جاهلیت مدرن و مسخ انسان
مصطفی قربانی :منظور از جاهلیت، هر پدیده، اندیشه، فعل یا ملکه ای است که انسان را از مدار انسانیت خارج و موجب غفلت انسان از گوهر وجودی خویش شود.
مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از مسئولان و کارگزاران نظام، سفرای کشورهای اسلامی و قشرهای مختلف مردم(26/2/94)، با تأکید بر لزوم بهرهگیری از درسهای بعثت برای مقابلهی هوشیارانه با جاهلیت مدرن امروز، استکبار و در رأس آن آمریکا را عامل اصلی شکلگیری «جاهلیت مدرن» دانستند و گفتند که با حفظ دو اصل «بصیرت» و «عزم و همت» میتوان در مقابل این جاهلیت ایستاد و آن را شکست داد.
ایشان «شهوت» و «غضب» را دو عنصر اصلی جاهلیت دوران قبل از اسلام دانستند و با اشاره به بازتولید جاهلیت دوران قبل از اسلام در عصر کنونی، بر همان دو پایهی «شهوت» و «غضب»، افزودند: امروز نیز شاهد شهوترانی بیمنطق و بیمهار و قساوت و کشتار بیحدومرز هستیم با این تفاوت که جاهلیت کنونی متأسفانه مجهز به سلاح علم و دانش شده و بسیار خطرناکتر است. معظم له تأکید کردند که البته در مقابل، اسلام نیز مجهزتر شده و امید به موفقیت نیز بالا است اما شرط آن «بصیرت» و «عزم و همت» است. مقام معظم رهبری، ناامنی، برادرکشی و تسلط گروههای تروریستی در کشورهای منطقه را نیز نمونههایی از جاهلیت مدرن دانستند که به اعتقاد ایشان، این موضوع نتیجهی طراحی قدرتهای استکباری و در رأس آنها آمریکا است. ایشان همچنین، ادعاهای دروغین آمریکا در مبارزه با تروریسم و در عین حال حمایت از گروه های تروریستی را از مصادیق جاهلیت مدرن برشمردند.
در واقع، واژه جاهلیت اگر چه در ابتدا از ریشه «جهل» و به معنای «نادانی» آمده است و اطلاق به عصر قبل از ظهور اسلام دارد اما به نظر می رسد که منظور از جاهلیت، چیزی فراتر از این دو باشد، به گونه ای که رژی بلاشر، نویسنده کتاب تاریخ ادبیات عرب، در این باره می گوید که منظور از جاهلیت، «دوران نادانی و جهالت نیست که در برابر دوران بع، یعنی عصر علم که پیامبر اسلام (ص) ایجاد کرد و نیز در مقابل وحی قرار گیرد؛ لفظ جاهلیت در حقیقت شامل تمام پدیده های خشونت، درندگی، استبداد، خود پرستی و ... می شود.» بنابراین منظور از جاهلیت، هر پدیده، اندیشه، فعل یا ملکه ای است که انسان را از مدار انسانیت خارج و موجب غفلت انسان از گوهر وجودی خویش شود. با این توضیح، می توان گفت که به همان نسبتی که برخی انسان ها در گذشته غرق در جاهلیت بودند، اکنون نیز به همان نسبت و بلکه بیشتر نیز عده ای در جاهلیت بسر می برند. با این تفاوت که جاهلیت گذشته بسی سهل تر و بسیط تر از جاهلیت مدرن بود و جاهلیت مدرن بسی پیچیده، مرکب و مجهز به ابزارهای متعدد است.
بحث در مورد جاهلیت مدرن نیز پدیده جدیدی نیست، بلکه آنگاه که در فردای پس از جنگ جهانی دوم، مجموعه تئاترهایی با عنوان «تئاتر معناباختگی» در اروپا از سوی برخی نمایشنامه نویسان مانند آلبرکامو، ساموئل بکت، اوژن یونسکو و... در پاسخ به تهی شدن زندگی مدرن از معنای اصیل خود بر روی پرده رفت، حکایت از نقد جاهلیتی بودند که در پوشش تمدن و پیشرفت به خورد آدمیان داده می شد. در واقع، تئاتر معناباختگی میکوشید تا جاهلیت حاکم بر دنیای غرب را به تصویر بکشد، جاهلیتی که به مسخ شدن انسان ها منجر شده است. به عنوان مثال، اوژن یونسکو در نمایشنامه ای به نام «کرگدن» می نویسد که در صحنه ای کاملا عادی،آرامش صبحگاهی به وسیله کرگدنی که در خیابان ها می تازد، شکسته می شود. سپس دو کرگدن و سپس کرگدن هایی بیشتر در خیابان ظاهر می شوند. به نظر می رسد در روزهای بعد به تعداد این کرگدن ها اضافه می شود و در جایی متوجه می شویم که این مردم شهر هستند که در اثر یک بیماری به کرگدن تبدیل می شوند و پس از مدتی حتی مردم با میل خود تصمیم می گیرند که انسانیت را کنار گذاشته و به سوی کرگدن بودن پیش بروند.
چیزی نمی گذرد که فقط دو شخصیت باقی می مانند. آنگاه در برخورد با این وضعیت، به توجیه ها و دلایل وحشت آوری برمیخوریم که بر له کرگدن شدن اقامه میشوند، آن هم با عباراتی قالبی مانند «باید به اکثریت مردم ملحق شویم»، «باید زندگی خود را بر شالوده ای جدید بنا کنیم» و از این قبیل توجیهات. سرانجام کار به جایی می رسد که دیگر کرگدن نشدن تقریبا احمقانه به نظر می آید. در پایان، یکی از آن دو نفر با تسلیم به فشارهای جامعه از فردیت خود دست می شوید و به جامعه کرگدن ها می پیوندد، البته نه به این دلیل که خود می خواهد بلکه بیشتر به این سبب که از کار خود هراسان است. او نمی تواند علیه جامعه دست به شورش بزند و از این طریق همچنان انسان بماند. ...
نگارنده برآنست که این داستان مختصر، بخشی از واقعیت زندگی مدرن را به تصویر می کشد، زندگی ای که در آن انسان ها گاها مجبور می شوند دست به اموری بزنند که حتی آنها را از هویت و ماهیت انسانیشان دور میکند و این جاهلیت مدرن امروزی است که از طریق یکسری فرآیندها و کالاهای به اصطلاح "جهانی شده" ترویج و بسط می یابد. این کالاها اتفاقا نسبت بسیار نزدیکی با بدن انسان دارند، بدین معنا که برای لذت و شهوت بدن انسان تولید شده اند و چون در ذات خود حاوی معنا هستند، این معنا را به مصرف کننده منتقل میکنند. به عنوان مثال میتوان به مصرف بی رویه برخی داروهای نیروزا، که از هورمون حیواناتی مانند اسب تولید میشوند، اشاره کرد که برخی افراد علیرغم آگاهی از این موضوع نیز به مصرف آنها اقدام می کنند. از این جهت، در اینکه پایه های جاهلیت مدرن را همان شهوت و غضبی بدانیم که پایه های جاهلیت در دوره قبل از اسلام بوده اند، نه تنها حرف بیربطی نزده که اتفاقا سخنی بجا و مناسب و دقیق است.
نکته مهمتر دیگر اینکه، این کالاها و فرآیندهای به اصطلاح جهانی شده، امروز از طریق امپراتوری های رسانه ای غرب و در رأس آن آمریکا در حال ترویج و تبلیغ هستند و اساسا بسیاری از صاحبنظران، جهانی شدن را آمریکایی شدن معنا کرده اند. از این جهت نیز اگر آمریکا را پرچمدار ترویج جاهلیت مدرن بدانیم، سخنی درست و مبتنی بر واقعیت های موجود گفته ایم. آمریکا از این طریق میکوشد به مسخ شدن انسان ها و ادغام و استحاله آنها در فرهنگ خود بپردازد.
با
این وجود، سؤال اینجاست که تکلیف ما در قبال این وضعیت چیست؟ آیا ما باید
به ادغام شدن در این وضعیت تن بدهیم یا اینکه به مقابله با آن بپردازیم؟
بدون شک تکلیف ما مقابله و مبارزه با این وضعیتی است که میکوشد تا به
بهانه ترویج ارزش های به اصطلاح جهانی شده، روز به روز انسان ها را بیشتر
از انسانیت خود دور سازد.[1]
در واقع، همانگونه که مقام معظم رهبری خاطرنشان کردند که اسلام در آن زمان
به مقابله با عرصهی وسیعی از گمراهی در زندگی انسانها پرداخت، اکنون ما
نیز موظفیم تا به مقابله و مبارزه با جنبه های مخرب و پوچ این جاهلیت
بپردازیم. اما شرط توفیق در این زمینه نیز در درجه اول، داشتن شناخت عمیق و
در درجه دوم، داشتن عزم و اراده راسخ برای پایبندی و عمل به اصول انسانی و
الهی و ترویج حقیقت، تلاش برای بیدار ساختن فطرت های انسانی و... است.
(1)یک نمونه از این دست اقدامات در دنیای کنونی، ارتکاب به انواع خشونت های
غیرانسانی توسط گروه های تروریستی مانند داعش است که رسانه های غربی از
این وحشی گری ها با عنوان «جهاد»، که یک کلید واژه مقدس و با بار معنایی
مثبت است، از آن یاد می کنند.