از لابلای همین پیام یازدهم فروردین ماه 1367 امام به خوبی می توان به این نتیجه رسید
که نه «جنگ شهرها» و نه «جنگ نفتکشها» و نه «جنگ شیمیایی» و نه حتی «کمبود
سلاح و امکانات» در نظر امام هرگز مجوّز و علت قانع کننده ای برای پذیرش
قطعنامه تلقی نمی شود. امامی که می گوید «چنان بر صدام و امریکا و استکبار
غرب سیلی زنید که برق آن چشمان استکبار شرق را کور کند»، مسلّماً خود را
برای جنگ با آمریکا آماده کرده و ابایی از مواجهه مستقیم نظامی با آمریکا
ندارد و این موضوع را عذر موجهی برای قبول قطعنامه تحمیلی مستکبران نمی
بیند.
در
طول دو سال و نیم اخیر و همزمان با انجام مذاکرات هسته ای در دولت
یازدهم، تلاشهای بسیاری برای شبیه سازی شرایط کشور با شرایط روزهای پایان
دفاع مقدس و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت. تعبیر
"جام زهر" برای پذیرش قطعنامه توسط امام راحل حاکی از عدم رضایت اوّلی و
قلبی ایشان برای قبول قطعنامه و تأکید بر استمرار جنگ بود. اما شرایط سخت و
پیچیده پایان جنگ قبول قطعنامه را بر نظام و امام تحمیل کرد.
اینکه
چرا با وجود اصرار حضرت امام بر ادامه جنگ تا چند روز پیش از قبول قطعنامه
سرانجام جمهوری اسلامی آن را می پذیرد و جنگ خاتمه می یابد، یکی از
رمزآلود ترین سؤالات تاریخ پس از پیروزی انقلاب است که پژوهشگران فراوانی
را به کنکاش واداشته و پاسخهای متعدد و بعضاً مختلفی را در پی داشته است.
به جهت لزوم رعایت اختصار، در این یادداشت مجالی برای بحث مفصّل فراهم
نیست، ولی اجمالا به بعضی از این پاسخها اشاره می شود و ضمن ردّ سببیّت
تامّه علل مذکور در پاسخهای پژوهشگران، به علت اساسی پذیرش قطعنامه توسط
حضرت امام برمبنای بعضی سرنخهای تاریخی اشاره می شود، و بحثهای تفصیلی را
به نشستهای تخصصی احاله می کنیم.
اهمیت
جستجو درباره علل پذیرش قطعنامه از آنجا ناشی می شود که حضرت امام در پیام
معروف خود، به وجود «حوادث و عواملی» در قبول قطعنامه اشاره می کنند ولی
از بیان آن «حوادث و عوامل» خودداری کرده و روشن شدن آن را به آینده موکول
می فرمایند. ایشان چنین می نویسند: «و
اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه
و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه
دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در
اجرای آن می دیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً
خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به
نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و
دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛
و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم.»
در
طول سالهای پس از جنگ، کارشناسان و بعضاً مسؤولان کشور، گمانه زنی هایی را
در خصوص «حوادث و عوامل» مورد نظر حضرت امام مطرح کرده اند. بعضی «جنگ
شهرها» و حملات موشکی رژیم بعث به مناطق مرکزی ایران از جمله تهران و خطر
بالا رفتن تلفات انسانی غیر نظامی را در زمره علل پذیرش قطعنامه برشمرده
اند. بعضی «جنگ نفتکش ها» و خطر درگیری مستقیم نظامی آمریکا با جمهوری
اسلامی در خلیج فارس را علت اصلی پنداشته، و حمله ناجوانمردانه ناو
آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایرانی را زنگ خطر شعله ور شدن این درگیری
قلمداد کرده اند. بعضی «جنگ شیمیایی» و خطر استفاده گسترده رژیم بعث از
سلاحهای نامتعارف را علتی برای تحمیل قطعنامه بر نظام اسلامی تلقّی کرده
اند. و بعضی ضعف بنیه اقتصادی داخلی کشور بر اثر طولانی شدن جنگ و «فقدان
سلاح و مهمات و تجهیزات» ضروری برای استمرار نبرد را مهمترین سبب قبول
قطعنامه از سوی حضرت امام می دانند.
چون
موضوع این یادداشت نیست، این مسأله را هم بین پرانتز اشاره می کنم: (بعضی
از آن دسته مسؤولانی که فقدان سلاح و مهمات و تجهیزات را علت اصلی تسلیم
ایران در برابر فشارهای ناحق بین المللی برای پذیرش قطعنامه می دانند،
البته تلاش می کنند تقصیر را به گردن یکدیگر بیندازند. بعضی نامه فلان
فرمانده نظامی را سبب ایجاد تلقی ناتوانی نیروهای مسلح برای ادامه جنگ در
امام عنوان می کنند، و بعضی گروه اول را متهم می کنند که با هدف ایجاد فشار
بر حضرت امام برای قبول قطعنامه و نوشاندن جام زهر به امام، اقدام به
ارسال آن نامه به ایشان کرده اند.)
به
نظر نگارنده اگرچه هر یک از امور فوق الذکر می تواند جزو آن «حوادث و
عوامل» مد نظر حضرت امام یا زمینه ساز تصمیم سرنوشت ساز امام باشد، و به
تعبیر حوزوی «جزء العله» و یا «عله مساعده» برای پذیرش قطعنامه باشد، ولی
علت اصلی چیز دیگری است که تاکنون کمتر به آن توجه شده و از آن سخن به میان
آمده است. علت اصلی را باید در «ضعف عزم و اراده عمومی مردم» برای ادامه
جنگ و پشتیبانی از جبهه ها و حمایت قاطع از رأی و نظر حضرت امام مبنی بر
مقاومت و ایستادگی تا تسلیم زورگویان و تنبیه متجاوز جستجو کرد.
لطفاً
این چند پاراگراف را با دقت و حوصله و تمرکز فکری و قلبی بخوانید! یازدهم
فروردین ماه ۱۳۶۷ تنها کمتر از چهار ماه پیش از قبول قطعنامه، پیام امام
امت به ملت ایران:
«ملت
شهیدپرور ایران بدانند این روزها روز امتحان الهی است. روز پرخاش علیه
کسانی است که با اسلام کینه دیرینه دارند. روز انتقام از کفر و نفاق است.
روز فداکاری است. امروز روز عاشورای حسینی است. امروز ایران کربلاست،
حسینیان آماده باشید. «جَهِّزُوا أنفُسَکُم بِالصَّلاحِ و السِّلاحِ».
نهراسید، که نمیهراسید، کمربندهاتان را محکم کنید. ای آزادگان و احرار
بپاخیزید. قدرتهای بزرگ شرق و غرب میخواهند شما را در زیر چکمهها و
چنگالهای کثیف و خونین خود خُرد کنند که حتی آخ هم نگویید.
امروز
روز مقاومت است. چنان بر صدام و امریکا و استکبار غرب سیلی زنید که برق
آن چشمان استکبار شرق را کور کند. امروز روز درنگ نیست. امروز روز صیقل
انسانیتِ انسانهاست. روز جنگ است. روز احقاق حق است. و حق را باید گرفت. و
انتظار آنکه جهانخواران ما را یاری کنند بیحاصل است.
امروز
روز حضور در حجله جهاد و شهادت و میدان نبرد است. روز نشاط عاشقان خداست.
روز جشن و سرور عارفان الهی است. امروز روز نغمه سرایی فرشتگان در ستایش
انسانهای مجاهد ماست. درنگِ امروز فردای اسارتباری را به دنبال دارد.
امروز باید لباس محبت دنیا را از تن بیرون نمود، و زره جهاد و مقاومت
پوشید، و در افق طلیعه فجر تا ظهور شمس به پیش تاخت و ضامن بقای خون
شهیدان بود.
فرزندانم،
دشمن در بمباران شیمیایی مناطق مسکونی نهایت قساوت و درندگی خود را نشان
داده است؛ و با حمله شیمیایی به مردم بیدفاع عراق حتی پایههای حمایت
حامیان خود را نیز سست نموده است. به سوی جبههها هجوم برید تا ضربات پی در
پی شما توان و امان او را بگیرد، که ان شاء الله پیروز خواهید شد. والسلام علی عبادالله الصالحین.»
چه
کسی باور می کند همین امام، همین امامی که اینگونه حماسی می خروشد و
عاشورایی سخن می گوید، تنها سه ماه بعد جام زهر را بنوشد؟! از لابلای همین
پیام فروردین ماه امام به خوبی می توان به این نتیجه رسید که نه «جنگ
شهرها» و نه «جنگ نفتکشها» و نه «جنگ شیمیایی» و نه حتی «کمبود سلاح و
امکانات» در نظر امام هرگز مجوّز و علت قانع کننده ای برای پذیرش قطعنامه
تلقی نمی شود. امامی که می گوید «چنان بر صدام و امریکا و استکبار غرب سیلی زنید که برق آن چشمان استکبار شرق را کور کند»،
مسلّماً خود را برای جنگ با آمریکا آماده کرده و ابایی از مواجهه مستقیم
نظامی با آمریکا ندارد و این موضوع را عذر موجهی برای قبول قطعنامه تحمیلی
مستکبران نمی بیند. امامی که بعد از اشاره به حملات موشکی و شیمیایی دشمن
به شهرها و مناطق مسکونی باز هم می گوید «به سوی جبههها هجوم برید تا ضربات پی در پی شما توان و امان او [دشمن] را بگیرد»
معلوم است که باکی از گسترش دامنه جنگ به شهرها و استفاده دشمن از
سلاحهای نامتعارف ندارد و این مسأله را توجیهی برای نرمش و پذیرش قطعنامه
نمی داند. امامی که می گوید «امروز روز عاشورای حسینی است؛ امروز ایران کربلاست»
یعنی می داند که ایران همچون سپاه سیدالشهداء در روز عاشورای ۶۱ هجری، از
نظر سلاح و تجهیزات و مهمات در مضیقه است، و با این حال تأکید می کند که «امروز روز مقاومت است». یعنی ما عاشورایی می جنگیم و سازش نمی کنیم. یعنی تکلیف ما حسینی است، نه حسنی.
پس چه اتفاقی می افتد که تنها کمتر از چهار ماه بعد همین امام می گوید: «من باز میگویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.»
مسأله به خالی بودن جبهه ها از نیروی انسانی باز می گردد. موضوع به خستگی
بخشی از جامعه نسبت به جنگ طولانی مدت مربوط می شود. واقعیتهای میدانی
نبرد در دو سال پایانی جنگ، از افت شدید نیروی انسانی داوطلب برای حضور
مؤثر در سازماندهی عملیاتهای بزرگ حکایت می کند. این مسأله ای است که
پژوهشگران دفاع مقدس به خوبی از آن باخبرند. متن مذاکرات و سخنان
فرماندهان نظامی جنگ نیز همین موضوع را تأیید می کند. درست است که در
سالهای پایانی جنگ ما از نظر تجهیزات و مهمات و سلاح در فشار و مضیقه
بودیم، ولی باید فراموش نکنیم که این فشار به هیچ وجه با وضعیت روزهای
آغازین جنگ و سالهای ابتدایی دفاع مقدس قابل مقایسه نیست.
در
سالهای نخستین جنگ تحمیلی، ملتی با دست خالی، ولی به پشتیبانی نیروی ایمان
و عقیده به میدان جنگ می رود و موفقیتهای بزرگ نظامی نظیر فتح المبین و
بیت المقدس و طریق القدس را به ارمغان می آورد. حال چگونه می توان باور کرد
همان ملت با سلاح و امکاناتی به مراتب بیشتر و پیشرفته تر از روزهای نخست
نتواند در میدان جنگ تاب بیاورد؟! مگر آنکه چیزی تغییر کرده باشد. مگر
آنکه از آن عزم و اراده پولادین روزهای نخست کاسته شده باشد. مگر آنکه
طولانی شدن جنگ و فشار تحریمهای اقتصادی، بخشهایی از آن ملت را نسبت به
ادامه جنگ دچار تردید کرده باشد. و مگر آنکه، و مگر آنکه...
البته
واضح و مسلّم است که سخن از همه ملت نیست. همچنانکه در روزهای نخست جنگ هم
هیچگاه تمام ملت در جبهه ها حضور نداشتند. اما همان جمع اندک جوانان و
مردم حاضر در معرکه همواره مورد حمایت عمومی اکثریت قاطع مردم بودند، و
همین عزم و اراده ملی، پشتیبان تصمیم امام مبنی بر سیاست دفاع قاطعانه و
سازش ناپذیری بود. اما از روزی که عزم ملی رو به خلل و نقصان و ضعف گذاشت،
نگرانی ها در مورد سرنوشت جنگ آغاز شد. کار تا آنجا پیش رفت که امام در
فروردین ۶۷ برای اولین بار پیامی به آن درجه از شور و حماسه مبنی بر ضرورت
«هجوم به جبهه ها» صادر می کند.
امامی
که تا پیش از آن اگر یک کلمه می گفت «حصر آبادان باید شکسته شود» جبهه ها
پر از نیرو برای تحقق امر او می شد، امامی که وقتی یک جمله می فرمود «مگر
جوانان اهواز مرده اند که صدام بخواهد اهواز را اشغال کند» موجی از شور و
شوق برای دفاع را در جوانان کشور بر می انگیخت، حالا هر آنچه در چنته دارد
را به میدان می آورد و اینگونه همه آبروی خود را خرج می کند تا جبهه ها
مثل سالهای نخستین پر از رزمندگان عاشق نبرد و شهادت شود؛ ولی فکر می کنید
نتیجه چیست؟!
امروز
که ما جوانان جنگ ندیده و امام نچشیده این پیام را می خوانیم، مو بر تنمان
سیخ می شود و از شدت حماسی بودن آن تپش قلب می گیریم و احساس می کنیم
باید همگی راهی میدان جنگ شویم! ولی متأسفانه واقعیت تاریخی نشان می دهد
آن روز حتی این پیام هم نتوانست جبهه ها را پر کند و بدنه اجتماعی لازم را
در ادامه نبرد با دشمن با امام همراه کند. مستندات تاریخی دفاع مقدس به
خوبی نشان می دهد که حتی پس از پیام عاشورایی امام تحول قابل ملاحظه ای در
وضعیت میدانی جبهه ها از حیث حضور نیروی رزمنده اتفاق نیفتاد.
اینجا
بود که کم کم معادلات تغییر کرد. در واقع این پیام را باید اتمام حجت
تاریخی امام با خدا و ملت بدانیم. امام هر چه داشت را در طبق اخلاص گذاشت و
از آبروی خود هم گذشت تا بتواند مانع تغییر مسیر صحیح جامعه شود، ولی
آخرین تلاشهای ایشان به نتیجه مطلوب منتهی نشد. بعد از این پیام و عدم
واکنش متناسب به آن بود که شرایط از «وضعیت حسینی» تغییر کرد و به «وضعیت
حسنی» شبیه شد، و صلح مصلحتی بر امام تحمیل شد. لذا پیام فروردین ماه امام
را باید با آخرین سخنرانی های حماسی و پرشور امام حسن مجتبی(ع) پیش از
پذیرش صلح با معاویه مقایسه کنیم. آنجا که امام حسن(ع) آخرین تلاشهای خود
را برای در صحنه نگه داشتن مردم و حرکت به سمت جبهه جنگ با دشمن صورت می
دهد، ولی نتیجه نمی گیرد و سرانجام صلحنامه را امضا می کند.
البته
اینکه چه عوامل و چه کسانی در طول سالهای آخر جنگ در ترویج روحیه یأس از
ادامه مقاومت در جامعه نقش آفرینی کردند و پشت امام را از پشتیبانی مردمی
خالی کردند، سؤال بسیار دقیق و ظریف و مهمی است که نیاز به بررسی های
مستند تاریخی دارد؛ گرچه پاسخ این پرسش هم اجمالا معلوم است! یعنی نباید
از نقش «خواص دنیازده» در تأثرگذاری منفی بر عموم جامعه غفلت کنیم؛ همان
کسانی که خودشان از جنگ خسته شده بودند و روح دنیاطلبی و مقاومت گریزی را
در جامعه می پراکندند. همان کسانی که دست به هر حیلتی می زدند تا نارضایتی
ها را در جامعه افزایش دهند و حجم نارضایتی از ادامه جنگ را بیش از
اندازه واقعی بازتاب می دادند. اینها بزرگترین خیانت را به امام و امت
کردند. اینها کسانی بودند که منافع ملی و اسلامی را قربانی منافع شخصی و
گروهی خویش کردند. اینها کسانی بودند که ملت را فریفتند و جام زهر را بر
امام تحمیل کردند. یعنی دقیقاً همانطور که خواص دنیازده و بعضاً نزدیک
امام مجتبی(ع) در منصرف کردن مردم از جنگ با معاویه و تحمیل صلحنامه بر
حضرت نقش آفرینی جدی داشتند، در ماجرای خاتمه جنگ تحمیلی هم عده ای از
خواص دنیاطلب در غبارآلود کردن فضای جامعه و تحمیل قطعنامه بر امام نقش
اساسی داشتند.
در
آخرین فراز این نوشتار می خواهیم وضعیت آن دو مقطع تاریخی (یعنی شرایط
پایان جنگ امام حسن با معاویه و شرایط پایان جنگ تحمیلی در زمان امام
خمینی) را با وضعیت امروز جامعه خودمان مقایسه کنیم. رهبر معظم انقلاب
اسلامی خطوط قرمزی را برای مذاکرات هسته ای مشخص کرده اند. اگر مذاکرات با
رعایت خطوط قرمز مد نظر رهبری به سرانجام برسد و توافقی که تضمین کننده آن
خطوط قرمز است صورت پذیرد مسلّماً هیچ اتفاق بدی نیفتاده، بلکه ملت ایران
توانسته است حرف حق خودش را بر کرسی بنشاند و زیر بار زورگویی مستکبران
هم نرفته است. اما اگر با وجود همه تلاشهای تیم مذاکره کننده به هر دلیل
در توافق نهایی خطوط قرمز زیر پا گذاشته شود، در اینجا چه اتفاقی خواهد
افتاد؟ آیا رهبری مجبور به پذیرش توافقی تحمیلی خواهد شد و یا خیر، ایشان
به صراحت توافق فرضی مورد ادعا را رد خواهند کرد؟
با
درک منطق حاکم بر تصمیم گیری های کلان ائمه هدی(علیهم السلام) و نائبان
ایشان در دوران غیبت، پاسخ به این سؤال سخت نیست. اگر پشتیبانی مردمی از
ولیّ خدا وجود داشته باشد، هیچگاه صلحی با معاویه های زمانه امضا نمی شود.
اگر مردم در صحنه باشند هرگز ۵۹۸ ها امضا نمی شوند. اما امان از وقتی که
ملتی به وقت یاری رهبر خویش در خواب مانده باشد یا عده ای به زور، آن ملت
را خوابانده باشند!
در
طول سالهای اخیر یک طیف سیاسی داخلی که آنان را منافقان نوین می دانم، با
کمک جریان رسانه ای اختاپوسی خود تلاشهای گسترده ای صورت داد که دو هدف را
محقق کند: اول اینکه با سیاه نمایی وضع داخلی و بزرگنمایی اثر تحریمها بر
وضعیت اقتصادی کشور سعی کرد کارآمدی تفکر مقاومت و پایداری در برابر
آمریکا را در ذهن و دل مردم مخدوش کند و رعب و وحشت از استمرار مواجهه با
دشمن را به قلب مردم رسوخ دهد. دوم اینکه تلاش کرد به خیال خام خود، جو را
به گونه ای سامان دهد که رهبری هم متوهّم شود که مردم از مقاومت اقتصادی و
سایر ابعاد پایداری در مقابل دشمن خسته شده اند و لذا چاره ای جز تن دادن
به مذاکرات و سپس پذیرش نتیجه نهایی مذاکرات، ولو با عبور از خطوط قرمز
نیست، و رهبری هم باید مثل امام جام زهر را بنوشد!
این
جریان که عمدتاً دنباله های همان خسته های از جهاد دیروز و دنیاطلبان و
دنیازدگان امروزند، خصوصاً در دو سال گذشته با یکه تازی در عرصه و به
طرفندهای مختلف مانع شنیده شدن و رسانه ای شدن صدای واقعی ملت ایران شد، و
باب هرگونه نقد یا تجمع بصیرت بخش به ملت را هم بست تا خواص طرفدار حق
نتوانند صدای خود را به گوش مردمی برسانند که بعضاً تحت تأثیر رذالت رسانه
ای جریان آنها قرار گرفته بودند.
اینجا
بود که به ناگاه دستی از غیب برآمد و کاری کرد کارستان، که دشمن خارجی و
منافقان داخلی فکرش را هم نمی کردند! آری، ۱۷۵ شهید غواص که سالها پیش
مردانه تا آخرین قطره خون جنگیده بودند و غیورانه تسلیم اراده دشمن نشده
بودند و مظلومانه با دستهای بسته به شهادت رسیده بودند ناگهان از راه می
رسند تا پیامی برای ملت ایران بیاورند و به خواب رفتگان را بیدار کنند و
بیداران را هشیار کنند، تا یک ملت در روز تشییع با شکوه آنها یک صدا فریاد
بزنند: «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا»! یعنی رهبرا، ما بیداریم و
هوشیار و آماده نبرد با آمریکا! یعنی رهبرا، ما از مقاومت و پایداری خسته
نشده ایم! یعنی رهبرا، ما تسلیم توافق بد و تحمیل و زورگویی دشمن نخواهیم
شد! یعنی رهبرا، به این ملت می توانی تکیه کنی و اعتماد داشته باشی! ملتی
که عاشق شهادت و مجاهدت در راه خداست، و ملتی که به رغم همه فشارها و ستم
ها، شکست ناپذیر و مقتدر است.
و
اینگونه است که می توان از پیام عجیب رهبر انقلاب پس از تشییع شهدای غواص
(و البته از عصبانیت منافقان نوین نسبت به شور انقلابی ملت در تشییع شهدا)
رمزگشایی کرد! «سپاس بی پایان
پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظه های نیازِ این ملّتِ خداجوی و
خداباور، بشارتهای تردیدناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می فرماید و غبارها
را می زداید. و سلام بر شما ملّت بزرگ، وفادار، آگاه، مسئولیّت پذیر که
خطاب لطیف الهی را به درستی می شناسید و می نیوشید و پاسخ می گویید.»
یعنی دست غیبی شهدا، غبار فتنه ای که می رفت جامعه را فراگیرد و حق و
باطل را بیامیزد و اینطور جلوه کند که ملت از مبارزه با آمریکا خسته شده
اند را شستشو داد. یعنی ای ملت وفادار ایران، پیام دریافت شد! تسلیم
نخواهیم شد! والسلام، ختم کلام!