شیعه علی (ع) دنبال حقایق یا شخصیتها؟
«إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال
همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است. به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت
«إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله؛ اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس، اهل آن برایت آشکارمیگردد
دانمشند سنی مذهب مصری، دکتر «طه حسین» در وصف آن میگوید: «پس از قرآن، هیچ کلامی از بشریت بدین پایه محکم و والا گفته نشده است
حجت الاسلام علی تبریزی:هنگامه جنگ جمل و آن زمان که شمشیرها به کسی امان فکر کردن نمیداد یکی از اصحاب حضرت دچار تحیّر و سرگردانی شد و به فکر فرو رفت که خدای من حق با کیست؟ یک سوی میدان نبرد داماد رسول اکرم (ص) است، همو که پیامبر درباره اش فرمود علی (ع) با حق است و حق با علی (ع)؛ همراه او نیز جمعی از اصحاب پیامبر (ص) هستند. در طرف مقابل نیز همسر رسول الله (ص) و صحابیان بزرگ طلحه و زبیر قرار دارند. نه میتوانم بگویم هر دو برحقاند نه اینکه هر دو باطل! اما به راستی حق با کدام گروه است؟
برای رفع شبهات درون ذهنش نزد امیرالمومنین (ع) رفت تا پاسخ حضرت را جویا شود. پرسید: «أیمکن أن یجتمع زبیر و طلحه و عایشه علی باطلٍ؟» یعنی علی جان، هرچند من به تو عقیده دارم ولی آیا ممکن است هم طلحه اشتباه کند، هم زبیر و هم همسر پیامبر (ص)!؟ حضرت پاسخی دادند که برای همیشه تاریخ، اثرگذار و روشنگر است. به قدری این کلام موجز حضرت زیباست که دانمشند سنی مذهب مصری، دکتر «طه حسین» در وصف آن میگوید: «پس از قرآن، هیچ کلامی از بشریت بدین پایه محکم و والا گفته نشده است.»
حضرت فرمودند: «إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال؛ همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است. به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت.»
یعنی مشکل تو در
شناخت افراد نیست در شناخت مسیر حق و باطل است. تو به اشتباه دنبال اثبات حقیقت با
شخصیت افراد هستی حال آنکه نمیتوان
حق را با شخصیت افراد سنجید. اما راه چیست؟ چه باید کرد؟ حق را چگونه بشناسیم؟
حضرت در ادامه فرمودند: «إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله؛ اول حق را
بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس، اهل آن برایت آشکار
میگردد.» یعنی اشخاص نباید
مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان
باشند. تو میخواهی حق را با اشخاص بسنجی
برای همین در اشتباه افتادهای.
افراد حال یکسانی ندارند، بالا و پایین دارند، نوسان دارند لذا نمیتوان
حق را روی چنین پایه لرزانی بنا نهاد. البته اگر روزگار مانند آخرالزمان باشد
زیبایی این روایت بیش از پیش نمایان خواهد شد. زیرا در خصوص این دوران گفته اند که
شخص ممکن است صبح از خانه بیرون رود در حالی که مومن است و شب هنگام ایمان خود را
از دست داده باشد! حال در چنین دورانی چگونه میتوان
حق را برپایه اشخاص شناخت؟ در واقع گویا پاسخ حضرت بیشتر از آن زمان برای روزگار
ما مفید خواهد بود. روزگاری که دقیقا دچار این معضل در شناخت حق و باطل شده و مردم
به غلط حق را با اشخاص میسنجند.
تا یک فردی که مسئولیتی هم داشته و به انقلابی گری شهره بوده دچار لغزش میشود
فریادها بلند میشود و آن اشتباه را به اسلام
و نظام و انقلاب و حزب الهی ها نسبت میدهند.
آری، سخن حضرت کوتاه بود اما حاوی مفاهیمیژرف
و عمیق و بلند، به بلندای تاریخ بشریت.انشعاب ها از ابتدای تاریخ اسلام نیز به
همین دلیل بهوجود آمدند. به جز عده اندکی
که به مفهوم کلام امیرالمومنین (ع) معتقد بودند اغلب افراد دچار بیماری ظاهربینی
شدند. اکثریت مردم را کسانی تشکیل میدادند
که دیدشان عمیق و تیزبین نبود و نمیتوانستند
باطن وقایع را ببینند. میگفتند
وقتی تعداد زیادی از صحابه حرفی را میزنند
نمیشود همه در اشتباه باشند.
اما عده قلیلی عقیده داشتند اصول و مبانی پیامبر (ص) در هر سمت و سویی باشد همان
سمت حق است ولو اینکه تعداد صحابه در آن سو کمتر باشد. میگفتند
وقتی اصول قطعی نبوی توسط همان صحابه پایمال میشود
دیگر تردیدی در باطل بودن راهشان نیست. تشیع حقیقی، تشیع علوی یا همان اسلام ناب
نبوی را آنهایی به وجود آوردند که حقیقتگرا
بودند نه شخصیتگرا! طرفدار اصول و مبانی
خدشه ناپذیر پیامبر (ص) بودند، نه طرفدار شخصیتها.
اکثریت میگفتند حق با بزرگان و ریش سپیدها و سابقهدارهاست و آنها اشتباه نمیکنند. اقلیتی میگفتند حتی بزرگان و ریش سپیدها هم ممکن است دچار خطا شوند، تنها حق است که اشتباه نمیکند و بزرگان باید خود را با حقیقت تطبیق دهند. سلمانها، ابوذرها، مقدادها و عمار یاسرهای تاریخ تشیع کم نبودند اما همیشه در اقلیت به سر میبردند. روح حقیقت بر ایمان آنها حاکم بود نه روح شخصیت اشخاص. امروز هم مسیر تشیع علوی در همین یک جمله خلاصه میشود: تشخیص حق و تعقیب آن تا پای جان. هرچند ممکن است حتی در بین شیعیان نیز شاید اکثریت با کسانی باشد که ظاهرنگر و شخصیتگرا هستند!