1- از نیمه شب سیزدهم فروردین که بیانیه لوزان منتشر شد، موضع مردم ایران و رهبر معظم انقلاب نسبت به این بیانیه مورد توجه رسانهها و تحلیلگران قرار گرفت. طیفی از رسانهها و تحلیلگران به ارزیابی بیانیه پرداختند اما طیف دیگر اقدام به گمانهزنی درباره نظر مردم و رهبری کردند؛ برخی هم پیشتر رفتند و رفتاری را مرتکب شدند که میتوان آن را مصادره به مطلوب موضع مردم و رهبری به نفع تحلیل مورد علاقه خود یا تحمیل تحلیل خود به واقعیت نام نهاد. رفتار اخیر با نوعی از همپوشانی طیف رسانهای خاص داخلی و خارجی همراه بود و این احتمال را به ذهن متبادر میکرد که طیف مذکور بدون هزینه کردن از عنوان «مردم» و «رهبری» قادر نیست قضاوت خود را در میان افکار عمومی و نخبگان و ناظران جا بیندازد و بنابراین به شکلی شتابزده از قاعده و رأس نظام هزینه میکند.
2- در همین حیص و بیص اتفاق دیگری نیز صورت بست. شبکه سیاسی و رسانهای
معارض با انقلاب تلاش کرد به سنت مألوف خود به یک دو قطبی غیر واقعی در
داخل دست بزند و توپی را که در زمین حریف (دشمن) است به درون زمین ایران
برگرداند. به تعبیر دیگر به جای وحدت و همدلی ضروری در برابر دشمنان
زیادهخواه و متکبر قرار بود یک دوقطبی القا شود که در یک سمت آن هیجان و
شادی پیروزی و در سمت دیگر آن سرخوردگی و احساس شکست و از دست رفتن همه چیز
باشد. یک طرف القای «فتحالفتوح» و «پیروزی مشعشع تاریخی» و انتساب این
تحلیل به «مردم» بود که در عملکردها و تصاویر و گزارشهای بیبیسی و صدای
آمریکا و برخی تیترهای نشریات داخلی نظیر «عبور از بحران» و «شگون سیزده»
و... نمود پیدا کرد و در مقابل ادعای سرکشیدن «جام زهر» و «بازگشت به وضعیت
قبول قطعنامه 598» و «آغاز عقبنشینیهای رژیم»! و... از سوی محافل معارض
القا شد تا در برابر استراتژی «همدلی»، به تقابل ملت و حاکمیت دامن بزند؛
سناریویی که در مصاحبه اخیر اوباما با نیویورک تایمز و اذعان به روحیه
مقاومت و تسلیمناپذیری ملت ایران رنگ باخت.
3- واکنش مردم ایران به ماجرا چیست؟ روشن است که اگر توافقی متضمن حفظ حق
پیشرفت ملت ایران در کنار رفع تحریمهای ظالمانه- به موازات شفافسازی
متقابل- باشد مایه شادمانی قاطبه مردم ماست. اما آیا یک «چرکنویس» - به
تعبیر دکتر ظریف- با هر محتوایی آن قدر مایه در خود دارد که موجب «جشن ملی»
شود؟! آسوشیتدپرس، فرانسپرس، رویتر و یک خبرگزاری نشان شده و مورد طمع
داخلی با چند فریم عکس سعی کردند جشن و شادمانی مردم ایران را تداعی بکنند؛
همچنان که روز بازگشت دکتر ظریف یک جمعیت چند ده نفره، شعارهای قالبی و
سفارشی جریان آلوده به فتنه و آشوب 88 را تکرار کردند. فعلاً بر آن نیستیم
که بگوییم چند تجمع چند ده نفره، خودجوش یا سازمان یافته و یا خودجوش
سازمان یافته(!) بود؛ همچنان که نمیپرسیم ماشینهای چند صد میلیونی
آدمهای خوشحال(!) برخی از این عکسها چه نسبتی با قاطبه مردم و چه تناسبی
با لغو یا ابقای تحریمها دارد! اصلاً فرض را بر این میگیریم که از طبقه
متوسط و پایین شهری هم در آن تجمعهای چند ده - یا به فرض- چند صد نفره
حضور داشتند و حقیقتاً خیال کردند اتفاق مهمی مثلاً درباره لغو تحریمها
و... پیش آمده و شادی کردند. فعلاً چشممان را هم به آن یکی دو نفری که یورو
و دلار را با افتخار سر دست گرفتند - و تغییر نام میدان «استقلال» پایتخت
اوکراین به «یورو» از سوی غربگراها را تداعی کردند- یا آن خانمی که روسری
خود را به باد خودروی لوکس خود و همراهانش سپرد، میبندیم. آن کامنتهای
بلاصاحب فضای مجازی و معرکهگیری «کلیک، کلیک- بنگ، بنگ»های اپوزیسیون را
هم به کناری میگذاریم که برای تشفی خاطر یکدیگر نوشتند برای سلامتی هم
زهرماری مصرف کرده یا با تصاویر در حال سخنرانی اوباما و کری در ماهوارهها
عکس «سلفی» دو نفره گرفتهاند!
4- اصلاً به ترکیب عادی و غیرعادی آن عکسها و اینکه چه قدر شهروندان
معمولی و چه قدر افراد خاص و استثنایی بودهاند کاری نداشته باشیم و این
گونه بپرسیم که این نمایش آمیخته با هیجان چه نسبتی با قاطبه مردم ما دارد؟
این پرسش از آن جهت مهم است که میتواند آدرس درست یا غلط درباره ملت
ایران بدهد. البته آمریکاییها و اروپاییها حقیقت ملت ما را در حماسه 22
بهمن سال گذشته دیدهاند و نیک میدانند که این ملت با وجود علاقمندی به حل
چالشهای خارجی و از جمله تحریمها، حاضر نیست بر سر عزت و حیثیت و آینده
خود معامله کند. اما میتوان برای دیر باورترین ذهنها نیز یک استدلال ساده
ارائه کرد و از این بحث عبور کرد. همه ما پیروزی تیم ملی فوتبال بر
استرالیا و صعود به جام جهانی و همچنین صعود اخیر به جام جهانی را به خاطر
داریم. جمعیتی که در این 2 اتفاق برای ابراز شادی و هیجان به خیابانها
آمدند را تداعی کنید. آیا حتی یک هزارم جمعیت شادمان از پیروزی تیم ملی بر
تیم استرالیا، برای بیانیه لوزان ابراز ذوق و هیجان کردند؟! معلوم است که
موفقیتهای جهانی آن هم در سطح چالش هستهای موجب شادمانی و خوشحالی مردم
ما خواهد شد اما چرا باید مردمی که به یک معنا 12 سال و به یک معنای
تاریخیتر 200 سال است بد عهدی و بیصداقتی دشمنان را تجربه کردهاند، برای
چرکنویس یک توافق هیجان زده شوند؟ شادی و جشن و روحیه واقعی همین ملت
مظلوم اما عزیز و مقتدر را اگر دیده بینا و منصفی باشد باید در 22 بهمنهای
دهها میلیونی خانوادگی دیده باشد یا در همین مصاحبه اخیر اوباما با
نیویورک تایمز مرور کند. او میگوید «ایران کشوری است که در برابر جنگ 8
ساله مقاومت کرده و یک میلیون کشته داده است؛ آنها نشان دادهاند در ارتباط
با برنامه هستهای که آن را مایه غرور و در مواردی بقای ملی میدانند،
سختیها را تحمل میکنند». این حقیقت و هویت و فضیلت ملت ایران حتی به
شهادت دشمنترین دشمنان اوست. با این وصف طیفهایی که با شعبده رسانهای
سطح ملتی این چنین ایستاده بر سر حقوق خود را در حد ذوق زدگی برای چرکنویس
یک بیانیه -یا پرچم کردن دلار و یورو(!)- پایین میآورند، مأمور یا ابزار
تزریق حس ضعف به داخل و حس قدرت به دشمن هستند.
5- رهبر معظم انقلاب به عنوان کانون همدلی و هماهنگ کننده جبهه ملت ایران
همواره مورد توجه دوستان و دشمنان کینهتوز بوده است. مدیریت رهبری در قبال
چالشهای مهم از جمله در سیاست خارجی همواره معطوف به ایجاد انسجام ملی،
انسجام نخبگان و انسجام حاکمیتی بوده به نحوی که در مسیر پیشرفت ملی، جمع
میان چند طیف «شتابان، پیشرو، متوسطالحال،کندرو، جامانده و تأخیری» حاصل
آید و این کاروان ملی را در فراز و نشیبها با همراهی و همدلی به سمت
آرمانها پیش ببرد. در حالی که در آمریکا، اوباما به اعتبار عملکرد سایر
نهادهای رسمی و غیر رسمی قدرت به عنوان یک رئیس جمهور ضعیفالاختیار به
تصویر درآمده، در این سوی میدان، امام و رهبری به شکل قاطع از نوع دولتها
حمایت کردهاند مگر جاهایی که کار به عبور از خط قرمز منافع ملی و
استراتژی کلان نظام کشیده باشد. این جمله از باراک اوباما شنیدنی است که به
نیویورک تایمز میگوید «رهبر ایران فردی است که به سختی میتوان درون وی
را خواند. او معمولاً از جنایتهایی که در گذشته علیه کشورش شده یاد میکند
اما آنچه روشن است او در این مذاکرات به مذاکره کنندگانش آزادی عمل و
اختیار داد تا امتیازهای مهمی بدهند که امکان به ثمر رسیدن توافق را فراهم
میکند؛ هر چند که او به غرب بدبین است».
6- این سخن اوباما در واقع اعتراف به شکست یک پروژه موازی و جانبی در
مذاکرات - بلکه مهمتر از اصل مذاکرات- در زمینه ایجاد دوقطبی و القای
حاکمیت دوگانه است. ایجاد یا القای تقابل میان دولت و حاکمیت ایران همواره
وجهه همت آمریکا و غرب بوده است تا بدین ترتیب یا امر سیاست و پیشرفت را در
داخل ایران قفل کرده و افکار عمومی را متحیر و مأیوس سازند و یا به عنوان
دستاوردی همسنگ، دست هماهنگ کننده و فرمانده کلان ایران برای هدایت خط
دفاع و پیشرفت در برابر دشمنی غرب را ببندند و به فهم احمقانه خود، ایجاد
انفعال کنند. میدان و مجال مانوری که رهبر حکیم انقلاب با طرح تاکتیک نرمش
قهرمانانه برای دولت یازدهم و گشودن گره مذاکرات هستهای و گرفتن مجال
بهانهجویی دشمن فراهم کردند، در نوع خود بینظیر است. بدین ترتیب تیم
مذاکره کننده مجال یافت در کنار رعایت خطوط قرمز فنی و سیاسی که برآمده از
جمعبندیهای کارشناسی و ابلاغ رهبری است، در مذاکرات انعطاف نشان دهد. در
مقابل اوبامای با هوش و زیرک که قرار بود عملیات فریب را در حوزه مذاکره
به اجرا بگذارد و حیثیت آمریکا را بازسازی کند به همراه دولت خود هول کردند
که عمق رفتار ایران را نفهمیده و پس از توافق موقت ژنو با بدفهمی از نرمش
قهرمانانه، به بدعهدی و سوء استفاده و 100 مورد تحریم جدید و تهدید به
گزینه نظامی پرداختند. آنها پس از انتشار بیانیه لوزان نیز به رهنمود
روشنگر رهبر معظم انقلاب مبنی بر غیر قابل اعتماد بودن، بیصداقتی و
عهدشکنی آمریکا صحه گذاشتند که به باز تفسیر همین توافق نیم بند پرداختند و
تصریح کردند شاکله تحریمها را با وجود مطالبه امتیازهای نقد نظیر کاهش
سانتریفیوژهای فعال نطنز از 19 هزار به 5 هزار دستگاه، توقف غنیسازی 20
درصد در فردو، باز طراحی رآکتور اراک و... تداوم خواهند بخشید.
7-
منطق رهبر انقلاب درباره نرمش قهرمانانه و مجال و مرز آن روشن است و هر
بیانیه و توافقی را هم باید در همین منظومه راهبردی ارزیابی کرد. به این
عبارات عنایت فرمایید: «تعامل ایرادی ندارد منتها طرف مقابل و شگردهای او
را باید شناخت، ممکن است دشمن سر راه شما را بگیرد، بگوید از اینجا نباید
جلو بروید. سازش با او به این صورت نیست که شما قبول کنید برگردید؛ هنر این
است که شما کاری کنید که راهتان را ادامه دهید و الا اگر چنانچه توافق و
تفاهم به این معنا بود که بگوید شما باید از این راه برگردید، شما هم
بگویید خیلی خوب، این که خسارت است». «نرمش و انعطاف و مانور هنرمندانه و
قهرمانانه نبایستی به معنای عبور از خطوط قرمز یا برگشتن از راهبردهای
اساسی یا عدم توجه به آرمانها شد. اینها را باید رعایت کرد». «عرصه سیاست
خارجی میدان نرمش قهرمانانه است اما نرمشی که در برابر دشمن تیز باشد.
دیپلماتهای ما باید در مواضع اصولی خود محکم بایستند و استقامت و پایمردی
امام خمینی را الگوی خود قرار دهند». «با اینکه این دوستان و برادران ]تیم
مذاکره کننده[ برادران خوبی هستند، برادران امینی هستند و میدانیم که
دارند برای صلاح کشور تلاش میکنند. در عین حال من نگرانم چون طرف مقابل
طرف حیلهگری است... اهل حیلهگری و خدعه و از پشت خنجر زدن است. احتیاجشان
]به خدعهگری[ هم زیاد است و هم عمل میکنند». و «این حرف آمریکاییها که
ما قرارداد با ایران میبندیم بعد نگاه میکنیم ببینیم اگر به قرارداد عمل
کردند تحریمها را برمیداریم، حرف غلط و غیرقابل قبولی است. این را ما
قبول نداریم. رفع تحریمها جزو موضوعات مذاکره است نه نتیجه مذاکرات. این
یک خدعه آمریکایی است».
همانگونه که رهبر حکیم انقلاب در حرم مطهر رضوی(ع) عنوان کردند آمریکا به
حربه تحریم به عنوان ابزار کارزار و ایجاد بیثباتی علیه امنیت بینظیر
ایران در منطقه نگاه میکند. آمریکاییها به اعتبار شکستهای گسترده از
ایران در چهارگوشه غرب آسیا، تأثیرگذاری بر ساختار جمهوری اسلامی از طریق
فشار به مردم ایران را مد نظر دارند و بنابراین دلیلی نمیبینند این حربه
را کنار بگذارند حتی اگر تظاهر به آن کنند.
نویسنده : محمد ایمانی