ایشان هر چه خواستند به عمل آوردند. یهودیان در دارالسلطنه شوش 500 نفر را به قتل رسانیده و هلاک کردند... 10 پسر هامان بن همدانای، دشمن یهود را کشتند... و جسد آنان را در شوش به دار آویختند... در روز چهاردهم ماه آذار نیز جمع شده، 300 نفر را در شوش کشتند... و سایر یهودیانی که در ولایت‌های پادشاه بودند... 77 هزار نفر از مبغضان خویش را کشته بودند... در روز چهاردهم ماه آرامی یافتند و آن روز را روز بزم و شادمانی نگاه داشتند...»
هرچند روایت کتاب «استر» کشتار 77 هزار ایرانی است اما برخی منابع تاریخی تا چند برابر این تعداد را نیز نقل کرده‌اند. آیا این واقعه دردناک برای یدک کشیدن نام هولوکاست شایسته‌تر نیست؟!
جشن پوریم و سیزده بدر
چنانچه گفته شد، کشتار مخالفان الیگارشی یهود در ایران در روزهای 13 و 14 از ماه آذار (اولین ماه سال - فروردین) صورت گرفته است. بسیاری از متون تاریخی اعتقاد به نحس بودن روز 13 فروردین در میان ایرانیان و نیز خروج از شهرها را با آن واقعه شوم مرتبط می‌دانند که مردم با اطلاع از آغاز کشتار برای حفظ جان خود از شهرها خارج شدند و این بیرون رفتن مردم از خانه‌ها ریشه در کشتار تاریخی ایرانیان داشته است.
هم اکنون نیز همزمان با سیزده‌بدر ایرانیان، یهودیان سراسر جهان که روایت تحریف‌شده‌ای از آن واقعه به خوردشان داده شده است به شکرانه پیروزی بزرگ خود در کشتار مخالفان، جشن مفصلی برگزار می‌کنند که به «جشن پوریم» شهرت یافته است. در این روز صهیونیست‌ها تا حد جنون شراب می‌نوشند و بدمستی یکی از سنت‌های آنان در این روز است. اوج این جشن‌ها در سرزمین‌های اشغالی فلسطین است و خاخام‌های صهیونیست در نوشیدن مشروبات و رقص و پایکوبی با یکدیگر رقابت می‌کنند.
در آموزه‌های تلمود به صراحت به نوشیدن شراب تا حد سرمستی در این روز توصیه شده است: «در روز پوریم هر فرد یهودی مکلف است به حدی شراب بنوشد که تفاوت میان «نفرین بر هامان» و «درود بر مردخای» را تشخیص ندهند.»!
نوشیدن خون یا نوشیدنی به رنگ خون به عنوان نمادی از کینه یهودیان صهیونیست نسبت به ایرانیان از دیگر رسوم آنان در این جشن است.
یکی دیگر از سنت‌های مرسوم در این روز به آتش کشیدن نمادین هامان و نیز پختن نوعی شیرینی به نام «گوش هامان» است.

اما سواد تاریخی دکتر ظریف!
در این میان فقد بضاعت تاریخی دکتر ظریف نیز قابل شماتت است که در مصاحبه با شبکه NBC و در مقام گوشزد به نتانیاهو به غلط گفت: «جای تأسف است که تعصب به اندازه‌ای رسیده که اتهاماتی علیه کشوری مطرح می‌شود که سه بار در تاریخ یهودیان را نجات داده است؛ یک مرتبه در دوران نخست‌وزیری هامان که سعی داشت یهودیان را بکشد و پادشاه ایران یهودیان را نجات داد و بار دیگر در دوران کوروش کبیر و دفعه سوم در دوران جنگ جهانی دوم بود که ایران به نجات یهودیان رفت».
این در حالی است که هامان یک ایرانی بود که در کانون جاه‌طلبی و دسیسه استر و مردخای، خود و قبیله‌اش در کنار 77000 ایرانی دیگر کشته شدند.
ارجاع احمقانه تاریخی نتانیاهو
اشاره نتانیاهو به این واقعه تاریخی در کنگره و قیاس تلویحی رهبر انقلاب با هامان البته از سوی بسیاری از دوستان و همراهان همیشگی اسرائیل نیز مورد نقد قرار گرفت. تحلیلگران بسیاری از رسانه‌های غربی در صحت روایت نتانیاهو و الیگارشی صهیونیسم جهان ـ وطنی از واقعه تاریخی «پوریم» تشکیک کردند و برخی دیگر نیز که معتقد به همین روایت بودند، ارجاع نابخردانه او را به 2دلیل اصلی نابجا خواندند: نخست آنکه نتانیاهو با این اشاره صراحتاً بر دشمنی تاریخی ایرانیان با کانون‌های توطئه‌گر و کینه‌توز یهود صحه گذارده و آن را تأیید کرده است و دیگر اینکه ایرانیان را به وقوع کشتاری دیگر بسان کشتار نخست وعده داده است و این در حالی است که این ارجاع در خلال یک سخنرانی با هدف مظلوم‌نمایی نسبت به تهدید هسته‌ای ایران صورت گرفته است البته این تناقضات البته از چشم دوستان و دشمنان اسرائیل مخفی نماند. تناقضاتی که از ترسی عمیق ناشی می‌شد که در سراسر سخنرانی نتانیاهو عیان بود. ترس از تسلط ایران بر منطقه و نفوذ رو به تزاید انقلاب اسلامی در خاورمیانه عربی، جایی که تا چند دهه پیش ارتش‌های چند کشور عربی نیز در مقابل ارتش عبری عاجز بودند و اکنون گروه‌های مقاومت کوچک مورد حمایت ایران، اسرائیل را از اطراف محاصره کرده‌اند. اسرائیل وحشت‌زده‌تر از همیشه است، چرا که ترس همزاد دروغ است و مرگ و نابودی سرنوشت فساد و طغیان.

نویسنده : امیرحسین صفایی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۴۸
امیر مهدوی

نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی» اگرچه در ابتدا از سوی امام خمینی رحمه‌الله طرح شد، اما بعد از ایشان، توسط رهبر انقلاب نیز ادامه یافت و تعاریف و جنبه‌های بیشتری نیز به آن افزوده شد.

 «نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی» اگرچه در ابتدا از سوی امام خمینی رحمه‌الله طرح شد، اما بعد از ایشان، توسط رهبر انقلاب نیز ادامه یافت و تعاریف و جنبه‌های بیشتری نیز به آن افزوده شد.

برای مثال، رهبر انقلاب در پیام حج امسال، سه مسئله‌ی کلیدی جهان اسلام را «اتحاد مسلمانان»، «مسئله‌ی فلسطین» و «مسئله‌ی درک تفاوت اسلام‌ ناب-اسلام آمریکایی» معرفی کردند. در این میان، دو مسئله‌ی اتحاد جهان اسلام و مسئله‌ی فلسطین، همواره تا حدودی در ذهن و زبان نخبگان امت مطرح بوده‌، اما به نظر می‌رسد مسئله‌ی سوم آن‌چنان‌که باید، ضریب نگرفته و مورد توجه قرار نگرفته است. حال آنکه امروزه با تحولات شگرفی که در منطقه حادث شده، اهمیت پرداختن به این مسئله‌ صدچندان شده است. یادداشت زیر تلاش می‌کند تا به‌عنوان گام نخست، تکوین این نظریه و ادوار تاریخی آن را در کلام امام خمینی رحمه‌الله و رهبر انقلاب، مورد بررسی قرار دهد.

غیبت و مهجوریت نظریه کلیدی امام خمینی

دوگانه‌ی اسلام ‌ناب-اسلام آمریکایی به‌مثابه‌ی‌ یک ایده‌ی محوری و به‌نوعی همزاد تاریخی و معرفتی انقلاب اسلامی است. با این همه، کمتر به جایگاه شایسته‌اش در میان فعالان دلسوز جهان اسلام دست یافته است. از زمینه‌های سیاسی-اجتماعی و منفعت‌محور مهجوریت این ایده که بگذریم، برخی خطاهای روش‌شناختی، این نظریه‌ی کلیدی را تا حدودی از دسترس خارج کرده است.یکی از مهم‌ترین خطاها در این زمینه، تلقی خطابی از این مفهوم است؛ این تصور که اسلام ناب-اسلام آمریکایی صرفاً یک ترکیب‌ شعاری و صورت‌بندی جدلی است و حداکثر یک‌سری مصرف‌های تبلیغاتی در جهان و انتخاباتی در ایران و یا مانند آن دارد. این تلقی باعث شده است یکی از پُربسامدترین مفهوم‌سازی‌ها در نظام اندیشه‌ی امام خمینی رحمه‌الله، آن‌چنان‌که باید، مورد توجه جامعه‌ی علمی قرار نگیرد. شاید تا حدودی غیرقابل باور باشد، اما تقریباً هیچ تحلیل، کتاب یا برنامه‌ی پژوهشی جدی‌ نیست که کاری در این زمینه ارائه کرده باشد. در حالی که «اسلام ناب-اسلام آمریکایی» به‌عنوان عصاره‌ی اندیشه‌ی امام خمینی رحمه‌الله، یک تئوری جامع است که قابلیت تبیین بسیاری از شکاف‌ها و پدیده‌های اصلی جهان اسلام را دارا است و می‌تواند به‌مثابه یک اندیشه‌ی بدیل، از بسیاری از مسائل به‌ظاهر غیرقابل حل موجود، صورت‌بندی جدید و راهگشایی دست دهد.

خطای کلیدی بعدی، متوجه بازخوانی‌های غیرضابطه‌مندی است که از این مفهوم انجام شده است. اغلب درباره‌ی اسلام ‌ناب بسیار سخن گفته می‌شود. به یک معنا، تمام کسانی که در تمام حوزه‌های تفکر اسلامی در حال پژوهش یا سخنرانی هستند، مدعی هستند درباره‌ی اسلام ناب کار می‌کنند. اما باید توجه داشت مراد از تئوری اسلام ناب-اسلام آمریکایی، مفهوم اسلام ناب در کلیت خود نیست، بلکه مفهوم و تمایزی است که به‌وسیله‌ی امام خمینی رحمه‌الله طرح و صورت‌بندی شده است. این بصیرت مهم در پیام حج رهبر انقلاب به‌روشنی برجسته شده است: «نخستین‌بار امام راحل بزرگ ما به تمایز این دو مقوله همت گماشته و آن را وارد قاموس سیاسی دنیای اسلام کرد.»۱ بی‌توجهی و عدم بازخوانی تمایزی که امام خمینی رحمه‌الله میان این دو مقوله تبیین کرده، برداشت‌های متفاوت و گاهی متضاد را ذیل این مفهوم جای داده است.

ادوار نظریه «اسلام ناب-اسلام آمریکایی»
نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی، یکی از بنیانی‌ترین وجوه اندیشه‌ی‌‌ سیاسی و اجتماعی امام خمینی رحمه‌الله، ادواری را طی کرده است. فهم این ادوار، زمینه‌ی مناسبی برای درک معنای این نظریه دست می‌دهد. در ادامه تلاش می‌شود تصوری از این دوره‌ها به‌اختصار به بحث گذاشته شود.

با بررسی متونی که امام خمینی رحمه‌الله در زمینه‌ی این نظریه نوشته یا بیان کرده‌اند، می‌توان شکل‌گیری این نظریه را تشریح کرد. پس از امام خمینی رحمه‌الله، حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای این نظریه ‌را به‌مثابه یکی از کلیدی‌ترین «معارف انقلاب اسلامی» دانسته و «راز بزرگ» انقلاب را براساس آن تشریح می‌کنند. ایشان در طول مدت رهبری خود، بارها و بارها با استناد به مفاهیم و منطق این نظریه، مسائل کشور و جهان اسلام را تشریح می‌کنند.

مفهوم‌سازی‌های متعدد و کاربرد‌های فراوانی که در بیانات ایشان وجود دارد، حکایت از نقش محوری ایشان در بسط و احیای این نظریه‌ی کانونی، اما مهجور امام خمینی رحمه‌الله دارد. براساس بسط و کاربست نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی، در ادبیات حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای می‌توان ادوار دیگری را در تاریخ حیات اجتماعی این نظریه تمییز داد. بر این اساس، نظریه‌ی اسلام ‌ناب-اسلام آمریکایی به‌عنوان یک مفهوم و دال جدی در اندیشه‌ی امام و رهبری، پنج دوره‌ی متمایز را طی کرده است:

۱. طرح مبادی

منظور از طرح مبادی، دوره‌ای است که علی‌رغم تأکید بر معانی، مبانی و تضادهای معرفتیِ مطرح در این نظریه، هنوز ادبیات و واژگان اسلام ناب-اسلام آمریکایی به‌طور جدی صورت‌بندی و مطرح نشده است. به‌‌عنوان نمونه، در اولین پیام سیاسی-اجتماعی به‌جای‌مانده از امام خمینی رحمه‌الله در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۲۳، تضاد میان دوگانه‌ی «قیام لله/قیام برای نفس» مطرح است.۲ این دوگانه در سال‌های پس از خرداد ۱۳۴۲ با تعابیر مختلف میان اسلام ناقص و اسلام جامع، اسلام عدالت‌خواه و اسلام انقلابی مطرح می‌شود:

«اسلام دین افراد مجاهدى است که به دنبال حق و عدالت‌اند. دین کسانى است که آزادى و استقلال مى‌خواهند. مکتب مبارزان و مردم ضداستعمار است. اما این‌ها اسلام را طور دیگرى معرفى کرده‌اند و مى‌کنند. تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شکل ناقصى که در حوزه‌هاى علمیه عرضه مى‌شود، براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلامى را از آن بگیرند.»۳امام خمینی رحمه‌الله این نگاه انتقادی نسبت به «شکل ناقص اسلام در حوزه­‌های علمیه» را تا بالاترین سطوح مطرح کرده و این‌چنین است که حتی «رساله­‌های عملیه» به‌عنوان محصول اندیشه‌ی مراجع تقلید وقت را نیز در این چارچوب، مورد نقد قرار می­‌دهند که تفاوت‌های زیادی میان رساله‌ها، به‌عنوان متون مبنا در «آنچه به‌عنوان اسلام معرفی می‌شود» و منابع سنت اسلامی (قرآن و حدیث) به‌عنوان متون مبنا در اسلام واقعی، وجود دارد. این تفاوت عمدتاً در دو مؤلفه‌ی «جامعیت» و «تأثیر عینی در زندگی» مشخص می‌شود و «نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن [برخلاف رساله‌های عملیه]، از نسبت صد به یک هم بیشتر است!»۴از نظر ایشان، «آنچه به‌عنوان اسلام معرفی می­‌شود»، «ناقص» است، ابعاد اجتماعی اسلام را در بر ندارد و «خاصیت انقلابی و حیاتی» از آن گرفته شده است. به همین دلیل، ایشان ضمن تأکید بر اهمیت ابعاد عبادی اسلام و اینکه «البته مسائل عبادى را باید یاد بدهید»۵ تأکید دارند که اسلام با محوریت قرار گرفتن مسائل دیگری مطرح شود: «اما مهم مسائل سیاسى اسلام است، مسائل اقتصادى و حقوقى اسلام است. این‌ها محور کار بوده و باید باشد.»۶

با این همه، به نظر می‌رسد ما در طرح مبانی و معانی این نظریه با دو دوره مواجه هستیم. اگر در سال‌های قبل از خرداد ۴۲ تأکید بیشتر بر طرح اسلام ناب بود، در دوره‌ی پس از خرداد ۴۲، نفی اسلام‌های متحجر و متجدد پُررنگ‌تر می‌شود.

۲. مفهوم‌سازی و صورت‌بندی

در سال‌ آخر عمر امام خمینی رحمه‌الله، ایشان تجربه‌ی نظری و عملی ربع قرن درگیری میان قرائت انقلاب اسلامی از اسلام با اسلام مقدس‌مآب و اسلام متجددمآب را مفهوم‌سازی می‌کنند. پس از دو و نیم دهه، این درگیری ژرف معنایی، در قالب واژگان و مفاهیم دوگانه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی چارچوب‌بندی می‌شود. بررسی‌ها نشان می‌دهد در جای‌جای پیام‌های رسمی و عمومی و نامه‌های خصوصی، حکومتی و عمومی امام خمینی رحمه‌الله در این دوره، از ادبیات و مفهوم‌سازی‌های این نظریه استفاده شده است. نمودار زیر فراوانی کاربرد دو واژه‌ی کلیدی این نظریه در ادبیات امام خمینی رحمه‌الله را در این دوره با دیگر سال‌ها مقایسه می‌کند.

۳. شرح نظریه

پس از امام خمینی رحمه‌الله، در شرایطی که ادبیات اسلام ‌ناب-اسلام آمریکایی در فضای سیاست‌زده‌ی داخل کشور مورد طعن و قهر و یا مصرف انتخاباتی جناح‌های عمده‌ی سیاسی قرار گرفته است، آیت‌الله خامنه‌ای بار دیگر این ادبیات را در کانون توجه‌ها قرار می‌دهند. ایشان طی دوره‌‌ای حدوداً یک‌ساله، به تشریح مفاهیم این نظریه پرداخته و با مفهوم‌سازی‌های متعدد، ادبیات این نظریه را گسترش می‌دهند. شاید بتوان نمونه‌ی کامل و جمع‌بندی این دوره را در پیام ایشان در اولین سالگرد رحلت امام خمینی رحمه‌الله مشاهده کرد. آنجا که کلیت مدرسه‌ی فکری امام خمینی رحمه‌الله و همچنین لایه‌های بنیادین و معرفتی انقلاب اسلامی را در چارچوب دوگانه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی تشریح ‌می‌کنند.۷

۴٫ بسط نظریه

پس از دوران شرح متن نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی، ما با دورانی در ارتباط با این نظریه مواجهیم که می‌توان از آن به دوران بسط این نظریه تعبیر کرد. در این دوره، ضمن اینکه شرح، مفهوم‌سازی و خلق مضامین جدید در ارتباط با این نظریه در ادبیات رهبری انقلاب به‌وفور موج می‌زند، اما فراتر از تکرار ادبیات، تلاش می‌شود بسط این منطق دنبال شود. در این مرحله است که مضمون‌سازی‌ها و محورهای اصلی در ادبیات اسلام ناب-اسلام‌آمریکایی مورد توجه است، بی‌آنکه نیازی باشد واژگان این نظریه تکرار شود. بسط امر به معروف و نهی از منکر به حوزه‌های کلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و تقابل امر به معروف فردی/اجتماعی، مبارزه با اشرافیت (اسلام اشرافیت)، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض، مردم‌سالاری دینی، نوسازی معنوی، استقلال‌خواهی، کرامت انسانی، آزاداندیشی نظری و آزادی‌خواهی سیاسی-اجتماعی از فصول محوری ادبیات رهبری در این دوره است.

این ادبیات، مضامین نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی را فراتر از الفاظ و واژگان نهفته در یک نظریه، به یک منطق فکری تبدیل می‌کند. ضرورت تاریخی-اجتماعی این فرایند، این است که به اقتضای سیر اجمال به تفصیل انقلاب اسلامی، مفاهیم نظریه‌ی اسلام‌ ناب-اسلام آمریکایی از دستبرد مصارف سیاسی خارج گردد. در صورتی که اگر این نظریه بدون این بسط و بازتولید معنایی در طول یکی دو دهه صرفاً تکرار می‌شد، نه تنها به دلیل کلیشه‌شدگی، کارآمدی خود را از دست می‌داد، بلکه چه‌بسا ظرفیت بسیج‌کنندگی و تولید سرمایه‌ی اجتماعی آن نیز مورد سوءاستفاده‌ قرار می‌گرفت. اما از آنجا که مفاهیم اسلام ناب-اسلام آمریکایی، واژگان‌ و ادبیاتی صرفاً تکرار شونده نبودند، جریان‌های اشرافیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نمی‌توانستند آن را به‌مثابه یک شعار، به مصرف سیاسی برسانند. بسط معنایی و مضمون‌سازی نظریه‌ی «اسلام ناب-اسلام آمریکایی» در این مرحله، آن را از تکرار، کلیشه‌شدگی و نهایتاً ابهام، بازمی‌دارد.

۵. بازخوانی مجدد متن نظریه

از سال ۱۳۸۸ به بعد، بار دیگر متن واژگان نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی طرح می‌شود. گسل‌های جدی سیاسی-اجتماعی در داخل و خارج از کشور فعال شده‌اند. رهبر انقلاب اسلامی نیز برای تشریح این شکاف‌ها و نزاع‌های فتنه و بیداری اسلامی، بار دیگر متن ادبیات نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی را مطرح می‌کنند. در این دوره است که ایشان نظریه‌ی اسلام ناب-اسلام آمریکایی را به‌مثابه چارچوبی برای مطالعه‌ی انقلاب‌های بیداری اسلامی مطرح می‌کنند۸ و در نهایت، در پیام اخیرشان به کنگره‌ی حج، کاربست این نظریه را به‌عنوان یکی از سه اولویت جهان اسلام، در ردیف مسائلی چون «اتحاد مسلمین» و «مسئله‌ی فلسطین» جای می‌دهند.۹

نگاره‌ی دو، فراوانی کاربرد کلیدواژه‌ی اسلام ‌آمریکایی در طول سال‌های ۶۸ تا ۹۲، نشان‌دهنده‌ی این سه مرحله است10

مسئله‌ی مهم دیگری که در نظریه‌ی اسلام ناب- اسلام آمریکایی امام خمینی رحمه‌الله مطرح است اینکه از منظر ایشان، اسلام آمریکایی صرفاً اسلام غرب‌زده یا اسلامی که مورد تبلیغ یا حمایت مستقیم ایالات متحده‌ی آمریکا باشد، نیست. از منظر امام خمینی رحمه‌الله، تجدد و تحجر به‌مثابه دو مانع در فهم اسلام ناب عمل می‌کنند. قرائتی از اسلام که متأثر از این دو زمینه‌ی اجتماعی ارائه می‌شود، اسلام تجدد و اسلام تحجر خواهد بود. اسلام آمریکایی عنوان عامی برای هر اسلام برخاسته از هر دوی این زمینه‌هاست.از منظر رهبر انقلاب اسلامی، «اسلام آمریکایی فقط آن نیست که آمریکاپسند باشد»، بلکه اسلام آمریکایی هرچیزی است که «خارج از این اسلام ناب است.»۱۱ در واقع در مفهوم‌سازی‌های این نظریه، هم «اسلام متحجرِ آمیخته با خرافات» و هم «اسلامِ تطبیق‌داده‌شده‌ی با اصول آمریکایی و مورد نظر غربی‌ها» مورد نقد هستند که «هر دو این‌ها اسلام آمریکایی است.»۱۲ از همین روست که از دیدگاه ایشان، اسلام آمریکایی دو نوع عمده دارد: «نوع لائیک و غرب‌گرا» و «نوع متحجر و خشن».

منبع : http://nokhbeh313.ir

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۵۴
امیر مهدوی

حمید داوودآبادی نویسنده کتاب «چادر وحدت» در این مراسم گفت: همه در مواجه شدن با من می‌پرسند چی شد که چادر وحدت را نوشتی، و کسی نمی‌پرسد اگر چادر وحدت را نمی‌نوشتی، چه می‌شد؟ اگر این کتاب را نمی‌نوشتم، کسی نمی‌پرسید شهدای «چادر وحدت» چه کسانی بودند.
وی افزود: اگر رحمت‌های شهدا نبود، داوودآبادی امروز اینجا حضور نداشت. من نوشتم تا در آینده تاریخ دروغ نشود. من نوشتم تا نشان دهم نهال نوپای انقلاب چگونه از طوفان حوادث گذشته است و نوشتم تا نسل‌های جوان بدانند که منافقین برای ضربه‌زدن به انقلاب چه کرده‌اند. «چادر وحدت» چادری بود که من کوچکترین عضو آن بودم.
نویسنده کتاب «چادر وحدت» در ادامه گفت: ‌10 بهمن 58 وقتی ما را در سرویس بهداشتی کتابخانه دانشگاه تهران گرفتند و مسعود رجوی خودش آمد و از ما بازجویی کرد و به بچه‌های انقلاب سیلی زد، کسی نبود اینها را ببیند و تمام این مسائل در چادر وحدت ذکر شده تا آیندگان بدانند 35 جوان بدون اینکه وکیل و وزیر باشند و یا حق مأموریت بگیرند، فقط به عشق امام(ره) برای حفظ انقلاب پایداری کردند.
این نویسنده تاریخ انقلاب و دفاع مقدس در پایان سخنانش گفت: ما خودمان انقلاب کردیم و مردم بودند که شاه را سرنگون کردند و این مردم به خاطر انقلاب حاضر بودند کتک بخورند. من هرگاه دچار غرور می‌شوم، یادی از مادر شهیدان ولی‌زاده می‌کنم که فرزندان خود را برای انقلاب داده است. ما امروز به خودمان مغرور شده‌ایم و فکر می‌کنیم خیلی برای انقلاب کتک خورده‌ایم، اما هیچ‌کس نگفت مادری که سه فرزند خود را داده، چه شده است. این کتاب را نوشتم تا شهدا گم نشوند و اگر آن را نمی‌نوشتم، مدیون شهدا بودم.
 «چادر وحدت» مستند واقعی از وقایع انقلاب است

در ادامه این مراسم، محمدعلی گودینی گفت: «چادر وحدت» کتابی است که در تاریخ شفاهی انقلاب ماندگار خواهد بود. این کتاب را نه یک کهنه‌سیاستمدار و نه کهنه‌سرباز  نوشته، بلکه روایت‌های یک فرد عادی از روزهای انقلاب است. این کتاب برآمده از ذهن یک نوجوان انقلابی است.
وی اضافه کرد: آیندگان از این کتاب استفاده خواهند کرد و محلی برای رجوع افراد خواهد بود. مطالب این کتاب دارای پیوستگی است و تاریخ انقلاب را روایت کرده و همین مسئله از دلایل ماندگاری آن می‌شود. «چادر وحدت» یک مستند واقعی از وقایع سال‌های انقلاب است و نشان داده که چطور انقلاب اسلامی از طوفان سیاسی‌کاری‌ها سلامت خارج شده است.
نویسنده تالار پذیرایی پایتخت در ادامه گفت:‌ سبک خاطره‌نگاری این کتاب در پاره‌ای از بخش‌ها گاهی نارسا به نظر می‌رسد و این از آن جهت است که خواننده احساس می‌کند که برخی مباحث از تاریخ روایت نشده، این کتاب بر موج شعارگویی و شعارنویسی سوار نشده و تنها تاریخ را روایت کرده است.
«چادر وحدت» دو سال از تاریخ طلایی انقلاب را روایت می‌کند
مصطفی جمشیدی از نویسندگان ادبیات انقلاب اسلامی در ادامه این مراسم گفت: وقتی کتاب را می‌خواندم، خوشحال شدم که جوانی در آن سن و سال به انقلاب پایبند بوده است، شجاعت بزرگ‌ترین ویژگی این کتاب است و آیینی که نویسنده به آن اعتقاد داشته، در متن کتاب دیده می‌شود. این کتاب می‌تواند منظری برای شناخت آن دوره باشد.
وی افزود: سال‌های 55 تا 60 دوره طلایی تاریخ انقلاب است که داوودآبادی در «چادر وحدت» دو سال از آن را روایت کرده است. بیشترین چیزی که در این کتاب نشان داده شده کتک خوردن داوودآبادی است که ویژگی داوودآبادی به شمار می‌رود.
جمشیدی اضافه کرد: داوودآبادی در این کتاب صراحت دارد و با کسی تعارف نمی‌کند. من در برابر سونامی معنویت‌زدایی که در امروز در کشور نفوذ کرده هشدار می‌دهم و فداکاری‌های بچه‌های حزب‌اللهی مانع رقم خوردن این اتفاق می‌شود. همچنین در این کتاب به فساد احزاب سیاسی ابتدای انقلاب و گروهک‌ها اشاره شده و داستان‌نویسان باید نسبت به کتاب‌هایی از این جنس توجه کنند تا بتوانند از آنها برای خلق داستان‌هایشان سود ببرند.
نقش رهبری انقلاب و مردم در تاریخ‌نگاری انقلاب حذف شده است
در بخش دیگری از این مراسم، محمدرضا امینی نویسنده کتاب «سراب سیاست» به وضعیت تاریخ‌نگاری انقلاب اشاره کرد و گفت: نخبگان سیاسی در تاریخ انقلاب فقط به مقولات سیاسی کشور اشاره کرده‌اند و از تغییر و تحولات و مؤثرهای دیگر در پیروزی انقلاب حرفی زده نشده است. «چادر وحدت» متعلق به فردی است که به هیچ جریان و گروه سیاسی تعلق نداشته و از طبقه عادی است. وقتی نخبگان سیاسی به تاریخ اشاره می‌کنند، نقش رهبری انقلاب و مردم حذف می‌شود، همچنین فرهنگ و جنگ دو مقوله‌ای است که در پیروزی انقلاب و سال‌های بعد از آن نقش داشته اما مورد اشاره قرار نمی‌گیرد.
وی افزود: این کتاب، دست‌های پشت پرده و انتصابات سال‌های ابتدای انقلاب و همچنین اقامه اولین نماز جمعه بعد از پیروزی انقلاب و استقبال مردم از آنان را به خوبی منتقل کرده است. داودآبادی در این کتاب به عمق بصیرت بچه‌های حزب‌اللهی اشاره می‌کند و نشان می‌دهد دغدغه‌های جوانان آن دوره در چه سطحی است. سطر سطر این کتاب برای من و کسانی که آن دوره را ندیده‌اند آگاهی است و می‌تواند به عنوان یک مرجع برای جوانان مورد استفاده قرار گیرد.
و در بخش دیگری از این مراسم، اکبری مدیر انتشارات «یا زهرا» گفت: «چادر وحدت» سومین کتابی است که از داوودآبادی منتشر کرده‌ایم و طی 10 روز آینده اثر دیگری از او را روانه کتابفروشی‌ها خواهیم کرد.
در پایان این مراسم، از کتاب «چادر وحدت» اثر حمید داوودآبادی با حضور از جمعی نویسندگان و خانواده‌های شهدای چادر وحدت رونمایی شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۳۲
امیر مهدوی

خبر داده بودند بروم اهواز.
گفته بودند کار واجبی پیش آمده که باید زودتر خودم را برسانم.
چند روزی بود که درگیر عملیات شهیدرجایی و باهنر بودم، درست و حسابی نخوابیده بودم.
چشمهایم شده بود دوپیاله خون.
وقتی رسیدم کمیته مرکزی هوا تاریک شده بود.
دلم شورمی زد.
چند پاسدار که قبلا آنها را با سیدعباس دیده بودم آمدند کنارم.
آرام حرف می‌زدند و همین.
دلشوره ام را بیشتر می‌کرد.
خیال کردم سیدعباس شهید شده اما تا نام سیدطاهر را شنیدم انگار سطلی از آب جوش رویم خالی کردند، تمام بدنم را گر گرفت.قیافه ام را که دیدند یکی پرید وسط و گفت: چیزی نشده که!طاهر زخمی شده.
دلم انگار جان پناهی پیدا کرده باشد کمی آرام گرفت.قدم هایم می‌لرزید.
اما راه افتادم سمت بیمارستان.ساعت ۱۲ شب بود و سکوتی موهوم تمام فضا را پر کرده بود.
تا رفتم سمت پرستار که از سید طاهر بپرسم از دور سید عباس را دیدم.
قوای باقیمانده در جانم را جمع کردم و دویدم سمتش.
زبانم را که در کامم خشک شده بود را به بدبختی تکان دادم و صدای گرفته ام را از حلقومم بیرون راندم و منقطع گفتم: سید طاهر...چی شده...سیدعباس سرش را پایین انداخت و چشم هایش را بست و این یعنی طاهر رفت.
برادر کوچکمان چقدر زود بزرگ شده بود.
چقدر زودتر از ما جلو زده و رفته بود.
یاد روزهای کوچکی مثل صحنه‌های فیلم هجوم آوردند در ذهنم.
عقب عقب رفتم وتکیه دادم به دیوار سرد بیمارستان و آرام تن بی‌جانم را بر زمین پهن کردم.
همین چند ساعت پیش کنار هم در خط می‌جنگیدیم چطور او بدون من رفته! حتما وقتی رفته بود تیربارچی دشمن را با آرپی جی بزند او را زده بودند.
و من چیزی نفهمیده بودم.
چهره معصوم طاهر و چشم‌های گیرایش لحظه‌ای رهایم نمی‌کرد.
یاد روزهای تظاهرات می‌افتم.
روزهای که نترس بودن طاهر مرا به وجد می‌آورد.
یاد روزهای افتادم که با او برای مبارزه با رژیم شاه از پادگان اسلحه گرفتیم.
و رفتیم کمک نیروهای هوایی یاد روزهای اول جنگ افتادم.
وقتی آمد کمیته وبه او اسلحه ندادند، ناراحت شد ولی با دست خالی در شهر ماند.
در این دو سالی که از جنگ می‌گذشت چقدر کم دیده بودمش هفته‌ای یکبار به خانه سر می‌زد اما چه آمدنی، یک ساعتی بیشتر نمی‌ماند اگر حقوق گرفته بود همان جا
پول هایش را را بین همه‌مان تقسیم می‌کرد.
بهش می‌گفتم این قدر پول هایت را خرج نکن پس انداز کن برای ازدواجت.
به من می‌گفت: من شهید می‌شوم.پول می‌خواهم چکار.
انگار می‌دانست که شهید می‌شود.
سیدعباس که صدای گریه ام را شنید آمد کنارم و دستش را روی شانه ام گذاشت.
دست هایش می‌لرزید.
آرام گفت: چطور به پدر بگویم؟
گفتم به سید حسن می‌گویم او بهتر می‌تواند به آنها بگوید.
محو چهره ی سید عباس می‌شوم.
طاهر چقدر دوست داشت دامادی اش را ببیند.
خودم را جمع و جور می‌کنم.
یاد علی هاشمی می‌افتم حتما تا الان خبر شهادت سید طاهر را فهمیده.
نصف شب خوابش را دیده بود تا بیدار شد آمد سراغم که طاهر به خط نرود.
گفتم چی شده؟
علی هاشمی مضطر بود.
گفت: نیم ساعت خوابیدم. و همش خواب دیدم. می‌ترسم برای طاهر اتفاقی بیفتد.
خواب دیدم شهید شده.
گفتم طاهر خیلی وقته رفته. ایشالا که چیزی نمی‌شود.
علی هاشمی گفت سید طاهر تا شهید نشود ول کن نیست.
علی راست می‌گفت طاهر مطمئن بود که شهید می‌شود. همین هفته پیش با ماشین به همراه علی هاشمی و احمد محبی و علیرضا خیرخواه پیکر شهید محمد بوشهری را از اهواز به بوشهر می‌بردند که ماشین شان از پل شکسته به داخل رودخانه افتاده بود.
طاهر فریاد زده بود که من نمی‌خواهم این طوری بمیرم.من باید در جبهه شهید بشوم. طاهر داماد اش را در خط مقدم دیده بود آنقدر مطمئن بود که مداوم از شهادت حرف می‌زد و انگار که اگر شهید نمی‌شد همه تعجب می‌کردند. برادر بیست و یک ساله ام هنوز بعد از سی و سه سال ساکن قلبم است.وهنوز که هنوز است یاد مهربانی اش با من است.

راوی: سیدصباح موسوی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۲۷
امیر مهدوی

به مناسبت سالروزشهادت بانو دو عالم حضررت صدیقه کبرا فاطمه زهرا سلام الله علیها چهل حدیث گهر بار از آن حضرت در ذیل تقدیم می شود


1قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه علیها: نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 16، ص 211.)

ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ، ما برگزیدگان پاک و مقدّس پروردگار مى باشیم ، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم .

 

2 قالَتْ علیها السلام : وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى ، وَ الْهَیْکَلُ النُّورانى ، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 93.)

در تعریف امام علىّ علیه السلام فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است ، تجسّم نور و روشنائى است ، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است ، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى باشد، گوینده‌اى حقّگو و هدایتگر است ، او مرکز و محور امامت و رهبریّت است.

 

3 قالَتْ علیها السلام : ابَوا هِذِهِ الاْ مَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىُّ، یُقْیمانِ اءَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إ نْ اطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.(بحارالا نوار: ج 23، ص 259، ح 8.)

حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ علیه السلام ، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروى کنند آن ها را از انحرافات دنیوى و عذاب همیشگى آخرت نجات مى دهند؛ و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.

 

4 قالَتْ علیها السلام : مَنْ اصْعَدَ إ لىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.(بحار: ج 67، ص 249، ح 25)

هر کس عبادات و کارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را براى او تقدیر مى نماید.

 

5 قالَتْ علیها السلام : إنَّ السَّعیدَ کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ احَبَّ عَلیّا فى حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 2، ص 449 )

همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.

 

6 قالَتْ علیها السلام : إلهى وَ سَیِّدى ، اءسْئَلُکَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُکاءِ وَلَدَیَّ فى مُفارِقَتى اَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتى ، وَشیعَةِ ذُرّیتَى .(کوکب الدّرىّ: ج 1، ص 254.)

خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى که آنها را برگزیده‌اى ، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان ، از تو مى خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى .

 

7 قالَتْ علیها السلام : شیعَتُنا مِنْ خِیارِ اءهْلِ الْجَنَّةِ وَکُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالى اَوْلیائِنا وَ مُعادى اعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.(بحارالا نوار: ج 68، ص 155، س 20، ضمن ح 11.)

شیعیان و پیروان ما، و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان که دشمن دشمنان ما باشند، نیز آنهایى که با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود.

 

8 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا إ نّى اکْرَهُ انْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ انّى سَاءُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اجِدُهُ سَریعَ الاْ جابَةِ. 1

حضرت به عمر بن خطّاب فرمود: سوگند به خداوند، اگر نمى ترسیدم که عذاب الهى بر بى گناهى ، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى که خدا را قسم مى دادم و نفرین مى کردم . و مى دیدى چگونه دعایم سریع مستجاب مى گردید.

 

9 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ، لاکَلَّمْتُکَ ابَدا، وَاللّهِ لاَ دْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْکَ فى کُلِّ صَلوةٍ. 2

پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت ، خطاب به ابوبکر کرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت ، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم کرد.

 

10 قالَتْ علیها السلام : إنّى اُشْهِدُاللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ، انَّکُما اَسْخَطْتُمانى ، وَ ما رَضیتُمانى ، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لا شْکُوَنَّکُما إلَیْهِ. 3

هنگامى که ابوبکر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائکه را گواه مى گیرم که شما مرا خشمناک کرده و آزرده‌اید، و مرا راضى نکردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات کنم شکایت شما دو نفر را خواهم کرد.

11 قالَتْ علیها السلام : لاتُصَلّى عَلَیَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَاللّهِ وَ عَهْدَ ابى رَسُولِ اللّهِ فى امیرالْمُؤ منینَ عَلیّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَاءخَذُوا إ رْثى ، وَخَرقُوا صَحیفَتى اللّتى کَتَبها لى ابى بِمُلْکِ فَدَک .4

افرادى که عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام شکستند، و در حقّ من ظلم کرده و ارثیّه‌ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدک پاره کردند، نباید بر جنازه من نماز بگذارند.

 

12 قالَتْ علیها السلام : إلَیْکُمْ عَنّى ، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَدیرِکُمْ، وَالاَْمْرُ بعد تقْصیرکُمْ، هَلْ تَرَکَ ابى یَوْمَ غَدیرِ خُمّ لاِ حَدٍ عُذْوٌ. 5

خطاب به مهاجرین و انصار کرد و فرمود: از من دور شوید و مرا به حال خود رها کنید، با آن همه بى تفاوتى و سهل انگارى هایتان ، عذرى براى شما باقى نمانده است . آیا پدرم در روز غدیر خم براى کسى جاى عذرى باقى گذاشت ؟

 

13 قالَتْ علیها السلام : جَعَلَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیرا لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیها لَکُمْ مِنَ الْکِبْرِ، وَالزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَالصِّیامَ تَثْبیتا لِلاْ خْلاصِ، وَالْحَّجَ تَشْییدا لِلدّینِ 6

خداوند سبحان ، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرک و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاکى از هر نوع تکّبر، مقرّر نمود. و زکات (و خمس ) را براى تزکیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده ، لازم دانست . و حجّ را براى استحکام اءساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود.

 

14 قالَتْ علیها السلام : یا ابَاالْحَسَنِ، إنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَهِدَ إلَىَّ وَ حَدَّثَنى أنّى اَوَّلُ اهْلِهِ لُحُوقا بِهِ وَلا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِ مْرِاللّهِ تَعالى وَارْضَ بِقَض ائِهِ. 7

اى ابا الحسن! همسرم ، همانا رسول خدا با من عهد بست واظهار نمود: من اوّل کسى هستم از اهل بیتش که به او ملحق مى شوم و چاره‌اى از آن نیست ، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهى خوشنود باش .

 

15 قالَتْ علیها السلام : مَنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ اَوْ عَلَیَّ ثَلاثَةَ اءیّامٍ اءوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ، قُلْتُ لَها: فى حَیاتِهِ وَ حَیاتِکِ؟

قالَتْ: نعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنا. 8

هر که بر پدرم رسول خدا و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند، چه در زمان حیات و یا پس از مرگ ما باشد.

 

16 قالَتْ علیها السلام : ما صَنَعَ ابُوالْحَسَنِ إلاّ ما کانَ یَنْبَغى لَهُ، وَلَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسیبُهُمْ وَ طالِبُهُمْ. 9

آنچه را امام علىّ علیه السلام نسبت به دفن رسول خدا و جریان بیعت انجام داد، وظیفه الهى او بوده است ، و آنچه را دیگران انجام دادند خداوند آنها را محاسبه و مجازات مى نماید.

 

17 قالَتْ علیه السلام : خَیْرٌ لِلِنّساءِ انْ لایَرَیْنَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ. 10

بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است که مردى را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد.

 

18 قالَتْ علیها السلام : اوُصیکَ یا ابَاالْحَسنِ انْ لاتَنْسانى ، وَ تَزُورَنى بَعْدَ مَماتى .11

ضمن وصیّتى به همسرش اظهار داشت : مرا پس از مرگم فراموش نکنى . و به زیارت و دیدار من بر سر قبرم بیایى .

 

19 قالَتْ علیها السلام : إنّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إنّهُ یُطْرَحُ عَلىَ الْمَرْئَةِ الثَّوبَ فَیَصِفُها لِمَنْ رَاءى ، فَلا تَحْمِلینى عَلى سَریرٍ ظاهِرٍ، اُسْتُرینى، سَتَرَکِ اللّهُ مِنَ النّارِ. 12

در آخرین روزهاى عمر پر برکتش ضمن وصیّتى به اسماء فرمود: من بسیار زشت و زننده مى‌دانم که جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچه‌اى روى بدنش تشییع مى‌کنند. و افرادى اندام و حجم بدن او را مشاهده کرده و براى دیگران تعریف مى نمایند. مرا بر تخت که اطرافش پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده بلکه مرا با پوشش کامل تشییع کن ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید.

 

20 قالَتْ علیها السلام : .... إنْ لَمْ یَکُنْ یَرانى فَإنّى اراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الریح . 13

مرد نابینائى وارد منزل شد و حضرت زهراء علیها السلام پنهان گشت ، وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله علّت آن را جویا شد؟ در پاسخ پدر اظهار داشت : اگر آن نابینا مرا نمى بیند، من او را مى بینم ، دیگر آن که مرد، حسّاس است و بوى زن را استشمام مى کند.

21 قالَتْ علیها السلام : أصْبَحْتُ وَ اللّهِ! عاتِقَةً لِدُنْیاکُمْ، قالِیَةً لِرِجالِکُمْ. 14

بعد از جریان غصب فدک و احتجاج حضرت ، بعضى از زنان مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وى را جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنیا را آزاد کردم و هیچ علاقه اى به آن ندارم ، همچنین دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.

 

22 قالَتْ علیها السلام : إنْ کُنْتَ تَعْمَلُ بِما اءمَرْناکَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناکَ عَنْهُ، قَانْتَ مِنْ شیعَتِنا، وَ إلاّ فَلا. 15

اگر آنچه را که ما اهل بیت دستور داده ایم عمل کنى و از آنچه نهى کرده ایم خوددارى نمائى ، تو از شیعیان ما هستى وگرنه ، خیر.

 

23 قالَتْ علیها السلام : حُبِّبَ إ لَیَّ مِنْ دُنْیاکُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ کِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ.

سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است : تلاوت قرآن ، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق و کمک به نیازمندان در راه خدا.

 

24 قالَتْ علیها السلام : اُوصیکَ اَوّلاً انْ تَتَزَوَّجَ بَعْدى بِإبْنَةِ اُخْتى اءمامَةَ، فَإ نَّها تَکُونُ لِوُلْدى مِثْلى ، فَإنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ.16

در آخرین لحظات عمرش به همسر خود چنین سفارش نمود: پس از من با دختر خواهرم اءمامه ازدواج نما، چون که او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال ، نیازمند به زن مى باشند.

 

25 قالَتْ علیها السلام : الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ. 17

 همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش ، چون بهشت زیر پاى مادران است ؛ و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.

 

26 قالَتْ علیها السلام : ما یَصَنَعُ الصّائِمُ بِصِیامِهِ إذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ. 18

روزه دارى که زبان و گوش و چشم و دیگر اعضاء و جوارح خود را کنترل ننماید هیچ سودى از روزه خود نمى برد.

 

27 قالَتْ علیها السلام : اَلْبُشْرى فى وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّةَ، وَ بُشْرى فى وَجْهِ الْمُعانِدِ یَقى صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ. 19

تبسّم و شادمانى در برابر مؤ من موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى ازعذاب خواهد بود.

 

28 قالَتْ علیها السلام : لایَلُومَنَّ امْرُءٌ إلاّ نَفْسَهُ، یَبیتُ وَ فى یَدِهِ ریحُ غَمَرٍ. 20

کسى که بعد از خوردن غذا، دست هاى خود را نشوید دستهایش آلوده باشد، چنانچه ناراحتى برایش بوجود آید کسى جز خودش را سرزنش نکند.

 

29 قالَتْ علیها السلام : اصْعَدْ عَلَى السَّطْحِ، فَإ نْ رَأیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّى لِلْغُرُوبِ فَأ عْلِمْنى حَتّى أدْعُو. 21

روز جمعه نزدیک غروب آفتاب به غلام خود مى فرمود: بالاى پشت بام برو، هر موقع نصف خورشید غروب کرد مرا خبر کن تا براى خود و دیگران دعا کنم .

 30 قالَتْ علیها السلام : إنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا وَلایُبالى . 22

 همانا خداوند متعال تمامى گناهان بندگانش را مى آمرزد و از کسى باکى نخواهد داشت .

31 قالَتْ علیها السلام : الْجارُ ثُمَّ الدّارُ. 23

اوّل باید در فکر مشکلات و آسایش همسایه و نزدیکان و سپس در فکر خویشتن بود.

 

32 قالَتْ علیها السلام : الرَّجُلُ اُحَقُّ بِصَدْرِ دابَّتِهِ، وَ صَدْرِ فِراشِهِ، وَالصَّلاةِ فى مَنْزِلِهِ إلا الاْمامَ یَجْتَمِعُ النّاسُ عَلَیْهِ. 24

هر شخصى نسبت به مرکب سوارى ، و فرش منزل خود و برگزارى نماز در آن از دیگرى در اولویّت است مگر آن که دیگرى امام جماعت باشد و بخواهد نماز جماعت را اقامه نماید، نباشد.

 

33 قالَتْ علیها السلام : یا ابَة ، ذَکَرْتُ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النّاسِ عُراةً یَوْمَ الْقیامَةِ، واسَوْاء تاهُ یَوْمَئِذٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. 25

اى پدر، من به یاد روز قیامت افتادم که مردم چگونه در پیشگاه خداوند با حالت برهنه خواهند ایستاد و فریاد رسى ندارد، جز اعمال و علاقه نسبت به اهل بیت علیهم السلام .

 

34 قالَتْ علیها السلام : إذا حُشِرْتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، اشْفَعُ عُصاةَ اءُمَّةِ النَّبىَّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ. 26

هنگامى که در روز قیامت برانگیخته و محشور شوم ، خطاکاران امّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، را شفاعت مى نمایم .

 

35 قالَتْ علیها السلام : فَاکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ، وَالدُّعاءِ، فَإنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها إلى اُنْسِ الاْحْیاءِ.27

ضمن وصیّتى به امام علىّ علیه السلام اظهار نمود: پس از آن که مرا دفن کردى ، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا کن ، چون که میّت در چنان موقعیّتى بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان مى باشد.

 

36 قالَتْ علیها السلام : یا ابَا الحَسَن ، إنّى لا سْتَحى مِنْ إلهى انْ اکَلِّفَ نَفْسَکَ مالاتَقْدِرُ عَلَیْهِ. 28

خطاب به همسرش امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام کرد: من از خداى خود شرم دارم که از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه آن را نداشته باشى .

 

37 قالَتْ علیها السلام : خابَتْ اُمَّةٌ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها.(مدینة المعاجز: ج 3، ص 430.)

رستگار و سعادتمند نخواهند شد آن گروهى که فرزند پیامبر خود را به قتل رسانند.

 

38 قالَتْ علیها السلام : ... وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیها عَنِ الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجابا عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجابا لِلْعِّفَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

خداوند متعال منع و نهى از شرابخوارى را جهت پاکى جامعه از زشتى‌ها و جنایت ها؛ و دورى از تهمت ها و نسبت هاى ناروا را مانع از غضب و نفرین قرار داد؛ و دزدى نکردن ، موجب پاکى جامعه و پاکدامنى افراد مى گردد.

 

39 قالَتْ علیها السلام : حرم [الله] الشِّرْکَ إخْلاصا لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُّنَ إ لاّ وَ اءنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اءطیعُوا اللّه فیما اءمَرَکُمْ بِهِ، وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إ نَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

و خداوند سبحان شرک را (در امور مختلف ) حرام گرداند تا آن که همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل آیند؛ پس آن طورى که شایسته است باید تقواى الهى داشته باشید و کارى کنید تا با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید.

بنابر این باید اطاعت و پیروى کنید از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهى کرده است ، زیرا که تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت ) از خداى سبحان خوف و وحشت خواهند داشت .

 

40 قالَتْ علیها السلام : امّا وَاللّهِ، لَوْتَرَکُوا الْحَقَّ عَلى اهْلِهِ وَاتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبیّه ، لَمّا اخْتَلَفَ فِى اللّهِ اثْنانِ، وَلَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ، وَخَلْفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتّى یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِالسَّلام .(الا مامة والتبصرة : ص 1، بحارالا نوار: ج 36، ص 352، ح 224.)

به خدا سوگند، اگر حقّ یعنى خلافت و امامت را به اهلش سپرده بودند؛ و از عترت و اهل بیت پیامبر صلوات اللّه علیهم پیروى ومتابعت کرده بودند حتّى دو نفر هم با یکدیگر درباره خدا و دین اختلاف نمى کردند.

و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یکى پس از دیگرى منتقل مى گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف ، و صلوات اللّه علیهم اجمعین مى گردید که او نهمین فرزند از حسین علیه السلام مى باشد.

 



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۴۹
امیر مهدوی

آنان که به عشق دوست پا بند شدند        خود را بشکستند و هم دست شدند

تا فانی فی الله شدند از دل و جان            رستند ز قید هستی و هست شدند

نام : عبدالحسین 

نام خانوادگی : کردی

تاریخ شهادت : 4/10/65

محل شهادت : شلمچه

شهرستان :  بروجرد

حاج عبدالحسین همیشه خار چشم منافقین بود چندبار تصمیم به ترور وی گرفتند ولی به خواست خدا موفق نشدند

شهیدگرانقدرحاج عبدالحسین کردی در سال 1340 ه.ش در یکی از محله های جنوب شهر بروجرد در خانواده ای متدین و مؤمن چشم به جهان گشود. خانواده اش به پاس ارادتی که به ائمه اطهار بویژه سردار رشید کربلا امام حسین (ع) داشتند او را عبدالحسین نام نهادند. با توجه به نوع کار پدر که به شغل شریف کشاورزی مشغول بود عبدالحسین از همان ابتدا با مشکلات و سختیهای زندگی آشنا شد و از زمانی که خود را شناخت در کمک به خانواده کوتاهی نکرد. او در خانواده ای مومن و متقی پرورش یافت و از همان دوران کودکی و نوجوانی، اهمیت خاصی برای ادای فرائض دینی و مذهبی قائل بود. در دوران تحصیل نیز دانش آموزی کوشا، فعال و اهل مطالعه بود. او تا پایان دوره راهنمایی در بروجرد ادامه تحصیل داد و سپس در امتحانات آموزشگاه نظامی ثبت نام کرد و پذیرفته شد. در دوران انقلاب که حفاظت و حراست شهرها با مردم بود شهید در مدت 2 ماه در منطقه خود به حراست از جان و مال مردم مشغول بود تا اینکه کمیته انقلاب اسلامی تشکیل شد و به جمع پاسداران کمیته انقلاب اسلامی پیوست. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مانند هزاران سردار گمنام به صف رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران درآمدند. وی فرماندهی تیم های گشتی رزمی را در این ستاد به عهده داشت و همیار و همپای شهید منوچهر قنادزاده در این ستاد و با یاری هزاران رزمنده مسلمان و کفرستیز به مبارزه با جنگ افروزان استکبار جهانی برخاست. بعد از مدتی نیز به صف پیکارگران با جهل در آموزش و پرورش مشغول بکار شدند و طولی نکشید که بعد ا ز چند ماه به جبهه اعزام و در در عملیات فتح المبین از ناحیه پا مجروح شدند و مدتی نیز به علت شکستگی استخوان ران بستری شدند. با بهبودی دوباره به منطقه برگشتند و در عملیات بیت المقدس حضوری فعال داشتند. در این عملیات نیز مجروح شدند ولی اصرار دوستان نتوانست او را برای مداوا به پشت جبهه بفرستد و با مجروحیت و ترکش در منطقه جنگی باقی ماند تا زمانیکه از ناحیه پا به سختی مجروح شد که مدت 6 ماه در تهران، شیراز و خانه بستری بودند. بعد از بهبودی او علاقه وافری داشت که لباس مقدس پاسداری را بر تن بپوشد و به راستی که بر قامتش چه زیبا و با وقار بود. او به عضویت سپاه پاسداران بروجرد درآمد و در تعاون سپاه مشغول به انجام وظیفه شد. چندی نگذشت که باز به جبهه برگشت و در جبهه آنچنان پشت کار و علاقه ای در کارهای رزمی با توجه به سوابق نظامی و حضور در ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران از خود نشان داد که از طرف فرماندهی ملزم به طی دوره های عالی فرماندهی و ستاد (سپاه) گردید و مدت زیادی در تهران در پادگان امام علی(ع) در حال آموزش فرماندهی بود. بعد از طی دوره موفقیت آمیز ایشان به عنوان یکی از مسئولین طرح و اجرای عملیات رزمندگان در قرارگاه کربلا به کار ادامه داد. شهید ناصر فاضلی به همراه شهید حاج عبدالحسین کردی از مسئولان طراحی و برنامه ریزی عملیات والفجر 5 – 6- 7- 8- 9 و کربلای 4 و 5 بودند. حاج عبدالحسین کردی یار دیرینه او به سمت فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر 57 انتخاب شده بود. این دو مانند یک روح در دو کالبد بودند که نمی شد از یکدیگر جدایشان کرد. هر وقت پای صحبت ناصر فاضل می نشستی از کردی می گفت حاج عبدالحسین کردی در عملیات شلمچه در تاریخ 11/11/65 به فیض شهادت نائل گردیدند. پیکر خونین سردار رشید اسلام شهید کردی در بروجرد تشییع و به خاک سپرده شد.

شهید کردی فردی بسیار دوست داشتنی ، کم گو ، خندان و خوشرو بود و با تمام جان به پاسداران و رزمندگان اسلام عشق می ورزید و هر کس از عزیزان رزمنده با ایشان هم صحبت شده بود نور شهادت را در جبین این عزیز مشاهده می کرد و سرانجام در جبهه نبرد حق علیه باطل توسط آتش شدید دشمن به فیض شهادت نایل آمد .

وصیت نامه شهید حاج عبدالحسین کردی

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون

گمان مکنید که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنان زنده اند و در نزد خدای خود روزی دارند.

پروردگارا: تو می دانی به یگا نگی و وحدانیت اعتقاد دارم و تنها تو را می ستاییم و از تو یاری می جوییم. وتنها به تو پناه می بریم از شر هر شیطانی. و شهادت می دهیم که دین اسلام بر حق است و شهادت می دهم که محمد (ص) بنده و فرستاده توست و شهادت می دهم که علی با یازده فرزندش امام و پیشوایان ما هستند و مسلک و مرام آنان را الگو در دنیای خود قرار می دهیم. تا آخرتمان در کنارشان باشیم .

الهم رزقنی توفیق شفاعة محمد (ص) و آل محمد . خدایا من بنده ضعیف و نا توان توام و هرگز حقوق بندگی ام را رعایت نکردم. تو بزرگواری کردی ، من سرکشی، تو مهربانی کردی، من مغرور شدم . تو عنایت کردی ، من اعتنا نکردم. تو وفا کردی من جفا کردم . تو نعمت دادی من کفران کردم و غافل بودم . حال از تو می خواهم باری دیگر دست بنده ات را بگیری و از او راضی شوی و جزء بندگان خودت قرار دهی، که بنده تو بودن را می خواهم . عیبهایم را بپوشانی و رسوایم نکنی زیرا تو ستارالعیوبی  به من رحم کن زیرا که تو ارحم الراحمینی گناهانم را نادیده بگیر که غفار الذنوبی و به فریادم رس زیرا که تو غیاث المستغیثینی  و در دلم نور خود را برافشانی زیرا که تو نورالمستوحشینی .

خدایا از تو می خواهم که با غفرانت با من رفتار کنی نه با عدلت که طاقت عذابت را ندارم خدایا اگر مرا به خاطر نافرمانیهایم سرزنش کنی هر چند که خود را مستحق مذمت می بینم از تو می خواهم بپوشانی آنچه بر من گذشت و مرا مورد عفو خود قرار دهی من که شرمنده ام در حضور تو و شرمندگیم، اجازه سخن گفتن را نمی دهد پس تو خود دستم را بگیر . حال که توفیق حضور در جبهه ها را به من دادی مرا خالص گردان و دست رضایتت را به سوی من دراز کن از تو می خواهم مرا نجات دهی و تنها هستیم را که آن هم از آن توست در راهت فدا کنم وبه آن مبنا و منشا و صیانت برسم زیرا که جز تو خدایی ندارم .

امت شهید پرور و مسلمان: سنگینی بار مسئولیت بر دوش شما رهروان به حق علی (ع) است و از میان شما رزمندگانی ( برای خدا) سنگینی این بار را بر دوش می کشانند و الله گویان بر قلب کفر می تازند و هر بار قدری از جان پلیدش را می گیرند پس این سیل خروشان را هرگز نگذارید از حرکت باز ایستد .

با انفاق جان و مالتان اولاً به تکلیف خود جامه عمل بپوشانید و دلاورانه پوزه جنایتکاران را به خاک مالیده و پیروزی و نصر را نصیب خودتان گردانید و منزل ابدی خود را آباد کنید و از همه بالاتر سبب خشنودی خدا شوید تا رحمت او بر شما فرود آید و شما را از شر شیطان محفوظ دارد .

باری پدرم که عمری در کنار تو بودم و هرگز نتوانستم کوچکترین خدمتی به توبکنم بلکه سبب ناراحتی تو شدم نه تنها عصای پیریت نبودم بلکه خود سنگینی بودم که قد خمیده ات و بدن رنجورت را فشردم. امیدوارم و عاجزانه از تو می خواهم که مرا ببخشی من مدیون تو بودم و هرگز دین تو را ادا نکردم .

مادرم تو نیز شیره جانت را به من دادی و به قول برادر شهیدم (حمید) این نتیجه این شیر پاک و دستان پینه بسته پدرم بود شما را به منزلگاه عاشقان (کربلا) کشاند. امیدوارم که تو نیز مرا ببخشی شیرت را حلالم کنی از تو می خواهم که صبر کنی و ارزش خود را نادیده نگیری و هر چند می دانم که کشته شدن من برایتان سخت است اما بدانید از موقعی که برادرم شهید شد من دیگر آرامش نداشتم چون او نزد خدایش ارزشمند بود بارها با او حرف زدم و درد دل کردم که در میان اقوام و فامیل کسی را نمی بینم که رهرو او باشد و خود را تنها می بینم پس برادرم از خدا بخواه مرا نیز در کنار تو قرار دهد تو درسی نمی دادی که خود را بیشتر دریابم چرا که شهید نشدم و حال هر چند برایتان ناخوشایند است از برادرم علی می خواهم راهمان را ادامه و بر عزت این خانواده بیافزاید (عزتی که فقط از جانب خدا بوده و عزت اوست ) این کشته شدن چون در راه خداست ارزشمند است .

وصیت میکنم که بچه هایم را همسرم بزرگ کند و دستشان را در دست افراد نیکو وارسته با تقوا و پیرو خط امام بگذارد . و فرزندی که در راه دارم اگر دختر بود زینب و اگر پسر بود میثم نامگذاری کند و نیز به آنها بگویید که پدرشان پیرو حسین (ع) و مطیع رهبر( امام خمینی) بود و در راه انجام تکلیف کشته شد .

وصیت میکنم که خانه ام برای همسرم بماند تا فرزندانم بعد از تشکیل خانواده کانونی داشته باشند تا به آنجا روی آورند و مورد طعنه و زخم زبان دشمنان واقع نشوند .از همه شما بستگان نزدیکم می خواهم که راضی به رضای خدا باشید و هرگز از کشته شدنم شاکی نباشید گریه و زاری کم کنید و صورت و موی نکنید که رضای خداوند در آن نیست و همگی مرا عفو کنید تا خدا نیز مرا عفو کند.

السلام علی عباد الله الصالحین

به امید زیارت کربلا و آزادی قدس عزیز

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

والسلام پاسدار انقلاب عبدالحسین کردی

منبع: تبیان،نگاه و...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۰۶
امیر مهدوی

در سال ۱۳۳۲ ه‍ . ش در بروجرد در خانواده‌ای که به پاکدامنی و التزام به اصول و مبانی اسلام اشتهار داشت، به دنیا آمد. روح و روان شهید کاوند در کانون گرم این خانواده که پایبندی به ارزش‌های اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینه‌ساز شخصیت والای او شد. تحصیلات ابتدایی تا مقطع راهنمایی را در بروجرد سپری کرد. هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تحصیلات تابستانی با کار و تلاش فراوان مخارج شخصی و تحصیلی خود را به دست می‌آورد و از این راه به خانوادة زحمتکش خود کمک قابل توجهی می‌کرد. او با شور و شوق و نشاط و مهر و محبتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت بیشتری می‌بخشید. اشتیاق جلال به فراگیری قرآن و حضور در مراسم مذهبی او را بسیار متواضع و با اخلاص بار آورده بود.
به علت مشکلات مالی که خانوادة شهید دچار آن بودند، جلال مجبور شد درس را رها کند و روانه تهران شده و در کارگاه خیاطی مشغول به کار شود، اما روحیة او با سکون و سازش همراه نبود و در همان ایام به شناسایی افراد مذهبی دست زد و با آنها رابطه برقرار کرد. تا این که قیام ۱۵ خرداد به رهبری امام خمینی (ره) آغاز شد و بعد از فاجعة ۱۵ خرداد جلال کاوند با تفکرات امام خمینی (ره) آشنا گردید و از همان زمان به پیروی از خط و مشی امام پرداخت.
شهید کاوند  با دختری از خانواده‌ای وارسته و مسلمان و آگاه و پاکدامن ازدواج نمود که ثمرة آن دو فرزند پسر و یک دختر می‌باشد. در ایام شکل‌گیری انقلاب اسلامی فعالیت‌های او برای پخش نوارها و اعلامیه‌ها و عکس‌های امام چشمگیرتر شد تا این که ساواک منطقه از ین عمل آگاه و در صدد تعقیب و شناسایی او بر آمد. که به همین خاطر شهید کاوند مدتی به طور ناشناس این عمل را انجام می‌داد تا عناصر ساواک نتوانند او را دستگیر نمایند و به همین سبب دوباره به زادگاه خود- بروجرد- مهاجرت نمود.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه شهید به عضویت سپاه پاسداران بروجرد درآمد و پس از گذراندن آموزش‌های نظامی به منطقة غرب رفت. برادر بزرگوار شهید جلال کاوند سردار سرتیپ پاسدار جمال کاوند- که همانند برادر بزرگوارش دارای سجایای اخلاقی والا و فردی متعهد و مسئولیت‌پذیر و دلسوز اسلام بود و مسئولیت‌های مختلفی در اوایل انقلاب در کردستان داشت، به دست عوامل امپریالیست جهانی منافقین بعد از زخمی‌شدن به اسارت درآمده و پس از دو ماه شکنجه در تاریخ ۲/۴/۵۹ در منطقة قلخانی به شهادت می‌رسند، به طوری که هیچ یک از اعضای بدن قابل شناسایی نبود.
شهید جلال کاوند برای رهایی مردم مظلوم کرد از دست سرکردگان استکبار جهانی و منافقین کوردل وارد کردستان می‌شود و از طرف قرارگاه غرب به عنوان فرمانده گردان منطقه غرب برگزیده می‌شوند و در طول سال‌های ۶۱ تا ۶۵ مسئولیت‌های مختلفی از جمله فرماندهی گردان غرب- مسئولیت حفاظت قرارگاه حمزه سید الشهدا و مسئولیت‌ تیپ ۱۴۵ مصباح الهدی تا زمان شهادت را عهده‌دار بودند.

شهید جلال کاوند در زمان حضورش در کردستان تمام حرکات ضد انقلاب را زیر نظر می‌گیرد و در درگیری‌های مختلف کردستان و حوادث دردناک آنجا همواره یکه‌تاز مقابله با ضد انقلاب بود. شهید کاوند با این که بسیار ملایم و نرم بود،‌ اما در مقابل گروهک‌های منحرف و عناصر خودفروخته و وابسته با شدت عمل و بر مبنای اشدا علی الکفار برخورد می‌کرد.
در تواضع و اخلاق شهید می‌توان به این نکته اشاره کرد که هیچگاه من نمی‌گفت و از خودش تعریف نمی‌کرد و همیشه به دنبال کار بود. آنچه برای او مطرح بود، فداکاری، ایثار و مبارزه بود. جهاد و فداکاری او در حد علی بود پاکی و بی‌آلایشی شهید جلال کاوند در بین همرزمانش همواره سخن روز بود. ایشان به عنوان فرماندهی که مسئولیت یک تیپ را برعهده گرفته بود، می‌کوشید که مبادا لحظه‌ای از خضوع و خشوع نسبت به حضرت حق غافل باشد.
هنوز پاسداران پایگاه بروجرد طعم دلنشین دعای صبحگاهی او را در ذهن دارند و با لحن زیبایی که دعا را می‌خواند همه بر روح بلند و ویژگی‌های اخلاقی او آگاه و از فراق و دوری از شهید به حال خود غبطه می‌خورند.

شهید جلال کاوند گاهی نیز مداحی می‌کرد. یاد داریم که می‌خواند: ای خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن.
آری او با رسیدن به این بعد معنوی واقعاً با فرق خونین به لقای یار رفت و شهید در تاریخ ۳/۲/۶۵ در منطقة حاج عمران به علت اصابت ترکش سرش از تن جدا می‌گردد و به آرزوی دیرینة خود یعنی شهادت در راه خدا نایل می‌گردد.
دل ز دست زمانه می‌گیرد شهدا را بهانه می‌گیرد
تیر غم چو رها شود یکراست دل ما را نشانه می‌گیرد

منبع:مرکز جمع آوری اسناد مفاخربروجرد،نویدشاهدو...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۰۰
امیر مهدوی


از ابدالی(آدم های که تبدیل کننده بدی به نیکی هستند)  نقل کرده اند که می گفت در بلاد مغرب(شاید مراکش ونه غرب امروزی) طبیبی را دیدم که بیماران را درمان می کرد نزد او رفته وگفتم خدا تورا بیامرزد مرا نیز در مان کن نگا هی به من کرد وگفت برو ریشه  های فقر، برگ صبر وهلیله تواضع را بگیر وهمه رادر ظرف یقین  بگذار وآب خوف وخشیت خدا را برآن بریز ودر زیرآن ظرف آتش حزن را بیفروز جوشی که خورد به پالایش مراقبه آن را بیالای وبه شراب توکل ممزوج  گردان و به دست صدق وکاسه استغفار همه را بیاشام پس باآب ورع مضمضه کن واز حرص وطمع بپرهیز به این امید که ان شاء الله خداوند عالم تو را شفا  دهد  

نقل از کشکول شیخ بهایی -ج 1-ص 33با کمی تصرف

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۵۰
امیر مهدوی