مرحوم کلینی از «حسین بنعلوان» روایت میکند که گفت: ما در مجلسی بودیم، و
در آن طلب علم میکردیم. در یکی از سفرها هزینه من تمام شد و یکی از
یارانمان گفت: امیدت به کیست؟ گفتم فلانی، گفت: در آن هنگام به خدا سوگند
که حاجتت روا نمیشود و به آرزویت نمیرسی و طلب خود را به دست نمیآوری!
گفتم: تو را چه شده که این سخن را میگویی و چرا؟ گفت: صادق المحمد(ع) به
من حدیث کرد که به تحقیق در یکی از کتابها خوانده که خداوند متعال
میفرماید: به عزت و جلال و بزرگواری و رفعتم بر عرشم سوگند، هرکس که به
غیر من امید بندد، امیدش را قطع و به ناامیدی تبدیل میکنم، و نزد مردم بر
او جامه خواری و ذلت میپوشم، و او را از قرب خودم دور میکنم، و از وصلم
دورش میسازم.
آیا در رفع شداید امید به غیر من دارید؟ با اینکه رفع
شداید به دست من است، و به فکر خود درب خانه غیر مرا میکوبید؟ با اینکه
کلید مشکلات در دست من است و درب خانهها همه بسته است، ولکن درب خانه من
بر روی آنهایی که مرا میخوانند باز است. (1)
1- سخن خدا (کلیات احادیث قدسی)، ص 124