نازعات313

آخرین نظرات
نویسندگان

۱۵۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است


امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه : ریاکار را سه نشان است : چون پیش مردم باشد، [در کار دین] چالاکى نماید، و چون تنها شود، سستى و کاهلى کند، و خوش دارد که او را در همه کارها بستایند.
امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه : ریاکار را سه نشان است : چون پیش مردم باشد، [در کار دین] چالاکى نماید، و چون تنها شود، سستى و کاهلى کند، و خوش دارد که او را در همه کارها بستایند.

سیدمسعود میرکاظمی نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی:

مقدمه:

انرژی اتمی یکی از فناوریهای نوین محسوب می‌شود که گسترش و توسعه آن به سایر حوزه‌ها، دستاوردهای مهم و با ارزشی افزوده بالاتر از آنها را به دست می‌آورد. لذا دستیابی به این فناوری برای هر کشوری که خواهان ارتقاء در همۀ زمینه‌ها می‌باشد امری ضروری است و توسعه یافتگی کشورها در آینده تا حد زیادی به این فناوری مرتبط است.

با توجه به مذاکراتی که در این مورد با کشورهای 1+ 5 در حال انجام است و هدف غنا بخشیدن به اقتصاد کشور مطرح گردیده، لذا لازم دانستم نکاتی چند در این زمینه به عرض برسانم.

در بخش اول به ریشه‌های مشکلات اقتصادی پرداخته و سهم و وزن تحریم در حل مشکلات اقتصادی تبیین و در بخش دوم به تجربه تعلیق غنی سازی طی سالهای 82 تا 84 می پردازیم. علی‌رغم اقدام بیش از حد مسئولین اجرائی آن زمان در جهت اعتمادسازی علاوه بر تعلیق، متأسفانه هیچ ما به ازائی برای کشور به همراه نداشته و حتی اروپائیان حاضر نشدند قولهائی را که داده بودند بررسی کنند، در این مورد به استناد کتاب امنیت ملی و دیپلماسی هسته‌ای نوشته آقای دکتر حسن روحانی، موضوع مورد کنکاو قرار می‌گیرد و در بخش سوم چند نکته ضروری برای تضمین منافع ملی در جهت ادامۀ مذاکرات مطرح می‌گردد.

ریشه‌های مشکلات اقتصادی کشور

همواره درمان اقتصادی زمانی امکان پذیر است که بیماری به درستی و خارج از سایر عوامل حاشیه‌ای تبیین و نسبت به درمان آن برنامه‌ریزی، تا بطور اصولی مشکلات حل و شاخص‌های کلان اقتصادی حاصل گردد. لذا از آنجائیکه هدف از مذاکره رفع تحریم و چرخیدن چرخ اقتصاد است، پس بهتر است سهم این عامل را در ارتقاء و رشد اقتصادی کشور تعیین تا دچار ایده پروری و خیالبافی نگردیده و خواسته یا ناخواسته هزینه‌هائی به کشور تحمیل نگردد.

شرایط اقتصادی و شاخص‌های کلان

 اگر به سه دهۀ گذشته توجه شود ملاحظه می‌گردد که در شرایط اقتصادی متفاوت عملکرد مرتبطی در اقتصاد کشور رخ نمی‌دهد. بطور مثال در زمان جنگ و صلح، تحریم شدید یا ضعیف، قیمت بالا یا پایین نفت، دولت کارگزار و اصلاح‌طلب و ... رفتارهای کلان اقتصادی کشور از جمله بهره‌وری، نرخ تورم دو رقمی، عدم رقابت پذیری محصولات تولیدی علی‌رغم یارانه بالا و بخشودگی مالیاتی، نرخ بیکاری عمدتاً دو رقمی، رشد اقتصادی پراکنده و ...، بطور عموم غیر قابل قبول اعلام شده و از نظم و رابطۀ مستقیم با شرایط اقتصادی برخوردار نبوده است. بطور مثال تورم دو رقمی معمولاً در همۀ شرایط اقتصادی حاکم بوده و ارتباط مستقیم با تحریم ندارد و نیاز به اصلاح ساختاری در اولویت اول و اصلاح سیاست‌ها و روشهای مدیریتی در رتبه دوم و تحریم در مرتبه سوم دارد.

هدف از مذاکره چیست؟

اگر حل مشکلات اقتصادی مردم هدف از مذاکره باشد بایستی به همۀ عوامل داخلی و خارجی همان وزنی داده شود که تأثیر در اقتصاد کشور دارد تا دولت دچار سردرگمی و فرصت سوزی نگردد. ولی اگر صرفاً به مذاکره به عنوان تنها راه بسنده گردد این شائبه بدست می‌آید که موضوع سیاسی است و ضرورت دارد دولت در کنار این اقدام برنامه لازم برای تحول ساختار اقتصادی کشور و نیز اصلاح سیاست مدیریتی ارائه دهد اما آنچه امروز صاحبنظران از رفتار دولت مطرح می‌نمایند، ادامه مسیر دولت‌های قبلی و صرفاً اداره کردن کشور است و تحولی در کار نیست.

وابستگی یا استحکام درونی

اگر به 37 سال بعد از پیروزی انقلاب بنگریم تجربیات ذی‌قیمتی به ما می‌دهد و آن اینکه همواره در حوزه‌هائی که به استحکام درونی و با برنامه‌ریزی و روحیۀ جهادی وارد شده‌ایم، نتایج بسیار خوب بدست آورده‌ایم که حتی رتبه‌های جهانی کسب گردیده است، از جمله آنها، می‌توان به صنایع دفاعی، هوافضا، سلولهای بنیادی، نانو، سد، نیروگاه و ... اشاره کرد که صرفا ًبا تلاش و اتکای به خداوند تبارک و تعالی و توان داخلی و نگاه بیرونی دستاوردهای با ارزشی بدست آورده‌ایم. ولی در مقابل در سایر بخش‌ها که حتی از سطح فناوری پایین‌تری هم برخوردار بوده به دلیل انتظار و دست دراز کردن به خارج به خصوص، امریکا و اروپا، نه تنها رتبه‌ای نداریم بلکه سالهاست که حتی از کشورهای آسیایی و منطقه نیز عقب مانده‌ایم. در این مورد می‌توان مثالهای فراوانی را مطرح کرد که مردم از بی‌کیفیتی و گران بودن این محصولات در رنج هستند.

روحیه جهادگونه و بسیجی که تهدید تحریم را به فرصتی ارزشمند در کشور تبدیل کرده حتی باعث اعتراف دشمنان نیز گردیده است. نبایستی به گونه‌ای رفتار گردد که این روند رشد علمی و اتکای به توان داخل تبدیل به ناباوری‌ها و انتظارهائی گردد که دیگران بایستی مشکلات ما را حل کنند.

با نگاهی دیگر می‌توان کشورهائی را نام برد که وابستگی و سرسپردگی آنها به غرب بر کسی پوشیده نیست، ولی آنها امروز چه وضعیتی دارند. کشور مصر سالهای سال به دلیل سرسپردگی رهبران آنها در نوکری امریکا بوده است. از این وابستگی و نوکری چه نصیب آنها شده؟ کشورهای حوزه خلیج فارس جز تعدادی ساختمانها و برج‌ها، از چه فناوری و دانشی برخوردارند؟ با ورود امریکا به افغانستان و عراق و سایر کشورهای اسلامی کدام نوآوری و فناوری و توسعه یافتگی به آنها منتقل گردید.

پس ضرورت دارد به مسائل، با واقع بینی برخورد و از اقدام احساسی و یا سیاسی در مسائل اقتصادی و راهبردهای کلان جداً پرهیز کرد.

تجربه تعلیق و مذاکره در گذشته

انسان عاقل بایستی از وقایع تاریخی و تجربه گذشته درس گرفته تا بتواند مسیر آینده خود را با اطمینان بیشتری ادامه و اهداف خود را محقق سازد.

یکی از حوادث تلخ در عین حال آموزنده تعلیق غنی سازی در جمهوری اسلامی ایران طی سالهای 82 تا 84 بود که علی‌رغم همۀ اقدامات اعتمادساز از طرف ایران ولی متأسفانه با بدقولی‌ها و تهدیدهای آنها روبرو گردید.

شرح مذاکرات و مکاتبات و تمامی اقدامات انجام شده به نوعی در کتاب امنیت انرژی و دیپلماسی هسته‌ای، نوشته آقای دکتر حسن روحانی دبیر وقت شورای امنیت ملی به رشته تحریر در آمده که در ادامه، مطالب با استناد مستقیم به این کتاب بیان می‌گردد.

 

2-1) تأکید بر توقف غنی‌سازی و امضای پروتکل الحاقی

یکی از اهداف مهم امریکا، اروپائیان و سایر کشورها، چون روسیه از ابتدای شروع بکار هسته‌ای ایران از همان ابتدائی که چند دستگاه سانتریفیوژ بکارگیری شد همواره تأکید بر توقف غنی‌سازی بوده است. توقف به عنوان یک خط قرمز مطرح و در مذاکرات سالهای قبل از 84 به طور جدی و عملی به آن پایبند بودند و از طرف دیگر و بخصوص بعد از تعلیق غنی‌سازی تأکید آنها بر بازرسی‌های بیشتر و اصرار بر قبول پروتکل الحاقی بود.

در اینجا تلاش می‌شود با توجه به تجربه تاریخی اخیر که مذاکرات و تعلیق غنی‌سازی در ایران اتفاق افتاد و با توجه به اینکه در زمان فعلی تکرار می شود به دو نکته تأکید بر توقف غنی سازی و امضای پروتکل الحاقی از طرف اروپا و امریکا بر اساس کتاب مذکور و آنچه در آن آمده است مطرح نمائیم.

ایشان در صفحه 122 در مورد فشار شورای حکام برای تعلیق غنی سازی در ایران اینگونه بیان می‌دارد:

"اما به محض اینکه آمریکائیها در اردیبهشت 1382 در عراق پیروز شدند، به سراغ پرونده هسته‌ای ایران رفتند و به البرادعی فشار آوردند تا در خرداد آن سال، این پرونده را در دستورکار شورای حکام آژانس قرار دهد ... این نخستین بار بود که موضوع تعلیق در شورای حکام آژانس در مورد فعالیت هسته‌ای ایران مطرح می‌شد".

و نیز در صفحه 130 در مورد دیپلماسی هسته‌ای چنین بیان می‌دارد.

"در عرصه خارجی، دیپلماسی قدرت‎های بزرگ در مورد برنامه هسته‌ای ایران، از ابتدای سال 1382 بر چند محور استوار بود: اول، ضرورت امضای پروتکل الحاقی برای اعتمادسازی و اجازه بازدید آژانس؛ دوم، عدم توجیه اقتصادی برنامه چرخۀ سوخت در ایران؛ سوم، دلیل اختفای برنامه در طول 18 سال گذشته؛ و چهارم، لزوم توقف برنامۀ غنی‌سازی از رؤسای جمهور فرانسه و روسیه گرفته تا سایر کشورها و حتی کشورهای دوست، به اَشکال مختلف این نکات را به مسئولین ایرانی متذکر می‌شدند".

بعد از صدور نخستین قطعنامه آژانس در سپتامبر 2003 (شهریور 1382) و متعاقب آن قطعنامه‌ای که علیه ایران در شورای حکام آژانس تصویب شد. شرایط اقتصادی سختی به منظور فشار به ایران برای قبول پروتکل الحاقی بوجود آوردند در صفحۀ 147 اینگونه بیان شده است.

"اگر وامی می‌خواستیم یا پروژه مهمی داشتیم، انجام آن منوط به این می‌شد که پروتکل الحاقی را بپذیریم. وزرای اروپایی به وزیر امور خارجه ایران گفته بودند اگر پروتکل را نپذیرید، روابط اقتصادی ما با ایران متوقف می‌شود. ژاپنی‌ها به صراحت اعلام کرده بودند که پرداخت وام و اجرای طرح‌های نفت و گاز را متوقف می‌کنند. روسیه و چین به طور جدی به ما توصیه می‌کردند که پروتکل را بپذیریم. روس‌ها به ما گفته بودند اگر پروتکل را نپذیرید، نمی‌دانیم همکاری‌های ما در بوشهر با چه سرنوشتی مواجه خواهد شد؟"

در جهت تهدید زدائی از امنیت ملی تصمیم‌گیری می گردد که با سران سه کشور فرانسه، انگلیس و آلمان مذاکره صورت گیرد. لذا قرار شده بود که مذاکرات مقدماتی با مدیران کل این سه کشور صورت گیرد. موضوع در صفحه 168 اینگونه بیان شده است.

"بر مبنای دعوت ایران از سه وزیر اروپایی و پذیرش آنها، مدیران کل وزرات امور خارجه سه کشور در تاریخ 23 مهر 1382 وارد تهران شدند و ملاقات من با آنها در همان روز انجام شد. ... در این جلسه آنها گفتند وزرا به تهران سفر خواهند کرد، ولی بحث آنها با شما در مورد اجرای قطعنامه شورای حکام خواهد بود. من هم به آنها صریح و روشن گفتم اگر هدف آنها از این سفر، بحث پیرامون اجرای قطعنامه است، پس بهتر است سفرشان لغو شود. ... البته وزرا هم پیغام داده بودند که اگر ایران حاضر به پذیرش تعلیق در هیچ سطحی نیست، بهتر است سفر انجام نشود. کارشناسان وزارت امور خارجه هم معتقد بودند چون قطعنامه، تعلیق کامل را از ما خواسته است، نمی‌توان بحث تعلیق را به طور کلی کنار گذاشت؛ بنابراین، به ناچار باید اصل تعلیق را ولو به صورت محدود و موقت بپذیریم، پروتکل را هم می‌توانیم بگوییم بعداً امضاء می‌کنیم که البته در نهایت، پروتکل مزبور در دسامبر 2003 توسط نماینده ایران در آژانس امضاء شد."

البته وزرای آنها نیز همین اعتقاد را داشتند. در مذاکره با شرودر صدر اعظم آلمان در تاریخ 83/12/7 در صفحه 419 چنین بیان می‌کند.

"ما نمی‌توانیم کنترل کنیم که شما بعد از غنی‌سازی بمب اتمی تولید خواهید کرد یا خیر؟ ما هر دو به لحاظ سیاسی افراد بالغی هستیم. صریح صحبت کنیم، NPT کافی نیست، چون در مورد عدم انحراف، تردیدهایی جدی وجود دارد. برای ادامه کار تنها یک راه می‌بنیم، واقعاً مطمئن نیستیم غیر از انصراف."

در ملاقات با ژاک شیراک رئیس جمهور وقت فرانسه در تاریخ 83/12/6 در این مورد در صفحه 402 اینگونه بیان شده است.

"تولید سوخت از جانب شما را بر نمی‌تابیم. نمی‌توان از این خط عبور کرد. انگلیس، روسیه، چین و اروپا هم حاضر نیستند این گام را بردارند که به ایران اجازه دهند تا سوخت هسته‌ای برای مصارف غیر نظامی تولید کند."

در تاریخ 83/11/29 در سفر به مسکو و دیدار با پوتین در این زمینه در صفحه 396 چنین بیان می‌کند.

"گفتم این تعلیق کوتاه مدت است و حداکثر تا چند ماه دیگر، بیشتر ادامه نخواهد یافت. پرسید نظر خود شما هم همین است؟ گفتم آری. گفت شنیدن این مسئله از شما که مرد سیاست و فرد پخته‌ای هستید، باعث تعجب من است. نمی‌دانید اگر در کوتاه مدت تعلیق را بشکنید، پیامد ناگواری برای کشورتان خواهد داشت."

سفیر فرانسه در ارتباط با طرح چهار مرحله‌ای ایران مطالبی را در مورد غنی‌سازی در ایران مطرح و نظر آمریکائیها را در مورد تعلیق در صفحه 483 اینگونه بیان می‌نماید.

"آمریکائیها گفته‌اند که از مذاکرات به شرطی حمایت خواهند کرد که توقف غنی‌سازی خط قرمز اروپا باشد؛ بنابراین، شکستن تعلیق حتی در سطوح پایین مانند UCF و پایلوت فعلاً مشکل آفرین است."

آقای روحانی بعد از جلسات متعدد با وزرای امور خارجه و رئیس جمهورهای وقت فرانسه، آلمان، انگلیس و روسیه و چین در مورد تعلیق در صفحه 573 چنین بیان می‌کند.

"هدف اول اروپا، تعلیق، سپس گسترش دامنه تعلیق و بالاخره طولانی کردن زمان تعلیق، و هدف نهایی آنها توقف و یا تعلیق بلندمدت برنامه غنی‌سازی بود. ما نیز از هدف آنها به خوبی آگاه بودیم."

عدم تزریق گاز به معنای تعلیق است در مذاکره‌ای که آقای روحانی با البرادعی داشته است در صفحه 166 آورده است.

"به البرادعی گفتم شما یک حقوقدان هستید، من هم یک حقوقدانم؛ آیا از لحاظ حقوقی، تعلیق غنی‌سازی غیر از توقف موقت گازدهی است؟ آیا نظر شما غیر از این است؟ گفت نه، دقیقاً تعلیق گازدهی کافی است."

آیا امروز نمی‌توان گفت که فردو علی‌رغم عدم تزریق گاز فعال است؟ آیا این به منزلۀ تعلیق نیست؟

2-2) اتلاف زمان بعد از تعلیق

هر چند بیان شده که تعلیق داوطلبانه و برای مدت کوتاهی به منظور اعتمادسازی در جهت رسیدن به توافق بلندمدت صورت گرفته ولی شواهد و قرائن حاکی از آن است که نه تنها زمان کوتاه نماند، بلکه به انحاء مختلف نسبت به تلف کردن وقت تلاش کرده‌اند. در اینجا به نمونه‌هائی از مطالب مطرح در این زمینه اشاره می‌نمایم.

در مذاکره مقدماتی برای توافق پاریس در صفحه 303 نظر اروپائیان در این مورد اینگونه بیان شده است.

"اروپایی‌ها به ما می‌گفتند اختلاف ما با شما بر سر زمان است. ما می‌خواهیم کاری کنیم که شروع غنی‌سازی را عقب بیندازیم، ولی شما می‌خواهید کار کنید که شروع غنی‌سازی جلوتر بیفتد."

بعد از توافق پاریس و در شرایطی که تعلیق ادامه داشت قرار بود در چند کارگروه، جزئیات مذاکرات نهائی شود. لذا در مورد مسئولین کارگروه‌ها و فاصلۀ زمانی بین جلسات به شرح ذیل در صفحه 374 بیان شده که نشان دهنده تلاش برای تلف کردن زمان است.

"به آنها گفتم مسئولیت این کارگروه‌ها از طرف ایران به وزرای مربوطه واگذار شده است، آنها پاسخ دادند که تعیین مسئول در سطح وزیر برای آنها امکانپذیر نیست و ناچارند مسئولین کارگروه‌ها را در سطح مدیر کل قرار دهند. بحث دیگر من این بود که جلسات کارگروه‌ها، هفتگی باشد، اما آنها مشکل داشتند و می‌گفتند مطالب کافی برای دستورکار جلسات هفتگی وجود ندارد. در نهایت، با برگزاری دست کم یک جلسه در هر ماه و اینکه گروه راهبری هم پس از هر سه ماه تشکیل شود، توافق شد."

در صفحه 376 در مورد تحریم‌ها نیز اینگونه آمده است که خود، گویای مطلب است.

"در حوزه اقتصادی هم کار به این دلیل پیش نمی‌رفت که ما می‌گفتیم تحریم‌ها باید شکسته شود، اما آنها می‌گفتند اینها مراحلی دارد و در کوتاه مدت نمی‌توان به نتیجه رسید. ما دیدیم گویی می‌خواهند بحث را چند سال ادامه دهند. در ضمن، اروپائی‌ها می‌گفتند بر فرض که این تحریم‌ها را برداریم، شما باید مشکلتان را با آمریکا نیز حل کنید، برای اینکه در شرایط تحریم آمریکا، شرکت‌های ما با شما کار نمی‌کنند."

قرار بود تعلیق در زمان کوتاهی انجام شود و در این ما بین مذاکرات انجام و مجدداً غنی‌سازی شروع شود ولی متأسفانه اروپائیان به آن اهمیت نمی‌دادند و حتی ایران متهم به عجله کاری شد. در صفحه 453 در این مورد بیان شده است.

"یکی از نکاتی که اروپائی‌ها بر آن تأکید می‌کردند (ایوانف و البرادعی هم به من می‌گفتند)، این بود که عجلۀ شما کار را خراب می‌کند. این همه مذاکره می‌کنید و اطمینان می‌دهید، اما در نهایت روی هفته و روز چانه می‌زنید. اروپائی‌ها در مذاکرات، به ما می‌گفتند اگر این سوخت را برای نیروگاه می‌خواهید برای کدام نیروگاه‌ می‌خواهید؟ برای نیروگاه بوشهر؟ که روس‌ها تأمین سوخت آن را تعهد کرده‌اند."

یکی دیگر از شگردهای آنها برای گذراندن وقت طرح سئوالهای متفاوت است که در این مورد در صفحه 485 اینگونه بیان شده است.

"اما نکته مهم این است که چرا در تاریخ 1384/2/6، مقام معظم رهبری به این نتیجه رسیده بودند که باید اصفهان راه‌اندازی شود؟ به نظر می‌رسد پس از طرح 100 سئوال از طرف اروپائی‌ها در مورد طرح چهار مرحله‌ای در جلسه کارگروه هسته‌ای 1384/1/30، اکثر مسئولین نسبت به دستیابی به توافق سریع با اروپا مأیوس شده بودند و می‌گفتند به کارگیری این گونه شیوه‌ها برای اتلاف وقت است."

آقای روحانی در نامه‌ای به آقای البرادعی در تاریخ 84/5/10 برای از سرگیری فعالیت‌های UCF اصفهان در صفحه 583 چنین بیان می‌کند.

"پس از گذشت بیش از سه ماه مذاکره بعد از موافقتنامۀ پاریس، آشکار شد که سه کشور اروپائی/ اتحادیۀ اروپا خواهان تطویل مذاکرات و احتمالاً عدم دستیابی به نتیجه مطلوب هستند و بنابراین، نمی‌خواهند در برابر حق غیر قابل انکار ایران برای از سرگیری فعالیت غنی‌سازی تسلیم شوند."

2-3) اقدامات اعتمادساز ایران

در دوران اصلاحات، ایران کلیه اقدامات لازم جهت اعتمادسازی را در ایران انجام داد که مشروح آن در تمامی بخش‌های مختلف کتاب دیپلماسی هسته‌ای به آنها اشاره شده است.

از تعهدات بیانیه 21 اکتبر 2003 تهران، جلسات بروکسل، توافق پاریس که منجر به تعلیق هسته‌ای، صدور مجوز بازدید از پارچین، تعلیق قطعه‌سازی در 20 فروردین 83، اجرای پروتکل الحاقی، و انجام بازرسی‌های گسترده در ایران نه تنها از خصومت اروپا و آمریکا کاسته نشد، بلکه منجر به تحریم بیشتر و صدور قطعنامه‌هایی در سالهای 2003 و 2004 میلادی گردید و عمدتاً با چماق ارسال پرونده هسته‌ای ایران به شورای حکام و شورای امنیت مرتب از ایران امتیاز گرفته‌اند. بدون آنکه کوچکترین اقدامی مؤثر برای تعهدات خود داشته باشند و حتی بوش رئیس جمهور وقت آمریکا در ژانویه 2003 در سخنرانی سالانۀ خود در کنگره سه کشور ایران، کره شمالی و عراق را به عنوان محور شرارت معرفی کرد. لذا دولت نسبت به شکست تعلیق‌ها اقدام نمود.

در صفحه 250 در مورد علت شکست تعلیق قطعه سازی و مونتاژ چنین بیان می‌نماید.

"البته در نتیجه بسته نشدن پرونده در ژوئن، بلافاصله اعلام کردیم که تعلیق قطعه سازی و مونتاژ را لغو می‌کنیم و بی‌درنگ تعلیق را شکستیم. هر چند این اقدام عمدتاً به دلیل شرایط سیاسی اتخاذ شد نه به دلیل نیاز."

در نامه دبیر شورای امنیت ملی کشور به البرداعی مدیر کل آژانس بین المللی انرژی در ارتباط با از سرگیری فعالیت‌های UCF اصفهان بعد از تعارفات معموله در صفحه 580 چنین بیان می‌کند.

متن نامه ایران به آژانس برای از سرگیری فعالیت های UCF اصفهان  مورخ 1384/5/10 (اول اوت 2005):

"دکتر محمد البرادعی، مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی"

"از اوایل دهه 80 میلادی، برنامه صلح آمیز هسته ای و حق غیرقابل انکار ایران نسبت به فناوری هسته ای، هدف گسترده ترین و شدیدترین نقض ها، تضییقات، مداخلات و تبلیغات نادرست قرارگرفته است؛

معاهدات معتبر و الزام آور برای ساخت نیروگاه های برق هسته ای، به صورت یکجانبه ملغی شدند؛

مواد هسته ای که به صورت قانونی خریداری شده بودند و در مالکیت ایران قرار داشتند، به صورتی غیرقانونی بلوکه شدند؛

حقوق ایران در اجرای حق خود به عنوان سهام دار چندین شرکت ملی و چند ملیتی انرژی هسته‌ای، مورد تضییع قرار گرفت؛

مداخلات غیر موجه و زورمدارانه ای به صورت منظم و به منظور تخریب، ممانعت و تأخیر در اجرای توافقات هسته‌ای ایران با دیگر شرکاء صورت گرفت؛

اتهامات بی اساس علیه برنامه کاملاً صلح آمیز هسته ای ایران، به صورت منظم انتشار یافت.

در حالی که نقض همه جانبه و مستمر حقوق ایران تحت «معاهده عدم اشاعه- NPT» ادامه داشت و در حالی که دولت های اصلی عضو معاهده در عدم پایبندی خود نسبت به بسیاری از تعهداتشان تحت مواد یک، چهار و شش معاهده به طور کلی و تحت بند 2 ماده چهار در قبال ایران اصرار ورزیده اند، ایران بر اهتمام خود در پایبندی به کلیه تعهداتش تحت معاهده ادامه داده است. در همین زمان و تنها به منظور جلوگیری از محدودیت های غیرقانونی و غیر مشروع بیشتر در اِعمال حقوقش، ایران مجبور شد تا در مورد فعالیت های خود محتاطانه و پوشیده عمل کند و از ارائه جزئیات برنامه هایش خودداری ورزد که البته در اکثر موارد، حتی بر طبق توافقنامۀ پادمان خود با آژانس بین‌المللی انرژی هسته ای، ملزم به ارائه آنها نبوده است.

در اکتبر 2003، ایران با دولت های فرانسه، آلمان و انگلستان وارد توافقنامه ای شد، با این انتظار صریح که فصل جدیدی را مبتنی بر شفافیت کامل، همکاری و دسترسی به فناوری های هسته ای و دیگر فناوری های پیشرفته باز کند. ایران با برخی اقدامات مهم در زمینه شفافیت و اعتمادسازی توافق کرد و به فوریت و به طور کامل،آنها را اجرا کرد:

مضاء و آغاز اجرای فوری و کامل پروتکل الحاقی؛
گشودن درهایش به سوی یکی از مداخله‌آمیزترین و گسترده‌ترین بازرسی‌های آژانس بین المللی انرژی اتمی؛
فراهم آوردن مجموعه ای از جزئیات فعالیت های صلح آمیز هسته‌ای‌اش که تمامی آنها در هماهنگی کامل با حقوق و تکالیفش تحت «معاهده عدم اشاعه- NPT» انجام گرفته بود؛
شروع و تداوم تعلیق داوطلبانه حق قانونی خود برای غنی سازی اورانیوم، به عنوان اقدامی اعتمادساز، ظرف 20 ماه گذشته؛
گسترش دامنه تعلیق در فوریه و نوامبر 2004، در پی توافقات با سه کشور اروپائی و اتحادیه اروپا در بروکسل و پاریس، برای تحت پوشش قرار دادن فعالیت هایی که کاملاً فراتر از تعریف اولیه آژانس از «غنی سازی» و حتی «فعالیت های مرتبط با غنی سازی» بود.

بازرسی‌های فراگیر آژانس از ایران، مکرراً اظهارات ایران را مبنی بر اینکه هر میزان از بازرسی و بررسی‌های موشکافانه هرگز کمترین انحرافی به سوی فعالیت نظامی را نشان نخواهد داد، تأیید کرد. مدیر کل در بند 25 گزارش نوامبر 2003 خود تأکید کرد که «تا این تاریخ، هیچ مدارکی دال بر اینکه فعالیت‌ها و مواد هسته‌ای از پیش اعلام نشده که در بالا به  آنها اشاره شد، در ارتباط با یک برنامه تسلیحات هسته‌ای باشد، یافت نشده است."

با توجه به اینکه از طرف مدیر کل اعلام شده بود که انحرافی به سمت فعالیت‌های ممنوعه دیده نشده ولی متأسفانه باز هم به تعهدات خود در قبال ایران عمل نکردند. لذا در ادامه مرقومه به البرادعی چنین آمده است.

"با گذشت یک سال دیگر و با انجام بیش از یک هزار نفر روز از سخت‌ترین بازرسی‌ها، مدیر کل در بند 112 گزارش نوامبر سال 2004 خود، مجدداً تأکید کرد که«تمامی مواد هسته‌ای اعلام شده در ایران مورد حسابرسی قرار گرفته و بنابراین، چنین موادی به سوی فعالیت‌های ممنوعه منحرف نشده‌اند. متأسفانه، در مقابل اگر نگوییم هیچ، ایران ما به ازای بسیار اندکی دریافت کرد و بارها اقدامات اعتمادساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن، با قول‌های انجام نشده و درخواست‌های بیشتر روبه رو شد. قول‌های اکتبر 2003 سه کشور اروپائی در بارﺓ همکاری هسته‌ای، امنیت منطقه‌ای و منع گسترش، هنوز حتی بررسی هم نشده‌اند."

بعد از شکستن تعلیق غنی‌سازی از طرف ایران، سه کشور اروپائی نسبت به ارسال یک طرح پیشنهادی اقدام نمودند که باعث انتقاد شدید مسئولین ایران گردید و در مقام پاسخ برآمدند. پاسخ جمهوری اسلامی ایران را در صفحات 596 لغایت 598 آمده که عیناً به شرح ذیل بیان می‌گردد.

"متن پاسخ جمهوری اسلامی ایران به طرح پیشنهادی سه کشور اروپائی؛

پیشنهاد ارائه شده از سوی سه کشور اروپائی/ اتحادیه اروپا در تاریخ 5 اوت 2005، نقص آشکار حقوق بین‌الملل، منشور سازمان ملل متحد، NPT، بیانیه تهران و توافق پاریس است؛
این پیشنهاد به نحو حق به جانبی، حقوق و مجوزهایی را برای سه کشور اروپائی فرض می‌کند که به وضوح فراتر از حقوق بین‌الملل است و حتی با آن در تعارض قرار می‌گیرد و تکالیفی برای ایران فرض می‌کند که هیچ جایگاهی در حقوق و رویه‌ها ندارند؛
این پیشنهاد در بردارنده مجموعه‌ای از تقاضاهای یک جانبه و خودخواهانۀ فرا قانونی از ایران است که گستره آن از انکار حق حاکمیت تا واگذار کردن حقوق غیر قابل انکار خودش را در بر می‌گیرد؛
این طرح در صدد مرعوب ساختن ایران برای پذیرش بازرسی‌های مداخله‌جویانه و غیرحقوقی است که فراتر از توافقنامه پادمان یا پروتکل الحاقی می‌باشد و تنها در گذشته توسط شورای امنیت علیه عراق تحمیل شده بود؛
این طرح از ایران می‌خواهد بخش وسیعی از برنامه‌ صلح‌آمیز هسته‌ای خود را کنار بگذارد؛
این طرح همچنین در صدد ایجاد مجموعه‌ای از معیارهای خودساخته، تبعیض‌آمیز و بی‌اساس برای برنامه هسته‌ای ایران است.
چنین معیارهایی عملاً اکثر زیرساخت‌های برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران را برخواهد چید؛
معیارهایی که اگر در سطح جهانی اعمال شوند، صنعت هسته‌ای را تنها به انحصار کشورهای دارنده سلاح‌های هسته‌ای در خواهند آورد.
این طرح- با وجود حجم بزرگ آن- مطلقاً در بردارنده هیچ گونه تضمین یا تعهدات محکمی نیست و حتی شامل پیشنهادهای قابل ملاحظه یا جدی همکاری با ایران نیز نمی‌باشد؛
این طرح چیزی نیست جز نسخه‌ای مطول، اما بسیار کم محتوی و بازنگری شده به نحوی خود خواهانه از پیشنهادی که توسط سه کشور اروپائی قبل از توافق پاریس در اکتبر 2004 در وین ارائه شد و ایران آن را رد کرد؛

در زمینه امنیت، این طرح از تکرار اصول منشور ملل متحد و تعهدات عام قبلاً پذیرفته شده فراتر نرفته است.
این طرح حتی سعی دارد تا تعهد سه کشور اروپائی به این قواعد آمره حقوق بین‌الملل را برای آنها اختیاری، محدود و مشروط نماید.
در زمینه همکاری فناوری، این پیشنهاد حتی دربرگیرنده تمایل سه کشور/ اتحادیه اروپا برای کنار گذاشتن یا کاهش تخلفات خود بر اساس حقوق بین‌الملل و NPT در رابطه با دستیابی ایران به فناوری هم نیست، چه رسد به اینکه بخواهد تضمینی در این مورد ارائه کند. به عنوان مثال، در حالی که بر اساس NPT سه کشور اروپائی متعهد به تسهیل دستیابی ایران به فناوری هسته‌ای هستند، این طرح، پیشنهادی مشروط و مبهم مبنی بر «عدم ممانعت» ارائه می‌دهد.
در زمینۀ همکاری اقتصادی، این پیشنهاد تنها در برگیرنده گزارشی مشروط از ترتیبات و تعهداتی است که قبلاً نیز وجود داشته است؛
پیشنهاد مذکور نه تنها ناقض پاریس است، بلکه این توافقنامه را به سخره نیز می‌گیرد؛
این پیشنهاد هرگز ذکری از واژه‌های «تضمین‌های عینی»، «تضمین‌های محکم» یا «تعهدات محکم» به میان نیاورده و بدین ترتیب نشانگر دور شدن کامل نویسندگان آن از اصول توافق پاریس است؛
این پیشنهاد، «تضمین‌های عینی» را معادل پایان بخشیدن به برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران که به زحمت حاصل شده، می‌داند؛

در عین حال، در این پیشنهاد عنصر «تضمین‌های محکم و تعهدات قطعی» با تفسیر دوباره، با تعهدات مبهم، مشروط و ناقص تکالیف موجود معادل شده است. در مجموع، پیشنهاد مذکور در زمینه تقاضاها از ایران بسیار طولانی، اما در مورد پیشنهادهای ارائه شده به ایران به طور مضحکی کوتاه و نارسا می‌باشد. فقدان هرگونه تلاش ایجاد ظاهری متوازن، این پیشنهاد را به دستور استعماری کاپیتولاسیون شبیه می‌سازد. پیشنهاد یادشده توهینی به تمام ملت ایران است که سه کشور اروپائی باید به خاطر آن، از ملت ایران پوزش طلبند."

2-4) کارگروه مذاکره و ضعف‌هائی که به دست دشمن بهانه داد

در پی شروع مذاکرات با سه کشور اروپائی پس از توافق پاریس و بر اساس تعهدی که در آن برای طرفین مشخص شده بود. کارگروه‌هائی تشکیل گردید.

در صفحه 346 ترکیب کارگروهی به شرح ذیل بیان شده است.

"در این مذاکرات، مسئولیت کارگروه سیاسی- امنیتی بر عهدﺓ دکتر خرازی وزیر امور خارجه بود و ایشان نیز آقای روانچی سفیر وقت ایران در سوئیس را به عنوان مسئول مذاکره تعیین کرده بود. این کارگروه تا حدّی دارای موفقیت نسبی بود. مسئول کارگروه اقتصادی مهندس جهانگیری وزیر صنایع بود. ایشان نیز آقای دکتر ماجدی معاون اقتصادی وزیر امور خارجه را به عنوان مسئول مذاکره تعیین کرده بود. این گروه نیز نسبتاً حرکتی رو به جلو داشت. ولی کارگروه هسته‌ای که مسئول آن مهندس آقازاده رئیس سازمان انرژی اتمی بود و ایشان آقای ناصری را به عنوان مسئول مذاکره تعیین کرده بود، پیشرفتی نداشت. مسئولیت کامل کارگروه‌ها بر حسب نوع وظیفه برعهده وزاری امور خارجه و صنایع و رئیس سازمان انرژی اتمی بود. مسئولیت کمیته راهبری هم بر  عهده من بود که آقای دکتر ظریف (نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد) را به عنوان مسئول مذاکره تعیین کرده بودم. ضمناً ایشان رئیس تیم مذاکراتی نیز بود."

اما به دلیل عدم هماهنگی و ضعف‌های مدیریتی به دلیل نبودن یکپارچگی بهانه به دست دشمن داده و مشکلاتی را برای کشور پدیدآورد که به برخی از آنها که در کتاب دیپلماسی هسته‌ای به آن اشاره شده می‌پردازیم. یکی از مشکلات مطرح تزریق گاز UF6 بدون اطلاع قبلی آژانس بوده که در صفحه 120 اینگونه بیان می‌دارد.

"بنابراین در سال 1382 یکی از پرسش‌های رسمی آژانس این بود که آیا بدون اطلاع آژانس تزریقی انجام شده است یا نه؟ آژانس بر اساس دلایل فنی، آن را قطعی می‌دانست. البته هر کشور ممکن است چنین تصورهایی داشته باشد، ولی با اقدامات جبرانی، موضوع حل و فصل می‌شود. طبق اساسنامه آژانس در این گونه موارد انجام اقدامات اصلاحی، ضروری است."

"در سال 1381، فعالیت‌ها در فضایی آرام پیش می‌رفت، ولی به ناگاه و با دستور آمریکا، منافقین با ترتیب دادن یک مصاحبه مطبوعاتی و وارد کردن اتهامات واهی سروصدای زیادی به راه انداختند. نظر سازمان انرژی اتمی این بود که تأسیسات نطنز تکمیل و سپس به آژانس اطلاع داده شود تا آنها در برابر عمل انجام شده قرار گیرند و سروصدای غرب مانع کار نشود، ولی متأسفانه این رویکرد سازمان، برنامه‌ها آتی آن را با مشکل مواجه ساخت."

یکی دیگر از بهانه‌های دشمن آلودگی‌هائی بود که در اسفند 81 و نیز خرداد 82 در نظنز از طرف آژانس اعلام شده بود که در صفحه 124 چنین بیان شده است.

"نتایج نمونه‌گیری‌ها، آلودگی 79 درصد، 75 درصد، 54 درصد و 20 درصد در نطنز بود. از اینجا مشکلات جدیدی برای کشور آغاز شد. علت تشدید فشارها، در واقع، ناشی از همین مسئله بود. آژانس می‌گفت که حتی آلودگی مربوط به غنای 79 درصد را نیز به دست آورده است."

رئیس سازمان انرژی اتمی ایران مطلبی را در مورد غنی‌سازی مطرح می‌کند که بعداً مشخص می‌شود خلاف واقع بوده است در صفحه 127 می‌گوید.

"در خرداد 1382 رئیس سازمان انرژی اتمی در وین در مقابل سفرای کشورهای عضو شورای حکام، در پاسخ به این پرسش که آیا تاکنون ایران غنی‌سازی را انجام داده است یا نه؟ گفته بود که تاکنون مواد شکاف‌پذیری را به سانتریفیوژها ترزیق نکرده‌ایم که البته پس از تحقیقات آژانس، بی اعتمادی دیگری هم در این مورد ایجاد شد؛ تا جایی که البرادعی می‌گفت با این تناقض‌گویی‌ها، دیگر چگونه می‌توان به ایران اعتماد کرد؟ کشف آلودگی سطح بالا هم برای ما مشکل آفرین شده بود."

حتی مصاحبه‌های برخی افراد از جمله سفرا مشکلاتی را برای کشور بوجود می‌آورد که در صفحه 173 چنین بیان می‌نماید.

"در آستانه مذاکرات تهران با چند اتفاق ناگوار مواجه شدیم. نخستین آنها، اشتباه یکی از سفرای ما در اروپا بود. او به مقامات آن کشور گفته بود ایران برای توقف غنی‌سازی آمادگی دارد."

و گاهی نمایندگان مجلس بخصوص مجلس ششم، در صفحه 174 اینگونه آمده است.

"تعدادی از نمایندگان مجلس، طرح سه فوریت برای الزام دولت به پذیرش پروتکل الحاقی را امضاء کرده و در پی آن بودند تا آن را تقدیم مجلس کنند. به رئیس جمهور گفتم که اگر طرح سه فوریت در مجلس مطرح شود، من استعفاء می‌دهم. گفتم ظاهراً مجلس از آغاز کار، کارشکنی را شروع کرده است. در این زمینه من و نیز آقای خاتمی با آقای کروبی (رئیس مجلس) صحبت کردیم تا این طرح متوقف شود و در مجلس مطرح نشود. خوشبختانه ایشان مانع شد و طرح در صحن علنی مطرح نشد، ولی متأسفانه سفرای اروپائی از تهیه این طرح در مجلس با خبر شده بودند."

گاهی نیز مسئولین عالیرتبه چون رئیس جمهور وقت با مصاحبه‌های ناهماهنگ مشکل آفرین می‌شد که در صفحه 174 اینگونه بیان شده است.

"پیش از آنکه وزرا به تهران برسند، رئیس جمهور (خاتمی) در مصاحبه‌ای مطبوعاتی اعلام کرده بود که ما تعلیق را می‌پذیریم. با شنیدن این مطلب به تیم مذاکراتی گفتم در مورد پروتکل که در مجلس طرح سه فوریت تهیه کرده‌اند، تعلیق را هم که رئیس جمهور اعلام کرده، من دیگر  قرار است بر سر چه موضوعی مذاکره کنم؟!"

گاهی اطلاعات غلط سازمان انرژی اتمی مشکل آفرین شده که در صفحه 234 آمده است.

"پس از بررسی‌های گسترده در تهران، معلوم شد که سازمان، نقشه P2 را از دلال خریده ولی متأسفانه به ما اطلاع نداده است. از برخی مسئولین دیگر پرسیدم که سازمان در باره P2 به آنها چه گفته است. دیدم به آنها هم گفته بوده که نقشه را از اینترنت به دست آورده است. این ماجرا نه تنها به اعتماد بین ما و اروپا آسیب رساند، بلکه در داخل کشور هم به اعتماد مسئولین به سازمان انرژی اتمی لطمه وارد کرد."

برخی در مجلس ششم نیز به دلیل اعتقاد به دردسرساز بودن هسته‌ای و اقتصادی نبودن و یا مؤثر نبودن، مشکلاتی را ایجاد می‌کردند که در صفحات 126و 128 چنین بیان شده است. متأسفانه امروز هم شاهد برخی از این زمزمه‌ها هستیم.

"در مجلس ششم هم عده‌ای با ادامه پروژه هسته‌ای مخالف بودند. برخی تندروهای جناج چپ معتقد بودند رئیس سازمان انرژی اتمی می‌خواهد دولت را با معضل بزرگی مواجه کند. همه اینها دست به دست هم داده و نگرانی را در کشور تشدید کرده بود."

"یکی از نگرانی‌های نمایندگان مجلس ششم و برخی اصلاح طلبان این بود که تصور می‌کردند سازمان انرژی اتمی به دولت وفادار نیست و در پی آن است تا دولت را با دردسر بیندازد. آنها می‌گفتند برنامه هسته‌ای پر هزینه و برای امنیت ملی مخاطره آمیز است و هزینه‌های انجام شده در این زمینه نیز بی‌ثمر بوده است و لذا بایدکنار گذاشته شود."

2-5) هزینه تعلیق و برگشت از آن

انرژی هسته‌ای کاربردهای فراوانی در بخش‌های مختلف صنعتی، کشاورزی و بهداشت و درمان و ... دارد ولی

یکی از کاربردهای شاخص آن تولید برق است که تعلیق می تواند تولید آنرا به تأخیر بیندازد در تاریخ 25/2/1384 مجلس شورای اسلامی دولت را موظف به تولید بیست هزار مگا وات برق هسته‌ای نمود.

"1. ماده واحده مصوب مجلس شورای اسلامی در تاریخ 1384/2/25 به شرح زیر است:

دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است در چارچوب معاهده (NPT) و قوانین بین المللی با بهره‌گیری از اندیشمندان، محققین و امکانات داخلی و بین المللی و همچنین پیگیری اجرای تعهدات آژانس بین المللی انرژی اتمی و کشورهای برخوردار از این فناوری در برابر کشورهای عضو معاهده منع تولید و تکثیر سلاح های هسته‌ای (NPT) نسبت به برخوردار نمودن کشور از فناوری هسته ای صلح آمیز از جمله تأمین چرخه سوخت جهت بیست هزار مگا وات برق هسته ای اقدام نماید.

سیاستگذاری و برنامه ریزی در مورد تربیت نیروی انسانی متخصص اولویت بندی در فناوری و تحقیقات هسته‌ای توسط وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و سازمان انرژی اتمی تهیه و به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید."

نکته دیگر در حوزه مذاکرات نگرانی بابت عواقب خروج از مذاکرات است. در این زمینه صفحه 331 نگرانی مقام معظم رهبری در مورد توافق پاریس اینگونه بیان شده است.

"مقام معظم رهبری فرمودند یک اشکال هم من دارم و آن اینکه در ادامه مذاکرات، اگر احساس شد مذاکرات به نتیجه نمی رسد، چطور می توانیم این توافق را کنار بگذاریم. (چون در توافق زمان شش ماه قید نشده بود؛ بنابراین، اگر ظرف شش یا هفت ماه به نتیجه نمی رسیدیم، چگونه می‌توانستیم از این توافق خارج شویم؟)"

در نامه ای که ایران به آژانس برای از سرگیری UCF اصفهان در تاریخ 84/5/10 ارسال کرده هزینه های مترتب بر تعلیق در صفحه 587 اینگونه بیان شده است.

"تعلیق، برای مدت نزدیک به 20 ماه با تمام عواقب اقتصادی و اجتماعی که آثار آن متوجه هزاران خانوار بوده، حفظ شده است. سه کشور اروپائی/ اتحادیه اروپا در رفع هیچ یک از ابعاد گوناگون محدودیت های مربوط به دستیابی ایران به فناوری پیشرفته و هسته ای موفق نبوده اند."

در بخش های مختلف کتاب نسبت به اصرار اروپائیان و آژانس ادامه تعلیق غنی سازی ایران و تهدیدهای مختلف از جمله اعمال تحریم و فرستادن پرونده هسته‌ای به شورای امنیت مطرح می گردد. حتی کشورهایی

چون روسیه نیز حساس بوده اند. در صفحه 170 در مورد روسیه اینگونه بیان شده است.

"به نظر من، نامه وزیر امور خارجه روسیه تندتر از نامه سه وزیر اروپائی بود. اثر آن نامه در ذهن مسئولین این بود که حساسیت روس ها در زمینه غنی سازی در ایران از اروپائی ها هم بیشتر است و از طرفی ایجاد هماهنگی هم سخت تر بود."

بعد از شکستن تعلیق از طرف جمهوری اسلامی ایران باعث عصبانیت اروپائیان شد و نمایندگان آنها در تاریخ 84/5/11 نامه سه وزیر خود را به دبیر کمیته سیاسی دبیرخانه را تسلیم و نکاتی را در آن جلسه مطرح می کنند از جمله تهدید آنهاست که در صفحه 589 چنین آمده است.

"این اقدام ایران باعث برهم زدن توافق پاریس و مذاکرات از سوی ایران خواهد شد؛

نیازی به تشریح عواقب این اقدام وجود ندارد. پیشنهاد می کنیم ابتدا به طور جدی طرح اروپا را بررسی نمایید."

بعد از شکستن تعلیق داوطلبانه از طرف جمهوری اسلامی ایران سه وزیر اروپائی طی نامه ای اظهار می‌کنند که شدیداً نگرانند و مجدداً شروع به تهدید کردند و در انتهای نامه خود که در صفحه 592 آمده است اینگونه خطاب می‌کنند.

"ما طی چند روز آینده به منظور بررسی راه ها رو به جلو، به دنبال اجلاس ویژه شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی خواهیم بود. با از سرگیری فعالیت های تعلیق شده توسط ایران، مذاکرات ما به پایان خواهد رسید و ما هیچ گزینه ای جز پیگیری اقدامات دیگری نداریم. ما از ایران می خواهیم که فعالیت های تعلیق شده را از سر نگیرد و اقدامات یک جانبه دیگری اتخاذ نکند و بدون تأخیر، تعهد کامل خود به موافقنامه پاریس را تأیید نماید.  (فیلیپ دوست بلازی، جک استراو، یوشکا فیشر، خاویر سولانا)."

2-6) اهداف آمریکا و اروپائیان در ایران فقط هسته‌ای نیست

در مذاکرات و مکاتبات مختلف اروپائیان و آمریکا و قطعنامه های صادره نشان از آن دارد که خصومت آنها با جمهوری اسلامی ایران صرفاً هسته‌ای نبوده و موضوعاتی چون منطقه‌ای، صنایع موشکی و... نیز مطرح می‌باشد.

به برخی مطالب که در کتاب مذکور در این مورد اشاره شده است به شرح ذیل می پردازیم.

در صفحه 125 چنین آمده است.

"در تیر 1382 هم که جک استراو وزیر امور خارجه انگلیس، به ایران آمده بود، محور مباحث وی دو موضوع فوق بود، وی در ملاقات با اینجانب راجع به القاعده هم بحث کرد. او مدعی بود که سران القاعده در ایران هستند. چند کارشناس مسائل امنیتی را هم با خود به ایران آورده بود. او در پایان آن ملاقات، به مسئله هسته‌ای پرداخت و گفت نگرانی دیگر غرب به جز مسئله تروریسم، مسئله فعالیت هسته‌ای است."

در مذاکرات بروکسل نیز اروپائیان اظهاراتی داشتند که در صفحه 347 اینگونه بیان شده است.

"در مذاکرات بروکسل فرانسوی ها و آلمان ها با صراحت صحبت کردند. دوویلپن وزیر امور خارجه فرانسه گفت هدف ما تنها مسئله هسته ای نیست، ما در پی ایجاد رابطه ای استراتژیک با ایران هستیم. آلمانی ها هم به بیانی دیگر بر همین موضوع تأکید داشتند. جک استراو هم گفت ما به دنبال ایجاد رابطه ای جامع و بلندمدت هستیم."

بعد از توافق پاریس کارگروه‌هائی برای جزئیات تشکیل شد که در صفحه 381 در کار گروه سیاسی – امنیتی چنین آمده است.

"در این چارچوب، محورهای تضمین های امنیتی، بحث منافقین و القاعده و نیز مشارکت کشورهای اروپائی در تأمین ملزومات دفاعی (شامل موارد لازم دفاعی و همچنین مبارزه با مواد مخدر و تروریسم) مطرح شد. موضوع تعیین مدت زمان بحث مطرح و نتیجه گیری اولیه مباحث ظرف سه ماه نیز پیشنهاد گردید. راجع به حضور سران منافقین در پارلمان اروپائی نیز گفته شد که این مسئله ضربه شدیدی به توافق پاریس وارد ساخته است...

این طرح شامل همکاری های هسته‌ای، روابط سیاسی و امنیتی شامل امنیت منطقه و تروریسم؛ همکاری اقتصادی و تجاری و توسعه روابط در بخش های کلیدی مانند انرژی، تجارت و سرمایه گذاری خواهد بود؛"

توافق ژنو و بیانیه لوزان

با توجه به مطالب مطرح در دو بخش قبلی که نشان می‌دهد حل مشکل مردم صرفاً در گرو رفع تحریم‌ها نیست و احتیاج به اقدامات اساسی دیگری دارد و نیز بی اعتمادی محض نسبت به امریکا و اروپا با توجه به سابقه تاریخی آنها در ایران، لازم است به گونه‌ای مذاکرات ادامه یابد که در صورت هرگونه بدقولی از طرف کشورهای 1+ 5 که در ذات آنها وجود دارد. ایران بتواند با کمترین هزنیه به مسیر استحکام درونی هسته‌ای بازگشته و توسعه فناوری هسته‌ای با تعلیق طولانی روبرو نگردد. زیرا به طور مثال برای حداقل تولید بیست هزار مگاوات برق نیاز به بیست واحد 190 هزار سو در کشور می‌باشد. نیاز سایر بخش‌ها از جمله بهداشت و درمان، صنعت، کشاورزی و ... نیز بایستی در نظر گرفته شود. هر کدام از این بخش نیاز به سپری کردن زمان خاص خود را دارد و نبایستی از زمان غافل شد.

از آنجائیکه از توافق ژنو تا بیانیه لوزان اینگونه تلقی می‌گردد که طرف مقابل امتیاز بیشتری گرفته است و برای جلوگیری از زیاده خواهی‌های بیشتر آنان لازم است گزاره برگ ایران هر چه سریعتر تنظیم و با جزئیات به اطلاع مردم شریف ایران رسانده شود. این گزاره برگ اتفاقاً می‌تواند تضمین منافع ملی باشد و نه مغایر با آن.

اعلام شده گزاره برگ همان مطالبی است که مسئولین اجرائی کشور در مصاحبه‌ها مطرح کرده‌اند ولی با یک رجوع به آرشیو اخبار و مطالعه نقطه نظرات اولین نکته‌ای که ذهن متبادر می‌گردد عدم یکپارچگی و هماهنگی و برداشت مشترک در موضوع غنی‌سازی، نحوۀ بازرسی‌ها، چگونگی برداشتن تحریم‌ها، ادامه تحقیق و توسعه، نحوۀ همکاریهای بین‌المللی در امور هسته‌ای بعد از توافق در جهت رفع نیازهای کشور در ده سال تعلیق و مسائل مالی آن و ... می‌باشد. بدیهی است که نمی‌توان گزاره برگ ایرانی را از آنها برداشت نمود.

در این گزاره برگ بایستی موضوع غنی سازی از نظر سطح سانتریفیوژها و مراکزی که تزریق گاز در آنها انجام می‌شود و نیز رفع نیازهای کشور به اورانیوم با غنی سازی بالاتر از 67/3 در مدت ده سال و ... بطور شفاف و صریح بیان و در توافق آتی جزئیات بطور کامل رعایت گردد.

نکته دیگر که در گزاره برگ بایستی به آن اشاره گردد بازرسی‌ است که نبایستی تسری آن به مراکز نظامی و خارج از عرف از ایران طلب شود که بلائی که سر عراق و لیبی آمد بر سر ایران بیاورند.

نکته اساسی دیگر بحث تحریم‌ها و حذف یکباره آنهاست و هرگونه گره زدن به راستی آزمائی هیچ انتهائی ندارد. همانطور که به اذعان مسئولین سازمان انرژی اتمی ایران PMD و سئوالهای آژانس بین‌المللی انرژی تمامی ندارد و حدی بر آنها متصور نیستند. لازم است این موضوع بطور روشن در گزاره برگ آورده شود.

نکته ضروری دیگر موضوع تحقیق و توسعه است که تحت لوای NPT نمی‌توان کشورها از رشد علمی و تحقیقاتی منع کرد. در گزاره برگ بایستی جزئیات توافق برای مردم مطرح و در مذاکرات به آن پافشاری گردد. عدم تزریق گاز در سانتریفیوژهای نسل‌های پیشرفته به منزلۀ توقف تحقیق و توسعه است.

نحوه همکاری‌های بین‌المللی برای تأمین نیازهای کشور در زمینه نیروگاه و سایر حوزه‌ها بایستی به طور شفاف بیان و نحوه عرضه و مسائل مالی و دانش فنی و ... در جزئیات مذاکرات تدوین گردد.

در صورت نقض تعهدات از طرف مقابل که سابقۀ طولانی دارند نبایستی در یک مکانیزم استعماری که به نفع غرب است گرفتار شویم. با رسانه‌های جهانی که در اختیار آنهاست می‌توانند افکار عمومی را مدیریت کنند. همانطور که در مدت بسیار کوتاه کشورهائی که داعش را بوجود آوردند در افکار عمومی جهان خود را ضد داعش نشان دادند. آنها در پی بهانه گرفتن از ایران و اتهام به عدم رعایت توافق نامه و یا قطعنامۀ سازمان در فصل هفتم منشور و مدیریت افکار عمومی نسبت به ایران برتری دارند و نبایستی از این امر غافل شد.

با توجه به سابقه تاریخ آنها در ایران وتجربه تعلیق در سنوات اخیر ضرورت دارد قبل ازهر امضاء توافق نامه‌ای، عوارض آن به خوبی بررسی شود.

با تشکر از حوصلۀ شما


منبع : فارس

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۵
امیر مهدوی


وی تأکید کرد: نمی‌دانم برخی حافظه‌شان ضعیف شده است چراکه قبل از آمریکایی‌ها ما فکت شیت خود را اعلام کردیم. بنابراین ما اعلام کردیم و روشن است، منتها برخی شبهه‌‌ای ایجاد و مسائلی را مطرح کردند، ضمن اینکه ما نظرات خود را به‌صراحت گفتیم. وزیر امور خارجه ما و رئیس سازمان انرژی اتمی به‌تفصیل نظرات ایران را اعلام کردند، حال اگر می‌خواهید مصاحبه‌های آنان را دوباره منتشر کنید تا فکت‌شیت دوم منتشر شود.


 روحانی تیم مذاکره کننده را به «ضعف حافظه» متهم کرد/ چه کسی درباره فکت شیت راست می گوید؛ روحانی یا ظریف؟ / روحانی: گویا حافظه برخی ضعیف شده، زودتر از همه فکت شیت منتشر کردیم


وی تأکید کرد: نمی‌دانم برخی حافظه‌شان ضعیف شده است چراکه قبل از آمریکایی‌ها ما فکت شیت خود را اعلام کردیم. بنابراین ما اعلام کردیم و روشن است، منتها برخی شبهه‌‌ای ایجاد و مسائلی را مطرح کردند، ضمن اینکه ما نظرات خود را به‌صراحت گفتیم. وزیر امور خارجه ما و رئیس سازمان انرژی اتمی به‌تفصیل نظرات ایران را اعلام کردند، حال اگر می‌خواهید مصاحبه‌های آنان را دوباره منتشر کنید تا فکت‌شیت دوم منتشر شود. 

آقای روحانی با اظهارات اخیر خود درباره فکت شیت ایرانی به جمع مسئولین دولتی پیوست که در این باره سخنان متناقضی را بیان کرده اند.


به گزارش رجانیوز، در حالی که وزیر امور خارجه تاکید کرده بود برگه ای که پس ازمذاکرات در اختیار رسانه ها قرار گرفت «فکت شیت ایرانی» نیست با این حال رئیس جمهور در اظهاراتی کاملا متناقض تاکید کرد: برگه منتشر شده در لوزان سوئیس فکت شیت ایرانی است. 
 
رئیس‌جمهور در نشست خبری پایان سفر به شیراز در پاسخ به سؤالی پیرامون انتشار "فکت‌شیت ایرانی" گفت: فکت‌شیت ایرانی قبل از آمریکا منتشر شد. شبی که تفاهم بین ایران و ۱+۵ انجام شد و بیانیه‌ای که در لوزان اعلام شد، یک ساعت قبل آن خبرگزاری‌ها فکت‌شیت ایرانی را منتشر کردند؛ همه خبرگزاری‌ها ما یک فکت شیت را اعلام کردند و همان را هم رسانه‌های خارجی اعلام کردند.
 
وی تأکید کرد: نمی‌دانم برخی حافظه‌شان ضعیف شده است چراکه قبل از آمریکایی‌ها ما فکت شیت خود را اعلام کردیم. بنابراین ما اعلام کردیم و روشن است، منتها برخی شبهه‌‌ای ایجاد و مسائلی را مطرح کردند، ضمن اینکه ما نظرات خود را به‌صراحت گفتیم. وزیر امور خارجه ما و رئیس سازمان انرژی اتمی به‌تفصیل نظرات ایران را اعلام کردند، حال اگر می‌خواهید مصاحبه‌های آنان را دوباره منتشر کنید تا فکت‌شیت دوم منتشر شود.
 
در واقع رئیس جمهور، وزیر امور خارجه و دیگر اعضای تیم مذاکره کننده را به ضعیف شدن حافظه یا همان فراموشی متهم کرده چرا که اولین نفری که مدعی شد برگه منتشر شده پس از مذاکرات لوزان فکت شیت ایرانی نیست ، محمد جواد ظریف بوده است. 
 
رجانیوز به توصیه رئیس جمهور عمل کرده و مصاجبه های وزیر امور خارجه و رئیس سازمان انرژی را در این باره مجددا منتشر می کند.
 
ظریف سه روز پس از توافق لوزان، در برنامه نگاه یک در این باره گفت: چیزی بنام فکت شیت ایرانی  وجود ندارد  و وزارت خارجه چیزی را منتشر نکرده  است .چند نفر از دوستان ما  یک رشته دستاوردهایی را  از این مذاکرات  نوشتند .
 
اما علاوه بر ظریف دیگر اعضای تیم مذاکره کننده نیز تاکید کردند که از سوی ایران ، فکت شیت منتشر نشده است. 
 
در همین راستا  عباس عراقچی ۲۰ فروردین با تاکید بر عدم انتشار فکت شیت از سوی ایران گفت: فکت شیت چیزی است که آمریکایی‌ها منتشر کردند روایت آنها از توافقاتی است که در دور اخیر مذاکرات به آن رسیدیم. این کاملا معمول است بعد از هر مذاکرات و واقعه سیاسی، طرفین این واقعه و مذاکره، روایت خود را برای مستمعین خود می‌گویند که هر کس از زاویه خود می‌گوید چه اتفاقی افتاده و قرار است بیفتد و طبیعی است هر طرف قسمت‌هایی که مطلوبش است را برجسته‌تر بیان می‌کند.
 
معاون وزیر خارجه که بنابر اظهارات رئیس جمهور به فراموش کاری متهم شده است در ادامه با بیان اینکه آمریکایی‌ها این کار را به صورت مکتوب کردند و از قبل هم مقداری از آن را آماده کرده بودند، گفت: روایت خودمان که یک روایت واقعی است در صحبت‌های مفصل ظریف بیان شد. من نیز بیان کردم؛ فعلا بنای ارائه کردن "مکتوب" را نداریم ولی اگر لازم باشد چنین خواهیم کرد.
 
اما علی اکبر صالحی نیز از دیگر مسئولان هسته ای کشور است که علی رغم حضور در مذاکرات هسته ای ، رئیس جمهور بدون آنکه اسم وی را بیاورد او را به ضعیف بودن حافظه متهم کرده است.
 
صالحی ۵ اردیبهشت در برنامه نگاه یک گفت: « ما درباره بخش فنی فکت شیت را آماده و به آقای ظریف ارائه کردیم و در وزارت خارجه نیز مباحث سیاسی را به آن اضافه کردند. آقای ظریف تمام جزییات را گفتند و خودش معادل ۱۰ فکت شیت است و چیزی نبود که مطرح نشده باشد. حتما دلیل موجهی داشته که مسئولان کشور فکر کردند انتشار فکت شیت ایرانی ضرورتی ندارد. ما در شرایط حساسی هستیم و هر کس می‌تواند سوء استفاده کند. رژیم صهیونیستی و دیگرانی هستند که می‌خواهند به روند مذاکرات خدشه‌ای وارد کنند. الان مذاکرات شروع شده و وارد جزییات شده ایم و ضرورتی به انتشار فکت شیت نیست.»
 
رئیس سازمان انرژی اتمی ۱۸ فروردین ماه (۵ روز پس از مذاکرات لوزان) در مجلس شورای اسلامی گفت:« آقای ظریف هم در حال تهیه فکت شیت هستند که در این فکت شیت خیلی از حقایق روشن می شود».
 
ماجرای فکت شیت ایرانی پس از آن مورد توجه کارشناسان و نمایندگان مجلس قرار گرفت که رهبر معظم انقلاب از مسئولان خواستند مردم را در جریان مذاکرات قرار دهند.
 
مسئولان وزارت امور خارجه نیز در جریان حضور خود در مجلس وقتی با سئوالات نمایندگان درباره محتوای مذاکرات مواجه شدند قول دادند برای مورد قضاوت قرار گرفتن عملکرد تیم هسته ای،فکت شیت ایرانی را که حاوی جزییات مذاکرات است، منتشر کنند.
 
اما نکته قابل تامل آنکه رئیس جمهور خود نیز در جریان سفر به استان گیلان در تاریخ ۲۶ فروردین به صورت تلویحی در تعریضی به منتقدان از عدم ضرورت انتشار فکت شیت سخن گفته بود: «مذاکره تمام نشده که جزئیات آن منتشر شود، مذاکره آداب خودش را دارد و هنوز نمی‌توان جزئیات را منتشر کرد! »
 
این جمله روحانی نشان می دهد که خود وی نیز قائل به انتشار فکت شیت ایرانی نبوده است و تا تاریخ ۲۶ فروردین نیز معتقد بوده که فکت شیت ایرانی منتشر نشده اما به احتمال زیاد برای لغو پروژه سئوال از رئیس جمهور که از ابتدای هفته جاری در مجلس کلید خورده، نظرش عوض شده و با کنایه گویی به اعضای تیم مذاکره کننده هسته ای ، برگه منتشر شده در مذاکرات لوزان را فکت شیت ایرانی بنامد.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۰
امیر مهدوی

میرهاشم موسوی کارشناس مسایل راهبردی:  نگاه نرم افزاری به مقوله امنیت در جامعه و ایجاد تعادل و توازن در تدوین راهبرد های متناسب با تهدیدهای احتمالی  سخت و نرم و به عبارتی دقیق و علمی تر، پی ریزی و تدوین راهبرد های ترکیبی و توامان سخت و نرم ( «راهبرد های امنیتی هوشمندانه») امنیت بخش در جامعه در مواجهه با تهدید های احتمالی همواره یکی از ضرو ریات و دغدغه های اصیلی است که مسئولان و سیاستگزاران بایستی در سطح کلان به آن توجه جدی داشته باشند. فرآیند تامین امنیت جامعه با توجه به خود مفهوم« امنیت » که به تعبیر متفکرین این عرصه مفهومی کلان و مبهم، بین الاذهانی، ذو وجهی و ذو مراتبی و دارای ابعاد مختلف اجتماعی،اقتصادی،سیاسی ، فرهنگی ، زیست محیطی و... است؛ بدون توجه دقیق به سطوح مختلف راهبردی و عملیاتی در راستای سیاستگزاری کلان، وضعی است که نه تنها ممکن است دست نیافتنی باشد، بلکه برعکس ممکن است است خواسته و نا خواسته موجبات تهدید و ایجاد نا امنی در عرصه های مختلف را نیز فراهم آورد.
 
لذا در این زمینه مواجهه مسئولان در رابطه با این مفهوم و به عبارتی دیگر، سپهر حاکم بر دولت ها، در این رابطه نکته بسیار مهمی است که می تواند چگونگی مدیریت پدیدهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... با رویکرد آینده نگاری  (به معنای ساختن آینده) را روشن نماید.در این خصوص سخنان رئیس جمهور محترم در جمع فرماند هان نیروی انتظامی در قالب تحلیل امنیتی جامعه و نقش پلیس در امنیت بخشی جامعه ضمن اینکه دارای نکات مثبتی همچون نگاه نرم افزاری به امنیت و امنیتی ندیدن پدیده ها را داراست  دارای مواردی در خور تامل بسیاری است که به نحوی نگرانی هایی در عرصه انتظام بخشی با هدف حصول امنیت همه جانبه در جامعه را ایجاد می نماید.که ممکن است در صورت عدم تبیین روشن بعضی از گزاره های مطرح شده توسط ایشان، تهدیدی جدی بر جامعه ایرانی و موجبات ناامنی و سیر پدیده ها به سمت نا امنی را فراهم آورد:
 
1- با توجه به اینکه انتظام و امنیت دو روی یک سکه قلمداد می شود به تعبیری هر جا انتظام باشد امنیت نیز وجود دارد و جایی که انتظام نباشد نشان از نوعی وجود تهدید و نا امنی است و وجود امنیت نیز تائیدی بر نظم و اثرات عاملین انتظامی است، اگر چه نیروی انتظامی نمی تواند به جنبه نرم افزاری امنیت بی توجه باشد اما ذات نیروی انتظامی  به عنوان ضابط  انتظام دهنده جامعه، بیشتر رویکرد سخت افزاری دارد تا نرم افزاری. و به نظر می رسد انتظار اتخاذ رویکردی با غالبیت نرم افزاری از این نیرو در مواجهه با پدیده ها و اجرای قوانین بیش از آنکه واقعی و صحیح باشد،آدرس غلطی است که ممکن است این نیرو را در انجام تکالیف امنیت بخشی دچار تردید راهبردی بنماید. البته منظور نگارنده به هیچ وجه عدم توجه به رویکرد های نرم در مواجهه، عدم رعایت کرامت های انسانی و حفظ شئون جنسیتی و برخورد های نرم و محترمانه نیست.
 
2- اگر مسئولان به دنبال ایجاد توازن و تعادل در بخش نرم افزاری امنیت فرد و جامعه در سطح کلان هستند  به نظر می رسد شاهراه تحقق این موضوع  مهم در راهبرد هایی امکان پذیر است که متمرکز بر آموزش و تربیت افراد جامعه با محوریت احکام اسلام ناب باشد که کرامت انسانی،اخلاق مداری،قانون گرایی و ... تنها بخشی از این تعالیم آسمانی است. بدیهی است تمرکز اجرای این راهبرد ها نه تنها در نیرو های انتظامی نیست بلکه بخش مهمی از مجریان و کنشگران  این راهبرد های نرم امنیت، دستگاه ها و وزارت خانه های آموزشی و فرهنگی هستند که متاسفانه دچار کم کاری مفرط و انفعال کارکردی مبتنی بر آموزه های اسلامی هستند (هم در محتوا و هم در سیاستگزاری ها و اجرا).
 
وضعیت تربیتی و آموزشی در مهد کودک ها تا دبیرستان در وزارت آموزش و پرورش ، وضعیت بی سر و سامان علوم انسانی وارداتی در دانشگاه ها، سیاست های فرهنگی باز و منفعلانه در حوزه های مختلف فرهنگی،اعم از هنری،موسیقی و... در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و  بی مسئو لیتی نهاد های مرتبط در این زمینه خود گویای نوعی بی برنامه گی و هضم شدن در قالب های موجود جهانی است و نه مدیریت و بومی سازی مبتنی بر الگوی آرامش و اطمینان بخش اسلامی. 
 
3- معمولا با توجه به مفهوم امنیت گفته میشود تعریف مشترکی از امنیت نیست و امنیت چیزی است که ما به واقع آن را  درک میکنیم و احساس میکنیم و آنچه برآیند سطح کلان در حوزه های مختلف اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و زیست محیطی و... درک میشود یا احساس میشود حاکی از امنیت و یا  ناامنی است. (البته این موضوع در جای خود نقد بسیار دارد). حال اگر تلویحاً این موضوع را بپذیریم، به راستی امنیت انتظامی به عنوان بخشی از امنیت اجتماعی در اندیشه دینی در چه صورتی قابلیت تحقق و ادارک دارد؟ آیا جزء این است که در امنیت انتظامی ارزش های حیاتی جامعه با توجه به باورها،ارزش ها و فرهنگ حاکم بر جامعه، بایستی (البته به شکل قانونی)پاسداری شود؟ آیا جزء این است که امروزه با پروسه هایی مثل جهانی شدن یا به عبارتی بهتر جهانی سازی، تهدیدهای بنیادین در متن جامعه، آن هم روی مرکزی ترین هسته جامعه، یعنی مسائل  هویتی و فرهنگی فعال شده است؟ بدیهی است در این زمینه عنصر انتظام بخش جامعه، بایستی چالاکی هوشمندانه خود نسبت به تغییرات محیطی را داشته و برای مواجهه با تهدیدهایی که برخلاف احکام اسلامی در جامعه رواج پیدا می کند مطابق با قوانین و رهنمودهای مسئولان ابتکار عمل را در دست خود داشته باشد.
 
4- نکته مهم دیگر در باره این اظهارت، عدم توجه به مفهومی بنام «مرجع امنیت» است که اگر تحلیل درست و منطبق با ارزش های حیاتی از این مفهوم نداشته باشیم ضمن اینکه در تدوین راهبردهای امنیت اجتماعی در جامعه دچار خطای استراتژیک می شویم مضافا"، ممکن است به جهتی برویم که در اولویت گذاری ها، اساس پاسداری از اصول و ارزش های بنیادین نظام، فدای فروعی فاقد ریشه به بهانه امنیت بخشی جامعه در سطح راهبردی نیز بشود، آنچه در این زمینه اهمیت ذاتی دارد کشف ارزش های حیاتی هر مکتب و نظام، مطابق با مبانی و فلسفه وجودی آن نظام است، و در انتهای این فهم بنیادین هست که می توانیم  به تحلیل امنیت و موارد تهدیدی پیرامون خود، عمق و سطح تهدید و حتی نحوه مواجهه با آن، بپردازیم؛ آنچه مشخص است انسانها در برخى از ارزشهاى حیاتى مثل حفاظت از جان، مال و آب و خاک، مشترک هستند، اما اختلافات، در تعیین ارزش غایى و هدف اصلى است که به اعتقاد ما در جمهوری اسلامی ایران کاربست و اجرای احکام اسلامی از آن دسته ارزش های حیاتی است که نهادها و نظام ها و ساختارها هم بر همین اساس شکل گرفته است. حال با این اوصاف  مشخص است که اگر در جهت گیری ها  جهت تامین امنیت فردى، امنیت اجتماعى، امنیت سیاسى، امنیت اقتصادى، امنیت فرهنگى، امنیت ملى اگر جهت بردار و برآیند کلی به این غایت، اسلام و تقرب الهی در فضای فردی و اجتماعی نباشد چه بسا به نام امنیت، فضای نا امنی مستولی گشته و  به جای حاکمیت اسلام و خدا ،حاکمیت نفس و شیطان در جامعه رقم می خورد. پس مرجع امنیت در جمهوری اسلامی ایران هرچه که باشد نمی تواند خارج از اصول و چارچوب های اسلامی باشد(که در جای خود بحث فراوانی می طلبد) و متعاقب آن  انتظام بخشی در راستای امنیت جامعه  نمی تواند خارج از  قالب اصول کلی احکام اسلامی باشد (البته این به معنای ورود احکام در جزئیات بسیار ریز و کوچک نیست)، پس نمی توان عنوان کرد مجریان و کنشگران امنیت انتظامی   موظف به اجرای اسلام نبوده  ...و تنها وظیفه اجرای قانون را دارند.نه تنها پلیس بلکه همه اجزای حکومت موظف به اجرای اسلام در وجوه مربوط به خود هستند.
 
5- نکته پایانی و کلان تر وجود و هماوردی دو نوع گفتمان در عرصه های مختلف مدیریت عمومی، فرهنگی و اجتماعی و... در کشور است که در فضای مدیریت امنیتی و انتظامی نیز این دونوع گفتمان قابلیت تعمیم را دارد. یکی گفتمان شریعت محور و دیگری گفتمان عرفی گراست. (که البته تبیین گزاره های این دونوع گفتمان مجال دیگری را میطلبد). ضمن اینکه گفتمان شریعت محور مبانی فکری خود را از دین می گیرد قائل به پیوستگی بین تئوری و عمل بوده و همواره از مبانی تئوریک و اصول اساسی دین طرح های عملیاتی و اقدام های متناسب را استنتاج و به عبارتی الگوی عملی متناسب  با مبانی را از دین اخذ می کندو یا الگو های موجود را از لحاظ سازگاری با دین تطبیق می دهد .اما منادیان گفتمان عرفی گرا در عرصه های مختلف مدیریت جامعه، اگر چه ممکن است با شعار های دینی و لعاب ارزشی وارد عرصه های عملیاتی و مدیریتی شوند اما با توجه به اعتقاد به «تفکیک» در وجوه مختلف و به ویژه «تفکیک بین تئوری و عمل» به هر طریقی سعی دارند پلان های عملیاتی خودرا از آنچه که در جریانات جهانی سیال هست ولو اینکه با مبانی دینی نیز ناسازگار باشد گرفته و اجرا بکنند، به تعبیری دیگر، فضای توسعه در وجوه مختلف را در غربی شدن و تفکیک و سکولاریزه کردن فضای مدیریتی در عرصه های مختلف دنبال می کند. و این گونه هست که  در عرصه فرهنگی و اجتماعی اگرچه بر اساس شاخص های تحلیلی منطبق با ارزش های بنیادین و نظام ارزشی اسلام، تهدیدهای همچون آسیب های هویتی و دینی، ،تغییرات اجتماعی در روابط، موضوعات نوظهور فرهنگی و اجتماعی درگرایش به زندگی های فردی و سبک زندگی ،تحت تاثیر جنگ نرم دشمن در عرصه های واقعی و مجازی  وجود داشته و به رغم اینکه امنیت ملی را تحت الشعاع  و بر اساس شاخصه های امنیتی و هویتی بایستی در زمره تهدید امنیتی قرار گیردو به جد در مواجه با این نوع تهدیدات دخالت رسمی و دولتی انجام پذیرد،  اما به زعم برخی ها با عنوان جعلی غیر امنیتی کردن پدیده ها ، این نوع تهدیدات، تغییرات طبیعی،گریز ناپذیر و هم آوا و هماهنگ با تغییرات و تحولات فرهنگی اجتماعی جهانی ارزیابی می شود. که متاسفانه تصورات و تحلیل های این نوع گفتمان در عرصه های مدیریتی، نگرانی از نفوذ دشمن در جنگ نرم در فضای تحلیل های مدیریتی و کارشناسی را ایجاد می نماید. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۱۸
امیر مهدوی


دﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:


ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ

 ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند،

یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ. ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود

 ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد.

 ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ

 و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛ اما نمی داند

یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر،

 دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!


ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود.

 نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ

 با همه غرورش سرنگون میشود'!

حال بد نیست بدانیم که طمع، شهوت، پول، قدرت ،تکبر ،فخرفروشی،

حب جاه و مقام و احساس بى نیازى و بی مسوولیتی درقبال هم

نوع میتواند هر انسانى رو به سرنوشت این گرگ قطبی گرفتار کند...

هلاکت به دست خودمان، نه گلوله ای، نه نیزه ای ...

این حکایت خیلی از ما انسانهاست


منبع : آسمان آبی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۰۲
امیر مهدوی


به یاد شهید محمد قاسم پرنده


در تیر ماه ۱۳۳۹، محمد قاسم در روستای برف انبار به دنیا آمد. تلاش و مبارزه با مظاهر دنیا را از همان کودکی آغاز کرد و با آغاز عبادت عاشقانه اش در همان سنین، گام هایش را یکی پس دیگری و آن قدر استوار برداشت که همه را مبهوت خودش کرد. او پس اتمام تحصیلات اپتدایی، و هم زمان با تحصیل در روره ی راهنمایی، به کار در یک کارگاه کابینت سازی مشغول شد و در کنار آن، لحظه ای از انجام فعالیت های مبارزاتی و انقلابی غافل نشد. پس از پیروزی انقلاب، به خیل بسیجی ها پیوست و با رها کردن کار، به خیل پاسداران انقلاب پیوست. حضور محمد قاسم در پادگان شهید بهشتی و فعالیتش به عنوان مربی آموزشی نظامی، و نیز تلاش وصف ناپذیرش در ما موریت های امنیتی در استان سیستان و بلوچستان، از او رزمنده ای خستگی ناپذیر و شجاع ساخت.


محمد قاسم در دفعات متعدد که به جبهه اعزام شد، کوله باری از تجربه را کسب کرد و در کنار آن پله های معنویت را یکی یکی پشت سر گذاشت تا اینکه سرانجام، در سال ۱۳۶۲، در حالی که معاونت یک گردان را بر عهده داشت، در ارتفاعات پنجوین عراق توسط نیروهای کماندوی گاردریاست جمهوری عراق که برای جلوگیری از سقوط شهر پنجوین وارد منطقه شده بودند، به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید محمد قاسم پرنده پس از این که چند روز در ارتفاعات مشرف بر شهر پنجوین ماند، به عقب منتقل شد و سپس در روستای زادگاهش به خاک سپرده شد.

وصیت نامه

                                                                                   بسم الله الرحمن الرحیم


ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا با احیاء عند ربهم یرزقون

  البته مپندارید شهیدان راه خدا مرده اند، بلکه زنده اند و به حیات ابدی مشغول اند و در نزد خدای متنعم خواهند بود. و در جای دیگر از قرآن می فرمایند: ((ان الله اشتری من الومنین انفسهم…)) خدا جان مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنان که در راه خدا جهاد می کنند تا دشمنان دین را به قتل برسانند و یا خود کشته شوند. این وعده ی قطعی خداوند است که در تورات و انجیل و قرآن آمده و از خدا با وفاتر کیست؟ ای اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معاهده با خدا حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است.

ای جوانان، نکند در رخت خواب ذلت بمیرید که حسین(علیه السلام) در میدان نبر شهید شد. ای جوانان، مبادا در غفلت بمیرید که علی( علیه السلام) در محراب عبادت شهید شد. مبادا در راه بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین( علیه السلام)، با هدف شهید شد.

 ای مادران، مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا جواب زینب را بدهید که داغ ۷۲ شهید را تحمل نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را راهی جبهه نبرد  کنید. و اگر جسد فزندتان پیدا نشد ناراحت نشوید؛ زیرا مادر وهب فرمود: سری را که در راه خدا داده ام، پس می گیرم و…

  برادران، استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او خدا قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما از روحانیت متعهد جدا نکنند. اگر چنین کرید، روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابر قدرت هاست. حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگه دارید.                                         

    و اما شما ای پدر عزیز و مهربانم شما برای من خیلی زحمت کشیده اید و من برای شما کاری انجام ندادم. امیدوارم با رفتن به جبهه توانسته باشم کاری انجام داده باشم. پدر جان، برای شهادت من ناراحت نباشید؛ زیرا ضد انقلاب شاد می شود. پدر جان، باید افتخار کنید که فرزندتان توانسته در جبهه های حق علیه باطل شرکت کند و در راه خدا این سعادت را پیدا کرده و شهید شده است                                                    

ای مادر اگر شهید شدم، برایم گریه نکنید. می دانم که برای من خیلی زحمت کشیده ایدو بیدار خوابی های فراوانی متحمل شده اید ومن نتوانستم محبت های شما را جبران کنم، اما امیدوارم در جبهه بتوانم کار مفیدی انجام دهم. مادر مهربانم برای من گریه نکن و افتخار کنید که توانسته اید فرزندتان را به اسلام هدیه دهید.

  و اما شما برادران، از شما می خواهم همیشه در صحه یاشید، گوش به فرمان رهبر انقلاب باشید و سخنان رهبر عزیز را به خاطر بسپارید و به آن ها عمل کنید.

 از تفرقه بپرهیزید و با مردم باشید. برخوردتان با یکدیگر و با مردم خوب باشد. سعی کنید حسین وار زندگی کنید و حسین گونه باشید. جز حق چیز دیگری نگویید و برای پیروزی اسلام دعا کنید. برای نابودی تمام جهان کفر دعا کنید. برای باز شدن راه کربلا و پیروزی رزمندگان نیز دعا کنید.                                                        

سخنی با خواهران، شما ای خواهران عزیز حجاب اسلامی را رعایت کنید. زینب وار زندگی کنید برای امام امت، برای پیروزی رزمندگان اسلام و برای برافراشته شدن پرچم اسلام بر تمام کاخ های ستم دعا کنید


منبع : پایگاه ایثار وشهادت



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۳
امیر مهدوی

رئیس بسیج مردمی عراق در گفت و گو با خبرنگار اعزامی کیهان به عراق:


هیچ نیروی مردمی در جهان به پای بسیجیان ایران نمی‌رسد
 

بارها تجربه ثابت کرده است که دشمنان انسانیت و بشریت در اشغالگری یا تجاوزوغصب حقوق ملت‌ها به ویژه مسلمانان، همیشه سه نکته مهم و اساسی را نادیده می‌گیرند؛ اول، هوشیاری وایمان مردم، دوم، قدرت بالا وخلق الساعه برای بسیج فوری برای دفاع از آرمان ‌های خود، و سوم، قدرت بسیار بالا وغیر قابل تصور رهبران دینی به ویژه مرجعیت در مذهب شیعه.

«ابو فرقد» رئیس ستاد نیروهای مردمی سپاه بدر( بسیج) معتقد است، اگر نبود هوشیاری وغیرت جوانان ما در دفاع از سرزمین و ارزش‌های مقدس و اگر نبود فتوای جهاد مرجعیت و خروش به موقع جوانان به سوی جبهه‌ها، داعش با سرعتی که پیش می‌رفت ودر مسیر خود  به کبیر و صغیر  رحم نمی‌کرد و امروز بغداد را نیز اشغال کرده بود اگر نبود همت بزرگ در جسم‌های کوچک این جوانان، اکنون ملت عراق باید رژیمی بدتر از صدام به نام «داعش» را تجربه می‌کرد.

ابو فرقد با سن بالای 50 سالش با حفظ سمت در ستاد جذب نیروهای مردمی، مسئولیت فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی استان آزاد شده صلاح الدین در کنار نیروهای مردمی موسوم به «حشد الشعبی» را در جریان آزاد‌سازی تکریت  بر عهده داشت و اکنون با «هادی عامری» فرمانده کل سپاه بدر در حال بررسی عملیات آزاد‌سازی کرکوک و موصل   است.

او با اشاره به از خود گذشتگی جوانان عراقی در این عملیات بزرگ می‌گوید، باید به تاسی از فرمایش امام خمینی(ره) دست و بازوی این جوانان را بوسید، چرا که ما را در محضر بقیه الله الاعظم و مردم مظلوم و خسارت دیده عراق روسفید کردند.

در آخرین روزهای فروردین پای صحبت این فرمانده شجاع که از او به عنوان "پدر جبهه‌ها” یاد می‌شود و ساعتی است که از عملیات موفقیت آمیز ارتفاعات "حمیران” بازگشته، می‌نشستیم و از او می‌خواستیم که درباره بسیج، فرهنگ بسیجی و همچنین چگونگی تشکیل بسیج دائمی در عراق و مشکلات در پیش رو به سوالات خبرنگار اعزامی کیهان به استان صلاح‌الدین پاسخ دهد.

* همه فرماندهان عملیات چند روز گذشته «حمرین»  را سخت‌ترین عملیات می‌دانند، شما هم  همین را می‌گویید، در حالی که به اذعان خودتان، تعداد دشمن داعشی در این ارتفاعات به 150 هم نمی‌رسید.چرا با این همه تجهیزات و نیرو نمی‌توانستید این تروریست‌ها را از بین ببرید؟

- ارتفاعات حمرین از موقعیت استراتژیک بسیار بالایی  برخوردار است و داعش تا این اواخر به اهمیت آن واقف نبود. حمرین اولا در ارتفاع قرار دارد و از آن بالا می‌توان هر جنبنده‌ای را زیر نظر داشت ودوم اینکه با یک حرکت نظامی کوچک مثلا با یک قناسه زن حرفه‌ای یا با یک عملیات انتحاری می‌توان کلیه تجهیزات نظامی را کنترل یا بطور کلی متوقف کرد. تا همین ایام عید این ارتفاعات دست ما بود، خیلی راحت به دست آورده بودیم اما متاسفانه وقتی دشمن به اهمیت آن پی برد، به همان راحتی  از دستمان گرفت.

* یعنی چه؟ راحت از دست دادید؟!
- ما راحت از دست ندادیم،  آنها راحت از دست ما گرفتند. داعش وقتی به اهمیت منطقه پی برد بایک تک قوی، اما غیرکلاسیک و در نهایت با به حرکت در آوردن چند ماشین انتحاری، به طرف خطوطمان نزدیک شد و ما مجبور به عقب نشینی شدیم. نه تنها ارتفاعات بلکه  بخشی از منطقه را هم واگذار کردیم. حالا که می‌خواستیم دوباره پس بگیریم، با مشکلات بسیار عدیده‌ای مواجه شدیم. علت اصلی هم استقرار استحکامات قوی و علت دیگر، تغییر رویکرد جنگی  داعش از جنگ کلاسیک به جنگ نامنظم و استفاده از قناسه زن‌های حرفه‌ای بود.
* چطور دوباره پس گرفتید؟

همانطور که در نقشه می‌بینید، منطقه کاملا کوهستانی و با شیارهای عمیق و فراوان  است، با صدها تپه بلند و کوتاه، که هر کدام 25 تا 100 متر از یکدیگر فاصله دارند. این یعنی اینکه هر داعشی می‌تواند از داخل این شیارها و بالای این تپه‌ها ده‌ها نفر از نیرو‌های مارا بدون آنکه متوجه شویم از چه سمتی مورد هدف قرار می‌گیریم شهید و یا حتی اسیر کنند. در تعاریف نظامی هم آمده است در جنگ‌های کوهستانی ارتفاعات دست هر طرف باشد برگ برنده هم در اختیار اوست، ولی بالاخره همانطور که 21 فروردین پس از چند روز کار شناسایی و مشورت‌های نطامی و با پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، دوباره ارتفاعات حمیران به دستمان افتاد که امیدواریم هر چه زودتر تثبیت شود، چون داعش دست‌بردار نیست و با وارد کردن نیروهای جدید قصد پس گرفتن چند باره مناطق  از دست داده  را دارد. مثلا همین امروز شنیدم که  داعش 300 تروریست فقط از سوریه وارد منطقه کرده و 70 نفر را هم ازمیان سنی‌های افراطی و حزب بعث همین منطقه تامین کرده است و قصد دارد به هر قیمتی شده مواضع از دست داده را پس بگیرد.

* مگر دشمن تمام راه‌ها را مین گذاری نکرده بود، پس چطور خودتان را به آن بالا رساندید؟
از جلو با تحرکات نظامی اعم از توپخانه و نیروهای زمینی سرگرمشان کردیم و ازپشت ارتفاعات، با باز کردن معبر در چندین محور به بالای سرشان رسیدیم. پیشروی‌ها از دو طرف انجام شد تا اینکه به هم رسیدیم، البته با وارد کردن خسارات فراوان به طوری که عده زیادی از آنها کشته شدند و عده‌ای هم فرار کردند. اگر بتوانیم دو کیلو متر دیگر پیش برویم و چهار راه منتهی به کرکوک را آزاد کنیم دشمن دیگر توان بالا آمدن از ارتفاعات را نخواهد داشت. در واقع، از 150 کیلومترطول ارتفاعات حمیران، فقط 20 کیلومتر از بخش مهم و استراتژیک آن را در اختیار داریم.

* به نظر می‌رسد باتغییرو رویکرد نظامی  دشمن از کلاسیک به پارتیزانی وجنگ نامنظم، شما هم باید با به کار گرفتن نیروهای زبده چریکی، به دنبال شکار  یک به یک داعشی‌ها در داخل شیارها و بالای تپه باشید. فکر نمی‌کنید در این شرایط،  پیشروی به صورت کلاسیک را باید تعطیل کرد؟.

-  در این عملیات تقریبا همین کار را کردیم. در چند روز گذشته دو بار به صورت کلاسیک والبته آزمایشی عمل کردیم اما دیدیم جواب نمی‌دهد. لذا این بار از پشت ارتفاعات و از چند جا معبر باز کردیم و از داخل شیارها خودمان را بالا کشیدیم تا توانستیم بدون تلفات‌خودمان را به 100 متری نیروهای داعش برسانیم، امیدواریم به رغم تلاش‌های جدی دشمن برای بازسازی و سازماندهی مجدد خود، بتوانیم فتوحات خود را تثبیت کنیم.

* شرایط فعلی نشان می‌دهد که جنگ با داعش در کشورهای منطقه و به ویژه  عراق، طولانی‌تر از انتظار خواهد بود و هدف اصلی آمریکا از تاسیس داعش و دیگر گروه‌های تروریستی سرگرم کردن ملت‌های منطقه به جنگ و خون ریزی است. فقط این نام  گروه‌ها ست که تغییر می‌کند والا ماهیت قضیه یکی و هدف هم یکی است، یک روز با نام طالبان، روز دیگر با نام القاعده و امروز با نام داعش ولی همه یک نقش را دارند شما بالاخره تا کی می‌خواهید بجنگید؟

بله، انتهای این جنگ قطعا پیروزی حق علیه باطل است. اینکه باید از خودمان، ناموسمان واعتقاداتمان دفاع کنیم شکی در آن نیست و طبیعی است که حداقل کاری که باید بکنیم بیرون راندن دشمن از کشورمان و باز‌سازی مجدد آن است. اینکه جنگ چقدر طول خواهد کشید بستگی به شرایط دارد که امیدواریم به نفع ما باشد.

* هرچه جنگ طولانی شود، تقلیل نیرو را به همراه دارد و شاید شرایط به جایی برسد که پرداخت حقوق به نیروها هم پاسخگو نباشد، مگر آنکه فرهنگ بسیجی را در میان نیروها وجوانان جامعه تان جاری کنید،  برای این منظورچه کرده اید؟.
- ولی ما در حال حاضرمشکل نیرو نداریم، حتی بیشتر از نیاز، نیروهای داوطلب وجود دارد و اتفاقا مشکل ما کمبود بودجه برای پرداخت حقوق داوطلبان است .والا با فتوایی که آیت لله سیستانی صادر کردند و حقوقی که به داوطلبان داده می‌شود مشکلی در خصوص جذب نیرو نداریم.
* ولی بالاخره باید به فکر آینده هم بود، به فکر زمانی که بودجه برای پرداخت حقوق کافی به نیروها نداشته باشید یا نیرو انگیزه‌ای برای جنگیدن فی سبیل الله نداشته باشد، فکر می‌کنید آن موقع هم فتوا مثل الآن موثر خواهد بود؟ نمی‌شود که جنگ را ادامه نداد یا به وقفه انداخت، سوال مشخص من این است که در مورد ترویج فرهنگ بسیجی درمیان نیروهای سپاه «بدر» به ویژه نیروهای مردمی  چه کرده اید یا چه می‌خواهید بکنید؟

- زمینه چنین فرهنگی قطعا تا حدودی  در میان بسیجیان ما وجود دارد که آنها را با یک فتوا به اینجا کشانده و نمی‌توان گفت، اصلا وجود ندارد، مثلا خیلی از مدیران ادارات دولتی هم خودشان را به جبهه‌ها رسانده و داوطلبانه می‌جنگند. خیلی از افسران هم اینگونه عمل می‌کنند. اما این را هم اذعان می‌کنم که به پای بسیجیان شما نمی‌رسند وما باید بیشتر تلاش کنیم. اگرچه شاهد گسترش و توسعه تدریجی این فرهنگ  در میان مردم به ویژه جوانان هستیم.

* از چه طریقی؟
- توسط مبلغین،  محور اصلی ما فتوای مرجعیت یعنی حضرت آیت‌الله سیستانی در جهت ایجاد انگیزه برای ادامه مبارزه با باطل  در میان مردم است.

* جنگ را تا چه زمانی می‌خواهید ادامه بدهید؟
-تا زمانی که داعش از بین برود.

* داعشی که سرزمین هایتان را اشغال کرده است ؟
- داعشی که کل جهان اسلام را به چالش کشانده و مسلمین را به زحمت انداخته است.

*یعنی می‌توان داعش را از بین برد؟
- بله
* فکر می‌کنید آمریکا با توجه به شعار‌هایی که در مخالفت با تروریسم می‌دهد، موافق از بین رفتن داعش است؟.
- اگر همه مسلمین با هم باشند، می‌توان داعش وحتی ایجاد کنندگان و حامیان آن را هم از بین برد.

* اگر آمریکا با حدف داعش مخالفت کند، می‌خواهید تجربه حضور منافقین در کشورتان را دوباره تکرار کنید وتداوم حضور داعش در کشورتان  را با آن همه جنایت‌ها وخیانت‌ها  تحمل کنید؟
-مشکل عراق در رابطه بامنافقین خیلی پیچیده‌تر از داعش بود؛ بنده هم مثل شیخ المجاهدین «هادی عامری» معتقدم که آمریکا عزم جدی برای از بین بردن داعش ندارد و در واقع با این نوع ادعا‌ها و رجزخوانی‌ها علیه داعش، برای ما وکل جهان فیلم بازی می‌کند. حتی کشور‌های عربی هم نمی‌خواهند شیعیان بر سرنوشت خودشان مسلط شوند. همه باید دست به دست هم بدهیم و کار را یک سره کنیم. ما در عراق و مدافعین حرم حضرت زینب هم در سوریه و ایران و حزب الله لبنان هم پشتیبانی همه جانبه بکنند.

* چرا بسیج مردمی را در عراق دائمی نمی‌کنید؟
- این یکی از همان پیچیدگی هاست. کشورهای مرتجع عربی و متاسفانه  (برخی از)سنی‌های افراطی وطنی خودمان  همین نیروهای مردمی را که با داعش در حال جنگ هستند، به عنوان بسیج ایران اسلامی معرفی می‌کنند واینگونه تبلیغ می‌کنند که سپاه بدر می‌خواهد کل کشور عراق را تحت کنترل ایران در آورد. به همین خاطر، سنی‌هایی که تحت تاثیر این تبلیغات  مسموم قرار گرفته‌اند  برخی عناصر جاهل یا خود فروخته در منطقه می‌گویند؛ نمی‌خواهیم تحت کنترل نیروهایی باشیم که پشت سرش جمهوری اسلامی است.

درهمین آزاد‌سازی تکریت که کلا سنی نشین است با همین مشکل رو به رو بودیم. تکریتی‌ها در ابتدا  اصرار داشتند که خودشان باید استانشان را آزاد کنند، ولی چون از ارتباطات برخی از تکریتی‌ها با داعش اطلاع کامل داشتیم و می‌دانستیم امکان پذیر نیست، به شدت مخالفت کردیم. ما با این اوصاف وارد عمل شدیم وتکریت را آزاد کردیم. بسیاری از سنی‌ها خوشحال شدند و الان برخی از آنها در سپاه بدر در کنارنیروهای شیعی برای آزاد‌سازی بقیه استان‌های سنی نشین می‌جنگند.

-  من‌قبول دارم که شرایط عراق برای ایجاد فرهنگ بسیجی به آن معنایی که ما در ایران اجرا کرده ایم ودر طول هشت سال دفاع مقدس به آن مقید بودیم، بسیار سخت‌تر و مشکل‌تر است ولی ...
- شاهد هستید که در میان رزمنده‌ها تعداد زیادی سنی وجود دارند و شیعه و سنی در کنار هم با دشمن داعشی می‌جنگند. البته شما این موضوع را فقط در» سپاه بدر» می‌بینید.  ولی فرهنگ مدیریتی بدر که نشات گرفته از اعتقادات اسلام ناب محمدی و منویات حضرت امام خمینی و امام خامنه‌ای که سرشار از رافت اسلامی است باعث شده تا سنی‌ها هم جذب سپاه بدر شوند، برخی از اهالی استان‌های سنی‌نشین آزاد شده از جمله تکریت به جای اینکه از سپاه بدر قدردانی کنند، ما را به خاطر این آزاد سازی، اشغالگر  هم می‌دانستند، البته برخی از اینها با مشاهده مستندات متوجه بسیاری از واقعیت‌ها شده اند و همان‌طور که می‌بینید در حال باز گشت به خانه و زمین‌های زراعی‌شان هستند .

* به نظر می‌رسد دولت هم می تواند در رسمیت دادن به تشکیلات بسیج و ترویج فرهنگ بسیجی در میان مردم به ویژه جوانان پیشقدم شود آیا در این رابطه کار پژوهشی  صورت گرفته است؟.

- پیشنهادها وطرح‌هایی را در دست بررسی داریم و دولت را هم در مورد ضرورت آن در جریان گذاشته ایم. پیشنهاد ما به دولت تشکیل یک بسیج دائمی ورسمی با وظیفه برقراری امنیت در محلات است تا شیعه و سنی با حفظ اعتقاداتشان در کنار هم در امنیت کامل زندگی کنند. البته در این رابطه صحبت‌های اولیه‌ای با سران و معتمدین استان‌های سنی‌نشین صورت گرفته و نتایج مثبتی هم حاصل شده که اولین نشانه آن بازگشت تدریجی خانواده‌ها به خانه‌ها و زمین‌های کشاورزی شان است.

نخست وزیر هم به این موضوع توجه جدی دارد و بارها در دولت و مجلس تاکید کرده که اگر نبود بسیج مردمی وفتوای ایت الله سیستانی، داعش قطعا تا بغداد آمده بود، اما از آن طرف هم فشارهای جدی بر نخست وزیر هستیم، به ویژه از سوی آمریکا وبرخی از داخلی‌‌ها تا از حمایت‌های خود از تشکیل بسیج مردمی با وجود ارتش کوتاه بیاید. در حالی که با تشکیل بسیج در همین حد، همه چیز عوض شده و پشت سرهم پیروزی به دست آورده ایم. این حرکت حتی تاثیرات بیرونی داشته است به طوری که تا پیش از این قرار بود «بشار اسد» برود ولی با فتوای آیت‌الله سیستانی همه ورق‌ها برگشت.یا مثلا  قبل از این فتوا و به حرکت در آمدن نیرو‌های مردمی به سوی جبهه‌ها جنگ ما با  داعش در داخل شهرها بود ولی امروز می‌بینید که با همین جوانان از جان گذشته جنگ را به بالای کوه‌ها و ارتفاعات کشانده ایم، بنابراین در مورد تشکیل بسیج دائمی هم ورود مرجعیت ضرورت دارد ونباید گذاشت تمامی فشارها بر روی نخست وزیر باشد.

جمهوری اسلامی ایران هم که پرچمداری این نهضت را بر عهده دارد از منظر بین‌المللی در تشکیل بسیج کمک کند حتی با اهدای امکانات،  نخست وزیر مارا تنها نگذارد. ایران باید این را به قطع و یقین بداند که وجود بسیج موثرترین نیرو در منطقه است.

* در خصوص امور فرهنگی و تقویت پایه‌های دینی جوانان به خصوص رزمندگان چطور؟
بدیهی است که فتوای مرجعیت شامل همه اقشار جامعه می‌شود و البته برای خواص در مرتبه اولی باید مهم باشد که طلاب علوم دینی یکی از آنهاست.برای طلاب علوم دینی  چه جایی بهتر از جبهه‌ها  برای نشر اعتقادات اصیل وصحیح اسلامی. اینجا بهترین  فضاست. در این فضای  کاملا خلوت و به دور از آلودگی‌های ضد ارزشی شهرها می‌توان  به ساختن و رشد اعتقادی جوانان و نجات آنها از مهلکه‌های ضد اخلاقی وهجمه‌های فرهنگی پرداخت. اگر ما این کار را امروزنکنیم، قطعا دشمن  با پول و تبلیغات رسانه‌ای که در اختیار دارد خیلی راحت  تبدیلشان می‌کند به داعش!.  انصافا این فرمایش امام خمینی که می‌فرمودند ؛ دفاع مقدس در کنار خسارت‌های جانی و مالی فراوان برکات فراوانی هم داشته که یکی از آنها ساخته شدن جوانانمان بود وصف حال فعلی ماست. باید پذیرفت که در خیابان‌های بغداد و درکنار شبکه‌های ماهواره‌ای در شرایط فعلی نمی‌توانیم جوانانمان را بسازیم، بنابراین حضورجدی روحانیت در این جهاد با توجه به فتوای آیت‌الله سیستانی نقش بزرگی را می‌تواند در پیروزی‌های آینده داشته   باشد.

مصاحبه کننده: رحیم چوخاچی زاده مقدم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۹
امیر مهدوی

شباهت های عجیب جنایت های سعودی ها و صهیونیست ها


محمدرضا مرادی:


 اشاره‌
تجاوز وحشیانه عربستان به یمن که از روز ششم فروردین ماه شروع شد در دهه های اخیر در نوع خود مثال زدنی است. سعودی‌ها در این حملات از هیچ وسیله و ابزاری برای سرکوب مردم یمن دریغ نکرده اند. بیش از سه هزار نفر از مردم یمن قربانی این حملات شده‌اند و آثار و پیامدهای زیان بار این جنگ مطمئنا تا سال ها بعد در یمن با‌قی خواهد ماند. شدت وحشی گری سعودی ها در یمن به حدی است که این رژیم تحت فشار افکار عمومی و برخی دیگر از عوامل سه شنبه شب یکم اردیبهشت به صورت یکجانبه اعلام آتش بس کرد. البته این آتش بس چند ساعت بیشتر دوام نیاورد و حملات سعودی‌ها مجددا به یمن از سرگرفته شد که تاکنون نیز ادامه دارد. این تجاوز را می توان از ابعاد مختلفی بررسی کرد اما در این نوشتار تطبیق جنایت های سعودی‌ها در یمن با جنایت های رژیم صهیونیستی در غزه خواهیم پرداخت.


رهبر معظم انقلاب نیز در دیداری که اخیرا با جمعی از مداحان سراسر کشور داشتند به مشابهت های گسترده حمله سعودی ها به یمن و تجاوز صهیونیست ها به غزه اشاره کرده و فرمودند: «سعودی‌ها بدعت بدی گذاشتند در این منطقه و البتّه خطا کردند، اشتباه کردند. کاری که امروز دولت سعودی در یمن دارد انجام می دهد، عیناً همان کاری است که صهیونیست‌ها در غزّه انجام دادند.» (20 فروردین)
 در اینجا برخی از شباهت های سعودی ها و صهیونیست ها در ارتکاب جنایت هایشان ذکر می شود.

نسل کشی و کودک کشی


رژیم سعودی در بیست و هفتمین روز ازتجاوز به یمن مرتکب جنایت‌های زیادی شده است. در این حملات تعداد شهدای یمن از مرز دو هزار و ۶۰۰ نفر نیز گذشته و ۱۵۰ هزار نفر هم بی خانمان شده اند و بیش از 5 میلیون نفر نیازمند کمک های فوری و اولیه هستند. علاوه بر این بیش از چهار هزار نفر هم تا کنون زخمی شده اند. بر اساس آخرین آمارها که توسط رئیس مرکز ملی نظارت و شفاف سازی یمن  منتشر شده است بیشتر از 400 تن از این قربانیان کودک و ۲۵۵ نفر دیگر زن هستند که این امر دلیل آشکاری بر این مسئله است که عربستان همانند رژیم صهیونیستی یک نسل کشی و کودک کشی تمام عیار را آغاز نموده است. رژیم صهیونیستی نیز، در جنگ 51 روزه غزه 2230 فلسطینی را شهید کرد، که 578 نفر از آنها کودک بودند. با توجه به مدت زمانی که دو طرف در آن مرتکب جنایت شده اند(عربستان27 روز- رژیم صهیونیستی51 روز) می توان به این نتیجه رسید که رژیم آل سعود در نسل کشی و کودک کشی از صهیونیست ها سبقت گرفته و می تازد...
پیش بینی می شود اگر این  تناسب به همین صورت حفظ شود و جنگ عربستان علیه یمن نیز 51 روز ادامه یابد، آل‌سعود تقریبا دو برابر صهیونیست‌ها، غیرنظامیان و کودکان و زنان بی‌گناه را به شهادت برساند. این حملات علاوه بر این که شهروندان غیر نظامی یمن را نشانه رفته است آشکارا قواعد حقوق بین الملل را زیر پا گذاشته است. در این راستا دیده بان جهانی حقوق بشر با صدور بیانیه ای از به کارگیری بمب‌های خوشه ای توسط جنگنده های سعودی در یمن پرده برداشت و آن را جنایت خواند. رژیم اشغالگر قدس نیز بارها از بمب خوشه ای و سلاح‌ها و بمب های فسفری به غزه حمله کرده است. استفاده از این بمب ها بیشترین زیان را به کودکان این مناطف رسانده است.


نابودی زیر ساخت ها
علاوه بر نسل کشی و کشتار کودکان بی گناه، هدف قرار دادن زیرساخت ها نیز یکی از وجوه تشابه حمله عربستان به یمن با تجاوز‌های اسرائیل به غزه است. حمله سعودی ها به یمن تنها به مراکز نظامی و یا نقاطی که انصار الله بر آن ها مسلط است محدود نشده است. سعودی ها به صورت آشکارا و هدفمند برخی از زیر ساخت های یمن را تاکنون هدف قرار داده اند. رئیس مرکز ملی نظارت و شفاف سازی یمن  «فتحی السقاف» درباره حمله به تاسیسات زیربنایی و اماکن دولتی اعلام کرد:»حداقل یک هزار و ۲۰۰ ساختمان و مرکز دولتی هدف حملات هوایی ائتلاف سعودی قرار گرفته و ۱۵۱ مرکز تجاری نیز به طور کامل ویران شده است. «تحلیلگران معتقدند که عربستان این اقدام را برای شکستن مقاومت انصارالله و مردم یمن انجام داده است. عربستان مناطق مسکونی ، اردوگاه ها ، ساختمان ها ، بیمارستان ها، تاسیسات عمومی و خصوصی شامل بنادر ، فرودگاه ها و انبارهای اسلحه را نیز مورد هدف قرار می دهد.
رژیم صهیونیستی نیز در برابر مردم غزه درست به همین شیوه متوسل شد. اسرائیل در حملات اخیرش به غزه، تنها نیروگاه تولید برق این منطقه را هدف حملات خود قرار داد، نتیجه این اقدام، آسیب دیدن شبکه انتقال برق در غزه شد و ساعات دسترسی مردم غزه به برق را در روز به شدت کاهش داد. در زمان این جنگ  و حتی مدت‌ها بعد از آن 80 درصد مردم این منطقه با جمعیت یک میلیون و 800 هزار نفری، روزانه فقط چهار ساعت برق داشتند. مقامات فلسطینی می‌گویند بازسازی زیرساخت های ویران شده غزه و خانه های تخریب شده این منطقه حدود شش میلیارد دلار هزینه نیاز دارد .بنابراین نابودی زیر ساخت ها نیز یکی از وجوه تشابه جنایت های سعودی ها با صهیونیست‌ها است.


مقاومت
جدای از وجه اقدامات وحشیانه، مقاومت های مردمی در برابر تجاوز‌ها نیز می تواند ملاکی برای مقایسه تطبیقی رفتار بازیگران باشد. مقاومت بی نظیر مردم غزه و مردم یمن نیز یکی دیگر از شباهت های «توفان قساوتی» است که علیه آنها انجام گرفته است. یمنی ها در برابر تجاوز عربستان نه تنها تسلیم نشده اند بلکه با تشکیل «نیروهای مردمی» علیه این تجاوز ایستادگی کرده اند. یمنی‌ها از نظر سابقه تاریخی و مدنیت، خودشان را برتر از عربستان می‌دانند و معتقدند اساساً ریشه عربیت از یمن بوده و اگر قرار است ملتی تابع ملتی دیگر باشد شایسته است ملت عربستان تابع یمن شود نه اینکه یمن تابع عربستان باشد، این مسئله به ‌شدت فضای داخل یمن را علیه عربستان تحریک کرده و به جنبش‌های اعتراضی علیه عربستان شکل داده و به‌ موازات آن گروه‌ های وابسته به عربستان نظیر جریان «اصلاح» و همین ‌طور«خاندان الاحمر» را به‌شدت تضعیف کرده است تا جایی که طی ماه‌های گذشته انصارالله و گروه‌های هم‌پیمان آن بر بیشتر مناطق یمن حاکمیت پیدا کردند و آخرین ریشه‌ها و رگه‌های ارتباطی عربستان با یمن قطع شد. مردم غزه نیز در تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی نه تنها در برابر موشک‌های این رژیم تسلیم نشدند بلکه به صورت قهرمانانه ایستادگی کردند و در نهایت متجاوز را مجبور به آتش بس و اعتراف به شکست کردند.


محاصره شدید
یکی دیگر از اشتراکات یمن و غزه عدم اجازه ورود کمک های بشر دوستانه به این دو در خلال جنگ است. هم عربستان و هم رژیم صهیونیستی مانع از ورود کمک های بشر دوستانه به یمن و غزه می‌شوند. این کمک ها شده اند. حال آن که بر اساس قوانین حقوق بین‌الملل و حقوق مخاصمات مسلحانه، تمامی نهادهای کمک رسان باید اجازه ورود به منطقه جنگی و رساندن کمک های اولیه را داشته باشند. در این راستا حدود 20 تن از محموله های غذایی و دارویی ایران به علت حمله جنگنده های سعودی اجازه ورود به یمن را نیافت. این در حالی است که وزارت بهداشت یمن اعلام کرده بود بیش از 5 میلیون نفر از مردم این کشور در اثر این جنگ نیازمند فوری کمک های اولیه بهداشتی و غذایی هستند.. در واقع اسرائیل و عربستان با تحت فشار قرار دادن مردم غزه و یمن سعی در تسلیم آنها را داشته و دارند.


نتیجه
تجاوز عربستان به یمن از آنجا که منافع اسرائیل را تامین می کند، از همان ابتدا به طرق مختلف از جانب صهیونیست ها مورد حمایت قرار گرفت. روزنامه صهیونیستی «یدیعوت آحارونت» در این خصوص اعلام کرد که دخالت عربستان در یمن «خبر شادی بخش» برای این رژیم است. این روزنامه همچنین نوشت: «مسئولان سعودی درمصاحبه هایی که با آنان انجام شده است، تاکید کرده اند که با تل آویو ضد محور مقاومت، سرنوشت مشترک دارند.» همچنین دیپلمات‌های آگاه به پایگاه خبری «المنار» فلسطین خبر دادند که «آل سعود از آغاز تجاوزش علیه یمن بر منابع اطلاعاتی گسترده‌ای تکیه کرده که از مهم‌ترین آنها مراکز اطلاعاتی رژیم صهیونیستی بوده است به نحوی که این جنگ حجم هم‌پیمانی ریاض و تل‌آویو را بیشتر روشن کرد.» المنار به نقل از منابع ذکر شده نوشت: «زیردریایی‌های اتمی تل‌آویو به حراست از سواحل سرزمین‌های اشغالی مشغولند همان‌گونه که جنگنده‌های جاسوسی ویژه جمع‌آوری اطلاعات و تجهیزات هشدار سریع صهیونیستی از زمان آغاز حمله به یمن سواحل عربستان را ترک نکردند.» این منابع مطلع افزودند: «چندین دهه است که توافقی محرمانه میان اسرائیل و آل سعود در این باره وجود دارد و براساس این توافق سواحل عربستان برای اسرائیل باز است و جنگنده‌های اسرائیلی هر وقت می خواهند می‌توانند در آن به پرواز درآیند.» با توجه به این اطلاعات به خوبی می توان دلایل مشابهت زیاد بین جنایت های سعودی ها و صهیونیست ها را درک کرد.
در پایان باید بار دیگر به سخنان رهبر معظم انقلاب اشاره داشته باشیم که در همان آغاز حملات، شکست سعودی ها را پیش بینی نمودند. ایشان فرمودند: «سعودی‌ها در این مسئله خسارت خواهند کرد، ضرر خواهند کرد و به‌هیچ ‌وجه پیروز نخواهند شد. دلیل خیلی واضحی دارد؛ دلیلش این است که توانایی ‌های نظامی صهیونیست‌ها چندین برابر توانایی نظامی این سعودی‌های کذا و کذا [است]؛ چندین و چند برابر این ها، آن ها توانایی نظامی داشتند؛ طرف مقابل آنها هم غزّه‌ی یک وجبی بود. اینجا طرف مقابل یک کشور است، یک کشور ده‌ها میلیونی؛ یک ملّت، کشور پهناور و وسیع. اگر آنها توانستند در غزّه پیروز بشوند، اینها هم خواهند توانست در اینجا پیروز بشوند؛ البتّه اگر آن ها هم پیروز می شدند، باز پیروزی این ها احتمالش صفر بود؛ الان احتمالش زیر صفر است. این ها قطعاً ضربه خواهند خورد؛ قطعاً بینی سعودی‌ها به خاک مالیده خواهد شد.»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۲
امیر مهدوی

جایگاه مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین امام علی‌بن ابی‌طالب(ع) در میان امت اسلام جایگاهی بس رفیع و والاست. برای آن حضرت(ع) از سوی خداوند و پیامبر مکرم اسلام (ص) القاب بسیاری مطرح شده که هر یک بیانگر ابعاد شخصیتی اوست. یکی از القاب آن حضرت(ع) پدر امت است که پیامبر(ص) ایشان را بدان مفتخر کرده است. نویسنده در این مطلب به این جنبه از ابعاد شخصیتی آن حضرت(ع) پرداخته است.


صابر محمدی‌نیا:

 دلالت‌های واژه «پدر»
پدر در زبان فارسی به مردی گفته می‌شود که از او فرزندی به وجود آمده باشد. (فرهنگ فارسی، ج 1، ص 706، «پدر») پدر در زبان فارسی افزون بر اطلاق بر پدر حقیقی انسان، به کسی که موجب اصلاح و ظهور چیزی باشد نیز گفته می‌شود. چنان‌که راغب اصفهانی در فرهنگ‌نامه قرآنی خویش می‌نویسد: الاب الوالد، و یسمی کل من کان سببا فی ایجاد شیء او اصلاحه او ظهوره ابا... و روی انه(ص) قال لعلی(ع) انا و انت ابوا هذه الامه؛ از همین رو به پیامبر(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) پدران امت اطلاق شده است و پیامبر(ص) می‌فرماید:‌انا و علی ابوا هذه الامه؛ من و علی پدران این امت هستیم. (عیون اخبار‌الرضا(ع)، ج 2، ص 86؛‌ علل‌الشرائع، ج 1، ص 128)
بر همین اساس به عمو و جد پدری نیز پدر اطلاق می‌شود. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 57، ذیل وا‌ژه «ابا»)
از آیه 78 سوره حج به دست می‌آید که اب به عنوان پدر معنوی نیز مطرح است. خداوند می‌فرماید: مله ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل؛ آیین پدرتان ابراهیم نیز چنین بوده است. او بود که قبلا شما را مسلمان نامید. پس اب به معنای پدر معنوی نیز به کار می‌رود؛ چنان‌که کاتولیک‌ها نیز پاپ که مقام ارشد کلیسا را پاپا و بابا و پدرمقدس می‌دانند؛ زیرا پاپ همان پاپا و بابا و پدر است.
البته در ادبیات و فرهنگ عربی، با استفاده از واژه‌های «والد» و «اب» فرق میان پدر حقیقی از پدر معنوی در لفظ نیز مراعات شده است. در کاربردهای قرآنی همواره سعی شده تا این فرق دیده شود. از همین رو در بیان احکام والد و مولود (پدر و فرزندی) واژه والد و والدین و مولودله به کار گرفته شود تا معلوم شود این احکام اختصاص به پدر حقیقی (والد) دارد. به عنوان نمونه درباره وجوب نفقه و شیردهی و ارث، واژه والد و مولود به کار می‌رود. (بقره، آیات 215، 233؛ لقمان، آیه 33)
همچنین در بیان احکام و حقوق پدر و فرزندی نیز واژگان والد و والدین به کار گرفته شده است و خداوند احکامی چون احسان و اکرام و مانند آن را به والدین اختصاص می‌دهد. (بقره، آیات 83 و 233؛‌نساء، آیات 7 و 33 و 36و 135؛‌ انعام، آیه 151؛‌ اسراء، آیه 23)
از آیات قرآن به دست می‌آید که «آزر» پدر حضرت ابراهیم(ع) نیست. بلکه عمو یا جد اوست و طبق گفته روایات امامیه، «آزر» جد مادری یا عموی ابراهیم(ع) است. (مجمع‌البیان، ج 4-3، ص 497) از همین رو واژه «اب» نسبت به او به کار رفته است. علت اطلاق ابوت به آزر برای آن است که «آزر» سرپرستی و تربیت‌ او را در کودکی پس از وفات «تارخ» پدر حضرت ابراهیم(ع) به عهده گرفته بود.
دلیل قرآنی این که آزر، پدر حقیقی حضرت ابراهیم(ع) نیست؛ دعای حضرت ابراهیم(ع) نسبت به والد خویش در هنگام پیری است؛ قرآن نقل می‌کند که آن حضرت(ع) از خداوند چنین درخواست می‌کند: ربنا اغفر لی ولوالدی وللمومنین یوم یقوم الحساب؛ پروردگارا، روزی که حساب برپا می‌شود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشای.» (ابراهیم، آیه 41)
در حالی که خداوند به سبب بت‌پرستی آزر، آن حضرت را نهی کرده از اینکه نسبت به او دعای استغفار کند و آن حضرت(ع) به سبب وعده‌ای که در آغاز به آزر داده بود، برایش استغفار می‌کند، ولی سپس از آن تبری می‌جوید؛ زیرا کافر بوده و کافر از دنیا رفته است. (انعام، آیه 74؛‌ توبه، آیه 114؛‌ مریم، آیات 42 تا 45)
علامه طبرسی می‌نویسد: علمای ما با استدلال به این آیه شریفه بر آنند که پدر و مادر حضرت ابراهیم توحیدگرا بودند؛ چرا که آن پیامبر بزرگ، از آفریدگار هستی برای آنان بخشایش و آمرزش می‌خواهد.
 و اگر آنان کفرگرا و ستم‌پیشه بودند، آن حضرت این‌گونه برایشان دعا نمی‌کرد. مگر نه اینکه قرآن نشانگر اعلان بیزاری او از عمویش «آزر» است. (مجمع‌البیان، ذیل آیه 41 سوره ابراهیم)
علامه طباطبایی نیز در المیزان می‌نویسد: این آیه دلالت دارد بر اینکه ابراهیم فرزند آزر مشرک نبوده، زیرا در این آیه برای پدرش طلب مغفرت کرده است، در حالی که خودش سنین آخر عمر را می‌گذرانده و در اوائل عمر بعد از وعده‌ای که به آزر داده از وی بیزاری جسته است. در اول به وی گفته است: سلام علیک ساستغفر لک ربی: سلام بر تو به زودی برایت طلب مغفرت می‌کنم. (مریم، آیه 47) و نیز گفته است:‌ و اغفر لأبی انه کان من الضالین؛‌و از پدرم به لطف خود درگذر و هدایت فرما که وی سخت از گمراهان است. (شعراء، آیه 86) و سپس از او بیزاری جسته است، که قرآن کریم چنین حکایت می‌کند: و ما کان استغفار ابراهیم لأبیه الا عن موعده وعدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرا منه استغفار ابراهیم برای پدرش بعد از وعده‌ای بود که به وی داده بود و پس از آن که معلومش شد که او دشمن خداست از او بیزاری جست. (توبه، آیه 114)
خداوند در آیات 4 و 5 سوره احزاب از مردم می‌خواهد تا فرزندان را به نام آباء بخوانند و نسبت دهند. این بدان معناست که لفظ اب برای والد نیز به کار می‌رود؛ چنانکه در آیات دیگر از جمله آیات 101 و 102 سوره صافات این معنا به دست می‌آید.
براساس روایات از جمله روایتی که در صدر مطلب آمده، امیرمومنان علی(ع) در کنار پیامبر(ص) اب و پدر معنوی امت است و مسئولیت سرپرستی و قیمومیت امت را به عهده دارد. بر این اساس حقوق و تکالیفی برای آن حضرت(ع) مطرح است که باید امت به آن توجه یابد.
حقوق پدران
چنانکه بیان شد، ابوت هرچند در سطح والد و پدر حقیقی انسان قرار نمی‌گیرد، ولی به سبب آنکه در جایگاه سرپرستی و ولایت و قیمومیت است، حقوق و تکالیفی برایش است؛ زیرا هر تکلیفی حقی را اثبات می‌کند و هر حقی تکلیفی را موجب می‌شود.
هر چند در قرآن واژه «اب» برای والد نیز به کار رفته است؛ زیرا از مهمترین مسئولیت‌های والد و پدر حقیقی، ابوت و اصلاح و تربیت و مانند آنهاست؛‌ ولی می‌توان احکامی که برای «اب» مطرح شده را، عام تلقی کرده و نسبت به غیر والد نیز تعمیم داد؛ بویژه آنکه در آیات قرآنی احکام اختصاصی پدر حقیقی چون وجوب نفقه، ارث، احسان و ترک اف گفتن، با واژه والد و والدین بیان شده است.
بر این اساس می‌توان گفت که ابوت افراد موجب تکالیفی چون قیمومیت و ولایت می‌شود. از سوی دیگر، بر کسانی که تحت ابوت قرار می‌گیرند تکالیفی بیان شده که از جمله آنها می‌توان به امور مهم زیر اشاره کرد:
1. ادب و احترام: خداوند در آیاتی از جمله 99 و 100 سوره یوسف با کاربرد واژه «اب» به مسئله ادب و احترام نسبت به پدر توجه می‌دهد؛ زیرا حضرت یوسف(ع) برای احترام از تخت به زیر آمده و پدرش را بر تخت نشاند. این مطلب را نیز از آیات 46 و 47 سوره مریم نیز می‌توان به دست آورد؛ زیرا حضرت ابراهیم (ع) با همه تندی و برخورد زننده آزر که در مقام ابوت بود، برخوردی همراه با نرمی و ادب داشته و به او سلام می‌فرستد و وعده استغفار از پیشگاه خداوند می‌دهد.
2. اطاعت: یکی از حقوق ابوت، اطاعت از اب است که در آیات 63 و 68 سوره یوسف بیان شده است. گوش‌سپاری به فرمان‌ها و خواسته‌های پدران، از وظایف فرزندی حتی نسبت به کسی است  که در مقام ابوت است. البته همین معنا از آیات 101 و 102 سوره صافات نیز به دست می‌آید که حضرت اسماعیل(ع) با تعبیر اب، اطاعت از فرمان حضرت ابراهیم(ع) را اعلام می‌کند.
3. کمک و همکاری: از دیگر حقوق اب آن است که فرزندان کمک و یار او باشند؛ چنانکه دختران شعیب به سبب کهولت سن پدرشان به دامداری می‌پرداختند. (قصص، آیه 23)
4. دعا و نیایش در حق آنان: از آیه 8 سوره غافر به دست می‌آید که باید در حق پدران دعا کرد تا آنان نیز سرنوشتی خوب داشته و اهل بهشت و خوشبخت شوند.
امیر مومنان(ع)، پدر معنوی امت
خداوند در آیاتی از قرآن خواسته تا مسلمانان از پدر معنوی خویش، حضرت ابراهیم(ع) پیروی کرده و شیعه او باشند. بنابراین، بر امت اسلام است که نه تنها پیرو ابراهیم(ع) و پیامبر(ص) باشند، بلکه باید پیرو امیر مومنان علی(ع) باشند و ضمن ابراز مودت باطنی و ظاهری (شوری، آیه 23) به اطاعت و پیروی از فرمان‌های اصلاحی ایشان بپردازند؛ زیرا ولایت علی(ع) همانند ولایت نبوی(ص) برخاسته از ولایت محبت و مودت پدرانه است و اگر سخت‌گیری می‌کند برای تربیت و اصلاح افراد و امور جامعه است؛ زیرا خداوند مسئولیت امور جامعه را پس از پیامبر(ص) به ایشان سپرده است. (نساء آیه 59؛ مائده، آیات 3 و 55)
جایگاه پدری امیر مومنان علی(ع) مقتضی این معناست که آن حضرت(ع) تمام تلاش خود را به عنوان قیم، ولی و سرپرست به کار گیرد تا امت در مسیر اصلاح و تربیت صحیح اسلامی قرار گیرند. مقام ابوت ایشان فراتر از مقام راعی و سرپرستی است که یک چوپان به عهده می‌گیرد؛ زیرا تعبیر به ابوت بیانگر این معناست که آن حضرت(ص) از جنس امت است و پدرانه بر آن است تا مردم در مسیر رشد و اصلاح قرار گیرند.
همین نگرش ابوتی ایشان است که در بحران‌های پس از سقیفه سکوت می‌کند و از حقوق مسلم خود درمی‌گذرد تا فرزند عاصی و خلافکار (یعنی امت پس از پیامبر) در دام توطئه بیشتر نیفتد و نیست و نابود نشود. آن حضرت(ع)  به حکم ابوت و مقام پدرانه‌اش با امت اسلام برخورد می‌کند و حتی در شرایط سخت برای حفظ امت از نابودی، مشاوره داده و فرزندان خویش را برای حفظ امت به میدان نبرد می‌فرستد تا مرزهای اسلام حفظ شود.
امیرمومنان به حکم پدر معنوی امت، همواره مقدم بر همگان بوده است. ایشان هم در ایمان مقدم است و هم در روحانیت معنوی و روحی که خداوند ایشان را نفس و جان پیامبر(ص) معرفی می‌کند. (آل عمران، آیه 61) آن حضرت(ع) خود در این باره می‌فرماید: کسی از من پیشتر و متقدم‌ نیست مگر احمد. (کافی، تهران، اسلامیه، ج1، ص 198)
پیامبر(ص) با دادن لقب پدر امت به امیرمومنان علی(ع) بر نقش عاطفی آن حضرت(ع) تاکید می‌کند؛ زیرا نفس و جان پیامبر(ص) همانند پیامبر(ص) مهربان و دلسوز امت است و همان طوری که پیامبر(ص) خود را به رنج می‌افکند تا مردم ایمان آورده و از عذاب دوزخ و آتش آن در امان مانند (کهف، آیه 6؛ شعراء، آیه3) آن حضرت(ع) سختی‌‌های بسیار را متحمل شد تا امت، باقی و برقرار بماند. همان طوری که پیامبر(ص) بر تنزیل، رنج برد و دشنام شنید و آسیب جسمی دید، حضرت علی(ع) نیز برای تاویل چنین رنجی را متحمل شد تا جایی که گفته شد: ما منا الا مقتول او مسموم؛ از اهل بیت(ع) کسی جز به سم و زهر و تیغ شمشیر نمرد. این گونه است که خود و همسرش فاطمه(س) و حسنین(ع) در راه تاویل به شهادت رسیدند و رنج بسیار بردند.
اگر جانفشانی این پدر امت یعنی علی(ع) در طول تاریخ زندگی‌اش از کودکی تا در لیله‌المبیت و جنگ احزاب، شهادت صدیقه زهرا(س)، جنگ احد و خیبر و احزاب نبود، این امت واحده شکل نمی‌گرفت و از همین‌رو پیامبر او را در مقام ابوتی همانند خود مطرح و معرفی می‌کند تا بیانگر جایگاه ایجادی آن حضرت(ع) همانند خود و حضرت ابراهیم(ع) باشد؛ چرا که امت با پدری چون اینان شکل گرفته و ایجاد شده است. نقش پدری ایشان، هم در ایجاد است و هم در اصلاح امت.
اینکه پیامبر(ص) امیرمومنان علی(ع) را در مقام ابوت و پدری امت قرار می‌دهد، نکات دیگری را نیز به ما گوشزد می‌کند که از جمله آن انتساب امت به ایشان است؛ زیرا پدر یکی از راه‌های انتساب است. پس وقتی ما خود را منسوب به پدری چون مولی امیرمومنان علی(ع) می‌دانیم از سایر امت‌ها بازشناخته می‌شویم. این گونه است که بر اساس آیات قرآن راه شناسایی امت حق از باطل در دنیا و آخرت انتساب به امیر مومنان علی(ع) است که پیامبر(ص) ایشان را فاروق اعظم دانسته است؛ زیرا حق و باطل و مومن و منافق را از هم جدا می‌کند (اعراف، آیه 46 و روایات
تفسیری).
نکته دیگر آنکه امت با پدر معنوی خود ارتباط فطری برقرار می‌کند و چنانکه اسلام با فطرت ارتباط مستقیم دارد (روم، آیه 30) امت با پدر معنوی خویش این گونه ارتباط فطری خواهد داشت. اگر ارتباط خود را با امیرمومنان علی(ع) از مصادیق ارتباط پدر و فرزندی قرار دهیم، بهتر و آسان‌تر می‌توانیم با او ارتباط برقرار کرده و از عنایات و توجهات آن حضرت(ع) بهره‌مند شویم و اطاعت از فرمان‌ها و گفته‌هایش برای ما آسان‌تر و ساده‌تر و دلپذیرتر شود.
البته سخن در این لقب حضرت علی بن ابی‌طالب(ع) بیشتر از آن است که در حوصله این مقال بگنجد.  از همین رو به همین مقدار بسنده می‌شود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۳۹
امیر مهدوی

سال ۱۲۷۹ در خانواده مذهبی و روحانی در تهران به دنیا آمد. چند برادر داشت که همگی در بلای وبا و طاعون آن سال‌ها از دنیا رفتند و او به عنوان یگانه پسر خانواده در کنار خواهرانش بزرگ شد. پدرش روحانی و از علمای روزگار بود. سیدمهدی هم مانند پدر، کسوت روحانیت را برگزید و به حوزه علمیه اراک رفت؛ همان جا که مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مشغول تدریس و سرگرم پرورش عالمانی بزرگ بود.   تا زمانی که مرحوم حائری تصمیم گرفت حوزه علمیه را به یک شهر مذهبی منتقل کند و حوزه علمیه قم را تاسیس کرد. سیدمهدی هم تا جایی ادامه داد که به گفته خواهرش دو درجه اجتهاد از صاحبان کرامت و مقام در آن زمان، یعنی شیخ عبدالکریم حائری و سیدابوالحسن اصفهانی گرفت. سوم شوال ۱۳۸۴ قمری مطابق با سال ۴۲ شمسی بود که در سن ۶۳ سالگی از دنیا رفت. با این همه برایم جای تعجب بود که چرا با این درجه و مقام و پوشیدن لباس پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم کسی او را آیت‌الله نخوانده و تنها به او «آقا سیدمهدی قوام» می‌گویند. بیشتر که شناختمش فهمیدم عارفی که خدا را شناخته بود، نه به دنبال نام و نشان بود، نه لقب و سمت و نه قید و بند؛ سیدمهدی فقط خدا را می‌دید.  

روحانی روشنفکر  

دخترش می‌گوید «ما سه خواهر و چهار برادر بودیم که یکی از برادرانم در جوانی فوت کرد. پدرم از خوبی و اخلاق چیزی کم نداشت. او مدرسه‌ساز نبود، «دل ساز» بود. ممکن است کسی مدرسه بسازد، اما دل نسازد. پدرم با کسانی که از مذهب‌های مختلف بودند، صحبت می‌کرد و هیچ گاه خودش را بالاتر از کسی حساب نمی‌کرد و هیچ کس را نمی‌رنجاند.»   مریم خانم که الان حدود ۷۵ سال دارد و بزرگ‌ترین دختر سیدمهدی است، خیلی از پدر تعریف می‌کند و مداوم می‌گوید که پدرم با همه فرق داشت. او می‌گوید: «پدرم آنقدر خوب بود و مردم دوستش داشتند که تا ۴۰ روز افراد مختلف برایش ختم می‌گرفتند. پدربزرگم هم عالم بزرگی بود، اما پس از فوتش، تشییع جنازه‌ای که برای پدرم بود، برای او انجام نشد. پدرم با همه فرق داشت. نه پول زیادی داشت و نه به دنبال پول و مال دنیا بود. هر مجلسی می‌رفت و وعظ می‌کرد، نمی‌گفت به من پول بدهید. حتی برخی مجالس سالانه می‌رفت که پول نمی‌گرفت. هر وقت هم که به او پول می‌دادند، در پاکت را باز نمی‌کرد و نمی‌شمرد.»   او از روشنفکر بودن پدرش در دوره‌ای که چنین الفاظی به کار نمی‌رفته است، سخن می‌گوید و ادامه می‌دهد که: «آن زمان کمتر خانواده‌ای بود که به دختران اجازه درس خواندن بدهند. پدرم در آن زمان روشنفکر بود و به ما می‌گفت پوشش داشته باشید و درس بخوانید، اما رنگ معین نمی‌کرد. پدرم بسیار خانواده‌دوست و با مادرم خوشرفتار بود؛ طوری که همه می‌دانستند او را چقدر دوست دارد. پس از فوتش خواب‌های بسیاری دیده‌ام که اکنون در ذهنم نیست، اما بارها او را در باغ‌های سبز و زیبا، با ظاهری آراسته و خوب در کنار مادرم دیده ام. آنها در آن دنیا هم از هم جدا نشده‌اند.»  

 

کسی که قطب دراویش نشد

  به شهرری رفتیم. با سرنخ‌های که پیدا کردیم، برادرزن آقاسید را یافتیم. خانه‌اش کنار همان بیمارستانی که میراث پدر بود، قرار داشت. سیدجعفر فیروزآبادی می‌گوید: «آقا سید، داماد آیت‌الله فیروزآبادی بود. زینت السادات فیروزآبادی یعنی خواهرم که دختر آن خیر بزرگ بود، همسر سیدمهدی بود. آقاسیدمهدی سرآمد روزگار بود. تنها واعظی بود که صحبت از عرفان می‌کردند. ایشان اصلا اهل مادیان نبود. یادم می‌آید زمانی برای منبر در دهه عاشورا، ایشان را به کرمان دعوت کرده بودند. معمولا یک نفر همراه ایشان می‌رفت. وقتی که تمام شده بود به ایشان پاکت داده بودند. وقتی برمی‌گشتند، کسی که همراه آقا بود، در اتوبوس به او سفارش و اصرار می‌کرد که: ببینید چقدر به شما داده‌اند. آقا گفته بود: چه کار داری؟ هیچ گاه پولی که به او می‌دادند را نمی‌شمرد؛ خرج می‌کرد تا تمام می‌شد. بعد هم که به تهران رسیدند، به گاراژ شمس‌العماره ـ که نزدیک منزلش بود ـ رسید و پول را جایی که باید می‌داد، داد و دست خالی به خانه رفت. آقاسید چنین اخلاقیاتی داشت. وقتی از ایشان دعوت می‌کنند که رییس قطب دراویش شود، نامه را پاره می‌کند و دور می‌ریزد. مرد خدا بود. دنبال مادیات و مقام نبود. برای همین نامه را پاره کرد و دور ریخت و گفت: من دنبال این چیزها نیستم. آقا سیدمهدی نصف مثنوی را حفظ بود. پدر مرحومش هم که مومن به تمام معنا بود، کل مثنوی را حفظ بود.»  

چگونه آل‌آقا قوام شد  

خواهرش از نسب پدری و مادری و شجره‌نامه مبارکشان می‌گوید. گفت که علامه مجلسی صاحب کتاب شریف بحارالانوار پدر بزرگ مادرش است؛ همان تباری که تبار بزرگان است و همسر آیت‌الله بروجردی نیز از همین خانواده بزرگ است. نسب پدری‌شان هم به امام محمدتقی علیه‌السلام می‌رسد. امامزاده موسی مبرقع که در قم است، جد سیدمهدی قوام است. خواهرش می‌گوید: «شهرت ما «برقعی» بود. زمانی که به تهران آمدیم، شهرت ما تغییر کرد و «آل آقا» شد و بعدها نیز از طرف حکومت آن زمان به برادرم شهرت «قوام» دادند؛ شهرتی که مخصوص بزرگان بود. از طرف دیگر ۳۱ پشت پدری آنها به شیخ مفید رحمه‌الله علیه می‌رسد.»   عفت خانم می‌گوید که پدرشان متولد کرمانشاه بوده و در خانواده‌ای از ایل عشایر کرمانشاه بزرگ شده است. مقبره آل آقا اکنون در کرمانشاه است. زمانی که در اراک، وبا و طاعون آمده و علما پراکنده شده‌اند و هرکس به شهری رفته، پدر من به تهران آمده است.  

خودت بهایی هستی، کسی را بهایی نکن

  او از عزیز بودنش در بین اقشار مختلف مردم نقلی می‌کند و می‌گوید: «یک تیمسار بهایی در آن زمان بود که به واسطه شخصیت برادرم بسیار به او علاقه‌مند بود و برای دیدن اون بارها به منزل رفته بود. هرگاه که برادرم را می‌دید، از علاقه زیاد به او در مقابلش تعظیم می‌کرد. برادرم به او گفته بود: «خودت بهایی هستی، اما دیگران را بهایی نکن.» برادرم صفات مخصوص به خودش را داشت که من نشنیده و ندیده‌ام. پول می‌گرفت، طلبه‌ها را در مسجد شام می‌داد.»   خانه سیدمهدی سه راه مروی، کوچه حاجی‌ها بوده و خانه ابدی‌اش هم در یک از صحن‌های حضرت معصومه سلام‌الله علیه در قم در کنار پدر بزرگوارش که هر دو به ظاهر خراب شده است، اما سیدمهدی سال‌هاست که در دل‌های بسیاری خانه دارد؛ خانه‌ای که هیچ گاه خراب نمی‌شود.

  پول‌ها را دید و قضاوت نکرد  

سیدِ قوام به گفته خواهرش هیچ پولی نداشت و حتی خانه‌ای که در تهران در آن سکونت داشت، ارثیه پدری‌اش بود. او از مال دنیا دوری می‌کرد. عفت خانم که حالا ۹۰ سال سن دارد و روی تخت خوابیده است، از شیرین دهنی برادرش هم می‌گوید و اینکه برادرش بسیار بچه‌ها را دوست می‌داشت. او می‌گوید: «برادرم آدم دنیا نبود. این حرف را چون برادر من است، نمی‌گویم اما واقعا آدم دنیایی نبود تا این حد که گاهی فکر می‌کنم او چگونه تشکیل خانواده داد. او اهل هیچ حزب و گروهی هم نبود و هیچ تیمی نداشت. مردمی بود و مردم، خودشان از هر صنفی به اون علاقه داشتند. زمانی که برای او نامه فرستاده بودند که ریاست شیخ الشیوخ را به او بدهند، نامه را پاره کرد. از طرف دستگاه حکومت می‌خواستند او را قاضی کنند، اما قبول نکرد. یادم می‌آید یک روز دو خانم از خانم‌های فرمان‌فرما برای قضاوت نزد برادرم آمدند. یکی از آنها یک چمدان پر از پول را به او نشان داد و گفت که شما بگویید این بچه‌ای که می‌آورند، بچه من است. پول هنگفتی بود، اما سیدمهدی گفت من نمی‌دانم و ندانسته قضاوت نمی‌کنم.»  

هذیان نمی‌گفت، راست می‌گفت

  عفت خانم با لحن شیرین و صدای دلچسبی که دارد، خاطرات را خیلی دقیق برایمان تعریف می‌کند و می‌گوید: «چرا دروغ بگویم؟ ما هم بعد از فوت سیدمهدی فهمیدیم او چه کسی بوده است و قبل از آن او را نمی‌شناختیم.» او می‌گوید: «مثلا یک روز امام جمعه همدان که برای ختم برادرم آمده بود، تعریف کرد که ما در همدان یک حسینیه ساخته بودیم و آقاسید را راضی کردیم که برای افتتاح حسینیه بیاید، اما سرما خورد. ایشان زیر کرسی در حال استراحت بود و همین طور که دراز کشیده بود، سرش را بیرون آورد و گفت: «آقای فلانی! (منظورش به من بود که نشسته بودم) بروید دم فلان مطب، آنجا یک خانم با بچه ایستاده. بروید و او را کمک کنید.» هوا بسیار سرد بود و برف شدیدی می‌بارید. دیگران گفتند سیدمهدی هذیان می‌گوید. از تب زیاد است. آنقدر ناراحت شد که با لحن عصبانی گفت: «به جدم اگر نروید از شما راضی نمی‌شوم.» آنها هم که این‌طور سیدمهدی را جدی می‌بینند، می‌روند و می‌بینند که خانمی با کودکی در بغل در آن هوای سرد، آنجا ایستاده و کسی نبوده که کمکش کند.»  

عقربی که به حرف آمد

  آقاسیدمهدی منبرهای زیادی ‌رفته است. خواهرش این گونه تعریف می‌کند که: «وقتی یک بار در هیأت کاشانی‌ها در تهران یک دهه سخنرانی کرده بود، شب آخر از او دعوت کردند که در کاشان هم برای آنها منبر رود. ضمن اینکه آنقدر سخنرانی آقا طرفدار داشت که منبر او را پایان برنامه قرار می‌دادند تا جمعیت به خاطر سخنرانی او بماند. سیدمهدی خودش می‌گوید که «آن لحظه که خواستم به آنها جواب دهم، اصلا فکر نکردم و همین طوری یک چیزی گفتم» او به شوخی می‌گوید «کاشان شما عقرب دارد، من نمی‌آیم!» و می‌رود. شب با خانواده روی پشت بامی که کف‌اش از سیمان بوده، خوابیده بودند که سیدمهدی به یک‌باره می‌شنود یک نفر با تحکم او را صدا می‌زند و می‌گوید: «بزنم؟ بزنم؟» وقتی چشمانش را باز می‌کند می‌بیند که یک عقرب روی سینه‌اش است. از جا بلند می‌شود. زن و بچه‌اش هم بلند می‌شوند که عقرب را پیدا کنند که سیدمهدی می‌گوید: «بخوابید، عقربی در کار نیست. این تلنگری به من بود.» فردای آن روز هم می‌رود و خبر می‌دهد که برای سخنرانی به هیأت کاشانی‌ها می‌رود و به جای ۱۰ روز، ۱۲ روز در آنجا منبر می‌رود و پولی هم نمی‌گیرد.»

  کار کم زحمت و پرمنفعت  

او می‌گوید: «زمانی که از مکه آمده بودم، بستگان و همسایگان برای دیدارم به خانه‌مان می‌آمدند. روزی یکی از همسایگان ما آمد و عکس سیدمهدی را که در اتاق من دید، گفت: عکس این آقا اینجا چه کار می‌کند؟ گفتم شما او را از کجا می‌شناسید؟ او نمی‌دانست که سیدمهدی برادر من است. وقتی فهمید گفت: «او قسم داده بود که نگویم، الان چون از دنیا رفته است، برای شما می‌گویم. شوهر من نوکر امام حسین علیه‌السلام است. یک آقایی به هیأتشان می‌رود و می‌گوید: در منزل من مستاجر خانمی به نام «فاطمه بگم» به شدت محتاج است. از فردای آن روز هر کسی می‌آمد از چادرنماز گرفته تا مایحتاج منزل، کمکی می‌کرد. آقا سیدمهدی شب آخر که از منبر پایین آمد، موقع رفتن به شوهرم می‌گوید: «می‌خواهی یک کار پرمنفعت کم زحمت انجام دهی؟ اما قسم بخور این مطلب را تا زنده‌ام به کسی نگویی.» شوهرم قبول می‌کند. باهم به بازار آهنگرها سرکوچه غریبان پلاک ۱۶ می‌روند. به او می‌گوید، این پاکت را به «فاطمه خانم» بده و بیا. از آن زمان به بعد شوهرم از مریدان آقا شد.  

۵ تومان می‌دهم پنج سال دیگر پس می‌گیرم  

عفت خانم می‌گوید: «برادرم نمی‌گذاشت سخنرانی‌هایش را ضبط کنند. اصلاً اهل خودنمایی نبود. به همین دلیل شاگردان و پامنبری‌هایش گاهی اوقات یواشکی نوار ضبطی را پشت منبر قایم و صدایش را ضبط می‌کردند. اصلا این آدم بشر عادی نبود. اشتباهی آمده بود زمین!» او به این نکته هم اشاره می‌کند که «وقتی پسر جوان برادرم فوت کرد، حال و روزش معلوم بود، اما وقتی صدا از خانه بلند می‌شد و همه شلوغ می‌کردند، داخل خانه می‌آمد و گفت: «من امروز ۵ تومان به شما می‌دهم، پنج سال دیگر پس می‌گیرم. شما می‌توانید به من حرفی بزنید؟ این هم امانت خدا بوده است. خودش داده، خودش هم پس گرفته است.»    

  داستان عبای طلبه شهرستانی  

خواهرش عفت خانم می‌گوید که داستانی از یکی از علمای عصر حاضر دارد که درست نیست نامش را بیاورد، اما آن را تعریف می‌کند. او از قول آن عالم این چنین می‌گوید: «ما طلبه بودیم، اما در طلبه‌ها اشخاص نادری مانند سیدمهدی قوام کم پیدا می‌شوند. سیدمهدی دو عبا داشت که از جنس پشم شتر به عنوان مرغوب‌ترین نوع پشم آن زمان بود. سیدمهدی یک روز در مسجد محمود آل آقا متوجه می‌شود که عبای یک طلبه شهرستانی مندرس است. به همین دلیل می‌گوید من که دو تا عبا دارم، یکی از آنها برای من حرام است. برای همین یک روز بیرون خانه منتظر می‌نشیند تا من از مسجد بیایم. همین طور که راه می‌رفتم، متوجه شدم که یک نفر پشت سرم راه می‌آید، اما گفتم شاید خانمی باشد و برای همین برنگشتم. وقتی به بازار رسیدم، برگشتم و آقاسید که کنارم ایستاده بود، دیدم. گفتم امری دارید؟ گفت: «نه. نذری داشتم و می‌خواستم این عبا را به شما بدهم» یعنی وقتی می‌خواست کار خیری کند هم این گونه بود.

  دزدی عقل و هوش از یک دزد!  

این خواهر برادردوست که تمام مطالب و خاطرات و نوارهای مربوط به برادرش را جمع‌آوری کرده است، می‌گوید که یک روز آقای‌هاشمی‌نژاد این خاطره را تعریف می‌کرد که «در ما طلبه‌ها عتیقه هم پیدا می‌شود. یکی از طلبه‌ها مریض شده بود. برای عیادتش به کوچه حاجی‌ها رفتیم. وقتی از کسی که میوه روی چرخ ریخته بود، برای آقاسید میوه خریدیم، پولش را قبول نکرد. گفتم: اگر پول را نگیری، میوه را نمی‌برم. گفت: چرا؟ آقا سیدمهدی دست من را از جهنم گرفته و به بهشت برده است. یک روز آقاسید با عیال از خانه بیرون رفتند. من هم که در محل به دست کج بودن معروف بودم، به خانه آنها رفتم. یک سری اسباب جمع کردم و خواستم از در بیرون بروم. همین که دم در رسیدم، در باز شد و آقاسید با خانمش وارد شد. نگاهی به من کرد و یک سلام گرمی عرضه داشت. من که نمی‌فهمیدم چه شده است. گفت: «حالا که زحمت کشیده‌ای و تا اینجا آمده‌ای، بیا برویم و یک چایی بخوریم.» داخل خانه بازگشتیم. برایم چای و میوه آورد. بعد گفت: «اهل کجایی؟» گفتم خاک سفید. گفت: «این فرش دستی‌ها مال تو. یک چرخ دستی بخر و میوه بخر و داخل آن بگذار. هرچه هم از بارت ماند و از تو نخریدند، شب خودم از تو می‌خرم.»

  آنچه استاد مطهری درباره سیدمهدی گفت

  عفت خانم خاطره‌ای را هم از قول یکی از بستگانشان نقل کرده و می‌گوید که او به مشهد رفته بوده و می‌بیند که روی این چرخ دستی‌ها نوار گذاشته‌اند. نوار صدای آقای مطهری بوده است که این چنین تعریف می‌کند: «من و آقای قوام میدان تجریش ایستاده بودیم و منتظر تاکسی بودیم. یک سواری آمد و به اصرار ما را سوار کرد. سیدمهدی وسط راه پیاده شد، چون در محلی دیگر سخنرانی داشت، اما راننده از او پول نگرفت. وقتی پیاده شد به راننده گفتم برادر چرا پولت را نگرفتی؟ گفت این آقا مرا آدم کرد. گفتم یعنی چی؟ مگر آدم نبودی که تو را آدم کرد؟ گفت: نه این آقا من را از راه ضلالت و جهالت و دشمنی بیرون کرد. گفتم: چطور؟ گفت: من پدر ثروتمندی داشتم. مغازه و کار و درآمد خوبی داشت، اما من وضع خوبی نداشتم. اجاره خانه و بچه و اینها. مغازه‌ام هم خوب نمی‌چرخید. هرچه از پدرم پول خواستم کمکم نکرد و گفت: برو خودت بار خودت را از زمین بردار. من تصمیم گرفتم گروهی از دوستانم را جمع کنند که بروند و پدرم را به قصد کشت بزنند. اگر هم مُرد، مُرد. بالاخره من یک دانه پسرش بودم. مشکلاتم حل می‌شود. قرض‌ها و اجاره خانه‌ام را می‌دهم و از این حرف‌ها. گفت: روزی برای کاری بازار رفته بودم. صدای واعظی از مسجد جمعه آمد. نمی‌دانم چه شد. انگار یک نفر مرا هل داد. من اهل منبر و روضه و اینها نبودم. رفتم مسجد جمعه در حالی که اصلا جا نبود و من چمباتمه نشستم. این آقا تا من برسم پای منبر صحبتش را عوض کرد. اصلاً موضوع صحبتش چیز دیگری بود، اما چشمش که به من افتاد قرآن خواند و مطلب منبر را عوض کرد که اولادی که این طور کند و آن طور کند، هم عاق والدین و هم عاقبت بخیری را در هر دو صورت در پی دارد. آنقدر این منبر در من اثر کرد که وقتی تمام شد، بلند شدم رفتم شیرینی خریدم و با اینکه سال‌ها بود خانه پدرم نرفته بودم، به آنجا رفتم. خلاصه من از آن راه برگشتم. رفتم دست پدرم را بوسیدم و از خطاهایم عذرخواهی کردم. مدت طولانی نگذشت که پدر با من بر سر مهر آمد و به من کمک کرد و مشکلاتم حل شد و وقتی اجاره خانه مرا داد، من سر راحت زمین نگذاشتم. یعنی سیدمهدی قوام فردی بود که این گونه انسان‌ها را می‌ساخت.»

  صاحب اصلی محفل!  

خواهرش می‌گوید: «از مرحوم کافی شنیدم که از قول یکی از فرش‌فروش‌های بازار نقل می‌کرد: «۱۰ شب آقای قوام را دعوت کردیم، چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن شد. الحمدلله، ۱۰ شب مجلس با آبروداری برگزار شد. آقا سیدمهدی که از پله‌های منبر پایین ‌آمد، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم‌کم از میان جمعیت راه باز کرد تا به او برسد. جمعیت هم همین طور که سلام می‌کردند، راه باز می‌کردند تا دم در مسجد. وقت خداحافظی، حاجی دست می‌کند جیب کتش و می‌گوید آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل. سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، پر قبایش می‌گذارد. مدت‌ها بود که دخل را دست دیگری سپرده بود! بعد حاج شمس‌الدین گفت: آقا سید! حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنند.   حاج مرشد، پیرمرد ۵۰  ـ ۶۰ ساله لبخندزنان نزدیک می‌شود. حاجی شمس التماس دعا می‌گوید و آن دو راهی می‌شوند. در راه که می‌آمدند، زیر تیر چراغ برق خیابان لاله‌زار، زنی را می‌بینند که خیلی جوان نبود، اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد. جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان … رنگ دیگری به خود گرفته بود. سیدمهدی، حاج مرشد را صدا می‌زند و می‌گوید: آنجا را می‌بینی؟ آن خانم. حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: استغفرالله ربی و اتوب ‌الیه. آقای قوام می‌گوید: حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا. حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند و می‌گوید: حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب …. یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این زن بدکاره چه کار دارند؟ سید مکثی می‌کند و دوباره می‌گوید: بزرگواری کنید و ایشان را صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟! حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. این بار او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.   زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده بود، کمی خودش را جمع و جور می‌کند و پیش خودش فکر می‌کند به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استغفرالله می‌گوید و سمت آن زن می‌رود و به او می‌گوید: خانم بروید آنجا پیش آن آقاسید. با شما کاری دارند. زن با تردید راه می‌افتد. حاج مرشد، همانجا می‌ایستد و از مشایعت آن زن می‌ترسد.   آقاسید به آن زن می‌گوید: دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟ شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل داشته است. گریه می‌کند و می‌گوید که حاج آقا به خدا مجبورم، احتیاج دارم. سید، ولی مشتری بود! پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد و می‌گوید: این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین علیه‌السلام است تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست. شماره‌اش را هم به آن زن می‌دهد. می‌گوید هر وقت تمام شد به من زنگ بزن، اما این کار را نکن. تو جوانی و حیفی. سید به حاجی ملحق می‌شود و دور می‌شوند اما انگار باران چشم‌های زن تمامی ندارد.   چند سال از این ماجرا می‌گذرد. این بار حرم صاحب اصلی محفل! سید دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همین طور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد، نگاهش به نگاه مردی گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده است. مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی می‌کند و می‌گوید زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند. مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله‌زار است و همان بغض: آقا سید من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یک بار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت! آقا سید! من دیگر خوب شده‌ام! و این بار، نوبت باران چشمان سید است.

  زکی! من دانشمند نیستم  

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیدابوالقاسم شجاعی از خطیبان برجسته امروز که با آقاسید مرادواتی داشته است، برایمان از مقام و منزلت آقای قوام می‌گوید: «سیدمهدی قوام از نبوغ منبر و شخصیت‌های برجسته عرفانی در منبر بودند. ایشان فرزند مرحوم حاج قوام، پیرمرد سالخورده‌ای که با محاسن سفیدش چهره پرجاذبه‌ای داشت و در منبر اهل بیت علیهم‌السلام مردم را به معارف و مراتب عالی اسلامی و معنوی دعوت می‌کرد، بود. او از این پدر بزرگوار به وجود آمد. من اساتید ایشان را از قول دیگران می‌گویم، چون خودم نمی‌دانستم. یک بخش تربیتی آقا سیدمهدی پدرش بود که در این خصوص ید طولایی داشت. آقا سیدمهدی قوام از نظر سبک منبر، ادیب و اهل عرفان بود و گاهی هم می‌دیدم این شعر را می‌خواند: باید که سر زلف تو را شانه ببندند/ یا مشک فروشان در کاشانه ببندند.   قید و بندی که به عنوان لباس روحانیت و تشریفات و این مسائلی که ما برای رضایت خاطر مردم داریم، نداشت. من یک بار در خیابان پامنار دیدم بچه‌اش را روی دوشش سوار کرده بود. یک پای بچه روی سینه پدر بود و یک پا پشت پدر. من رسیدم گفتم: حاج آقا! آخه این وضعیت … گفت: «برو بابا، قبل از اینکه این مردم مرا طلاق دهند، من طلاقشان داده‌ام.» اصلا به حرف مردم و این خصوصیات و جهات مربوط به اساس زندگی توجه نداشت. در یک سطح والایی بود. منبرش نه مانند منبر ما که نیم ساعت، سه ربع منبر رویم و منبر پنجم و ششم تکرار شود. ایشان سال‌ها در شبستان آیت‌الله شاه آبادی مسجد جمعه، در محلی که آیت‌الله شاه‌آبادی نماز می‌خواندند، یک ظهر منبر می‌رفت، ساعت چهار پایین می‌آمد. اما مردم پای منبر فکر می‌کردند یک ربع پای سخنرانی نشسته‌اند.   افرادی که پای منبرش بودند هم کسانی بودند که دارای درجات علمی بالا بودند. افراد عادی هم پای صحبتش می‌رفتند، اما چیزی نمی‌فهمیدند. سطح سخنرانی‌هایش بسیار بالا بود. خاطرم هست در خصوص «من وجدنی طلبنی من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی وجدنی اشقنی و من اشقنی اشقته» تقریبا حدود یک ماه رمضان صحبت کرد. آن هم روزی دو ـ سه ساعت بحثی که انجام می‌داد.   علاوه بر این دارای عرفانی وسیع و به برنامه‌های جاذبه مردم بی‌توجه بود. در مسجد هندی دوزانو پای منبر من نشسته بود. من در آنجا گفتم دیگر ادامه ندهم، دانشمند محترم … تا گفتم دانشمند، یک مرتبه حاج مهدی گفت: «زکی!» که یعنی چرا به من می‌گوید دانشمند. مردم هم خندیدند. به هر حال او فقط خدا را می‌دید و بس.   ما یک منزل کوچکی در خیابان مولوی داشتیم. آن زمان اداره گذرنامه ۱۵ تومان می‌گرفت و برای کربلا ویزا می‌داد. من رفتم برای مادرم گرفتم، چون مادرم مربی ما بود. یک مردی در محل ما می‌خواست به کربلا برود، رفتم گفتم مادر مرا هم ببر. پولی به او دادم رفت. سحر در منزلم را زدند، دیدم آقا سیدمهدی قوام است. دست کرد در جیبش و یک مشت شکلات برای من ریخت و گفت که «خدا می‌خواهد تو را عاقبت بخیر کند که تو دیشب مادرت را به کربلا فرستادی.» این در حالی بود که احدی از این مسئله خبر نداشت و ایشان آمد و این را به من گفت که من هم در ختمش این مسئله را در مسجد اعلام کردم. روزگار، دیگر رادمردی، بزرگواری، سخنگویی، شخصیت وارسته‌ و به مقام عالی رسیده‌ای مانند آقا سیدمهدی قوام نخواهد دید.»

  باز هم حکایت دزد و قالیچه  

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعبدالله فاطمی‌نیا از خطبا و علمای خبره هم خاطره‌ای از آقا سیدمهدی قوام نقل می‌کند و می‌گوید: «آقا سیدمهدی قوام رضوان‌الله تعالی علیه، مرد بسیار بزرگ و با سعه صدری بود؛ اعجوبه‌ای! شبی دزدی وارد منزلش می‌شود؛ همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود، آقا سیدمهدی بیدار می‌شود، با کمال خونسردی به او می‌گوید: می‌خواهی این فرش را چه کنی؟ دزد می‌گوید: می‌خواهم آن را بفروشم. آقا سیدمهدی میگوید: اگر بفروشی، آن را از تو خوب نمی‌خرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس‌آباد، بگو: سیدمهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو! بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده و از همان فرش، کاسبی و مغازه راه انداخته است.» آن دزد بعدها به آقای گل محمدی، خواهرزاده آقا سید می‌گوید که دایی تو یک دزد را کاسب کرد و آبروی مرا مقابل همسرش حفظ کرد و پرده مرا ندرید.  

یک سیخ کباب برای گربه‌ای که ۶ تا بچه زاییده بود

  آقامحسن که حالا دیگر ۶۰ سال سن دارد و در جمع‌آوری مطالب کمک بسیاری به ما کرده است، از خوش‌اخلاقی‌های دایی‌اش داستان‌های جالبی نقل کرد. او می‌گوید: «یادم می‌آید بچه‌ها که نماز می‌خواندند، دایی مهدی که همیشه در یک جیب قبایش نخودچی کشمش و در جیب دیگرش پول خرد بود، می‌آمد و به بچه‌ها از هر دو جیب می‌داد.» آقا محسن از این هم می‌گوید که دایی‌اش حتی با حیوانات رفتاری محبت‌آمیز داشته و این همه اخلاق نمونه‌اش فقط به آدم‌ها منحصر نبود. تعریف می‌کند که «یک گربه داشتند که در خانه آنها بود و پنج ـ شش تا بچه زاییده بود. یک روز که کباب داشتند، یک سیخ کباب هم برای او انداخت و گفت که تو هم در این خانه حق داری و بعد با آن شوخ‌طبعی همیشگی‌اش گفت: خانم من که یک بچه زاییده این همه ناز می‌کند تو که شش تا زاییده‌ای!»   او خاطره‌ای نقل می‌کند که عفت خانم هم از گفتن آن طفره رفته بود. می‌گوید: «مادرم وقتی جوان بود و سرپا، به بیمارستان بوعلی و نجمیه می‌رفت و برای بیماران مسلول و ریوی که از شهرستان منتقل شده بودند، کمپوت و … می‌برد و از طرف آنها برای خانواده‌هایشان نامه می‌نوشت. یک روز که به خانه برمی‌گردد، می‌بیند که دایی مهدی هم همراه پدرم در خانه هستند. آنها از او می‌پرسیدند: کجا بودی؟ مادرم هم توضیح می‌دهد که برای چه کاری رفته بوده است. دایی مهدی به او می‌گوید: «از مال چه کسی؟ می‌دانی اگر شوهرت راضی نباشد، اجازه نداری از پول او این مخارج را صرف کنی؟» مادرم چهره‌ای ناراحت به خود می‌گیرد. دایی مهدی به او می‌گوید «من ماهی ۱۰۰ تومان به تو می‌دهم. تو به این کارت ادامه بده» از آن به بعد هم مادرم به کارش ادامه می‌دهد. دایی من آدمی نبود که اگر کاری می‌کند، سر و صدا کند و به همه خبر دهد که فلان کار خیر را کرده است.  

یک دزد دیگر هم آدم شد  

یکی دیگر از دختران آقا سیدمهدی خاطره‌ای قشنگ که باز هم گویای بزرگ منشی پدرش است، برایمان تعریف می‌کند و می‌گوید: «بنایی داشتیم و مقدار زیادی لوله در خانه ما بود. دزدی آمد و یکی از لوله‌ها را برداشت و برد. مردم دزد را گرفتند و آوردند و گفتند که این آدم مال شما را دزدیده است، اما پدرم گفت: «نه، خودم گفتم ببرد. یک چادر هم بیاورید، این لوله جنسش سخت است، آن را داخل چادر بپیچد و ببرد که اذیت نشود.» این گونه سیدمهدی آبروی ریخته دیگران را حتی از کف زمین جمع می‌کرد و به او بازمی‌گرداند.  

احمقی که دنبالش می‌گردی من هستم!  

عشرت خانم از دست و دلبازی‌های دایی مهدی‌اش تعریف می‌کند. او خاطره‌ای از دوران بچگی‌اش به یاد دارد و می‌گوید: «یک روز منزل مرحوم دایی بودم. ساعت ۱۱:۳۰ شب بود که با پاکت میوه آمد. همه بچه‌ها ذوق کردند که میوه آورده است، اما وقتی ریختند، دیدند که همه میوه‌ها خراب است. دایی گفت: «من از زیر پل می‌آمدم. دیدم یک نفر داد می‌زند خدایا یک احمق برسان این میوه‌ها را از من بخرد، من پیش زن و بچه‌ام بروم. من هم از پشت سرش دست به شانه‌اش گذاشتم و گفتم تو آدم خوبی هستی، خدا دعایت را مستجاب کرد و آن کسی که می‌خواستی آمد. همه میوه‌ها را می‌برم.» عفت خانم هم در تکمیل این خاطره می‌گوید: «وقتی سیدمهدی به خانه آمده بود، می‌خندید و با خودش می‌گفت «امشب خودم را شناختم!» یعنی من احمق هستم!  

حکایت مردی که یخ می‌فروخت  

در نقلی دیگر آمده است: سیدمهدی قوام یک روز از مجلس روضه به خانه برمی‌گشته است. یکباره چیزی توجهش را جلب می‌کند. می‌شنود که یک شخص ‌های‌های گریه می‌کند. جلوتر می‌رود و می‌بیند که در میدان شهر هیچ کاسبی نمانده به جز یک یخ فروش که داد می‌زند «آهای مردم! بیایید یخ‌های من را بخرید، این همه سرمایه من است، سرمایه‌ام دارد آب می‌شود و از بین می‌رود». وقتی سید آن صحنه را می‌بیند، همه یخ‌های آن مرد را می‌خرد و خودش هم می‌نشیند کنار دست آن مرد یخ فروش و شروع به گریه کردن می‌کند. مرد یخ فروش می‌پرسد: شما چرا گریه می‌کنی؟ سید می‌گوید: «تو با این کارت چه درسی به من دادی. تو یخ‌هایت داشت آب می‌شد این همه داد زدی و گریه کردی، من چه کار کنم که عمرم در گناه آب شد؟»

  گذر دهم کوچه نقاش‌ها  

در گذر دهم کتاب «کوچه نقاش‌ها» هم قصه دیگری با این مضمون آمده است: یک نفر از گردن کلفت‌ها و پهلوان‌های تهران به نام مصطفی بوده که چون دیوانه اهل بیت علیهم‌السلام بوده به او «مصطفی دیوونه» می‌گفتند. این آقا مصطفی در عالم جوانی با تیم «داش‌ها» یک شب جمعه به باغ خاله در فرحزاد می‌روند. از آن طرف هم آقا سیدمهدی به باغ خاله می‌رود. شاگردان آقاسید که مصطفی را می‌بینند، به او می‌گویند امشب یک مقدار رعایت کن. یکی از داش‌ها جلو می‌رود و می‌پرسد که مگر امشب چه خبر است؟ تا می‌گویند آقا سیدمهدی قوام آمده، آقا مصطفی از جا بلند می‌شود و خدمت آقا می‌رود و پیشانی آقا را می‌بوسد و می‌گوید: ما نوکر سیدها هستیم. آقا سیدمهدی می‌گوید «ما می‌خواهیم مثل شما «داش» بشویم. قانونش را برای ما بگو.» مصطفی می‌گوید: قانونش این است که هر جا نمک خوردی، نمکدان نشکنی. آقا سیدمهدی می‌گوید: «خب اینکه در قانون ما هم هست، اما شما حرف می‌زنی یا عمل می‌کنی؟» مصطی سکوت می‌کند. آقا سیدمهدی می‌گوید: «شما این همه نمک خدا را خورده‌ای، چرا نمکدان می‌شکنی؟»   نقل کرده‌اند این حرف، آقامصطفی را زیر و رو می‌کند و نقطه آغاز زندگی جدیدی برای او می‌شود. از آن به بعد مصطفی با آقا سیدمهدی صمیمی و عاقبت بخیر می‌شود. هیأت محبان‌الزهرا سلام‌الله علیها در محله پاچنار تهران یادگار آقامصطفی (دیوانه اهل بیت علیهم‌السلام) است.  

برداشت آخر ـ دیگر به خانه برنمی‌گردم

  پدرش هم بر اثر سرماخوردگی و ذات الریه در سن ۱۱۲ سالگی از دنیا رفته بود و سرانجام سیدمهدی هم همین شد، اما با این تفاوت که او در سن ۶۳ سالگی ذات‌الریه گرفت. او را به بیمارستان مفرح بردند و به گفته عفت خانم، خواهرش ۱۸، ۱۹ روز در آنجا بستری بود تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. مریم خانم، دخترش می‌گوید: «وقتی پدرم را به بیمارستان می‌بردند، گفت این بار که بروم، دیگر برنمی‌گردم، اما من آن زمان سنم کم بود و نفهمیدم پدرم چه گفت.» عفت خانم، خواهرش هم می‌گوید: «در دورانی که برادرم در بیمارستان بستری بود، برادران خانمش که پسران مرحوم فیروزآبادی بزرگ بودند، بارها می‌خواستند برای تجهیزات بهتر، سیدمهدی را به بیمارستان پدر منتقل کنند، اما پزشکان بیمارستان مفرح هم اجازه نمی‌دادند و حتی خودشان به جای پرستار بالای سر او می‌چرخیدند و می‌گفتند انجام کارهای آقاسید و عیادت از او عبادت است. ما نمی‌گذاریم او را از اینجا ببرید. پس از فوتش هم یکی از پزشکان همان بیمارستان به همراه خانمش به منزل ما آمد و بسیار گریه می‌کرد که من به او گفتم: شما وظیفه خود را انجام دادید. پیکر برادرم در قم در صحن حضرت معصومه سلام‌الله علیه دفن است.»   یکی دیگر تعریف می‌کند: روزی که پیکر سیدمهدی قوام را برای دفن به قم آوردند، به اندازه دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند. زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت.   حاج آقا کنعانیان از مریدان آقا سید بود. روزی این خاطره را برای آقامحسن، خواهرزاده آقای قوام تعریف می‌کند که: «بعد از اینکه حدود ۳۰ سال از فوت آقاسید می‌گذشت، یک شب خواب دیدم که در مشهد هستم و عده‌ای به کندن در صحن حرم امام رضا علیه‌السلام مشغول هستند. در خواب شاکی شدم که چرا دیگر به حرم هم رحم نمی‌کنند. جلو رفتم و از آن افراد پرسیدم چرا در صحن امام رضا علیه‌السلام چنین می‌کنید؟ گفتند: مگر خبر نداری، مرحوم قوام را می‌خواهند به اینجا انتقال دهند.»

 

منبع: نشریه خیمه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۱۴
امیر مهدوی

حجت‌الاسلام علی یونسی دستیار ویژه رئیس‌جمهور به نمایندگی دولت در جمع مردم شهرستان گراش با اشاره به ماموریت خود از سوی رئیس‌جمهور گفت: «من هم وظیفه‌ام این است که فرمایش شما را بشنوم و منتقل کنم و بخواهم که ان‌شا‌ءالله عملی شود. هدف اصلی حضور من در اینجا انتقال فرمایش شما به دولت است.
در ادامه مشاور روحانی در مورد جمله «پلیس مجری قانون است، نه مجری اسلام» که روحانی در دیدار با فرماندهان نیروی انتظامی گفته بود، توضیح داد: «این عبارت در ابتدا ممکن است برای بعضی‌ها سنگین باشد و سوتفاهم ایجاد کند.
توضیح آقای رئیس‌جمهور این است که وظایف در این کشور تقسیم شده است؛ خود آقای رئیس‌جمهور، نه به عنوان روحانی، به عنوان رئیس‌جمهور، مجری اسلام نیست، مجری قانون اساسی است؛ یعنی  باید  به  قانون اساسی پایبند باشد و اجرا کند.»
در پی این سخنان دستیار ویژه رئیس‌جمهور یکی از حضار درخواست طرح سوالی در مورد صحبت‌های یونسی را داشت که اجازه سوال به وی داده نشد. و مراسم به تشنج کشیده و ناتمام ماند.
گفتنی است رئیس‌جمهور طی چند روز گذشته در مورد وظیفه نیروی انتظامی اظهار داشت: پلیس موظف به اجرای اسلام نیست، که واکنش برخی از آیات عظام و مراجع تقلید در این خصوص را به همراه داشت.
این نخستین حاشیه سازی یونسی نبوده و سخنان وی تاکنون بارها جنجالی شده و مورد استفاده دشمنان قرار گرفته است. از جمله می‌توان به سخنان وی درباره امپراتوری ایران به پایتختی بغداد اشاره کرد که واکنش‌های منفی داخلی و خارجی بسیاری را در پی داشت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۴
امیر مهدوی