بدون شک سخن گفتن از وهابیت بدون توجه به خاندان سعود یعنی حاکمان عربستان
غیرممکن است، حمایت آنها از زمان تشکیل این فرقه به دست محمدبن عبدالوهاب
تا به امروز، توانسته است وهابیت را به عنوان یک تفکر سیاسی – مذهبی در
بسیاری از مناطق جهان – هرچند با طرفداران اندک – گسترش دهد.
در مقایسه با پیروان برخی دیگر از فرقههایی که طی قرنهای اخیر تشکیل شده
است، پیروان وهابیت به دلیل تبلیغات و تاثیرات عمیق، چنان دچار مسخ و
شیفتگیاند که خطر تعداد اندک آنها که حاضرند تا آخرین قطره خون مبارزه
کنند و در این مسیر به خونینترین فجایع هم دست بزنند، به مراتب بیشتر از
هر جریانی است. سهم آل سعود در ایجاد این فرقه اگر به اندازه محمدبن
عبدالوهاب نبوده، دستکم در ترویج آن بیشتر و مهمتر بوده است. شیخ محمدبن
عبدالوهاب که شرحی مفصل در تکفیر عقایدش از سوی پدرش عبدالوهاب و برادرش؛
سلیمان بن عبدالوهاب وجود دارد، پس از آن که توانست عقیدهاش را منتشر کند،
به کمک اتحاد با محمدبن سعود توانست قبایل نجد را مطیع خود کند، و باز آل
سعود بودند که پس از درگذشت شیخ محمد در راه ترویج عقاید او کوشیدند و در
مقابل هیچ مانعی از پای ننشستند.
پس از جنگ جهانی دوم مجله اشپیگل برای
نخستین بار پرده از ماجرای شیخ محمد برداشت و از مستر همفر انگلیسی نام
برد که در دوران تحصیل محمدبن عبدالوهاب به عنوان یک مسلمان ترک در کنارش
حضور داشت. همان طور که گفته شد، همفر طی یادداشتهای شخصی به ماموریتی
اشاره کرده است که همزمان 9 انگلیسی دیگر در کشورهای مسلمان بر عهده داشتند
و وظیفه آنها پیدا کردن راهی بود تا بتوانند شکافی را بین مسلمانان ایجاد
کنند و صلح و آرامشی را که پیروان دو مذهب شیعه وسنی ـ با وجود اختلاف بر
سر جانشینی پیامبر با یکدیگرداشتند ـ بر هم بزنند. اگر انگلستان راهی پیدا
میکرد که ضمن ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی، بر چهار مذهب اهل سنت نیز تسلط
پیدا میکرد، نه تنها بربخش وسیعی از خاورمیانه دست مییافت، بلکه
میتوانست امیدوار باشد، برای همیشه این شکاف باقی بماند.
داستانی که
همفر برای تسلط بر جوان به شدت متعصب و برتریجوی عرب تعریف کرده است،
اگرچه در ابتدا با تردید نگریسته شد و حتی برخی تلاش کردند تا این خاطرات
را نوشته یک نویسنده ترک و دسیسه آلمانیها ذکر کنند اما با این حال
نگاهها را متوجه انگلستان کرد که باعث افشای نقش این کشور در حکومت آل
سعود و به تبع حکومت وهابیان بر عربستان شد.
اکنون روشن است که جریان
وهابیگری به هیچ وجه در عربستان یک جریان مذهبی نبوده؛ بلکه این عبدالعزیز
بن سعود و جدش محمدبن سعود بودند که در پس این جریان به ظاهر مذهبی سلطنت
خاندان سعود را بنا کردند.
حتی اگر به جریان همفر با دیده تردید نگاه
کنیم، در بررسی مختصری بر روابط آل سعود با انگلیسیهایی که در فاصله حضور
عبدالعزیزبن عبدالرحمان در عربستان حضور داشتند، به نام افرادی مانند
سرپرسی کاکس، سر ریدر بولارد، ژوزف فیلبی، سروان ویلیام شکسپیر، کلنل لورنس
و دیگرانی برمیخوریم که به عنوان موثرترین افراد شبکه اطلاعاتی – سیاسی
انگلستان در خاورمیانه انجام وظیفه کردهاند.
افرادی که محصول بهترین
مدارس و دانشگاههای انگلستان بودند، سختکوش، کارآمد و به قول دکتر
پلهاریسون محقق و میسیونر آمریکایی در خاورمیانه: «افرادی غرق در اطمینان
کورکورانه از دوستی و کمال نظام که در برابر کوچکترین پرسشی در رابطه با
اصولی بودن دخالت بریتانیا، عکسالعمل نشان میدادند و این حکایت از
ناباوری و شگفتزدگی آنان داشت.۳۴» آنها در جریان به قدرت رسیدن پسر سعود
در عربستان نقش به سزایی داشتند. در مقابل پسر سعود نیز در تحکیم مواضع
انگلستان در مناطق عربی و نیز به قدرت رساندن وهابیت جدش محمدبن سعود
نقشآفرینی کرد.
پسر به جای پدر
دایرهالمعارف اسلامی، تاریخ حکومت آل سعود را در «درعیه» و «ریاض» به سه دوره تقسیم کرده است:
1
ـ آغاز تاسیس تا حمله نیروهای مصر در سال 1820 میلادی که در این دوره، شهر
درعیه مرکز حکومت بود و به دست ابراهیم پاشا با خاک یکسان شد.
2 – از
زمانی که با کوشش ترکی و فیصل که از امیرزادگان سعودی بودند، آل سعود
دوباره قدرت را در دست گرفت تا حمله ابن رشید فرمانروای هیل از سال (1821 –
1891) که در این دوره، مرکز حکومت شهر ریاض بود.
3- از سال 1902 که ابن سعود، ریاض را از آل رشید بازپس گرفت که از این پس، حکومت سعودی به سرعت توسعه یافت.۳۵
در
هر سه دوره از این تاریخ به خوبی روشن است که جریان وهابیت به عنوان یک
مذهب همواره و تنها در کنار حکام سعودی وجود داشته است و نه تنها حکام
سعودی از آنها سود بردهاند، بلکه با وارد کردن آنها به عرصه تصمیم
گیریها باعث قدرتمندی دائمی شیوخ وهابی منسوب به آل شیخ یا فرزندان محمدبن
عبدالوهاب شدهاند.
آنها این قدرت را مرهون جنگهایی بودهاند که در
سایه مذهب به دست میآمد. در نخستین سال پیوند این دو نفر ـ محمدبن سعود و
محمدبن عبدالوهاب ـ این شیخ محمد بود که وعده غلبه بر دیگر امرای نجد را
توسط جنگهای مذهبی به محمدبن سعود داد.
***
و اما درباره خاندان
سعود، آنها از عشیره مقرن و از قبیله عنزه یا عنیزه هستند که از دیرزمان
در نجد و حوالی آن مانند قطیف و احسا ساکن بودهاند.
نخستین کسی که از
آل سعود به امارت مختصری در «نجد» رسید، مردی به نام «مانع» بود که چون با
حاکم وقت، خویشاوندی داشت، از طرف او به ریاست دو ناحیه از اطراف درعیه
گماشته شد و این ریاست در فرزندان او باقی ماند. بعد از مانع، پسرش روی کار
آمد و حوزه فرمانرواییاش را وسعت داد، او فرزندی داشت به نام موسی که
جوانی کاردان و شجاع بود. موسی امارت پدر را از او گرفت و نزدیک بود که او
را به قتل برساند. او قدرت بسیاری پیدا کرد و آل یزید را که در آن حوالی
حکومتی داشتند، برانداخت. بدین ترتیب آل مقرن یا قبیله عنیزه امارت مختصری
برای خود، تاسیس و در نجد و اطراف شهرتی پیدا کردند ولی تا روی کار آمدن
محمدبن سعود و پیوندش با محمدبن عبدالوهاب هیچکدام منشأ اثری نبودند.
در
دایرهالمعارف اسلامی چنین آمده است که محمدبن سعود، پس از توافق با
محمدبن عبدالوهاب، در سال1159، از هر طرف به بلاد مجاور و مناطق بدویانی که
به او نزدیک بودند، حمله میبرد و اموالشان را غارت میکرد. این امر موجب
شد که امرای نیرومند نجد که با او همسایه بودند، مانند بنی خالد از احساء و
آل مکرمی از نجران، در کار او مداخله کنند اما نتوانستند پیشرفت وهابیت را
به طور کامل متوقف کنند.
در این دوران وهابیها مقبولیتی بین علمای
هیچکدام از مذاهب اربعه نداشتند و حتی علمای مکه در مناظرههایی که با
علمای وهابی داشتند، به کفر آنها حکم دادند و چون وهابیها را زندیق و
خارج از دین میدانستند به آنها اجازه زیارت خانه خدا را نمیدادند. این
ممنوعیت که از دوران شریف مسعود (1218 – 1179) آغاز شده بود، در زمان
برادرش؛ شریف مساعد و دو سال پس از مرگ وی نیز همچنان ادامه داشت تا این که
شریف سرور وقتی امارت مکه را از عمویش گرفت۳۶، به وهابیان اجازه داد مشروط
بر این که جزیه بپردازند، به زیارت خانه خدا بروند اما آنها از پرداخت
جزیه امتناع کردند. این حق تا سال 1202 برای آنها باقی بود اما در این
سال، شریف غالب جانشین شریف سرور شد و نه تنها این حق را از آنها گرفت؛
بلکه آماده جنگ با عبدالعزیز بن سعود، امیر وهابیان شد. برای سالیان طولانی
بین آنها جنگ برقرار بود، تا این که سرانجام بین دو طرف قرارداد صلح بسته
شد. و برای اولین بار در سال 1213 جمعی از وهابیان توانستند به مکه بروند و
مراسم حج را به جای آورند، سال بعد نیز عبدالعزیز بن سعود به عنوان اولین
حاکم وهابی به حج رفت. صلح چند سالی دوام آورد و در این دوران عبدالعزیز و
پسرش سعود به تقویت نیروهای خود پرداختند تا سرانجام در سال 1215 فرصت
مناسب پیش آمد و صلح بین دو طرف با درگیری میان همراهان سعود که به سمت مکه
میرفتند با وابستگان به شریف شکسته شد. از آن پس سیزده واقعه جنگی روی
داد که خونینترین آنها جنگ طائف ـ شهری در نزدیکی مکه ـ در سال 1217 بود.
در خصوص فتح طائف نوشتهاند که از زشتترین کارهای وهابیان، قتل عام مردم
است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند، طفل شیرخوار را بر روی سینه مادرش سر
میبریدند، جمعی را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند، همه را کشتند. چون در
خانهها کسی باقی نماند، به دکانها و مساجد رفتند و هر که بود حتی گروهی
که در حال رکوع و سجود بودند را کشتند.۳۷
منبع : کیهان