حجله «هستهای»!
هنگامی که دارسی روباه صفت امتیاز انحصاری حق اکتشاف و استخراج نفت را در سال 1901 میلادی از مظفرالدین شاه قاجار دریافت می کرد، شاید هیچ ایرانی حتی در مخیله اش هم نمی گنجید که این ماده سیاه رنگ و بدبو، در آینده ای نه چندان دور تا چه حد ارزشمند و حیاتی خواهد بود.
خودآگاهی مردم پس از گذشت نیم قرن بدان حد رسید که دکتر مصدق با پشتیبانی
آیت الله کاشانی، توانست حق غصب شده و ثروت به غارت رفته ایرانیان را از
چنگ بریتانیا و مزدوران آنگلوساکسون آن درآورده و صنعت نفت ایران را رسماً
ملی کند.
اینک اما موضوع فعالیت های صلح آمیز هسته ای جمهوری اسلامی به سرنوشتی
مشابه دچار شده و هنوز پیدا می شوند سادهلوحانی که بر اهمیت انرژی اتمی یا
غنی سازی هسته ای به عنوان انرژی جایگزین منابع رو به اتمام نفت و گاز
و...، واقف نیستند!
وقتی یک عضو اصلاح طلب مجلس ششم معتقد است: «اگر جمهوری اسلامی به جای
10هزار سانتریفیوژ 500 یا هزار و یا حتی یک دستگاه داشته باشد چه اتفاقی رخ
میدهد؟!» یا استاد همهچیدان دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران می گوید:
«فعالیتهای هستهای خیلی شیره گلوسوزی برای مملکت نبوده، چه بسا به ضرر
ما بوده است.»؛ می توان نتیجه گرفت که این دوستان تا چه حد از لحاظ آینده
پژوهی سیاسی دچار ضعف و مشکل هستند!
غرض از سطور فوق اینکه همقطاران و همفکران این عده معلوم الحال، در همان
دقایق اولیه قرائت تفاهمنامه – بخوانید توافقنامه! – لوزان، وعده های نسیه
طرف مقابل را چنان در بوق و کرنا کردند که گویی شق القمر دیگری از طرف تیم
مذاکره کننده ایرانی رخ داده است چراکه ایشان اصلاً به از کف داده های هسته
ای اعتنایی نداشته و بُرد را تنها در ستانده های نیمبند می دانند!
از سوی دیگر دستپخت مذاکره کنندگان اعتدالی در لوزان آنقدر شور و غیر قابل
دفاع بود که مدافعان شناسنامه دار تفاهمنامه، با استناد به تجمعات بعضاً
چند ده نفره عده ای از جوانان در برخی بوستان ها و خیابان های پرتردد
پایتخت، منتقدان را به مخالفت با خواست اکثریت ملت متهم کردند؛ غافل از
اینکه بیرون آمدن مردم از خانه هایشان نه صرفاً بابت خوشحالی از نتایج
مذاکرات هسته ای، بلکه از جهت بدر کردن سیزدهم فروردین در محیطی خارج از
منازلشان بوده است!
گذشته از این، خوانش های متناقض و تضادهای فاحش در Fact Sheet منتشره از
سوی طرفین مذاکره، آنچنان مثل روز روشن بود که جای هیچگونه شک و تردید در
غل و غش داشتن طرف مقابل را باقی نمی گذاشت!
اگرچه متن منتشره شده در رسانه های ایرانی که از سوی وزارت خارجه کشورمان
در اختیار خبرنگاران مستقر در محل مذاکرات قرار گرفت، علی الظاهر مناسب به
نظر می رسید اما ساعاتی نگذشت که کاخ سفید نیز در پایان مذاکرات، بیانیهای
کاملاً متفاوت را منتشر کرد که ابعادی دیگر و بسیار فراتر از توافقات صورت
گرفته در لوزان را در بر می گرفت.
این درحالی بود که در جریان توافق ژنو که در آذرماه 92 در قالب برنامه
اقدام مشترک میان ایران و 5+1 امضا شد نیز تناقضات پرشماری دیده می شد، اما
گذر زمان ثابت کرد که نه تنها هیچکدام از موارد ادعایی تیم مذاکره کننده
ایرانی در توافق ژنو به واقعیت نرسید، بلکه هر آنچه طرف مقابل خواستار بود
بدان دست یافت!
با این وجود اگر بخواهیم طبق تجربه بدست آمده از توافق ژنو قضاوت کنیم و
متن منتشر شده از سوی کاخ سفید را ملاک عمل قرار دهیم، درخواهیم یافت که
پای چه کلاه گشادی در میان است!
در بند نخست از عنوان «غنی سازی» سند رسمی کاخ سفید آمده است: «تعداد
سانتریفیوژهای ایران از 19هزار کنونی به 6104 دستگاه می رسد، که در 10 سال
آینده تنها 5060 عدد از آنها اورانیوم غنیسازی خواهد کرد. تمامی
سانتریفیوژها از نوع IR-1 خواهد بود.» همچنین این بیانیه در بند 14 نیز
اضافه می کند: «ایران دستکم 10 سال از مدلهای IR-2، IR-4، IR-5، IR-6 یا
IR-8 برای تولید اورانیوم غنیشده استفاده نمیکند.»
این درحالیست که رهبری معظم انقلاب در تیرماه سال گذشته با تأکید بر حفظ
ظرفیت غنی سازی خاطرنشان کردند: «هدف آنها این است که در موضوع ظرفیت
غنیسازی، جمهوری اسلامی ایران را به ۱۰هزار سو راضی کنند. البته ابتدا از
۵۰۰ سو و ۱۰۰۰ سو شروع کردند که ۱۰هزار سو محصول حدود ۱۰هزار سانتریفیوژ از
نوع قدیمی است که داشتیم و داریم. در حالی که به گفته مسئولان، نیاز قطعی
کشور ۱۹۰هزار سو است.»لازم است بدانیم معادل سازی سو (SWU) با سانتریفیوژ
بر مبنای مدل هرکدام از ماشین های غنی سازی متفاوت خواهد بود. برای مثال
ظرفیت ماشین های نسل IR-1، بین 1 الی 1.7 سو می باشد یا ظرفیت ماشین های
پیشرفته IR-8، معادل 24 سو غنی سازی است.
حال با توجه به اینکه مذاکرات لوزان، ایران را تنها مجاز به استفاده از
نسل IR-1 نموده، کشور در خوشبینانه ترین حالت به حداقل 110هزار سانتریفیوژ
نسل یک احتیاج دارد که شرمسارانه در بیانیه لوزان تنها به 5هزار سانتریفیوژ
اشاره شده است!
جالب تر اینکه در بند دوم بیانیه کاخ سفید می خوانیم: «ایران موافقت کرده دستکم به مدت 15 سال، بالای 3.67 درصد غنیسازی نکند.»
در همین زمینه بیاد آورید شهریورماه سال 1388 و زمانی را که جمهوری اسلامی
به سبب پایان یافتن سوخت مورد نیاز رآکتور تحقیقاتی تهران، پیشنهاد خرید
اورانیوم با غنای 20 درصد را تسلیم سازمان بین المللی انرژی اتمی (IAEA)
نمود. در همین برهه، هنگامی که رایزنی های دکتر جلیلی با 6 کشور مذاکره
کننده پیرامون خرید اورانیوم به نتیجه نرسید، رئیس جمهور سابق در 18 بهمن
همان سال با اشاره به تعلل غرب برای در اختیار گذاشتن سوخت 20 درصد، دستور
تولید این سوخت توسط دانشمندان ایرانی را صادر نمود و این امر با تلاش
شبانه روزی شهید دکتر مجید شهریاری و همکارانش رنگ واقعیت به خود گرفت و
جهانیان را به شگفتی واداشت.
با این وجود پس از آنکه در توافق ژنو ایران ملزم شد تا تنها در حد 5درصد
غنی سازی اورانیوم داشته باشد، اینک نیز این رقم به حد 3.67درصد غنی سازی
تقلیل یافت. این در حالی است که غنی سازی در حدود زیر 5درصد که میتوان از
آن به عنوان «غنی سازی صوری یا دکوری» نیز یاد کرد، نه تنها مرتفع کننده
هیچ مشکلی نیست که حتی کفایت نیازهای کشور در حوزه های پزشکی، صنعتی و
تحقیقاتی را نیز نخواهد نمود.
علاوه بر این در هیچیک از مفاد بیانیه فوق الذکر نیامده است که جمهوری
اسلامی طی سالیان آتی در صورت نیاز به اورانیوم با غنای بالاتر از 3.67،
میباید آن را از کدام کشور خریداری کند یا در بدبینانه ترین حالت، اصلاً
مجاز به خریداری آن از سایر کشورها هست یا خیر؟!
فارغ از دیدگاه مثبت یا منفی نسبت به چنین توافقی، بیشترین استناد
دولتمردان در اثبات شاهکار توافق نمایشی، تأکید بر تصدیق حق غنی سازی ایران
از جانب 6 کشور بوده است.
این مدعا در حالی عنوان می گردد که بر طبق حقوق اولیه اعضای NPT، پذیرش حق
هسته ای کشورهای عضو از جمله بدیهیات این پیمان نامه محسوب می شود و اذعان
مجدد ۱+۵ بدان دستاورد چشمگیری بحساب نمی آید. افزون بر اینکه در این
تفاهم ایران ملزم به پذیرش پروتکل الحاقی نیز شده است.
در این میان اما تأیید همین حق از سوی 6 کشور نیز نه بشکل قطعی و مصرّح
بلکه بطور مشروط و تلویحاً مورد اشاره قرار گرفته و حتی جان کری، وزیر امور
خارجه ایالات متحده در مصاحبه اخیر خویش نیز پذیرش حق غنی سازی ایران را
بکلی مُنکر شده است!
با از نظر گذارندن فوق ابهاماتی دیگر در ذهن پدید می آید که جای دارد به آنها نیز اشاره داشته باشیم:
1- با توجه به مذاکرات فرسایشی چندین ساله ایران با ۱+۵، آیا امکان حصول
چنین توافق سهل الوصول و راحت الحلقومی در سالیان گذشته فراهم نبود؟
بدون شک امکان دستیابی به امثال این تفاهم یا حتی بیش از آن در طول 10 سال
گذشته امکان پذیر بوده اما تیم سابق مذاکره کننده جمهوری اسلامی، به هیچ
عنوان حاضر به عقب نشینی اینچنینی از حقوق هسته ای ملت نبوده است.
2- آیا با دستیابی به تفاهمنامه «لوزان»، از خون های پاک شهدای هستهای کشورمان حفظ و حراست شده است؟
همگان بر این امر معترفند که از دست رفتن شهیدان «علیمحمدی»، «شهریاری»،
«رضایینژاد» و «احمدیروشن»؛ به قطع و یقین در ازای توقف غنی سازی جمهوری
اسلامی در حدود پایین تر از 3.67درصد نبوده چراکه آرمان و غایت نهایی این
بزرگواران بسیار فراتر از "پذیرش مشروط حق هسته ای ایران” و "تعلیق تعداد
محدودی از تحریم ها” بوده است.
3- دستاورد هسته ای و اقتصادی تیم مذاکره کننده ایران در مذاکرات لوزان چه بوده است؟
شواهد و قرائن موجود از آن حکایت دارد که بجز تکرار پذیرش با اکراه حق
هسته ای ایران، در عین لحاظ نمودن قیود و شروط فراوان از سوی 6 کشور، هیچ
موفقیت هسته ای دیگری در بیانیه لوزان برای ایران ملحوظ داشته نشده است.
افزون بر این علی رغم امتیازات گسترده داده شده به طرف غربی، هیچ گشایش
ملموسی در وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم دحاصل نخواهد شد!
4- چه تضمینی وجود دارد که کشورهای طرف مذاکره ایران همان راه و رسم
ناجوانمردانه سال 2003 را مجدداً تکرار ننموده و ایرانیان را تا چشمه
نبرده، تشنه بازنگردانند؟
همانطور که رهبر گرامی انقلاب فرمودند، نمی توان به طرف های مذاکره کننده
بالاخص ایالات متحده خوشبین بود و فرجامی مطلوب را در این رابطه تصور
داشت.در پایان قضاوت در این باره را به شما مخاطبان فهیم واگذار می کنیم
چراکه گذشت زمان روشنگر بسیاری از مکتومات و ناگفته ها خواهد بود.
* محمد زندی / دانشجوی مقطع کارشناسی