62 سال «مرگ بر آمریکا»
نداریم شهیدی که کشته «مرگ بر آمریکا» نباشد،!
محمدرضا کردلو: دخالت آشکار ایالات متحده در کودتای 28 مرداد، موضوعی بود که بعدها نیز توسط مادلین آلبرایت، وزیر اسبق خارجه آمریکا تایید شد. چندی پیش سیا اسنادی از این کودتا را منتشر کرد، از جمله سندی که در آن نوشته شده بود: «در پایان ١۹۵۲ روشن بود که دولت مصدق نمیتواند با کشورهای غربی که منافعی در ایران دارند به توافقی نفتی برسد، هدف عملیات آژاکس سرنگونی دولت محمد مصدق، بازسازی منزلت و قدرت شاه و جایگزینی دولت مصدق با دولتی بود که ایران را با سیاستهایی سازنده اداره کند».
به اینها مصاحبه صریح ریچارد نیکسون را هم اضافه کنید. نیکسون در
برنامهای از سری تاریخ شفاهی که از شبکه سیاسپن پخش شده است، به دوران
معاونت خود در دولت دوایت آیزنهاور در سالهای
1961-1953 پرداخته است. نیکسون در بخشی از گفتوگویش میگوید: «بگذارید
نگاهی داشته باشیم به بعضی تصمیماتی که آیزنهاور اتخاذ کرد و این اقدامات
همهشان جنجالی بود. مثال اول، تصمیمی بود که او در سال 1953 درباره ایران
عملی کرد. ایالات متحده همراه با بریتانیا از یک کودتا در ایران حمایت
کردند که شر مصدق را کم کرد. مصدق یک رهبر چپگرا بود. این کودتا شاه را به
قدرت بازگرداند. ایران مهمترین کشور در منطقه بود، بیشترین جمعیت را داشت،
نفت زیادی در آن موقع داشت بنابراین قدرت قابل توجهی بود. بازگشت شاه به
قدرت، به این معنی بود که ایالات متحده در ایران یک دوست قدرتمند به دست
آورده است و طی 25 سال بعد از آن، ایران نقش یک حافظ صلح در منطقه
خلیجفارس را بازی کرد. یک مثال جالب این بود که در سال 1973 که من
رئیسجمهور بودم، شما یادتان میآید که جنگ یوم کیپور درگرفته بود، در آن
موقع تمام تولیدکنندگان نفت در خلیجفارس فروش نفت به اسرائیل را متوقف
کردند، غیر از ایران. اگر سیا مصدق را سرنگون نمیکرد، چنین موقعیتی پیش
نمیآمد. این موقعیت پیش آمد چون آیزنهاور از نیروهایی که شاه را به قدرت
بازگرداندند حمایت کرد و ما دوباره شاه را در موضع قدرت داشتیم».
پس از کودتای 28مرداد و البته حین کودتا بسیاری از ایرانیان به خاطر
اعتراض به کودتا به شهادت رسیدند. نقطه اوج این اعتراضات شهادت 3 تن از
دانشجویان دانشگاه تهران بود که توسط سربازان شاه (بخوانید سربازان آمریکا)
مقابل پای نیکسون قربانی شدند. حتما تعبیر دکتر شریعتی را برای شهیدان
16آذر شنیدهاید: «اگر اجباری که به زنده ماندن دارم، نبود، خود را در
برابر دانشگاه آتش میزدم؛ همان جایی که ۲۲ [۶2] سال پیش، «آذر»مان در آتش
بیداد سوخت، او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند! آنها هرگز نمیروند،
همیشه خواهند ماند. آنها «شهید»اند».
تا 25 سال پس از 28مرداد 32، هر مخالفتی با شاه و طاغوت، عملا مقابله با
آمریکا محسوب میشد و بالعکس، به همین دلیل تجهیز نیروهای امنیتی توسط
آمریکا و تشکیل حلقه اولیه ساواک در همان سالهای ابتدایی پس از کودتا یکی
از برنامهریزیهای جدی ایالات متحده برای حفظ شاه بود.
محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران درجلد اول کتاب «پاسخ به تاریخ» که توسط
شهریار ماکان گردآوری شده است، در صفحه 371 میگوید: «ایجاد ساواک، به
منظور مبارزه با فعالیتهای براندازی خارجی و داخلی علیه استقلال و تمامیت
ارضی ایران بود. مسؤولیت بنیانگذاری ساواک در سال 1332 به سپهبد تیمور
بختیار تفویض شد. وی در این کار از «سیا» کمک خواست. تعداد زیادی از
کارمندان ساواک برای طی دورههای آموزشی به آمریکا رفتند و در اداره مرکزی
«سیا» به کارآموزی پرداختند. همچنین دورههای کارآموزی و بازآموزی انفرادی و
دستهجمعی، برای کارمندان سازمان اطلاعات و امنیت کشور در قالب سازمانهای
اطلاعاتی اروپای غربی ترتیب یافت تا با روشهای آنان آشنایی حاصل کنند».
هنگامی که ساواک در اواخر سال 1335 تشکیل شد بیش از 3 سال بود از کودتای
28 مرداد 1332 میگذشت. در این فاصله تقریباً تمام مخالفان سیاسی حکومت
سرکوب شده بودند. طرفداران مصدق و گروههای سیاسی تشکیلدهنده جبهه ملی،
دیگر جایی در عرصه سیاسی نداشتند. نهضت مقاومت ملی هم که از بقایای این
گروهها تشکیل شده بود، بسیاری از اعضای برجسته آن زندانی و اعدام شده یا
از کشور فرار کرده بودند.
پس از 28 مرداد حکومت نظامی در کشور ما دائمی شد و از همان فردای کودتا
کشتار زیر شکنجه، ترور در خیابان، ربودن مخالفان، حبس و تبعید غیرقانونی و
اعدام سیاسی جزو لاینفک کشورداری شد. این ترورهای متشکل و سازمانیافته با
تشکیل ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) وارد مرحله نوینی شد.
یکی از جدیترین کشتارهای ساواک، 10 سال پس از کودتا و در 15خرداد 42
اتفاق افتاد؛ امام خمینی در پیام سال 66 خود برای برائت از مشرکین درباره
کشتار 15خرداد و حمایتهای آمریکا میگویند: «وقتی که فریاد اسلامخواهی
مردم کشور ما در 15 خرداد به گوش آمریکا رسید و وقتی که برای اولین بار
غرور آمریکا و اقتدار و ابرقدرتی او در اعتراض به مصونیت کارگرانش در ایران
شکسته شد و آمریکا متوجه اقتدار و رهبری علما و روحانیت اسلام و عزم جزم و
اراده پولادین ملت ایران برای کسب آزادی و استقلال و رسیدن به نظام عدل
اسلامی شد، به نوکر بیاراده و وطنفروش و فرومایه خود محمدرضاخان دستور
داد که صدای اسلامخواهی ملت ما را خاموش کند و از او پیمان گرفت تا همه
افرادی را که در برابر آمریکا قدعلم کردهاند نابود کند و همه دیدیم که این
خائنان و سرسپردگان در این ماموریت شوم لحظهای درنگ نکردند و به نام
ماموریت و آزادی و رسیدن به دروازه تمدن بزرگ، از کشتههای این ملت پشتهها
ساختند و در و دیوار کشور ما را از فیضیه گرفته تا دانشگاه و از دانشگاه
تا کوچه و بازار و خیابان و از خیابان تا مسجد و محراب به خون عزیزان و
جوانان تکبیرگوی پیرو خدا و رسول خدا(ص) رنگین کردند». ساواک در سرکوب
عناصر ضدنظام سلطنتی فعالیت گستردهای داشت. به طور مشخص اداره کل سوم
ساواک بهعنوان عام «شکنجه» و «قتل» عناصر ضدسلطنتی شناخته میشد. از میان
برداشتن چهرههای فکری مقابل نظام طاغوت آن هم به طور مشکوک از فعالیتهای
مهم ساواک بود. درباره فوت مشکوک غلامرضا تختی، جلال آلاحمد و دکتر شریعتی
که البته صریحتر به مخالفت برخاسته بود، بسیاری بر همین عقیدهاند.
در سالهای منتهی به انقلاب اما کشتارهای ساواک که توسط آمریکا تشکیل شده
بود، جمعیت بیشتری از مخالفان سلطنت را شامل میشد. شهدایی که گاه به دلیل
نگهداری اعلامیههای امام از میان برداشته میشدند. در فاصله سالهای 50 تا
57 صدها تن از زندانیان سیاسی در شکنجهگاه ساواک به شهادت رسیدند. اوج
کشتار ساواک در سال آخر انقلاب و ماجرای 17شهریور اتفاق افتاد. کشتاری که
البته با مشارکت سربازان اسرائیلی صورت گرفت. شاهدان در فرودگاه مهرآباد
دیده بودند سربازان اسرائیلی از هواپیماهای آمریکایی پیاده شدند. در نهایت
با اوجگیری انقلاب تعداد شهدای مقابله با شاه (آمریکا) بیشتر هم شد.
بعد از سال57 یکی از عمدهترین مشکلات انقلاب نوپای اسلامی در ایران،
غائلههایی بود که در نقاط مرزی ایران توسط آمریکاییها سازماندهی میشد.
غائله بلوچستان در شرق، گنبد و خلق آذربایجان در شمال و غائله کردستان و
خلق عرب در غرب و جنوب همگی با استفاده از برخی نیروهای آموزشدیده توسط
سیا برنامهریزی و سازماندهی شد. داخلی کردن جنگ در ایران یکی از اهداف
آمریکا در این سازماندهیها بود. معمولا در هر کدام از این غائلهها تعداد
زیادی از نیروهای انقلاب و مردم بیگناه کوچه و خیابان به شهادت میرسیدند.
کودتاهای ناموفق نوژه و طبس را که با برنامهریزی گسترده برای حمله به
تهران و از بین بردن زیرساختهای اصلی انقلاب به طور مستقیم توسط آمریکا
برنامهریزی شده بود را به این لیست توطئههای آمریکا علیه ایران اضافه
کنید.
یکی از دردناکترین وقایع بعد از انقلاب مساله کشتارهای منافقین بود. 17
هزار شهید ترور که عمدتا توسط منافقین به شهادت رسیدند، سند محکمی بر نفاق
جماعتی است که با حمایتهای مستقیم آمریکا و فرانسه در عراق به صدام کمک
کردند و در نهایت امروز در لیست حمایتی کنگره آمریکا قرار دارند. همین
چندروز پیش بود که مریم رجوی سرکرده این گروهک تروریست در کمیته روابط
خارجی مجلس نمایندگان آمریکا، ایران را پدر داعش خواند و درخواست کرد
کمکهای بیشتر به منافقین برای کشتار بیشتر و براندازی نظام جمهوری اسلامی
صورت بگیرد.
مساله جنگ و 8 سال دفاعمقدس که با چراغ سبز آمریکا- به شهادت اظهارات
برژینسکی در متقاعد کردن صدام برای حمله به ایران- و حمایت مستقیم ایالات
متحده از صدام اتفاق افتاد،
300 هزار شهید و چند صدهزار آواره، ایران را متحمل خسارتهای فراوان مالی و
زیرساختی کرد. در همه سالهای جنگ هواپیماهای جاسوسی سیا، رادارهای
اطلاعاتی و پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه به طور مستقیم وارد مساله جنگ
شدند. در حالى که میراژها و سوپراتانداردهاى فرانسوى با موشکهاى اگزوست
کشتیهاى ایرانى را دو تکه مىکردند کشتیهاى کویتى در پناه حمایت و اسکورت
ناوگان کشورهاى غربى به فروش نفت منطقه بیطرف به نفع عراق مشغول بودند.
این مساله مشکلات مالی فراوانی را برای ایران به وجود آورد که تبعات جانی
فراوانی نیز داشت. به دلایل گسترده میتوان ادعا کرد اگر حمایتهای آمریکا
نبود، رژیم بعث ارادهای برای حمله به ایران و آغاز جنگ نداشت. وفیق
السامرایی، رئیس استخبارات نظامی رژیم بعث در زمان جنگ نیز طی مصاحبهای با
نشریه الحیات اعلام کرد: «اگر حمایت غرب نبود، صدام نمیتوانست جنگ علیه
ایران را آغاز کند و ادامه دهد». وی نقش ایالات متحده در کمک به صدام را
چنین برمیشمارد: «ارائه اطلاعات کامل به عراق درباره آرایش نظامی نیروهای
ایران، تشویق متحدان خود در اروپا و منطقه به اعطای کمک مالی به عراق،
تحریم ایران و جلوگیری از دستیابی آن به تسلیحات و تجهیزات مدرن».
حتی پس از شروع جنگ و در مقطعی بعد از آزادی خرمشهر با توجه به انهدام بیش
از 70 درصدی ماشین نظامی عراق در جریان عملیاتهای فتحالمبین و
بیتالمقدس، میتوان نتیجه گرفت در صورت عدم حمایت همهجانبه آمریکا، ایران
میتوانست در حملات بعدی مانند رمضان، محرم و بویژه والفجر مقدماتی به
اهداف خود برسد. لااقل این فرض بسیار قوی است که این رژیم بعد از انهدام
گسترده ادوات و نفرات خود، توانایی ادامه طولانیمدت جنگ را نداشته باشد و
تن به قبول شکست و آتشبس خفتباری دهد.
جنگ با هزینههای فراوانش رو به اتمام بود. موضوع قطعنامه 598 در سازمان
ملل مطرح بود که پرواز 655 ایرانایر به مقصد نرسید. ناو آمریکای وینسنس
همه 290 سرنشین هواپیمای ایرباس را به قعر خلیجفارس کشید. فرمانده ناو
آمریکایی به خاطر یکی از بیرحمانهترین کشتارهای تاریخ مدال لیاقت گرفت.
بعد از جنگ اما جنایات آمریکاییها پایان نیافت. منافقین در طول سالهای
پس از جنگ با حمایتهای مستقیم آمریکا تعدادی از نیروهای انقلاب را به
شهادت رساندند. فتنه سالهای 78 و 88 دوباره میدان نبرد مستقیم با آمریکا
بود. تلاشهای بیوقفه آمریکا برای شکلدهی یک کودتای مخملی در ایران
کمهزینه نبود. تعدادی از مردم در این وقایع به شهادت رسیدند. ایالات متحده
و به یک معنا مثلث موساد، سیا و MI6 البته از طریق اطلاعاتی که جاسوسان
آژانس در اختیارش قرار دادند، تعدادی از دانشمندان هستهای کشور را که از
زبدهترین دانشمندان و نیروهای قابل اتکا علمی در کشور بودند، به شهادت
رساند. به تقویم که نگاه میکنیم و به نام شهدای آرام گرفته در بهشت زهرا،
شهیدی نداریم که جز در مقابله با آمریکا به شهادت رسیده باشد؛ مستقیم و
غیرمستقیم. از آژاکس تا نوژه و طبس، از 15خرداد42 تا 17شهریور و انقلاب 57،
از 17000ترور منافقین تا ترور دانشمندان هستهای، از جنگ تا فتنههای
پیاپی؛ همه کشتههای ایران، شهدای مقابله با آمریکا هستند. حساب و کتاب
میگوید غیر از این نیست!
چند روز پیش اما مراسم تشییع 270 شهید از صدها هزار شهید مقابله با آمریکا
بود؛ صدای «مرگ بر آمریکا» تهران را لرزاند. درباره شهدای غواص اما نقش
آمریکا در لو دادن کربلای 4 را همه میدانستند؛ خرد و کلان. اما ماجرا چه
بود؛ عملیات کربلای 4 با کمک مستقیم آمریکاییها به بعثیها در انتقال
اطلاعات مربوط به تحرکات نظامی ایرانیها که توسط هواپیماهای جاسوسی آواکس و
تصاویر ماهوارهای به دست آمده بود، در همان ساعات ابتدایی و با تلفات
سنگین نیروهای خودی، متوقف شد. درباره کمکهای اطلاعاتی آمریکا به عراق
درباره عملیات کربلای 4 میتوان به اظهارات «عدنان خیرالله» وزیر وقت دفاع
عراق پس از عملیات کربلای 4 اشاره کرد که مکرراً از آمریکاییها برای دادن
اطلاعات تشکر میکرد.
شهدای مقابله با آمریکا در تهران تشییع شدند، خواب برخی آشفته شد که چرا
«مرگ بر آمریکا» آن هم در روز تشییع شهدا. رسانهای که رویای پرواز مستقیم
ایران- نیویورک را در سر میپروراند، ناراحت شده است از «مرگ بر آمریکا».
میگوید: «شهدا مصادره شدهاند در سیاست». «مردم مصادره شدهاند در شعار
مرگ بر آمریکا». از این دو حال که خارج نیست؛ یا شهدا را مصادره کردهاند
یا شعارهای مردم را. در مورد اول که باید گفت که علیکم به «وصیتنامه شهدا»،
دستنوشته سربازان خمینی کبیر و خاطرات رزمندگان. در کدام یکیشان مردم
توصیه نشدهاند به مبارزه با «استکبار جهانی و در راس آنها آمریکای
جهانخوار»؟ هر وصیتنامهای از اهل جبهه میخوانیم این کلیشه(!) تکراری که
حال دوستداران آمریکا را به هم زده در آن هست؛ «نفی استکبار جهانی و در راس
آنها آمریکای جهانخوار». میدانیم با این کلیشه تکراری مشکل دارید. با این
«کلیشه» در صحیفه امام که بارها و بارها تکرار شده، چه میکنید؟ شهید را
که نمیشود مصادره کرد!
در مورد دوم، کافی بود یک جفت گوش شنوا باشد در میان معرکه روز سهشنبه،
کافی بود یک جفت چشم باشد برای دیدن پلاکاردهای دستنویس و درشت مرگ بر
آمریکا. حتی اگر از «مرگ بر آمریکا» ناراحتید به دموکراسی پایبند باشید. به
مردم احترام کنید. این همه کباده از «آزادی بیان» کشیدن و برنتافتن شعار
«مردم» و دقیقا «خود مردم» نمیسازد با هم. شهدای ایران نهتنها بعد از
انقلاب که حتی پیش از آن همه شهدای مقابله با آمریکا بودند، حالا انتظار
دارید مردم علیه جزایر سیشل شعار بدهند یا گینهبیسائو!
خلاصه! هرچه حساب میکنیم، نداریم شهیدی که کشته «مرگ بر آمریکا» نباشد، !