همیشه پای یک لیبرال درمیان بوده
یکی از فراز های سیاسی تاریخ معاصر ایران می توان قیام سی تیر 1331 دانست .قیامی که ناسیونالیست ها داعیه داران آن هستند اما تاریخ حرف دیگری در مورد آن می زند.واکاوی مجدد این قیام شاید نقاط مغفول مانده مهمی را برای ماندگاری در تاریخ باز کند.
شاید نقاب و ماسک ناسیونالیتی برای دکتر محمد مصدق را بتوان، تنها راهکار فرار از حقیقت و خواست اراده مرم در تقابل با آمریکا به عنوان نماد امپریالیسمی سال ۳۲ دانست.
ماجرای سیام تیرماه ۱۳۳۱ چه بود…
پس از افتتاح مجلس دوره هفدهم، دکتر مصدق در هفدهم تیر ماه ۱۳۳۱ بنابر سنت پارلمانی از سمت خود استعفا کرد. این در حالی بود که او به تازگی از مسافرت خود جهت شرکت در دادگاه بینالمللی لاهه به وطن بازگشته بود. این مسافرت بیش از یک ماه به طول انجامید و به جز ایراد نطقی تمهیدی سیاسی -آن هم در روز اول- توسط دکتر مصدق؛ وی باقی جلسات را نظاره گر دفاعی بود که توسط پروفسور هانری رولن از ایران می شد. جلسات دیوان لاهه برای دفاع حقوقی از منافع ایران در مقابل انگلستان و رد صلاحیت دیوان لاهه برای رسیدگی به شکایت انگلستان بود که تریبونی برای افشای سیاستهای استعماری انگلستان شد.
در چنین اوضاعی رأی اعتماد مجلس از نظر مصالح ملی با توجه به تأثیری که میتوانست در رأی دیوان لاهه داشته باشد حائز اهمیت بود، چرا که رأی عدم اعتماد مجلس به دولت به مفهوم بی اعتمادی مجلس از کارکرد دولت مصدق در دیوان لاهه را به همراه داشت و در رأی صادره دیوان میتوانست تأثیری منفی برای ایران داشته باشد و مجلس شورای ملی در پی تظاهرات گسترده و اعتصابات مردم در حمایت از دولت در پانزدهم تیر، تحت تأثیر فشار افکار عمومی مجدداً به دکتر مصدق رأی داد، اما مجلس سنا رأی خود را به بعد از اظهارنظر شاه موکول کرد و به این ترتیب نارضایتی خود را برملا ساخت..
این موضعگیری با مخالفت دکتر مصدق مبنی بر اینکه تا پیش از ابراز تمایل مجلس مسئولیت نخستوزیری را نخواهد پذیرفت مواجه شد و نهایتاً مجلس سنا مجبور شد به دکتر مصدق رأی اعتماد بدهد، که در نتیجه روز نوزده تیر ماه شاه فرمان مجدد نخستوزیری دکتر مصدق را صادر کرد و این بار دکتر مصدق ضمن اعلام برنامههای خود، تقاضای تصویب لایحه اختیارات را به مدت شش ماه از مجلس کرد، اما مخالفان او اعم از وابستگان دربار و حزب توده با به راه انداختن تبلیغات وسیع، گرفتن اختیارات را به معنی هموار کردن دیکتاتوری قلمداد کردند؛ در این شرایط دکتر مصدق روز ۲۵ تیر ۱۳۳۱ برای مشورت و تبادل نظر در مورد وزیران جدید به دیدن شاه رفت؛ مصدق تصمیم گرفته بود اختیار تعیین وزیر جنگ را از شاه بگیرد، اما واکنش شاه در برابر این پیشنهاد چنین بود: «پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم.» مصدق در پاسخ فوراً گفت که در این صورت استعفا خواهد داد.
مصدق بر خلاف آنچه در برخی از کتب تاریخی آمده است مخالف مستقیم شاه نبود و حتی در پشت قرآنی که به شاه داده بود و بر آن قسم خورده بود؛ به دفاع از شاه سوگند یاد کرده و پای آن را امضا کرده بود.
مطابق اسناد منتشره؛ شاه تا این زمان به برکناری دکتر مصدق و نخستوزیری قوام یا سید ضیاء که انگلیسیها و آمریکاییها پیشنهاد میکردند مایل نبود و میخواست کار نفت به دست مصدق حل و فصل شود.
در جراید داخلی و خارجی به طور همزمان زمزمه روی کار آمدن قوام بر سر زبانها افتاده بود. فشار سفارتخانههای انگلیس و آمریکا و همچنین مخالفان داخلی مصدق که شاه را به بی تصمیمی و انقیاد در برابر جنجال و هیاهوی جبهه ملی و مرعوب شدن و در افتادن در دام عوامفریبیهای مصدق متهم میکردند، از یک سو و تضمین قوام مبنی بر اینکه در انتخاب وزیران با صلاحدید شاه اقدام خواهد کرد از سوی دیگر شاه را به این تصمیم تشویق کرد.
به هر حال مجلس شورا در ۲۶ تیر ماه ۱۳۳۱ به نخستوزیری قوام رأی
داد. قوام موفقیت خود را در گرو انحلال مجلس میدانست و هوادارانش هم اصرار داشتند
پیش از گرفتن فرمان انحلال تن به قبول مسئولیت ندهد.
روز ۲۷ تیر ماه که خبر نخستوزیری قوام به همه جا رسید
اعلامیهای شدیداللحن به نام او از رادیو انتشار یافت که در آن ضمن ایجاد رابطه با
انگلیس به قلع و قمع گروههای سیاسی، تهدید گروههای اسلامی و ایجاد دادگاههای
انقلابی و اعدام مخالفان تأکید شده بود. علاوه بر اینکه صدور این اعلامیه پر
طمطراق بگومگوهای زیادی را به دنبال آورد و مخالفت بسیاری را برانگیخت، قوام مرتکب
اشتباهی دیگر شد و آن تصمیم به توقیف آیتالله کاشانی بود. این تصمیم در حالی بود
که هنوز مجلس منحل نشده بود و آیتالله کاشانی در سمت نمایندگی مجلس مصونیت داشت.
این اقدام قرار بود ۴ بعد ازظهر ۲۹ تیر ماه عملی شود، اما ساعتی قبل رادیو لندن خبر
توقیف را افشا کرد و بلافاصله از دربار پیغام رسید که از توقیف صرفنظر شود. به
این ترتیب پرده از کار قوام برافتاد و عجز و درماندگی او در مقابله با اوضاع بر
همه روشن گشت.
.
در همان روز ۲۸ تیر ماه آیتالله کاشانی اعلامیهای خطاب به
افسران ارتش و سربازان انتشار داد و از آنان خواست که به روی برادران خود اسلحه
نکشند. در ۲۹ تیر ماه اعلامیه دیگری از سوی ایشان منتشر شد که در تهییج مردم و
مبارزه با قوام نقش بسیار سازندهای داشت. در پی صدور اعلامیه آیتالله کاشانی،
اعلامیه دیگری نیز از سوی نهضت ملی خطاب به سربازان و افسران ارتش و نیروهای
انتظامی صادر گردید. رفته رفته کارخانهها و تجارتخانهها تعطیل کردند و در
خیابانهای اصلی شهر و میدان بهارستان تظاهرات به راه افتاد و مردم شعار مرگ بر
قوام و زنده باد مصدق سر دادند.
در پایان ۲۹ تیر مردم آمادگی زیادی پیدا کرده بودند تا روز بعد در برابر قدرت دربار و قوام به مقابله برخیزند. در روز ۳۰ تیر اقشار مختلف مردم و گروههای سیاسی به فرمان آیت الله کاشانی در میادین و خیابانهای تهران به حمایت از دکتر مصدق به تظاهرات پرداختند. در این تظاهرات که با شعار «یا مرگ، یا مصدق» به درگیری شدید میان نیروهای نظامی و مردم منجر گردید عدهای مقتول و مجروح شدند. در این روز عدهای از نمایندگان مجلس شورا با شاه ملاقات و خطر سقوط رژیم پهلوی را اعلام کردند، شاه قوام را از نخستوزیری معزول و فرمان نخستوزیری مصدق را مجدداً صادر نمود.
سکوت و انزوای مصدق در این جریانات
ننمونه بارز وادادگی و اسرار آمیز بودن رفتار مصدق در حمایت از ایادی
آمریکا در ۳۰ تیر آشکار می شود و در حالی که ۳۰ تیر ماه دولت دیکتاتور قوام مردم را به گلوله
بسته بود و آیت الله کاشانی از مردم خواسته بودند تا مردم با حضور در صحنه دولت را
ساقط کنند اما دکتر مصدق در اوج انفعال به کنار می رود و در عین سکوتش به قوام که
دست نشانده واقعی آمریکا است اجازه جولان دادن می دهد.
در حالی که قوام آشکارا مردم را به دستگیری و زندان و
اعدام تهدید کرد و از سرکوب مخالفان سخن می گفت مصدق در چنین شرایطی بدون ذرهای
مقاومت به احمدآباد رفته و انزوا گزیده بود؛ که این انزوا و گوشه نشینی، چیزی جز
خالی نمودن صحنه نبود و تنها موضوعی که به ذهن خطور میکند، وجود یک حس بی تفاوتی
نسبت به مردمی که داعیه دلسوزی و وطن دوستی وی نسبت به آنان، گوش فلک را، کر کرده
بود.
نقش آیتالله کاشانی
در این شرایط بود که آیتالله کاشانی به منظور نجات جنبش مردمی یک
تنه به میدان آمد و به مقابله با شاه و قوام پرداخت. پس از آنکه مجلس قوام را عامل
کشتار مردم بیگناه در ۳۰ تیر شناخت و اموال وی را مصادره نمود و دهها
هزار نفر از مردم تهران نیز در تظاهراتی خواستار محاکمه وی شدند اما مصدق در
اقدامی سؤال برانگیز دکتر فاطمی را مأمور حمایت از وی نمود.
مصدق نه تنها جنایتکاران را مجازات ننمود بلکه به آنان
پست و مقام نیز عطا کرد. سرلشکر وثوق مشاور نظامی قوام و فرمانده کل ژاندارمری و
عامل جنایت ۳۰ تیر از سوی مصدق به معاونت وزارت دفاع ملی منصوب
شد! مشکوکترین اقدام مصدق در تمام سالهای حیات سیاسی مصدق در ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ صورت میگیرد. مصدق که
گویی اصلا سندی را ندیده است تنها یک روز قبل از کودتا ”سرتیپ دفتری“ ”جلاد حامیان
مردمی مصدق ” را به ریاست شهربانی منصوب میکند و هم او در اولین روز کاری خود از
عوامل اصلی کودتا میگردد!
وادادگی دکتر مصدق از یک سو و خودمحوری وی از سوی دیگر
باعث شد که نهضت ملی شدن نفت یک سال هم دوام نیاورد و مصدق حاصل زحمات مردم و آیت
الله کاشانی را راسا و شخصا با سیاستهای غلط و دلسرد کردن مردم برباد داد و اگر
بنا بود خدمتی هم از ایشان باقی بماند و نفت ملی شود با انحلال مجلس و وادادگی
مقابل امریکا و نهایتا روی کار آمدن زاهدی اوضاع به روال قبل برگشت.
مقام معظم رهبری نیز در این باره میفرمایند:
“در مورد حادثه سی ام تیر باید عرض کنم که این حادثه
مورد یک تحریف بزرگ تاریخی قرار گرفته است. روزی که در حقیقت باید روز کاشانی اسم
پیدا می کرد و روز فقاهت اسلام و حضور مظهریت دین و عواطف دین در صحنه مبارزات
سیاسی… ماجرای نهضت ملی ایران را که تقریبا از سال ۱۳۲۹ و از ماجرای خلع ید شروع
شد باید تقریبا وابسته به مرحوم آیت الله کاشانی دانست. این یک حقیقتی است در باب
نهضت ملی در سالهای ۲۹ و ۳۰ و ۳۱ که نهضت ملی که منتهی به حکومت مصدق شد و دو یا
سه سال یک فصل جدید و بسیار مهم دارد کشور ما در جامعه ما به وجود آورد این نهضت
یک نهضت ماهیتا دینی و اسلامی بود. این یک نکته است که متاسفانه در همه تحلیلهایی
که از نهضت ملی می شود مسکوت ماند و نخواستند از او اسم به میان بیاورند.”
آیت الله کاشانی در خصوص رفتار های مشکوک و منفعلانه مصدق در قبال افرادی که علنا مامورانان کودتا در ۲۸ مرداد است، خطاب به مصدق چنین می گوید :“بر من مسلم است که میخواهید مانند سیام تیر کذایی، یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید… زاهدی را که من با زحمت تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم، با لطائف الحیل خارج کردید و حال همانطور که واضح بوده، در صدد به اصطلاح کودتاست… ”
سیاستهای غلط پیدرپی مصدق در ادامه…
در فاصله ۳۰ تیر تا ۲۸ مرداد سیاست های غلط مصدق محبوبیت وی را در نزد
مردم به شدت کاهش داد اما باید علت مهمتری را برای عدم مقابله مردم با کودتا جستجو
نمود: و آن به عمد بیخبر نگه داشتن مردم از ماجرای کودتا از سوی دولت مصدق است که
این نشانه اشتیاق مصدق را برای کودتای امریکایی ۲۸ مرداد نشان می دهد. مردم حتی با حضوری کمرنگ
براحتی میتوانستند از کودتا جلوگیری کنند و در مقابل اراذل بایستند.
اما حکومت مصدق مردم را تا آخرین لحظه از وقوع کودتا بیاطلاع
گذاشت چه برسد به اینکه از آنان یاری طلبد و کلیه موارد فوق تنها و تنها گوشه ای
از استیصال جناب اسطوره ملی گرا به نام محمد مصدق دربرابر آمریکا و ایادیان داخلی
اش است.
مصداق لیبرالهایی چون مصدق در این انقلاب
این موضوع شاید برای نسل فعلی نیز، آنچنان غریب نباشد، چرا که در
فاصله ای نه چندان دور از فتنه ۸۸، یکی از اقدامات شبیه به مصدق را در چهرهی محمد
خاتمی که روزی ادعای ناسیونالیستی و مردم داری داشت، میبینیم و به نوعی وی نیز با
فراهم نمودن ورود مردم به صحنه و خالی نمودن صحنه، باعث درگیری مردم با خودشان شد
هشت سال ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی و سپس مواضع وی در
دوران پس از ریاست جمهوریاش آبستن رویدادهایی بود که شانتاژ خبری مانع از کشف
بسیاری از واقعیتها شد. اما اکنون یک پرسش جدی مقابل خاتمی که امروز یاران وی در
حمایت از خیزش های ضدآمریکایی و اسلامی جهان عرب، مدعی حمایت از آنان هستند، مطرح
است و آن اینکه آیا واقعا خاتمی آن گونه که مدعی است عمل می کند یا نه؟
شاید در ظاهر، خواستها و نگاهها به سمت میرحسین موسوی بود، ولی در واقع، وی با حمایت و پشتیبانی محمد خاتمی و در اصل روی اعتبار وی به روی کار آمد بود؛ حال آنکه محمد خاتمی کسی است که، مواضعش در سال ۶۰ و در مقام نمایندگی ولی فقیه در روزنامه کیهان، در پاسخ به برگزاری دوباره رفراندوم به بنی صدر، این گونه میگوید: ”در ورای قانون، امام امت هست که مشروعیت قانون و مقامات قانونی نیز مرهون رهبری اسلامی اوست… تا امام هست و قانون اساسی وجود دارد، بنبستی پیش روی ملت نیست. بنبست هنگامی به وجود میآید که پیوند میان امام و ملت را بگلسند و قانون را از اعتبار بیندازند.“
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران