ظریف حسن گفت روزی چنین..
.منم پهلوانی زایران زمین
بنا شد ستانم حقوق وطن
. ازآن بد سگالان بداهرمن
حسن دادفرمان من پاشدم.
زبهر نبردی مهیا شدم
به پیش بد اندیش رفتم دلیر
نشستم درآن جمع،چون نره شیر
به گردم شیاطین ومن، بی بدیل
همه را به یکباره کردم ذلیل
اگر چه ظریف نهیفم به نام
.درآیم به میدان چون پور سام
نمودیم چند باره بحث شدید.
عراق ومن وتخت وآقابعید..
به آلمان وچین وبه روس وفرنگ
به حکم حسن عرصه گردید تنگ
به چنگال ایران گشتند اسیر..
حسین فریدون، بپا آمداست
گمانم به فرمان شاه آمداست
مبادا که یاران کم آورند
.برای وطن بار غم آورند
سر انجام برجام آمد پدید
نبرد دلیران بپایان رسید
اما حیف ازاین جنگ پر ماجرا
نتیجه نداده است آخر چرا؟
رسیده است برجام به فرجام خویش
اما من زچیزی دلم گشته ریش
پر ازدیگ ما سنگ آبپز بود
همه حرف ها روی کاغذ بود
به جان و به دل می کنم اعتراف.
شکستی بخوردیم دراین مصاف
اگر مایه عبرت ما شود
.همان، هسته قدرت ما شود.
واگر نه به دشمن نباشد امید
اگر چه به تدبیر صاحب کلید
حسین پاک نهاد